سیندُخت یکی از شخصیت های داستانی در
شاهنامه فردوسی است. او زن
مهراب کابلی والی کابل و مادر رودابه و نیای مادریِ رستم است. سیندُخت از ماجرای ارتباط رودابه و
زال خبر نداشت امّا از زمانیکه گردان زال در دشت کابل خیمه زد و شوهرش به ملاقات زال جوان رفت، بحث زال در خانواده او بسیار داغ شد:
مهراب وقتی که از مهمانی زال برگشت سیندخت از مهمان ناخوانده پرسید که او چگونه مردیست، آیا برازنده تاج و تخت هست خوی و خصلت آدمی دارد، دنباله رو اساطیر و نام آوران گذشته می باشد و هر آنچه که زیبندهٔ یک پادشاه مقبول بود راجع به زال از مهراب پرسید. ظاهراً بحث فوق با حضور رودابه انجام شد و او نیز پاسخ پدر را می شنید.
مهراب شیفتهٔ زال گشته بود یال و کوپال او را برازندهٔ پهلوانی و پادشاهی می دانست امّا از یک عیب زال دلسرد بود و آن موهای سفید و پیرگونه زال بود ولی سایر ویژگی های زال را شایسته می دید. توصیف مهمان ناخواندهٔ مرزهای کابل برای مرزبان اینگونه بود که مهراب زال را نزد خانواده بسیار ستود، احتمالا اختلاف عقیدتی و آئینی نیز میان کابلیان و زابلیان مطرح بوده ولی هنگامیکه مراسم رسمی عقد و ازدواج در حال انجام شدن بود رودابه تلویحا ابراز کرد که شوهرش را به کیش و آئین نیاکان یا همان آیین ضحاک باشد، تشویق خواهد کرد.
سخت ترین دوران حیات سیندخت زمانی است که شوهرش مهراب از راز میان رودابه و زال آگاه شده خشمگین وارد کاخ شد و پس از مشاجره سخت با همسرش سیندخت، برخاست تا به اتاق رودابه رفته و او را هلاک نماید. مادر متوجه وضعیت وخیم شد ناچار باید جلوی فاجعه ای را بگیرد، این بود که با دو دستش محکم کمر مهراب را چسبید و مانع حرکت او شد سپس به انواع زبان و طراری ها از مهراب خواست تا حل معضل را به او واگذارد: