کلمه جو
صفحه اصلی

نهج البلاغه

فرهنگ فارسی

کتابی است مشهور مشتمل بر خطب مواعظ و نامه های امیرالمونین علی ابن ابیطالب ( ع ) که شریف رضی آنرا تدوین و منسوب کرده است . و بر آن شرحهائی نوشته اند که معروف تر از همه شرح ابن ابی الحدید معتزل است .
نام کتابی است مشتمل بر خطب و مکاتیب و کلمات قصار حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام فراهم کرده سید رضی . بر این کتاب شروحی چند نوشته اند که معروف تر از همه شرح ابن ابی الحدید معتزلی است .

لغت نامه دهخدا

( نهج البلاغة ) نهج البلاغة. [ ن َ جُل ْ ب َ غ َ ] ( اِخ ) نام کتابی است مشتمل بر خطب و مکاتیب و کلمات قصار حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام ،فراهم کرده سیدرضی. بر این کتاب شروحی چند نوشته اندکه معروف تر از همه شرح ابن ابی الحدید معتزلی است.

نهج البلاغة. [ ن َ جُل ْ ب َ غ َ ] (اِخ ) نام کتابی است مشتمل بر خطب و مکاتیب و کلمات قصار حضرت امام علی بن ابیطالب علیه السلام ،فراهم کرده ٔ سیدرضی . بر این کتاب شروحی چند نوشته اندکه معروف تر از همه شرح ابن ابی الحدید معتزلی است .


دانشنامه عمومی

نهج البلاغه گزیده ای از خطبه ها، نامه ها و سخنان کوتاه علی بن ابی طالب است که توسط سید رضی در قرن چهارم ه‍. ق بر اساس ذوق ادبیِ شخصی اش از نامه ها و خطبه های علی فراهم آورده است. از جمله شاخصه های این کتاب، ترجمه های متعدد آن است.نبو
سخنان علی بن ابی طالب در این کتاب در سه باب آمده است:
ترجمه های فراوانی از این کتاب به فارسی در دسترس است که از آن میان می توان به ترجمه های سید جعفر شهیدی، علی نقی فیض الاسلام، جواد فاضل، محمدتقی جعفری، سید محمدمهدی جعفری، حسینعلی منتظری، حسین انصاریان، محمد دشتی، مصطفی زمانی، علی اصغر فقیهی از نهج البلاغه اشاره کرد.
ترجمهٔ روسی نهج البلاغه: عبدالکریم تاراس چرنینکو


نهج البلاغه کتابی شامل خطبه ها، سخنان و نامه های حضرت علی (ع) می باشد که توسط سید رضی در قرن چهارم هجری قمری جمع آوری شده است.


