کلمه جو
صفحه اصلی

ربط


مترادف ربط : اتصال، ارتباط، بند، پیوستگی، پیوند، رابطه، مناسبت، وصل، وفاق

برابر پارسی : پیوسته، پیوند، وابستگی، پیوستگی

فارسی به انگلیسی

relation, connection, coherence, application, bearing, correlation, immediacy, liaison, links, pertinence, relevance, relevancy, respect

relation, connection, coherence


application, bearing, correlation, immediacy, liaison, links, pertinence, relevance, relevancy, respect


فارسی به عربی

قلق

عربی به فارسی

اتصال , بار بندي , عدل بندي , بسته بندي , هر ماده مورد کاربرد دربسته بندي


مترادف و متضاد

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

junction (اسم)
اتصال، خط اتصال، ربط، تقاطع، نقطه اتصال، برخوردگاه

juncture (اسم)
اتصال، خط اتصال، الحاق، پیوستگی، مفصل، ربط، درزگاه

conjunction (اسم)
اتصال، پیوستگی، عطف، اقتران، ربط، حرف ربط، ترکیب عطفی، حرف عطف، زوج

correlation (اسم)
همبستگی، ارتباط، ربط، بستگی دو چیز با هم

concern (اسم)
علاقه، بابت، بستگی، پروا، ربط

tie (اسم)
علاقه، بند، دستمال گردن، کراوات، قید، رابطه، گره، الزام، برابری، ربط

relevance (اسم)
رابطه، ارتباط، ربط

contiguity (اسم)
مجاورت، نزدیکی، برخورد، وابستگی، تماس، ربط

relevancy (اسم)
رابطه، ارتباط، ربط

connexion (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، رابطه، ارتباط، ربط، خویش

rapport (اسم)
توافق، نسبت، ربط، مناسبت

اتصال، ارتباط، بند، پیوستگی، پیوند، رابطه، مناسبت، وصل، وفاق


فرهنگ فارسی

بستن وپیونددادن، پیوستگی، بستگی
( اسم ) جمع رباط . ۱ - کاروانسراها . ۲ - پیوندها . ۳ - زردپیها .
ده از دهستان کلاس بخش سردشت

فرهنگ معین

(رَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بستن ، پیوند دادن . 2 - (اِمص .) بستگی ، پیوستگی .


(رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بستن ، پیوند دادن . ۲ - (اِمص . ) بستگی ، پیوستگی .
(رُ بُ ) (مص ل . ) (اِ. ) ج . رباط . ۱ - کاروانسراها. ۲ - پیوندها. ۳ - زردپی ها.

(رُ بُ) (مص ل .) (اِ.) ج . رباط . 1 - کاروانسراها. 2 - پیوندها. 3 - زردپی ها.


لغت نامه دهخدا

ربط. [ رَ ] ( ع مص ) بربستن. ( منتهی الارب ). بربستن ، و با لفظ داشتن و افتادن و برهم زدن و بردن مستعمل. ( آنندراج ). سخت بربستن. ( از اقرب الموارد ). بستن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 51 ). بستن چیزی. ( ناظم الاطباء ). بستن. ( مصادر اللغة زوزنی ). || ( اِمص ) رابطه. بستگی. وابستگی. ارتباط. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). پیوند : پس ، از آنکه من از جمله امیرم مرابا خانیان ربطی نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 684 ).
آشفتگی زلف تو ربط از سخنم برد
زین پیشتر این رشته شوریده سری داشت.
کلیم کاشانی.
مبادا ناله ربط داغهای دل زند بر هم
مسوزان ای جنون این شعله زنجیربرپا را.
بیدل ( از آنندراج ).
ربطش به دختر رزش افتاد و از منش
بیگانه کرد الفت گیسوبریده ای.
واله هروی ( از آنندراج ).
- باربط ؛ باعلم و بااطلاع. باعمل. ( ناظم الاطباء ).
- || دانا. ( ناظم الاطباء ).
- || بامعنی. ( ناظم الاطباء ).
- بی ربط ؛ آنکه بسته نباشد. ( آنندراج ). غیرمرتبط.
- || بی علت و بی اطلاع و نادان. ( ناظم الاطباء ).
- || بی عمل. ( ناظم الاطباء ).
- || بی معنی. ( ناظم الاطباء ) :
حرف بی ربط ز دیوانه خنیدن دارد.
کلیم کاشانی ( از آنندراج ).
- ربط جراحات ؛ بخیه کردن خستگی ها. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

ربط. [ رُ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ رباط. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

ربط. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان زرند. 107 تن سکنه دارد. آب آن از رودسر و چشمه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

ربط. [ رَ ب َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد دارای 188 تن سکنه. محصول آن غلات ، توتون و مواد جنگلی. صنایع دستی آنان جاجیم بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

ربط. [ رُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ رباط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


ربط. [ رَ ] (ع مص ) بربستن . (منتهی الارب ). بربستن ، و با لفظ داشتن و افتادن و برهم زدن و بردن مستعمل . (آنندراج ). سخت بربستن . (از اقرب الموارد). بستن . (ترجمان علامه جرجانی ص 51). بستن چیزی . (ناظم الاطباء). بستن . (مصادر اللغة زوزنی ). || (اِمص ) رابطه . بستگی . وابستگی . ارتباط. (یادداشت مرحوم دهخدا). پیوند : پس ، از آنکه من از جمله ٔ امیرم مرابا خانیان ربطی نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 684).
آشفتگی زلف تو ربط از سخنم برد
زین پیشتر این رشته ٔ شوریده سری داشت .

کلیم کاشانی .


مبادا ناله ربط داغهای دل زند بر هم
مسوزان ای جنون این شعله ٔ زنجیربرپا را.

بیدل (از آنندراج ).


ربطش به دختر رزش افتاد و از منش
بیگانه کرد الفت گیسوبریده ای .

واله هروی (از آنندراج ).


- باربط ؛ باعلم و بااطلاع . باعمل . (ناظم الاطباء).
- || دانا. (ناظم الاطباء).
- || بامعنی . (ناظم الاطباء).
- بی ربط ؛ آنکه بسته نباشد. (آنندراج ). غیرمرتبط.
- || بی علت و بی اطلاع و نادان . (ناظم الاطباء).
- || بی عمل . (ناظم الاطباء).
- || بی معنی . (ناظم الاطباء) :
حرف بی ربط ز دیوانه خنیدن دارد.

کلیم کاشانی (از آنندراج ).


- ربط جراحات ؛ بخیه کردن خستگی ها. (یادداشت مرحوم دهخدا).


ربط. [ رَ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد دارای 188 تن سکنه . محصول آن غلات ، توتون و مواد جنگلی . صنایع دستی آنان جاجیم بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

پیوستگی، بستگی، ارتباط.

دانشنامه عمومی

ربط (شهر)
ربط (بخش صومای برادوست)

فرهنگ فارسی ساره

پیوستگی، پیوند


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی رِّبَاطِ: بسته شده (رباط مبالغه در ربط است ، و ربط همان عقد یا گره است ، با این تفاوت که ربط سستتر از عقد و عقد محکمتر از ربط است و رباط از ربط رساتر است در عبارت "رِّبَاطِ ﭐلْخَیْلِ " منظور اسبهای بسته شده و آماده برای کارزار است یا اسبهای ورزیده )
معنی رَبَطْنَا: محکم بستیم (ربط بر دلها کنایه از سلب اضطراب و قلق از آنها است .)
معنی لْیَکُونُواْ: باید که باشند (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَکُونُواْ ")
معنی لْتَکُن: باید که باشد (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "وَلْتَکُن")
معنی لـِ: برای - برای اینکه (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "وَلْتَنظُرْ")
معنی لْیَأْتِ بـِ: باید که بیاورد (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَأْتِ ")
معنی لْیَأْتِکُم بـِ: باید که برای شما بیاورد (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَأْتِکُم ")
معنی لْیَأْتِنَا بـِ: باید که برای ما بیاورد (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَأْتِنَا ")
معنی لْیأْتُواْ: باید که بیاورند (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیأْتُواْ")
معنی لْیَأْخُذُواْ: باید که بگیرند (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "وَلْیَأْخُذُواْ")
معنی لْیَأْکُلْ: باید که بخورد(ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَأْکُلْ")
معنی لْیَبْکُواْ: باید که بگریند (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "وَلْیَبْکُواْ")
معنی لْیَذُوقُوهُ: باید آن را بچشند (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَذُوقُوهُ ")
معنی لْیَسْتَأْذِنُواْ: باید که اجازه بگیرند (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَسْتَأْذِنُواْ ")
معنی لْیَسْتَجِیبُواْ: باید که به جدّ وجهد اجابت کنند (ترکیب لـِ با فعل مضارع نیز فعل امر می سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" یا "فـَ" بیاید ، این لام ساکن می شود مثل "فَلْیَسْتَجِیبُواْ")
تکرار در قرآن: ۵(بار)
«رَبْط» در اصل به معنای بستن حیوان یا مانند آن به جایی است تا مطمئناً در جای خود محفوظ بماند، و لذا محل این گونه حیوانات را «رباط» می گویند، و سپس به معنای وسیع تری که همان حفظ و تقویت و استحکام بخشیدن است، آمده و منظور از «ربط قلب» در اینجا، تقویت دل مادر موسی(علیه السلام) است، تا ایمان به وحی الهی آورد و این حادثه بزرگ را تحمل کند.
بستن. در اقرب الموارد آمده «ربط الشیئی ربطاً: اوثقه و شدّه» در مجمع ذیل آیه 200 آل عمران می‏گوید: ربط به معنی بستن است و از آن است که گویند «ربط اللّه علی قلوب الصبر» خداوند با صبر قلب او را بست یعنی محکم کرد. . یعنی دلهایشان را قوی کردیم که برخاستند و گفتند: پروردگار ما پروردگار آسمان‏ها و زمین است همچنین است آیه . . «اِصبِرُوا» صبر فردی را می‏رساند و (صابِرُوا» به صبر دسته جمعی دلالت دارد و «رابِطُوا» از مرابطه به عقیده المیزان ایجاد ارتباط میان نیروها و افعال جامعه است در اقرب الموارد می‏گوید «رابَطَ الْاَمْرَ: واظَبَ عَلَیهِ» یعنی بر کار مواظبت کرد. معنی آیه چنین می‏شود: ای مومنان از حیث فرد و عموم خویشتن‏دار باشید و میان خویش ربط ایجاد کنید و مواظب هم باشید و از خدا بترسید تا رستگار شوید. اینکه بعضی‏ها آن را مرابطه و ماندن در سر حدات برای حفظ مملکت معنی کرده‏اند معنای درستی نیست و آیات ماقبل درباره جنگ نیست درست است که ماندن در مرزها را مرابطه گویند ولی آیه در صدد آن نیست. . رباط مثل ربط به معنی بستن است رباط الخیل یعنی ذخیرهئ اسبان. در کشاف گفته: رباط نام اسبان ذخیره در راه خداست و شاید جمع ربیط باشد ناگفته نماند: از آن در آیه فوق بین الاثنین مراد نیست بلکه شاید تأکید و مبالغه مراد باشد یعنی برای مقابله با دشمنان آن چه بتوانید از نیرو و ذخیره اسبان جنگی، آماده کنید. (یا اسبان ذخیره شده آماده کنید).

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
آپْت ( سنسکریت: آپتی )
سَمپ ( سنسکریت: سَمپَریوج )

رپت در اوستا به معنای رابطه چسبیدگی مناسبت اتفاق همبستگی هواخواهی adhering to ثبت شده و واژه پارسی است


کلمات دیگر: