عربی به فارسی

قابلیه المص

<hr> مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم <hr> برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

مترادف قاتل : آدم کش، جانی، قتال، کشنده، هالک، زهر، سم برابر پارسی : آدمکش، آدم کش، جان ستان، کشنده

قاتل

قاحل

<hr> مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر <hr> متضاد قادر : قاصر، ناتوان <hr> برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

مترادف قادر : باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر متضاد قادر : قاصر، ناتوان برابر پارسی : توانا، توانمند، نیرومند

قادر

قادم

قار

قارب

قارب النجات

قارب شراعی

قارب مزعنف

قارب مسلح

<hr> مترادف قاره : اقلیم، بر، خشکی، قطعه <hr> برابر پارسی : خشکی ها، خُشکاد، خشکسار، خشکی ها

مترادف قاره : اقلیم، بر، خشکی، قطعه برابر پارسی : خشکی ها، خُشکاد، خشکسار، خشکی ها

قاره

قاروره

<hr> مترادف قاری : تلاوتگر، خواننده، قرآن خوان، مقری <hr> برابر پارسی : خواننده

مترادف قاری : تلاوتگر، خواننده، قرآن خوان، مقری برابر پارسی : خواننده

قاری

قاس

قاسی

<hr> مترادف قاصر : ضعیف، عاجز، ناتوان، کوتاه، نارسا <hr> متضاد قاصر : قادر

مترادف قاصر : ضعیف، عاجز، ناتوان، کوتاه، نارسا متضاد قاصر : قادر

قاصر

قاض

<hr> مترادف قاضی : حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل <hr> برابر پارسی : دادرس، دادور، داور

مترادف قاضی : حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل برابر پارسی : دادرس، دادور، داور

قاضی

قاطره

<hr> مترادف قاطع : برا، برنده، تند، مصمم، یقین <hr> متضاد قاطع : کند <hr> برابر پارسی : برنده، بی چون و چرا، برا

مترادف قاطع : برا، برنده، تند، مصمم، یقین متضاد قاطع : کند برابر پارسی : برنده، بی چون و چرا، برا

قاطع

<hr> مترادف قاطع الطریق : دزد، راه بر، راهزن، عیار، قافله زن

مترادف قاطع الطریق : دزد، راه بر، راهزن، عیار، قافله زن

قاطع الطریق

قاع

قاع السفینه

<hr> مترادف قاعده : آیین، ترتیب، رسم، روش، سیرت، طرز، طریقه، اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده، حیض، رگل، عادت، ضابطه، قانون، نسق، نظم <hr> برابر پارسی : روش، دستور، آیین، بنیاد، پایه، روند، هنجار

مترادف قاعده : آیین، ترتیب، رسم، روش، سیرت، طرز، طریقه، اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده، حیض، رگل، عادت، ضابطه، قانون، نسق، نظم برابر پارسی : روش، دستور، آیین، بنیاد، پایه، روند، هنجار

قاعده

قاعه

قاعه الدروس

قاعه المحکمه

<hr> مترادف قافله : کاروان، گروه، گله <hr> برابر پارسی : کاروان، رهنوردان

مترادف قافله : کاروان، گروه، گله برابر پارسی : کاروان، رهنوردان

قافله

<hr> برابر پارسی : همآوا، رج، پساوند سروده

برابر پارسی : همآوا، رج، پساوند سروده

قافیه

<hr> مترادف قالب : شکل، طرح، فرم، هیئت، بدن، تن، کالبد، قطع، بوته زرگری <hr> برابر پارسی : پیکر، تن، چارچوب

مترادف قالب : شکل، طرح، فرم، هیئت، بدن، تن، کالبد، قطع، بوته زرگری برابر پارسی : پیکر، تن، چارچوب

قالب

قالب الفحم الحجری

قالب جاهز

قامه

<hr> مترادف قاموس : فرهنگ، لغت نامه، واژه نامه، رازدار، سرپوش، دریا، قلزم <hr> برابر پارسی : فرهنگ، واژه نامه، باور، اندیشه، روش

مترادف قاموس : فرهنگ، لغت نامه، واژه نامه، رازدار، سرپوش، دریا، قلزم برابر پارسی : فرهنگ، واژه نامه، باور، اندیشه، روش

قاموس

قاموس المعانی

<hr> مترادف قانون : رسم، روش، طرز، طریقه، نظم، هنجار، آیین، ضابطه، قاعده، مقررات، ساز <hr> برابر پارسی : داد، آسا، دات، دادِستان، دادیک، فردید، فرسار

مترادف قانون : رسم، روش، طرز، طریقه، نظم، هنجار، آیین، ضابطه، قاعده، مقررات، ساز برابر پارسی : داد، آسا، دات، دادِستان، دادیک، فردید، فرسار

قانون

قانون محلی

<hr> مترادف قانونی : رسمی، شرعی، عرفی، مشروع، قانون نواز <hr> برابر پارسی : دادگرانه، آسایی

مترادف قانونی : رسمی، شرعی، عرفی، مشروع، قانون نواز برابر پارسی : دادگرانه، آسایی

قانونی

قاوم

<hr> مترادف قباله : بنچاق، سند، صداق نامه، عقدنامه، مدرک <hr> برابر پارسی : بنچاغ، بنچاک، پیوندنامه

مترادف قباله : بنچاق، سند، صداق نامه، عقدنامه، مدرک برابر پارسی : بنچاغ، بنچاک، پیوندنامه

قباله

<hr> مترادف قبر : آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار <hr> برابر پارسی : گور، آرامگاه، مزار

مترادف قبر : آرامگاه، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار برابر پارسی : گور، آرامگاه، مزار

قبر

قبره

<hr> مترادف قبضه : مشت، دسته، تصرف، ملک، اقتدار، سلطه، قدرت

مترادف قبضه : مشت، دسته، تصرف، ملک، اقتدار، سلطه، قدرت

واژه های حرف "ق" - عربی به فارسی