دانشنامه آزاد فارسی

نَهْجُ البَلاغه
کتابی به عربی گردآوردۀ سیدرضی شامل گزیده ای از فصیح ترین و ادیبانه ترین خطبه ها، نامه ها، وصیت ها، بخشنامه ها، دعاها، و جملات کوتاه حکمت آمیز امام علی (ع) که در سه بخش خطبه ها، نامه ها، و جملات حکمت آمیز تنظیم شده است. تألیف کتاب، آنچنان که در پایان آن تصریح شده، در ۴۰۰ق پایان یافته است. سیدرضی در گردآوری کتاب مسائل ادبی و بلاغی را در نظر داشته است برای همین دقت های حدیثی را رعایت نکرده و، جز در هفده مورد، سند روایات را نیاورده است. همین مسئله باعث شده است که اول بار ابن خلکان و کسانی به پیروی از او و نیز برخی خاورشناسان و محققان معاصر بعضی مطالب کتاب را ساختۀ سیدرضی بدانند. در برابر، محققان بسیاری در این باره پژوهش کرده و با استخراج سند روایات صحت انتساب آن به امیرالمؤمنین را تأیید کرده اند. در نهج البلاغه مباحث فراوانی در موضوع های خداشناسی، انسان شناسی، مباحث کلامی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی، به ویژه مسائل اخلاقی مطرح شده است. سیدرضی گاه به حل مشکلات یا بیان شأن نزول و گاه به اظهار نظر دربارۀ سخنان پرداخته است. بیش از ۱۰۰ شرح برای نهج البلاغه ذکر کرده اند؛ ازجمله مهم ترین آن هاست: منهاج البراعة تألیف قطب الدین راوندی؛ شرح نهج البلاغه تألیف ابن میثم بحرانی؛ شرح نهج البلاغه تألیف ابن ابی الحدید؛ منهاج البراعة تألیف میرزا حبیب الله خویی؛ شرح نهج البلاغة تألیف محمد عبده مصری؛ شرح نهج البلاغه تألیف علامه محمدتقی شوشتری، و شرح فارسی نهج البلاغه از علامه محمدتقی جعفری. صبحی صالح با چاپ تحقیقی خود از آن، این کتاب را در جهان اهل سنت مطرح کرد. علی نقی فیض الاسلام، سیدجعفر شهیدی، عبدالمحمد آیتی، محمد مهدی فولادوند، جواد فاضل، محمد دشتی، محمد مهدی جعفری، محسن فارسی، و عبدالمجید معادیخواه آن را به فارسی ترجمه کرده اند. نهج البلاغه به زبان های دیگری ازجمله انگلیسی و آلمانی و اردو ترجمه شده است. فرهنگ ها و معجم هایی برای نهج البلاغه تهیه کرده اند، ازجمله فرهنگ آفتاب به کوشش عبدالمجید معادیخواه؛ تصنیف نهج البلاغه به کوشش لبیب بیضون و الهادی الی موضوعات نهج البلاغه به کوشش علی مشکینی. مستدرکاتی بر نهج البلاغه تهیه شده است که مفصل ترین آن ها نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه تألیف شیخ محمد باقر محمودی است. آثار فراوانی نیز به عربی یا فارسی دربارۀ نهج البلاغه یا شرح برخی فرازهای آن نوشته شده است.

نقل قول ها

نهج البلاغه،نام کتابی است به زبان عربی که مجموعه ای از خطبه ها، نامه ها و اندرزهای (حکمت ها)ی علی ابن ابی طالب، امام اول شیعیان و چهارمین خلیفه مسلمانان است.گردآورندهٔ نهج البلاغه شریف رضی است. نهج البلاغه عنوانی است که شریف رضی برای منتخبی از خطبه ها و مواعظ، نامه ها و عهدنامه ها، و کلمات کوتاه و قصار علی بن ابی طالب برگزیده است. نثر این کتاب از جمله شیواترین متون عربی محسوب می شود.در این نوشتار ترجمه فارسی آن قرار داده شده است.
• « جهاد ، درى است از درهاى بهشت که خدا به روى گزیده دوستان خود گشوده است ، و جامه تقوى است ، که بر تن آنان پوشیده است.»• «  امّا هیچ یک از شما خود را براى جهاد آماده نساخت و از خوارمایگى ، هر کس کار را به گردن دیگرى انداخت ، تا آنکه از هر سو بر شما تاخت آوردند و شهرها را یکى پس از دیگرى از دستتان برون کردند . اکنون سربازان این مرد غامدى به انبار درآمده و حسّان پسر حسّان بکرى را کشته و مرزبانان را از جایگاههاى خویش رانده‏اند . شنیده‏ام مهاجم به خانه‏هاى مسلمانان ، و کسانى که در پناه اسلام اند در آمده ، گردنبند و دستبند و گوشواره و خلخال از گردن و دست و پاى زنان به در مى‏کرده است ، حالى که آن ستمدیدگان برابر آن متجاوزان ، جز زارى و رحمت خواستن سلاحى نداشته‏اند . سپس غارتگران ، پشتواره‏ها از مال مسلمانان بسته ، نه کشته‏اى بر جاى نهاده و نه خسته ، به شهر خود بازگشته‏اند . اگر از این پس مرد مسلمانى از غم چنین حادثه بمیرد ، چه جاى ملامت است ، که در دیده من شایسته چنین کرامت است . »• « شگفتا به خدا که هماهنگى این مردم در باطل خویش ، و پراکندگى شما در حقّ خود ، دل را مى‏میراند ، و اندوه را تازه مى‏گرداند . زشت بادید و از اندوه برون نیایید که آماج تیر بلایید ، بر شما غارت مى‏برند و ننگى ندارید . با شما پیکار مى‏کنند و به جنگى دست نمى‏گشایید . خدا را نافرمانى مى‏کنند و خشنودى مى‏نمایید.»• «اگر در تابستان شما را بخوانم ، گویید هوا سخت گرم است ، مهلتى ده تا گرما کمتر شود . اگر در زمستان فرمان دهم ، گویید سخت سرد است ، فرصتى ده تا سرما از بلاد ما به در شود . شما که از گرما و سرما چنین مى‏گریزید ، با شمشیر آخته کجا مى‏ستیزید ؟.»• «  هنوز بیست سال نداشتم که پا در معرکه گذاشتم ، و اکنون سالیان عمرم از شصت فزون است .»• «  آن را که فرمان نبرند سررشته کار از برون است .»• در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.• آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پست کرده، و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد خود را خوار کرده، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بى ارزش کرده است.• بُخل ننگ و ترس نقصان است. و تهیدستى مرد زیرک را در برهان کند مى سازد و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.• ناتوانى، آفت و شکیبایى، شجاعت و زُهد، ثروت و پرهیزکارى، سپرِ نگه دارنده است: و چه همنشین خوبى است راضى بودن و خرسندى.• دانش، میراثى گرانبها، و آداب، زیورهاى همیشه تازه، و اندیشه، آیینه اى شفاف است.• سینه خردمند صندوق راز اوست و خوشرویى وسیله دوست یابى، و شکیبایى، گورستان پوشاننده عیب هاست. و یا فرمود: پرسش کردن وسیله پوشاندن عیب هاست، و انسان از خود راضى، دشمنان او فراوانند.• صدقه دادن دارویى ثمر بخش است، و کردار بندگان در دنیا، فردا در پیش روى آنان جلوه گر است.• از ویژگى هاى انسان در شگفتى مانید، که: با پاره اى «پى» مى نگرد، و با «گوشت» سخن مى گوید. و با «استخوان» مى شنود، و از «شکافى» نَفس مى کشد!!• چون دنیا به کسى روى آورد، نیکى هاى دیگران را به او عاریت دهد، و چون از او روى برگرداند خوبى هاى او را نیز بربایند.• با مردم آن گونه معاشرت کنید، که اگر مْردید بر شما اشک ریزند، و اگر زنده ماندید، با اشتیاق سوى شما آیند.• اگر بر دشمنت دست یافتى، بخشیدن او را شکرانه پیروزى قرار ده.• ناتوان ترین مردم کسى است که در دوست یابى ناتوان است، و از او ناتوان تر آن که دوستان خود را از دست بدهد.• چون نشانه هاى نعمت پروردگار آشکار شد، با ناسپاسى نعمت ها را از خود دور نسازید.• کسى را که نزدیکانش واگذارند، بیگانه او را پذیرا مى گردد.• هر فریب خورده اى را نمى شود سرزنش کرد. (به هنگام حرکت امام جهت سرکوب شورشیان بصره، سعد و قّاص و محمد بن مسلمه، و اسامه بن زید و عبدالله بن عمر آماده حرکت نشدند. امام پرسید چرا آماده جهاد نمى شوید ؟ گفتند: از اینکه مسلمانى را بکشیم ناراحتیم، امام فرمود: بر بیعت من وفا دارید؟ گفتند: آری، امام فرمود به خانه هاى تان بروید. آن گاه حکمت 15 را زمزمه کرد. )• کارها چنان در سیطره تقدیر است که چاره اندیشى به مرگ مى انجامد.• (از امام پرسیدند که محمد امین رسول خدا فرمود: موها را رنگ کنید و خود را شبیه یهود نسازید یعنى چه؟ فرمود: ) پیامبر این سخن را در روزگارى فرمود که پیروان اسلام اندک بودند، اما امروز که اسلام گسترش یافته، و نظام اسلامى استوار شده، هر کس آن چه را دوست دارد انجام دهد.• (درباره آنان که از جنگ کناره گرفتند) حق را خوار کرده، باطل را نیز یارى نکردند. (حارث ابن حوط هم مخالف جنگ جُمُل بود و به امام گفت من هم مانند سعد وقّاص و عبدالله عمر شرکت نمى کنم. )• آن کس که در پى آرزوى خویش تازد، مرگ او را از پاى در آورد.• از لغزش جوانمردان در گذیرید، زیرا جوانمردى نمى لغزد جز آن که دست خدا او را بلند مرتبه مى سازد.• و ترس با نا امیدى، و شرم با محرومیت همراه است، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند، پس فرصت هاى نیک را غنیمت شمارید.• ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گرنه بر پشت شتران سوار شویم و براى گرفتن آن برانیم هر چند شب رُوى به طول انجامد. (این کلمات را امام در روز شورا مطرح فرمود، که مردم داشتند با عثمان بیعت مى کردند. )• کسى که کردارش او را به جایى نرساند، افتخارات خاندانش او را به جایى نخواهد رسانید.• از کفّاره گناهان بزرگ، به فریاد مردم رسیدن، و آرام کردن مصیبت دیدگان است.• اى فرزند آدم ! زمانى که خدا را مى بینى که انواع نعمت ها را به تو مى رساند تو در حالى که معصیت کارى، بترس.• کسى که چیزى را در دل پنهان نکرد جز آن که در لغزش هاى زبان و رنگ رخسارش، آشکار خواهد گشت.• با درد خود بساز، چندان که با تو سازگار است.• برترین زهد، پنهان داشت زهد است !• هنگامى که تو زندگى را پْشت سر مى گذارى و مرگ به تو روى مى آورد، پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.• هشدار ! هشدار ! به خدا سوگند، خدا چنان پرده پوشى کرده که پندارى تو را بخشیده است !• (از ایمان پرسیدند، جواب داد: )• نیکو کار، از کار نیک بهتر و بدکار از کار بد بدتر است.• بخشنده باش اما زیاده روى نکن، در زندگى حسابگر باش اما سخت گیر مباش.• بهترین بى نیازى، ترک آرزوهاست.• کسى در انجام کارى که مردم خوش ندارند، شتاب کند، درباره او چیزى خواهند گفت که از آن اطلاعى ندارند.• کسى که آرزوهایش طولانى است کردارش نیز ناپسند است.• (در سر راه صفّین دهقانان شهر انبار (شهر انبار یکى از شهرهاى شام قدیم، در شصت کیلومترى بغداد قرار داشت که در سال دوازدهم هجرى به دست مسلمانان افتاد) تا امام را دیدند پیاده شده و پیشاپیش آن حضرت مى دویدند فرمود چرا چنین مى کنید؟ گفتند عادتى است که پادشاهان خود را احترام مى کردیم، فرمود) به خدا سوگند که امیران شما از این کار سودى نبردند، و شما در دنیا با آن خود را به زحمت مى افکنید، و در آخرت دچار رنج و زحمت مى گردید، وچه زیانبار است رنجى که عذاب در پى آن باشد، و چه سودمند است آسایشى که با آن، امان از آتش جهنم باشد.• به فرزندش امام حسن فرمود: پسرم ! چهار چیز از من یادگیر (در خوبى ها)، و چهار چیز به خاطر بسپار (هشدارها)، که تا به آن ها عمل مى کنى زیان نبینی:• زبان عاقل در پْشت قلب اوست، و قلب احمق در پْشت زبانش قرار دارد. (بقول سعدی: اول اندیشه وانگهى گفتار) این سخنان ارزشمند و شگفتى آور است، که عاقل زبانش را بدون مشورت و فکر و سنجش رها نمى سازد. اما احمق هر *قلب احمق در دهان او، و زبان عاقل در قلب او قرار دارد.• به یکى از یارانش که بیمار بود فرمود: خدا آنچه را که از آن شکایت دارى (بیمارى) موجب کاستن گناهانت قرار داد، در بیمارى پاداشى نیست اما گناهان را از بین مى برد، آن ها را چونان برگ پاییزى مى ریزد و همانا پاداش در گفتار به زبان، و کردار با دست ها و قدم هاست، و خداى سبحان به خاطر نیت راست، و درون پاک، هرکس از بندگانش را که بخواهم وارد بهشت خواهد کرد.• در یاد یکى از یاران، "خباب بن أرت" فرمود: خدا خباب بن أرت را رحمت کند، با رغبت مسلمان شد و از روى فرمانبردارى هجرت کرد، و با قناعت زندگى گذراند، و از خدا راضى بود، و مجاهد زندگى کرد. (خباّب پسر أرُت، از مسلمانان صدر اسلام است که در مکه آسیب فراوان دید تا آنجا که مشرکین پْشت او را داغ کردند، در جنگ صفین در رکاب امیر المؤمنین بود و در سال 37 هجرى در کوفه در گذشت. )• خوشا به حال کسى که به یاد معاد باشد، براى حسابرسى قیامت کار کند، با قناعت زندگى کند، و از خدا راضى باشد.• اگر با شمشیرم بر بینى مؤمن بزنم که دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد کرد، و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد و این بدان جهت است که قضاى الهى جارى شد، و بر زبان پیامبر اُمّى (ص) گذشت که فرمود: " اى على ! مؤمن تو را دشمن نگیرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت. "• دورد خدا بر او، فرمود: گناهى که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکى است که تو را به خود پسندى وا دارد.• فرمود: ارزش مرد به اندازه همت اوست، و راستگویى او به میزان جوانمردى اش، و شجاعت او به قدر ننگى است که احساس مى کند، و پاکدامنى او به اندازه غیرت اوست.• پیروزى در دور اندیشى، و دور اندیشى در به کار گیرى صحیح اندیشه، و اندیشه صحیح به راز دارى است.• از یورش بزرگوار به هنگام گرسنگى، و تهاجم انسان پُست به هنگام سیرى، بپرهیز.• دل هاى مردم گریزان است، به کسى روى آورند که خوشرویى کند.• عیب تو تا آن گاه که روزگار با تو هماهنگ باشد، پنهان است.• سزاوار ترین مردم به عفو کردن، تواناترینشان به هنگام کیفر دادن است.• سخاوت آن است که تو آغاز کنى، زیرا آنچه با درخواست داده مى شود یا از روى شرم و یا از بیم شنیدن سخن نا پسند است.• هیچ ثروتى چون عقل، و هیچ فقرى چون نادانى نیست. هیچ ارثى چون ادب، و هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست.• شکیبایى دو گونه است: شکیبایى بر آنچه خوش نمى دارى و شکیبایى در آنچه دوست مى داری.• ثروتمندى در غربت، چون در وطن بودن و تهیدستى در وطن، غربت است.• قناعت، ثروتى است پایان نا پذیر. (این سخن از رسول خدا (ص) نیز نقل شده است)• ثروت، ریشه شهوت هاست.• آن که تو را هشدار داد، چون کسى است که مژده داد.• زبانِ تربیت نشده، درنده اى است که اگر رهایش کنى مى گزد.• نیش زن شیرین است.• چون تو را ستودند، بهتر از آنان ستایش کن، و چون به تو احسان کردند، بیشتر از آن ببخش، به هر حال پاداشِ بیشتر از آنِ آغاز کننده است.• شفاعت کننده چونان بال و پُر در خواست کننده کننده است.• اهل دنیا سوارانى در خواب مانده اند که آنان را مى رانند.• از دست دادن دوستان غربت است.• از دست دادن حاجت بهتر از درخواست کردن از نا اهل است.• از بخشش اندک شرم مدار که محروم کردن، از آن کمتر است.• عفّت ورزیدن زینت فقر، و شکر گزارى زینت بى نیازى است.• اگر به آن چه که مى خواستى نرسیدى، از آنچه هستى نگران مباش.• نادان را یا تُندرو و یا کند رو مى بینی.• چون عقل کامل گردد، سخن اندک شود.• دنیا بدن ها را فرسوده و آرزوها را تازه مى کند، مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور و دراز مى سازد، کسى که به آن دست یافت خسته مى شود، و آن که به دنیا نرسید رنج مى برد.• کسى که خود را رهبر مردم قرار داد، باید پیش از آن که به تعلیم دیگران پردازد، خود را بسازد، و پیش از آن که به گفتار تربیت کند، با کردار تعلیم دهد، زیرا آن کس که خود را تعلیم دهد و ادب کند سزاوار تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب بیاموزد.• انسان با نَفَسى که مى کشد، قدمى به سوى مرگ مى رود.• هر چیز که شمردنى است پایان مى پذیرد، و هر چه را که انتظار مى کشیدى، خواهد رسید.• حوادث اگر همانند یکدیگر بودند، آخرین را با آغازین مقایسه و ارزیابى مى کنند. (سالى که نکوست از بهارش پیداست)• (ضرار بن ضمره ضبایى از یاران امام به شام رفت بر معاویه وارد شد. معاویه از او خواست از حالات امام بگوید، گفت على را در حالى دیدم که شب، پرده هاى خود را افکنده بود، و او در محراب ایستاده، محاسن را به دست گرفته، چون مار گزیده، به خود مى پیچید، و محزون مى گریست و مى گفت: ) اى دنیا!!! اى دنیاى حرام! از من دور شو، آیا براى من خود نمایى مى کنى ؟ یا شیفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گیرى ؟ هرگز مباد! غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازى نیست، تو را سه طلاقه کرده ام، تا بازگشتى نباشد، دوران زندگانى تو کوتاه، ارزش تو اندک و آرزوى تو پُست است. آه از توشه اندک، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قیامت !• و در جواب مرد شامى (شام منطقه قدیمی در دمشق) فرمود: (مرد شامى پرسید آیا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهى است ؟ امام با کلمات طولانى پاسخ او را داد، که برخى از آن را برگزیدیم. )• حکمت را هر کجا که باشد، فراگیر، گاهى حکمت در سینه منافق است بى تابى کند تا بیرون آمده و با همدمانش در سینه مؤمن آرام گیرد.• حکمت، گمشده مؤمن است، حکمت را فراگیر هر چند از منافقان باشد.• ارزش هر کس به مقدار دانایى و تخصّص اوست.• شما را به پنج چیز سفارش مى کنم که اگر براى آن ها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمل کنید سزاوار است: کسى از شما جز به پروردگار خود امیدوار نباشد، و جز از گناه خود نترسد، و اگر از یکى سؤال کردند و نمى داند، شرم نکند و بگوید نمى دانم، و کسى در آموختن آنچه نمى داند شرم نکند و بر شما باد به شکیبایى که شکیبایى، ایمان را چون سر است بر بدن و ایمان بدون شکیبایى چونان بدن بى سر، ارزشى ندارد.• (به شخصى که در ستایش امام افراط کرد، و آنچه در دل داشت نگفت)• باقیماندگان شمشیر و جنگ، شماره شان با دوام تر، و فرزندانشان بیشتر است.• کسى که از گفتن "نمى دانم" روى گردان است، به هلاکت و نابودى مى رسد.• اندیشه پیر در نزد من از تلاش جوان خوشایندتر است.• در شگفتم از کسى که مى تواند استغفار کند و نا امید است.• (امام باقر از حضرت امیر المؤمنین نقل فرمود:• کسى که میان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد، و کسى که امور آخرت را اصلاح کند، خدا امور دنیاى او را اصلاح خواهد کرد، و کسى که از درون جان واعظى دارد، خدا را بر او حافظى است.• فقیه کامل کسى است که مردم را از آمرزش خدا مأیوس، و از مهربانى او نومید نکند و از عذاب ناگهانى خدا ایمن نسازد.• همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده مى شوند، پس براى شادابى دل ها، سخنان زیباى حکمت آمیز را بجویید.• بى ارزش ترین دانش، دانشى است که بر سر زبان است، و برترین علم، علمى است که در اعضا و جوارح آشکار است.• فردى از شما نگوید ک خدایا از فتنه به تو پناه مى برم، زیرا کسى نیست که در فتنه اى نباشد، لکن آن که مى خواهد به خدا پناه بُرد، از آزمایش هاى گمراه کننده پناه ببرد؛ همانا خداى سبحان مى فرماید:• (از امام پرسیدند "خیر" چیست ؟ فرمود: )• هیچ کارى با تقوا اندک نیست، و چگونه اندک است آنچه که پذیرفته شود؟• نزدیک ترین مردم به پیامبران، دانا ترین آنان است، به آنچه که آورده اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نهج البلاغة (ترجمه انصاریان). این کتاب (نهج البلاغه) ترجمه فارسی نهج البلاغه به قلم شیخ حسین انصاریان از نویسندگان معاصر است.
این ترجمه از نوع ترجمه های تحت اللفظی اما سلیس و روان است که فاقد هرگونه شرح و توضیح اضافی است و تنها توضیحات بسیار اندکی در پرانتز ذکر شده است.

پیشنهاد کاربران

nahj al balagheh


به نیکى‏ها امر کن و خود نیکوکار باش، و با دست و زبان بدیها را انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشى، و در راه خدا آنگونه که شایسته است تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد. براى حق در مشکلات و سختى‏ها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان، خود را براى استقامت برابر مشکلات عادت ده، که شکیبایى در راه حق عادتى پسندیده است، در تمام کارها خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و نیرومندى رسیده‏اى، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، که بخشیدن و محروم کردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکى داشته باش. وصیّت مرا بدرستى دریاب، و به سادگى از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمى که سودمند نباشد، فایده‏اى نخواهد داشت، و دانشى که سزاوار یاد گیرى نیست سودى ندارد.

راه شیوا

راه روشنِ رُشد

به معنی راه شیوایی

سلام علیکم در یک مبحثی خواندم که از نظر زمانی جمع آوری نهج البلاغه را به سه بخش تقسیم نموده .
1 - قبل از حکومت مانند خطبه های 5 ، 67 ، 139 و . . . .
2 - هنگام خلافت مانند خطبه های 3 ، 12 ، 15 و 16 .
3 خطبه های بعد از خلافت مانند 20 ، 21 ، 27 ، 105 و 108 .
سؤال من این است : آیا خطبه های بعد از خلافت مطلب صحیحی است یا خیر و در صورت مثبت بودن پاسخ چگونه می شود بعد از خلافت حضرت خطبه ای فرموده باشند وحال اینکه شهادت حضرت پایان خلافت ایشان می باشد.
با تشکر از زحمات علمای اعلام و حجج اسلم ودانشمنان بزرگوار - ابراهیم جُرفی


Phad der Eloquenz یا فاد دِر اِلو کُوِنس عنوان ترجمه کتاب نهج البلاغه به زبان آلمانی می باشد. ترجمه آن به زبان فارسی " راه سخنوری " . Eloquenz ریشه لاتین دارد . کلمه loqui ( لوکوِی ) به زبان لاتین به معنای سخن گفتن و حرف زدن می باشد و eloquentia ( اِلو کوِنتیا ) به معنای استعداد بیان هنری افکار در قالب ، داستان ، خطابه و حکایت از طریق تسلط داشتن به یک زبان در چهارچوب دستور همان زبان یا گراماتیک آن زبان، طوریکه شنونده را جذب کلام گوینده نماید. پیشوند el به احتمال زیاد همان پیشوند " اَل " در زبان عربی میباشد که نشانه حرف تعریف و معادل کلمه the در زبان انگیسی است. بلاغت در زبان فارسی امروز به معنای شیوایی و روشنی در بیان زبانی میباشد. لذا نهج البلاغه در ترجمه فارسی میتواند بصورت : راه بیان شیوا ، باشد.


کلمات دیگر: