<hr> برابر پارسی : باdرونده

صاعد

<hr> مترادف صاعقه : آذرخش، برق، درخش <hr> متضاد صاعقه : رعد <hr> برابر پارسی : آذرخش

مترادف صاعقه : آذرخش، برق، درخش متضاد صاعقه : رعد برابر پارسی : آذرخش

صاعقه

<hr> مترادف صاف : پرداخته، صیقلی، لغزنده، نرم، نشو، هموار، تخت، مستوی، مسطح، راست، شق، پاک، پالوده، روشن، زلال، خالص، مروق، ناب، بی آلایش، وضیع <hr> متضاد صاف : خشن، زبر <hr> برابر پارسی : هموار، یکنواخت، نرم، سره، پالایش، ناب

مترادف صاف : پرداخته، صیقلی، لغزنده، نرم، نشو، هموار، تخت، مستوی، مسطح، راست، شق، پاک، پالوده، روشن، زلال، خالص، مروق، ناب، بی آلایش، وضیع متضاد صاف : خشن، زبر برابر پارسی : هموار، یکنواخت، نرم، سره، پالایش، ناب

صاف

صاف و بی غش

صاف و مسطح

<hr> برابر پارسی : هموار

صاف و هموار

صاف و یکنواخت

<hr> برابر پارسی : پالایش، نرم کردن، هموار کردن

برابر پارسی : پالایش، نرم کردن، هموار کردن

صاف کردن

صاف یا مسطح

صاف یا ملایم

صافات

<hr> مترادف صافی : خالص، بی غش، ناب، پاکیزه، زلال، زلالی، فیلتر، همواری، ترش بالا <hr> برابر پارسی : پالایه، پاکیزه، پاک و روشن

مترادف صافی : خالص، بی غش، ناب، پاکیزه، زلال، زلالی، فیلتر، همواری، ترش بالا برابر پارسی : پالایه، پاکیزه، پاک و روشن

صافی

صافی و پالونه

صافی یا پالایه

<hr> مترادف صالح : امین، اهل، باتقوا، بدیل، پارسا، پرهیزگار، خلف، ذیصلاح، شاهنده، شایسته، لایق، محسن، نیک، نیکوکار <hr> متضاد صالح : طالح، فاسد <hr> برابر پارسی : درستکار، پارسا، پرهیزکار، شایسته، نیکوکار

مترادف صالح : امین، اهل، باتقوا، بدیل، پارسا، پرهیزگار، خلف، ذیصلاح، شاهنده، شایسته، لایق، محسن، نیک، نیکوکار متضاد صالح : طالح، فاسد برابر پارسی : درستکار، پارسا، پرهیزکار، شایسته، نیکوکار

صالح

<hr> مترادف صامت : عجم، گنگ، ناگویا، بی صدا، خاموش، ساکت، سکون، بیواک، مصمت، همخوان <hr> متضاد صامت : ناطق <hr> برابر پارسی : خاموش، بی آوا، زبان بسته، همخوان

مترادف صامت : عجم، گنگ، ناگویا، بی صدا، خاموش، ساکت، سکون، بیواک، مصمت، همخوان متضاد صامت : ناطق برابر پارسی : خاموش، بی آوا، زبان بسته، همخوان

صامت

<hr> مترادف صانع : آفرینشگر، آفریننده، سازنده، صنعتگر، عامل <hr> برابر پارسی : آفریدگار، آفریننده، سازنده

مترادف صانع : آفرینشگر، آفریننده، سازنده، صنعتگر، عامل برابر پارسی : آفریدگار، آفریننده، سازنده

صانع

صاین

صب

<hr> مترادف صبا : بادبرین، بادمشرق، نسیم <hr> برابر پارسی : باد بهار، باد برین، نام یکی از شاخه های خنیاگری باستان

مترادف صبا : بادبرین، بادمشرق، نسیم برابر پارسی : باد بهار، باد برین، نام یکی از شاخه های خنیاگری باستان

صبا

صباء

<hr> مترادف صباح : بامداد، سپیده دم، صبح، فجر، روز <hr> متضاد صباح : شبانگاه، مساء، مسا <hr> برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

مترادف صباح : بامداد، سپیده دم، صبح، فجر، روز متضاد صباح : شبانگاه، مساء، مسا برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

صباح

<hr> مترادف صباحت : جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت، حوری، سپیدرویی ، ملاحت <hr> متضاد صباحت : زشتی

مترادف صباحت : جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت، حوری، سپیدرویی ، ملاحت متضاد صباحت : زشتی

صباحت

<hr> مترادف صباوت : طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوجوانی <hr> متضاد صباوت : کهولت

مترادف صباوت : طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوجوانی متضاد صباوت : کهولت

صباوت

<hr> مترادف صبح : بامداد، پگاه، سپیده دم، صباح، صبحدم، فجر، فلق <hr> متضاد صبح : شام <hr> برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

مترادف صبح : بامداد، پگاه، سپیده دم، صباح، صبحدم، فجر، فلق متضاد صبح : شام برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

صبح

صبح بسیار زود

صبح زود

<hr> برابر پارسی : چاشت، ناشتا، ناشتایی

برابر پارسی : چاشت، ناشتا، ناشتایی

صبحانه

صبحانه سنتی

صبحانه نخورده

صبحگاهان

<hr> مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه <hr> متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری <hr> برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی

مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی

صبر

صبر است و به فرموده امام باقر کسی که برای تحمل حوادث روزگار ان را اماده نکند یا عاجز و ناتوان می مان

صبر و تحمل

صبر و شکیبایی

صبغ

<hr> مترادف صبغه : رنگ، فام، گون، لون، امت، ملت، نحله

مترادف صبغه : رنگ، فام، گون، لون، امت، ملت، نحله

صبغه

<hr> مترادف صبوح : بامداد، پگاه، بامدادان، سپیده دم، صبح، صبحگاه، صبوحی <hr> متضاد صبوح : غبوق <hr> برابر پارسی : باده بامدادی

مترادف صبوح : بامداد، پگاه، بامدادان، سپیده دم، صبح، صبحگاه، صبوحی متضاد صبوح : غبوق برابر پارسی : باده بامدادی

صبوح

<hr> مترادف صبور : بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل <hr> متضاد صبور : ناشکیبا <hr> برابر پارسی : بردبار، خود دار، شکیبا

مترادف صبور : بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل متضاد صبور : ناشکیبا برابر پارسی : بردبار، خود دار، شکیبا

صبور

صبور و بردبار

صبور یا صبیر

صبوری ها

<hr> مترادف صبی : پسر، فرزند، کودک <hr> متضاد صبی : صبیه

مترادف صبی : پسر، فرزند، کودک متضاد صبی : صبیه

صبی

<hr> مترادف صبیح : پریچهر، جمیل، خوبرو، خوشگل، زیبا، قشنگ <hr> متضاد صبیح : ملیح

مترادف صبیح : پریچهر، جمیل، خوبرو، خوشگل، زیبا، قشنگ متضاد صبیح : ملیح

صبیح

<hr> مترادف صبیه : بنت، دختر، دخترک

مترادف صبیه : بنت، دختر، دخترک

صبیه

<hr> مترادف صحابه : مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو <hr> برابر پارسی : یاران، همنشینان

مترادف صحابه : مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو برابر پارسی : یاران، همنشینان

واژه های حرف "ص" - جدول کلمات