کلمه جو
صفحه اصلی

انبه

فارسی به انگلیسی

mango


مترادف و متضاد

mango (اسم)
انبه، درخت انبه، میوهء انبه

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) یکجا جمع شده و بهم پیوسته. ۲ - بسیار متعدد کثیر. ۳ - پر مملو. ۴ - پر جمعیت . ۵ - ( اسم ) کثرت : انبوه جمعیت .
تنبیه کننده تر و خبر دهنده تر

فرهنگ معین

(اَ نِ ) [ هند. ] (اِ. )درختی تناور، در جنگل - های هندوستان می روید میوه اش ابتداء ترش مز ه می باشد و بعد شیرین می شود و آن را خام می خورند و از آن مربا و ترشی هم درست می کنند.

لغت نامه دهخدا

انبه . [ اَم ْ ب َ/ب ِ ] (از سانسکریت ، اِ) میوه ایست معروف در هندوستان . (برهان قاطع). میوه ایست مشهور که آنرا آنب گویند. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). درختی از دسته ٔ بلادریان جزو تیره ٔ سماقیان که در حدود سی گونه از این گیاه در آسیای جنوبی (در مناطق استوایی ) مخصوصاً هندوستان شناخته شده . (فرهنگ فارسی معین ). لغت هندی است و آنب نیز نامند و بتورانی نغزک [ گویند ]، درخت آن بسیار عظیم و بزرگتر از درخت گردکان [ است ]، باختلاف اراضی و اهویه بعد از سه چهار سال از نشانیدن تخم آن و تا هشت و نه سال بثمر می آید و هنگام بهار... وقت رسیدن ثمر آن ، نیز باختلاف بلدان هنگام بودن آفتاب در برج جوزا و سرطان است و تا پنجاه و شصت سال ثمر میدهد و ثمر آن در اوایل ، سال بسال بهتر می شود و در اواخر، بالعکس ، و برگ آن طولانی شبیه ببرگ ساذج هندی و از آن بزرگتر و در رائحه نیزشبیه بتمر [ است ] و ثمر آن در ابتدا بسیار عفص میباشد و آهسته آهسته ترش می گردد و پس شروع مینماید بشیرینی و شیرین می گردد و در بعضی اماکن اشجار تمام سال ثمر می دهد ولیکن بشیرینی و خوبی آنچه در فصل و موسم آن میشود نمیرسد... در بزرگی و کوچکی و شکل و طعم و رائحه و شادابی و بیریشگی و ریشه داری و لحمی و کم آبی باختلاف اقسام آن هیچ میوه نمیرسد [ چنانکه ] در بزرگی از نیم آثار تا دو آثار که یک من تبریزی است تخمیناً در بنگاله دیده شده و از بعضی درختها یک آثار و سه پا و نیم آثار که یک چهار یک من تبریزی است تخمیناً و در کوچکی برابر هلیله ٔ کابلی . (از مخزن الادویه ، ذیل انبج ). ثمر درختیست هندی بقدر درخت گردکان و ثمربعضی مثل بادام سبز و از اول تکون تا رسیدن سبز است و بعد از رسیدن زرد میشود و بعضی را ثمر مثل سیب [ است ] و نارس او با عفوصه و اندک ترشی ، و چون برسد سرخ و ترش و شیرین گردد و در انتها زرد شود و شیرین وهر دو قسم او خوشبو میباشد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ، ذیل انبج ). در بلوچستان ایران در حدود سراوان ، قصرقند، چاه بهار و قسمت ساحلی عمان بطور خودرو هست و تربیت اهلی آن در آن امکنه آسان است . در میناب و نیک شهر نیز کاشته شده است . (از یادداشت مؤلف ). از درختان میوه ٔ گرمسیری است که در هندوستان و مصر فراوان میباشد. میوه ٔ آن خیلی لذیذ است . در ایران نیز در صفحات جنوب یافت میشود و از میوه ٔ نارس آن ترشی میسازند. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 288). انبج . (منتهی الارب ).هند. آنب . اَنْب . آم . (فرهنگ فارسی معین ). عنب . عنبا. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به انبج و انبجات شود.
- ترشی انبه ؛ انبه ٔ پرورده در سرکه و تمر و پاره ای ادویه که از هندوستان می آورند. (ناظم الاطباء).


انبه . [ اَم ْب ُه ْ ] (ص ) مخفف انبوه است . (برهان قاطع) (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). بسیار. متعدد. کثیر :
گروه انبه ایشان چو لشکر یأجوج
سلاح محکم ایشان چو سد اسکندر.

عنصری .


از گله ٔ انبه چه غم قصاب را
انبهی ّ هش چه بندد خواب را؟

مولوی .


با سپاهی همچو استاره اثیر
انبه و فیروز صفدر ملک گیر.

مولوی .


- انبه شدن ؛ انبوه شدن . بسیار شدن . گرد آمدن :
همیدون بر آن دیده بان یک گروه
شدند انبه از زیر آن برز کوه .

اسدی (گرشاسب نامه ص 188).


|| مملو و پر. || فروریختن دیوار. || (اِ) بسیاری چیزها باشد خواه از مردم خواه از حیوانات دیگر. (برهان قاطع). کثرت :
گریزان چنان شد در آن گردگرد
کز انبه همی مردبر مرد مرد.

اسدی (گرشاسب نامه ص 225).


|| جماعت . گروه :
بدان انبه اندریکی مرد مست
بسنگی بر از دور تیغی بدست .

اسدی (گرشاسب نامه ص 143).


کجا باره زانبه بپرداختند
خم پنجه در باره انداختند.

اسدی (گرشاسب نامه ).


- پرانبه ؛ پرانبوه . پرجمعیت :
بیاکند گنجش ز گنج مهان
پرانبه شدش بارگاه از شهان .

اسدی (گرشاسب نامه ).


و رجوع به انبوه شود.

انبه .[ اُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) سرپا ایستادن قاب قمار مقابل شاه و وزیر و دزد. قائم و ایستاده ماندن قاب قمار. امبه . (یادداشت مؤلف ). در آذربایجان اُنبا گویند.


انبه. [ اَم ْب ُه ْ ] ( ص ) مخفف انبوه است. ( برهان قاطع ) ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ). بسیار. متعدد. کثیر :
گروه انبه ایشان چو لشکر یأجوج
سلاح محکم ایشان چو سد اسکندر.
عنصری.
از گله انبه چه غم قصاب را
انبهی هش چه بندد خواب را؟
مولوی.
با سپاهی همچو استاره اثیر
انبه و فیروز صفدر ملک گیر.
مولوی.
- انبه شدن ؛ انبوه شدن. بسیار شدن. گرد آمدن :
همیدون بر آن دیده بان یک گروه
شدند انبه از زیر آن برز کوه.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 188 ).
|| مملو و پر. || فروریختن دیوار. || ( اِ ) بسیاری چیزها باشد خواه از مردم خواه از حیوانات دیگر. ( برهان قاطع ). کثرت :
گریزان چنان شد در آن گردگرد
کز انبه همی مردبر مرد مرد.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 225 ).
|| جماعت. گروه :
بدان انبه اندریکی مرد مست
بسنگی بر از دور تیغی بدست.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 143 ).
کجا باره زانبه بپرداختند
خم پنجه در باره انداختند.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
- پرانبه ؛ پرانبوه. پرجمعیت :
بیاکند گنجش ز گنج مهان
پرانبه شدش بارگاه از شهان.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
و رجوع به انبوه شود.

انبه.[ اُم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) سرپا ایستادن قاب قمار مقابل شاه و وزیر و دزد. قائم و ایستاده ماندن قاب قمار. امبه. ( یادداشت مؤلف ). در آذربایجان اُنبا گویند.

انبه. [ اَم ْ ب َ/ب ِ ] ( از سانسکریت ، اِ ) میوه ایست معروف در هندوستان. ( برهان قاطع ). میوه ایست مشهور که آنرا آنب گویند. ( غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). درختی از دسته بلادریان جزو تیره سماقیان که در حدود سی گونه از این گیاه در آسیای جنوبی ( در مناطق استوایی ) مخصوصاً هندوستان شناخته شده. ( فرهنگ فارسی معین ). لغت هندی است و آنب نیز نامند و بتورانی نغزک [ گویند ]، درخت آن بسیار عظیم و بزرگتر از درخت گردکان [ است ]، باختلاف اراضی و اهویه بعد از سه چهار سال از نشانیدن تخم آن و تا هشت و نه سال بثمر می آید و هنگام بهار... وقت رسیدن ثمر آن ، نیز باختلاف بلدان هنگام بودن آفتاب در برج جوزا و سرطان است و تا پنجاه و شصت سال ثمر میدهد و ثمر آن در اوایل ، سال بسال بهتر می شود و در اواخر، بالعکس ، و برگ آن طولانی شبیه ببرگ ساذج هندی و از آن بزرگتر و در رائحه نیزشبیه بتمر [ است ] و ثمر آن در ابتدا بسیار عفص میباشد و آهسته آهسته ترش می گردد و پس شروع مینماید بشیرینی و شیرین می گردد و در بعضی اماکن اشجار تمام سال ثمر می دهد ولیکن بشیرینی و خوبی آنچه در فصل و موسم آن میشود نمیرسد... در بزرگی و کوچکی و شکل و طعم و رائحه و شادابی و بیریشگی و ریشه داری و لحمی و کم آبی باختلاف اقسام آن هیچ میوه نمیرسد [ چنانکه ] در بزرگی از نیم آثار تا دو آثار که یک من تبریزی است تخمیناً در بنگاله دیده شده و از بعضی درختها یک آثار و سه پا و نیم آثار که یک چهار یک من تبریزی است تخمیناً و در کوچکی برابر هلیله کابلی. ( از مخزن الادویه ، ذیل انبج ). ثمر درختیست هندی بقدر درخت گردکان و ثمربعضی مثل بادام سبز و از اول تکون تا رسیدن سبز است و بعد از رسیدن زرد میشود و بعضی را ثمر مثل سیب [ است ] و نارس او با عفوصه و اندک ترشی ، و چون برسد سرخ و ترش و شیرین گردد و در انتها زرد شود و شیرین وهر دو قسم او خوشبو میباشد. ( از تحفه حکیم مؤمن ، ذیل انبج ). در بلوچستان ایران در حدود سراوان ، قصرقند، چاه بهار و قسمت ساحلی عمان بطور خودرو هست و تربیت اهلی آن در آن امکنه آسان است. در میناب و نیک شهر نیز کاشته شده است. ( از یادداشت مؤلف ). از درختان میوه گرمسیری است که در هندوستان و مصر فراوان میباشد. میوه آن خیلی لذیذ است. در ایران نیز در صفحات جنوب یافت میشود و از میوه نارس آن ترشی میسازند. ( جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 288 ). انبج. ( منتهی الارب ).هند. آنب. اَنْب. آم. ( فرهنگ فارسی معین ). عنب. عنبا. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به انبج و انبجات شود.

انبه . [ اَم ْ ب َه ْ ] (ع ن تف ) تنبیه کننده تر و خبردهنده تر. (غیاث اللغات ).


فرهنگ عمید

= انبوه
۱. درختی تناور با برگ های دراز و نوک تیز و گل های خوشه ای که بلندیش به ده متر می رسد و در هندوستان می روید.
۲. میوۀ این درخت که بزرگ وگوشتی است و هسته ای بزرگ دارد.

۱. درختی تناور با برگ‌های دراز و نوک‌تیز و گل‌های خوشه‌ای که بلندیش به ده متر می‌رسد و در هندوستان می‌روید.
۲. میوۀ این درخت که بزرگ وگوشتی است و هسته‌ای بزرگ دارد.


انبوه#NAME?


دانشنامه عمومی

بیش از ۵۰ گونه
شربت انبه یا ازگیل ژاپنی در طب چینی برای درمان گلودرد و رفع سرفه استفاده می شد.
از ترکیب برگ انبه و چند ماده دیگر برای ساخت اکسپکتورانت (داروی خلط آور) و مسکن برای درد سینه استفاده می گردد.
برای هضم غذا بسیار مفید است.
آرام بخش است.
برای تقویت دندان و لثه دم کرده برگ درخت انبه را مضمضه کنید.
این میوه به دلیل داشتن ویتامین C و بتاکاروتن، یک سیستم ایمنی بسیار قوی در بدن شما ایجاد می کند.
برای بهبود عملکرد سیستم تنفسی مفید است.
خوردن مقدار زیاد انبه یا ازگیل ژاپنی باعث خواب آلودگی می گردد.
انبه (نام علمی:Mangifera) میوه ای گرمسیری و گیاه آن از سرده های تیرهٔ پسته ایان است. خاستگاه انبه شبه جزیرهٔ هند، پاکستان، بنگلادش و آسیای جنوب شرقی است. این درخت امروزه در بسیاری از کشورهای گرمسیری پرورش داده شده و در سراسر دنیا صادر می شود. میوهٔ انبه علاوه بر مصرف خوراکی، آشپزی و آب میوه گیری، به عنوان طعم دهنده، رنگ دهنده و عطر کاربرد دارد. برگ های درخت انبه نیز مورد استفاده های زینتی قرار می گیرد.
درخت انبه قد بلندی دارد و ممکن است به ۳۵ تا ۴۰ متر برسد. قطر قسمت شاخ و برگ دار آن نیز می تواند به ۱۰ متر برسد. عمر این درخت طولانی است و برخی از درخت های انبه با وجود ۳۰۰ سال سن هنوز میوه می دهند.
رنگ برگ های درخت انبه در ابتدا و پس از جوانه زدن نارنجی مایل به صورتی است، که با گذشت زمان به رنگ قرمز تیره، و سپس سبز تیره در می آید. شکوفه های انبه کوچک و سفیدرنگ به صورت خوشه های ۱۰ تا ۴۰ سانتی متری هستند. هر شکوفه ۵ گلبرگ، ۵ کاسبرگ و ۵ پرچم دارد، و رایحه ای همچون موگهٔ بهار دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

اَنْبِه (mango)
اَنْبِه
اَنْبِه
درخت همیشه سبزی متعلق به تیرۀ سماق۱، با نام علمی Mangifera indica، از درختان بومی هند و مالزی. میوه های خوش طعم و بیضی شکل بزرگش به فراوانی در دیگر مناطق حاره ای و نیم حاره ای، مانند هند غربی، کاشته می شود. در ایران، محل اصلی رویش انبه بلوچستان است، ولی آن را در بندر عباس و سایر نواحی خط ساحلی جنوب کاشته اند. در این نواحی، انبه به موانبه، نغزک، و منجو نیز معروف است. قسمت های گوناگون گیاه انبه خواص دارویی دارد. برگش قابض، و گل های آن اشتهاآور و قابض است. همچنین برای رفع ناراحتی هایی با منشأ صفراوی نیز مفید است. میوۀ نارس آن تصفیه کنندۀ خون و میوۀ رسیده اش مقوی قوۀ باه و اشتهاآور است.Anacardiaceae

پیشنهاد کاربران

Mango

mangoi یعنی یکجور دیگر انبه

به فارسی مَنگُ هس
انبه = مَنگُ یا همان
Mango


کلمات دیگر: