کلمه جو
صفحه اصلی

چلیپا


مترادف چلیپا : خاج، دار، صلیب

فارسی به انگلیسی

cross, rood

cross


فرهنگ اسم ها

اسم: چلیپا (دختر) (فارسی) (تلفظ: chalipa) (فارسی: چَلیپا) (انگلیسی: chalipa)
معنی: صلیب، کنایه از زلف معشوق است

مترادف و متضاد

cross (اسم)
حد وسط، خاج، صلیب، چلیپا، اختلاف، نا درستی

rood (اسم)
خاج، صلیب، چلیپا

خاج


دار، صلیب


۱. خاج،
۲. دار، صلیب


فرهنگ فارسی

صلیب، خاج، کنایه ازمعشوق، تشبیه شاعرانه

فرهنگ معین

(چِ ) (اِ. ) ۱ - صلیب . ۲ - کنایه از: زلف معشوق . ۳ - نوعی ترکیب در خوشنویسی .

لغت نامه دهخدا

چلیپا. [ چ َ ] ( اِ ) صلیب باشد. ( فرهنگ اسدی ). صلیب نصاری باشد وآن داری است که به اعتقاد ایشان عیسی علیه السلام رابرآن کشیده صلیب کرده اند، و مشابه ترسایان از طلا و نقره سازند و به جهت تیمن و تبرک برگردن آویزند. ( از برهان ). صلیب را گویند که نصاری دارند. ( جهانگیری ). چوب چهارگوشه و سه گوشه که بصورت داری است که بعقیده ٔنصاری حضرت عیسی را علی نبینا و علیه السلام بر آن کشیده اند. ( از رشیدی ). چوبی باشد به صورت داری چهارگوشه که به عقیده نصاری حضرت عیسی ( ع ) را بر آن کشیده اند و صلیب معرب آن است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( غیاث ). خاج و صلیب نصاری که چوبی باشد چهارگوشه و به شکل دار یعنی داری که به اعتقاد عیسویان حضرت مسیح را برآن کشیده اند. ( ناظم الاطباء ) : و آن چوب را که گفتند عیسی را بر آن بردار کردیم ملک برگرفت و قبله ساخت و آن چلیپاست که ترسایان دارند و چون نماز کنند اندر پیش خویش دارند. و ترسایان ایدون دعوی کنندکه عیسی را برآن چوب بر دار کردند. ( ترجمه طبری بلعمی ). قیصر... دستی خلعت فرستاد از جامه خاص خویش دیبای نسیج منقش به نقش چلیپا. ( ترجمه طبری بلعمی ).
آن زاغ را نگه کن چون می پرد( ! )
مانند یکی قیرگون چلیپا.
عماره مروزی ( از فرهنگ اسدی ).
به هامون سپاه و چلیپا نماند
به دژها صلیب و سکوبا نماند.
فردوسی.
که اوریغ بد نام آن شارسان
بدو در چلیپا و بیمارسان.
فردوسی.
چو بر جامه ما چلیپا بود
نشست اندر آیین ترسا بود.
فردوسی.
چو مهر از بر نامه بنهاد گفت
که با من مسیح و چلیپاست جفت.
فردوسی.
بود تا مایه ایمان شهادت
بود تا قبله ترسا چلیپا.
فرخی.
بندد کمر وسجده کند زلف سیاهش
چون از لب و انگشت کند شکل چلیپا.
معزی.
گر چلیپا داشتی آواز درد
هفت زنار از نهان دربستمی.
خاقانی.
به دست آرم عصای دست موسی
بسازم زان عصا شکل چلیپا.
خاقانی.
عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت
ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد.
عطار.
رجوع به چلیپاوش و چلیپاخم و چلیپا کردن و صلیب شود. || آنچه به شکل دار از طلا و نقره سازند و ترسایان بر گردن آویزند و بر سر او زنارنیز نصب کنند. ( ناظم الاطباء ). || سه گوشه ای باشد که براهمه و هنود از طلا و نقره و امثال آن سازند و به رشته زنار کشند. ( برهان ). سه گوشه شکلی از زر و نقره و مس و چوب و امثال آن که براهمه در زنار اندازند. ( از شرفنامه منیری ). سه گوشه ای که هنود و براهمه از طلا و نقره سازند و به رشته زنار کشند. ( ناظم الاطباء ) :

چلیپا. [ چ َ ] (اِ) صلیب باشد. (فرهنگ اسدی ). صلیب نصاری باشد وآن داری است که به اعتقاد ایشان عیسی علیه السلام رابرآن کشیده صلیب کرده اند، و مشابه ترسایان از طلا و نقره سازند و به جهت تیمن و تبرک برگردن آویزند. (از برهان ). صلیب را گویند که نصاری دارند. (جهانگیری ). چوب چهارگوشه و سه گوشه که بصورت داری است که بعقیده ٔنصاری حضرت عیسی را علی نبینا و علیه السلام بر آن کشیده اند. (از رشیدی ). چوبی باشد به صورت داری چهارگوشه که به عقیده ٔ نصاری حضرت عیسی (ع ) را بر آن کشیده اند و صلیب معرب آن است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ). خاج و صلیب نصاری که چوبی باشد چهارگوشه و به شکل دار یعنی داری که به اعتقاد عیسویان حضرت مسیح را برآن کشیده اند. (ناظم الاطباء) : و آن چوب را که گفتند عیسی را بر آن بردار کردیم ملک برگرفت و قبله ساخت و آن چلیپاست که ترسایان دارند و چون نماز کنند اندر پیش خویش دارند. و ترسایان ایدون دعوی کنندکه عیسی را برآن چوب بر دار کردند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). قیصر... دستی خلعت فرستاد از جامه ٔ خاص خویش دیبای نسیج منقش به نقش چلیپا. (ترجمه طبری بلعمی ).
آن زاغ را نگه کن چون می پرد(!)
مانند یکی قیرگون چلیپا.

عماره ٔ مروزی (از فرهنگ اسدی ).


به هامون سپاه و چلیپا نماند
به دژها صلیب و سکوبا نماند.

فردوسی .


که اوریغ بد نام آن شارسان
بدو در چلیپا و بیمارسان .

فردوسی .


چو بر جامه ٔ ما چلیپا بود
نشست اندر آیین ترسا بود.

فردوسی .


چو مهر از بر نامه بنهاد گفت
که با من مسیح و چلیپاست جفت .

فردوسی .


بود تا مایه ٔ ایمان شهادت
بود تا قبله ٔ ترسا چلیپا.

فرخی .


بندد کمر وسجده کند زلف سیاهش
چون از لب و انگشت کند شکل چلیپا.

معزی .


گر چلیپا داشتی آواز درد
هفت زنار از نهان دربستمی .

خاقانی .


به دست آرم عصای دست موسی
بسازم زان عصا شکل چلیپا.

خاقانی .


عیسی به مناجات به تسبیح خجل گشت
ترسا ز چلیپا و ز زنار برآمد.

عطار.


رجوع به چلیپاوش و چلیپاخم و چلیپا کردن و صلیب شود. || آنچه به شکل دار از طلا و نقره سازند و ترسایان بر گردن آویزند و بر سر او زنارنیز نصب کنند. (ناظم الاطباء). || سه گوشه ای باشد که براهمه و هنود از طلا و نقره و امثال آن سازند و به رشته ٔ زنار کشند. (برهان ). سه گوشه شکلی از زر و نقره و مس و چوب و امثال آن که براهمه در زنار اندازند. (از شرفنامه ٔ منیری ). سه گوشه ای که هنود و براهمه از طلا و نقره سازند و به رشته ٔ زنار کشند. (ناظم الاطباء) :
بی چلیپای خم مویت وزنار خطت
راهب آسا همه تن سلسله ور باد پدر.

خاقانی .


سر زلفت که ز اسلام کناری دارد
در میان ْ عادت زنار و چلیپا آورد.

سلمان (از شرفنامه ).


|| هر خط منحنی را نیز گفته اند. (برهان ). کج و منحرف نوشته . (از آنندراج ). هر خط منحنی . (ناظم الاطباء). نوعی نوشتن . نوشتن مشق با خطهای اریب . نوشتن کلمه ای برکلمه ای مشق خط را :
تا گل روی تو از خط چلیپا سبز شد
از هجوم رنگ چون آیینه دلها سبز شد.

حسین خالص (از آنندراج ).


و رجوع به چلیپا نوشتن شود. || کنایه از زلف معشوق هم هست . (برهان ). (آنندراج ). مجازاً به معنی کجدار و پُرخم . (غیاث ). زلف معشوق . (ناظم الاطباء) :
همه دانند که مقصود دعا آمین است
اگر افتاد ز خط زلف چلیپا در پیش .

حسین خالص (از آنندراج ).


رجوع به چلپیاخم شود.

فرهنگ عمید

= صلیب
۱. دو چوب متقاطع به شکل ┼ که در روم باستان برای اعدام محکومین استفاده می شد، چلیپا.
۲. نمادی به شکل ┼ که به اعتقاد مسیحیان عیسی را به آن آویخته اند و نزد آنان مقدس شمرده می شود، چلیپا.
۳. [مجاز] زلف معشوق.
۴. هر نقش یا طرح به شکل ┼.

دانشنامه عمومی

چلیپا ممکن است به موارد زیر اشاره داشته باشد:
چلیپا (خوش نویسی)
چلیپا (صورت فلکی)
چلیپای ایرانی
چلیپای نوری
صلیب شکسته
صلیب
کاظم چلیپا
کیازما (ژنتیک)

دانشنامه آزاد فارسی

چَلیپا (Crux)
چَلیپا
صورت فلکی نیمکرۀ جنوبی آسمان. در تداول عام به صلیب جنوبی معروف است. در بین ۸۸ صورت فلکی از همه کوچک تر، اما یکی از درخشان ترین و معروف ترین آن هاست. این صورت فلکی بر پرچم استرالیا و نیوزیلند نقش بسته است. درخشان ترین ستاره های آن آلفا چلیپا (نیّرِ نعیم)، ستاره ای دوگانه در فاصلۀ تقریبی ۳۶۰ سال نوری از خورشید، و بتا چلیپا (مُمحِظه) اند. در نزدیکی بتا چلیپا، خوشۀ ستاره ای درخشانی، با نام «جعبۀ جواهر»، قرار دارد که جان هرشل آن را نام گذاری کرده است. سحابیِ تاریکِ «گونیِ زغال»، که سایه نمایی در مقابل پس زمینۀ ستاره ای درخشانِ راه شیری است، در محدودۀ این صورت فلکی است. چلیپا، که در یکی از درخشان ترین بخش های راه کهکشان قرار گرفته است، در ابتدا بخشی از قنطورس را تشکیل می داد و تا قرن ۱۵م به صورت جمع اختری مجزایی نام گذاری نشده بود. این صورت فلکی تا قرن ۱۷ صورت فلکی مستقلی به حساب نمی آمد.

چلیپا (گیاه). چَلیپا (گیاه)
گیاهانی یک ساله یا پایا، از جنس Matthiola، خانوادۀ شب بو. کرک دار و دارای گل های سرخ ـ ارغوانی، زرد یا رنگ پریده اند. این جنس در نقاط متفاوت ایران بیش از ده گونه دارد. این گیاهان به شب بوهای معطر وحشی نیز معروف اند. M.bicornis در شب معطر می شود. از شب بوی وحشی انواعی پرورشی ازجمله شب بوی پُرپر، شب بوی کم پر به دست آمده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{Becrux} [نجوم] ستارۀ بتاصلیب جنوبی که دومین ستارۀ درخشان صورت فلکی صلیب جنوبی است متـ . بتاصلیب جنوبی Beta Crucis مُمْهَظه mimosa
{chiasm/ chiasma} [علوم پایۀ پزشکی] حالت بخش ها یا ساختارهایی از بدن انسان که صلیب وار از روی یکدیگر یا از کنار یکدیگر عبور می کنند
[حمل ونقل ریلی] ← تقاطع چلیپا

جدول کلمات

صلیب, خاج

پیشنهاد کاربران

صلیب - کلیسا

کنایه از علامت سوگواری در ماه محرم که ترکیبی است از پر های بلند ؛ سطوح فلزی فنری ؛ ابزارهای جنگی مثل ( کلاهخود و سپر ) و پارچه های ترمه ؛ که روی محور افقی قرار دارند .

صلیب ـ کلیسا ـ کنایه از علامت محرم

چلیپا از علائم بروی بیرقهای سپاهیان داریوش کبیر یا قبل از اوبوده که قدیمیترین چلیپای که دنیا وجود دارد امروزه بر روی دیوارههای دخمه وقبر داریوش نقش بسته است که علامت صلیب سرخ امروز از روی آن نقوش به یغما رفته است. چلیپا دقیقا بشکل بعلاوه است اما صلیب بمانند کلاغ سیاهی است که بالهایش را گوشوده یا در بعضی از آنها زیر گلویشان علامت صلیب را دارند اما چلیپا با صلیب تفاوت دارد

به معنای جوانه و تازه رسته است چِلیپا

نماد گردونه خورشید یا گیسوی یار ، که در اوستا به گونه " هو استی" و در سانسکریت " سواستیکا " به چم خوب بودن است.

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا

طاقت نمی آرم جفا کار از فغانم می رود


صلیب

چلیپا کلمه ای باستانی است و در آیین پرستاری از گاو کاربرد داشته چلیپا از سه بخش چ، لی، پا تشکیل شده است و اشاره به چهار عدد پستان گاو ماده دارد و در مقابل آن سلیپا است که اشاره به سه آلت تناسلی گاوه نر دارد
چ اول چهار است لی به معنی لای و درون، پا هم که پا است بعلاوه خود لیپا به معنی شیر دان است و همان لای پا است



کلمات دیگر: