مترادف خطبه : خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ، دیباچه، سرآغاز، مقدمه
خطبه
مترادف خطبه : خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ، دیباچه، سرآغاز، مقدمه
فارسی به انگلیسی
public homily, sermon
discourse, oration
فارسی به عربی
عربی به فارسی
رجز خواني , باصداي بلند نطق کردن , نصيحت , موعظه , وعظ , خطبه , خطابه , اندرز , گفتار , وابسته بموعظه , موعظه کردن
مترادف و متضاد
خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ
دیباچه، سرآغاز، مقدمه
۱. خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ
۲. دیباچه، سرآغاز، مقدمه
فرهنگ فارسی
کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظه خلق باشد . کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
خطبة. [ خ ُ ب َ ] ( ع مص ) مصدر دیگر خطابه. رجوع به خَطابَة در این لغت نامه شود. || خِطبَة؛ زن خواستن. ( ناظم الاطباء ).
خطبه. [ خ ِ ب َ ] ( ع اِمص ) خواستگاری زن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) : خلیفه عباسه را بجعفر داد، خطبه خواند. ( تاریخ بخارای نرشخی ).
این پیرزن هنوز عروس کرم نزاد
پس سر چرا بخطبه این زن درآورم.
این دو نوا نز پی رامشگری است
خطبه ای از بهر زناشوهری است.
دختر خود نامزد بنده کن.
خاطب او را بملک هفت اقلیم
گر کند خطبه بر حقش دانند.
خطبه.[ خ ُ ب َ ] ( ع اِ ) کلام که در ستایش خدا و نعت نبی و موعظه خلق باشد. ( از ناظم الاطباء ). کلام خطیب که در ستایش خدا و موعظت باشد. ( از آنندراج ). در کشاف و اصطلاحات فنون خطبه چنین تعریف شده است : خطبه ، عبارتست از گفتاری که مشتمل بسم اﷲ الرحمن الرحیم و سپاس ایزد متعال بدانچه او را سزاوار است و درود بر پیمبر آخرالزمان صلی اﷲ علیه و آله و سلم و در آغاز گفتار واقع شده باشد، سپس باید دانست که خطبه کتاب غیر از خطبه ای است که بر فراز منابر خوانند، زیرا خطبه منابر علاوه بر آنچه که ذکر رفت باید مشتمل بر توصیه بپرهیزگاری و وعظ و تذکر و امثال آن باشد بخلاف خطبه دفاتر. ج ، خُطَب : خطبه چنان دانم که مردم رابدل مردم خوانند و دل از نشنودن قوی و ضعیف گردد. ( تاریخ بیهقی ). || دیباچه کتاب. ( ناظم الاطباء ). در کشاف اصطلاحات فنون آمده : بدان که در خطبه کتاب اگر مؤلف یا مصنف در آغاز شروع بتصنیف یا تألیف از نوشتن خطبه در دیباچه کتاب صرفنظر کند و پس ازختم تألیف خطبه را بیاورد خطبه الحاقیه و اگر از آغاز شروع بتألیف به انشاء خطبه پرداخت ، آنرا خطبه ٔابتدائیه گویند : چون از خطبه این فصول فارغ شدم بسوی راندن تاریخ بازرفتم. ( تاریخ بیهقی ).
این پیرزن هنوز عروس کرم نزاد
پس سر چرا بخطبه ٔ این زن درآورم .
خاقانی .
طغانجق والی سرخس را با او فرستاده و در خطبه ٔ کریمه از کرایم او رغبت نموده و بیش از حد وعد و حصر اموال . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رغبت فحول ... در خطبه ٔ اَزواج ارواح آن مخاذیل صادق شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
این دو نوا نز پی رامشگری است
خطبه ای از بهر زناشوهری است .
نظامی .
خطبه ٔ تزویج پراگنده کن
دختر خود نامزد بنده کن .
نظامی .
- خطبه کردن ؛ به ازدواج درآوردن . بتزویج درآوردن :
خاطب او را بملک هفت اقلیم
گر کند خطبه بر حقش دانند.
خاقانی .
خطبة. [ خ ِ ب َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خَطب و بمعنی خواستگاری کردن زن باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). زن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). خُطبَه . (منتهی الارب ).
خطبة. [ خ ُ ب َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خطابه . رجوع به خَطابَة در این لغت نامه شود. || خِطبَة؛ زن خواستن . (ناظم الاطباء).
- خطبه نبشتن ؛ دیباچه نوشتن : چون ... شرط کردم که در اول نشستن هر پادشاهی خطبه بنویسم ... اکنون آن شرط نگاه دارم . (تاریخ بیهقی ). سخت خطبه خواهم نبشت و چند فصل سخن بدان پیوست آنگاه تاریخ روزگار همایون او برانم . (تاریخ بیهقی ). || شغل و منصب خطیب : و بوسعید شروطی را از خطبه عزل کرد و بوالحسین الماصلی را خطیب کرد. (تاریخ سیستان ). || دعا و ثنائی که در روزهای جمعه و ایام مهم بر سر منابر در مساجد و اماکن مقدسه خوانده میشده و در آن علاوه بر حمد خدا و مدح پیغمبر واولیای دین خلیفه یا سلطان روز مدح می گردید و این یکی از سنن بزرگ حکومت بود :
فرو افژنگ بتو گیرد دین
منبر از خطبه ٔ تو آراید.
دقیقی .
بنام و کنیتت آراسته باد
ستایشگاه شعر و خطبه تا حشر.
عنصری .
روز آدینه بر منابر نام خلیفه یاسلطان یا امیری را خطیب بعظمت و سمتی که داشته می خوانده است و بروز چهارشنبه خطبه کرد خویشتن را به امارت . یکی او را گفت : ایهاالامیر رسم و عادت خطبه ٔ روز آدینه باشد. گفت : باشد که مزارمان نباشد تا روز آدینه ، همچنانکه نبود. (تاریخ سیستان ). ورود الرسول و اظهار موت الخلیفه القادر باﷲ و اقامه ٔ رسم الخطبه للامام القائم بامراﷲ. (تاریخ بیهقی ). رسم خطبه را بر چه صفت اقامت نمود. (تاریخ بیهقی ). کسان خواجه را همه بگرفتند و مصادره کردند، اما هنوز خطبه بر حال خویشتن است . (تاریخ بیهقی ). چون خطیب بجای ذکر خلیفه رسید بوی اندر آویختند و خطبه بریده شد. (مجمل التواریخ والقصص ).
در خطبه ٔ کرم لقبش صدر عالم است
بر مهر ملک صدر مظفر نکوتر است .
خاقانی .
خطبه ٔ این دار ملک وقف بر القاب تست
سکه ٔ این دار ضرب باز بنام تو باد.
خاقانی .
سکه و خطبه بنام همیون سلطان در شهور 389 مطرز گردانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
وآنگه که نفس به آخر آید
هم خطبه ٔ نام تو سر آید.
نظامی .
- خطبه خواندن ؛در بالای منبری پس از حمد خدا و نعت پیغمبر و آل او،مدح خلیفه یا سلطان روز را خواندن : چنان نمود که حدیث خطبه بدو راست خواهد شد. (تاریخ بیهقی ).
دل ، سکه ٔ عشق می نگرداند
جان ، خطبه ٔ عافیت نمی خواند.
خاقانی .
خطبه ٔ مدحش چو خواند آفتاب
مشتری حرز امان می خواندش .
؟
- خطبه دادن ؛ خطبه خواندن :
فلک بنام تو تا خطبه داد در عالم
زمانه جز تو کسی را بپادشاه نخواند.
خواجه جمال الدین سلیمان (از آنندراج ).
- خطبه کردن ؛ بر سر منبر در اماکن مقدسه پس از حمد و ثنای خدا و مدح پیغمبر ذکر سلطان یا خلیفه وقت با بزرگی کردن : ما بتن خویش بمسجد آدینه خواهیم آمد تا امیرالمؤمنین را خطبه کنیم . (تاریخ بیهقی ). و رسولی نامزد شود از درگاه عالی و منشور ولایت اگر رای عالی ارزانی دارد و خلعتی با وی باشد که بنده بنام خداوند خطبه کرده است تا قویدل شود و این ولایت که بنده خداوند خطبه کرده است ، بتمامی قرار گیرد. (تاریخ بیهقی ). امیر گفت : خلیفه را چه باید فرستاد. احمد گفت بیست هزار من نیل رسم رفته است خاصه راو پنج هزار من حاشیت درگاه را و نثار بتمامی که روز خطبه کردند. (تاریخ بیهقی ).
بنگر که خلق را بکه داد و چگونه گفت
روزی که خطبه کرد نبی بر سر غدیر.
ناصرخسرو.
تبارک خطبه او کرد و سبحان نوبت آورد
لعمرک تاج او شد قاب قوسین جای او آمد.
خاقانی .
اندرین خطه که دل خطبه بنام غم کند
سکه ٔ گیتی نخواهد داشت نقش جاودان .
خاقانی .
خطبه بنام رفعت قدرش همی کند
در اوج برج جوزا بر منبر آفتاب .
خاقانی .
خلف احمد بست خالی یافت لشکر بدانجایگاه فرستاد و، دربست سکه و خطبه بنام خویش بکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در آن نواحی خطبه بنام شمس المعالی بکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
لیک درین خطه ٔ شمشیربند
بر تو کنم خطبه ببانگ بلند.
نظامی .
خطبه ٔ جانم چو بنام تو رفت
سکه ٔ تن نیز بنامت کنم .
عطار.
|| خطبه ٔ آدم ؛ نام یکی از خطبه های نهج البلاغه . (آنندراج ) :
گر مخاطب را نمی بینی سخن رس وامشو
خطبه ٔ آدم بود نظم دل آرای سخن .
اثر (از آنندراج ).
|| خطبةالبیان ؛خطبه ای است منسوب به حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام .(یادداشت بخط مؤلف ). || خُطبَةُالْوِداع ؛ خطبه ای است که حضرت رسول صلی اﷲ علیه و اله در حجةالوداع خواند و در آن بقول شیعیان علی علیه السلام را خلیفت خود کرد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به «نهج البلاغه » در این لغت نامه شود.
فرهنگ عمید
خواستگاری و ازدواج.
۱. وعظ و سخنرانی امامجمعه قبل از آغاز نماز.
۲. مقدمه یا دیباچۀ کتاب.
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
(به معنی سخنرانی) در میان اعراب بسیار متداول بوده است. خطبه خوانان از مردمان سرشناس و برتر قبیله به شمار می رفتند. برخی عقیده دارند که عرب ها، پیش از ظهور اسلام با اثر ارسطو «ریطوریقا» در فن خطابه آشنا بودند. آنان، غالباً نمایندگانی را که به منظور انجام مأموریت های مهم به دربار پادشاهان و دولت های بزرگ آن روزگار می فرستادند، از میان خطیبان برمی گزیدند تا بتوانند در آن جا با استفاده از مهارت خود، خطبه های مؤثر و مفید ایراد کنند. خطبه اکثم صیفی نزد خسرو انوشیروان از این دست است. پس از ظهور اسلام نیز خطابه به عنوان بهترین شیوه برای ترویج دین در نزد مسلمانان اهمیت ویژه ای پیدا کرد. بزرگ ترین خطیب این دوره پس از پیامبر اعظم (ص) بی تردید علی بن ابی طالب (ع) بوده که نخستین خطبه اش را به هنگام دفن پیامبر، برفراز قبر ایشان ایراد کرده است: اِنّ الصبر لجمیل الّاعنک ... در اسلام خطبه به عنوان نوعی از مناسک دینی در بعضی عبادات گنجانده شده است؛ مانند خطبه های نماز جمعه، نماز عیدین، نماز استسقا و نیز خطبۀ پیش از عقد نکاح و در میان آن. به عقیده بسیاری از فقیهان، نه تنها سخن گفتن حین خطبه از سوی مستمعان حرام است، بلکه گوش سپردن به آن و درک مفاهیم آن نیز واجب شمرده شده است. دو خطبه در نماز جمعه، به مثابۀ دو رکعت نماز است. از قدیم رایج بود که در خطبه ها، خلفا و پادشاهان را می ستودند و خطبه ها را به عربی ایراد می کردند. اما امروزه فارسی زبانان، تنها بخشی از خطبه که در آغاز آن به حمد و ستایش خدا و نَعت پیامبر (ص) و اولیا اختصاص دارد را به عربی می خوانند.
دانشنامه اسلامی
بنابر آنچه در منابع حدیثی و تاریخی آمده است، پیامبر اکرم(ص) و دیگر معصومان(ع) به مناسبت های مختلف، در اجتماع مردم خطبه می خواندند.در فقه نیز در باب های صلاة، حج و نکاح از خطبه سخن رفته است.
خطبه کلام مخصوصِ مشتمل بر ستایش خداوند و صلوات بر محمّد و آل محمّد است. بنابر آنچه در منابع حدیثی و تاریخی آمده است، پیامبر اکرم(ص)و دیگر معصومان(ع) به مناسبت های مختلف در اجتماع مردم خطبه می خواندند.
بنابر آنچه در منابع حدیثی و تاریخی آمده است پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و دیگر معصومان علیهم السلام به مناسبت های مختلف در اجتماع مردم خطبه می خواندند.
مهم ترین مواردی که خواندن خطبه به نحو واجب یا مستحب در فقه مطرح است، عبارت است از: نماز جمعه، نماز عیدین (فطر و قربان)، نماز باران، موسم حج، هنگام خواستگاری و عقد نکاح و خطبه هنگام کسوف.
خطبه های نماز جمعه باید مشتمل بر حمد و ثنای خدای متعال و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام و موعظه باشد. هر چند برخی صلوات را در خطبه اول و موعظه را در خطبه دوم واجب ندانسته اند. بنابر مشهور، قرائت سوره ای کوتاه در هر دو خطبه واجب است. برخی تلاوت یک آیه که به حسب معنا تمام باشد و به آیه قبل و بعدش بستگی نداشته باشد را نیز مجزی دانسته اند.
در نماز باران خواندن خطبه های مأثور افضل است. در غیر این صورت، خطبه ای خوانده شود که مشتمل بر حمد و ستایش خداوند و دعا و تضرّع به درگاه الهی جهت آمدن باران باشد. برخی خطبه نماز باران را صرف دعا و تضرّع دانسته و ایراد خطبه بدین گونه یا به نحو مشهور را مجزی دانسته اند.
همچنین بنابر تصریح برخی، خواندن خطبه قبل از خواستگاری و برای ولی دختر هنگام پاسخ مثبت دادن به خواستگار مستحب است. در این خطبه صِرف حمد خداوند متعال و صلوات بر محمد و آل محمد کفایت می کند.
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و دیگر معصومان علیهم السلام به مناسبت های مختلف در اجتماع مردم خطبه می خواندند. چنانچه بزرگترین بخش از کتاب نهج البلاغه که به سخنان امام علی علیه السلام اختصاص دارد بخش خطبه های آن حضرت است.
در نهضت عاشورا یکسری خطابه ها و سخنرانی ها توسط سیدالشهدا، امام سجاد، حضرت زینب علیهم السلام و یاران امام انجام گرفته که در کتب تاریخی و روایی ثبت است و اغلب تعیین کننده بوده است، چه آنها که پیش از عاشورا و در طول راه و در خود مکه بوده، چه خطبه هایی که روز عاشورا ایراد شده و چه آنچه از زبان اسیران آزاده در کوفه و شام صادر شده است.
ریشه کلمه:
خطب (۱۲ بار)
...
پیشنهاد کاربران
واژه ای پارسی و اَرَبیده ست:
در پارسی میانه : هوخت یا هوخُت = گفتار نیک
هو = نیک ، خوب
خُت = گفتار
واژه های خَطیب ، خَطابه، مُخاطِب، مُخاطَب . . . بر پایه دستور واژه سازی اَرَبی برساخته شده اند و چون دستور نویسان از روی ریشه سه تایی، واژه بَرسازی می کردند وات " ب " را به آن اَفزوده اند.
می توان بر پایه دستور واژه سازی پارسی کارواژه ساخت:
خُتبیدَن ، خُتباندَن
خُتبَنده ، خُتبیده ، خُتبِش ، . . .