کلمه جو
صفحه اصلی

عادت


مترادف عادت : خلق، خو، داب، الفت، انس، آیین، رسم، سنت، حیض، رگل، قاعده

برابر پارسی : خو، خو گیری، خوی، روش، سرشت، شیوه، منش

فارسی به انگلیسی

habit, custom, rule, routine, groove, manner, mannerism, practice, rote, trick, use, wont

habit, custom


custom, groove, habit, manner, mannerism, practice, rote, rule, trick, use, wont


فارسی به عربی

اخدود , تعود , خصلة , عادة , مدمن

مترادف و متضاد

حیض، رگل، قاعده


attainment (اسم)
دست یابی، نیل، عادت، اکتساب، حصول

addiction (اسم)
خو گرفتگی، عادت، اعتیاد، اعتیاد دادن، میل، تمایل، خوی، طبع، فرقه

wont (اسم)
عادت، رسم، معتاد به

acquirement (اسم)
فراگیری، تحصیل، عادت

habit (اسم)
عادت، خوی، جامه، خو، عرف، لباس روحانیت، روش طرز رشد

practice (اسم)
عادت، عمل، تمرین، ممارست، ورزش، عرف، مشق، تکرار، برزش

custom (اسم)
عادت، خوی، رسم، عرف، مرسوم، سنت، حقوق گمرکی، برحسب عادت

tradition (اسم)
عادت، رسم، عرف، مرسوم، سنت، روایت متداول، عقیده رایج، عقیده موروثی

use (اسم)
عادت، استفاده، تمرین، سود، منفعت، فایده، کاربرد، استعمال، خاصیت، مصرف، اطلاق

consuetude (اسم)
عادت، اعتیاد، عرف، رسم و روش

rule (اسم)
عادت، حکم، دستور، گونیا، رسم، قانون، ضابطه، فرمانروایی، فرمانفرمای، خط کش، قاعده، بربست

rut (اسم)
عادت، اثر، گرمی، خط، شهوت، روش، رد جاده، خط شیار

habitude (اسم)
عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه

praxis (اسم)
عادت، مثال، عرف، رویه

folkways (اسم)
عادت، عقیده عامه

خلق، خو، داب


الفت، انس


آیین، رسم، سنت


۱. خلق، خو، داب
۲. الفت، انس
۳. آیین، رسم، سنت
۴. حیض، رگل، قاعده


فرهنگ فارسی

خوی، آنچه که به آن خوبگیردودروقت معین انجام بدهد
( اسم ) ۱ - آن چه که بدان خوی گرفته باشند خوی خلق . توضیح استعداد اکتسسابی صدور حرکات یا تحمل تاثیراتی معین . عادت بر خلاف غریزه انسانی فطری نیست بلکه هر فردی به واسطه لزوم انطباق با محیط و تعقیب اغراض خود آن را تحصیل می کند و آن دو گونه است : مثبت و منفی . آن را مثبت خوانند وقتی که مراد استعداد صدور حرکاتی باشد که در آغاز امر دشوار بوده و به تدریج آسان شوند مانند عادت خواندن و نوشتن و راه رفتن و ساز زدن و منفی نام دارد وقتی توانایی تحمل موثرات خارجی یا باقی ماندن در حالات گذشته را برساند مانند عادت به بعضی بوها و بزندگی در مناطق مرتفع و به مخدرات و سموم و امثال آن . ۲ - رسم آیین جمع عادات . ۳ - معمول متداول : طبق عادت . ۴ - قاعدگی زن حیض . یا حبس عادت . بند آمدن قاعدگی زنان . یا عادت زنانه . قاعدگی زن حیض . یا عادت ماهانه . قاعدگی . یا بسر عادت باز شدن . به آیین و خوی و قاعده خویش بازگشتن . یا ترک عادت کردن . به عادت و خوی گذشته خویش عمل نکردن . تغییر عادت دادن .

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . عادة ] (اِ. ) ۱ - آن چه که انسان به آن خو بگیرد. ۲ - رسم ، سنّت ، رویة معمول . ج . عادات . ۳ - قاعدگی زن ، حیض . ۴ - اعتیاد. ،~ مألوف عادتی که بخشی از رفتار همیشگی شخص شده باشد.

لغت نامه دهخدا

عادت . [ دَ ] (ع اِ) عادة. فارسیان به معنی رسم و آئین نیز استعمال کنند و با لفظ گردانیدن ، نهادن ، برداشتن ، کردن ، دادن و گرفتن مستعمل نمایند. (آنندراج ) :
عادت و رسم این گروه ظلوم
نیک ماند چه بنگری به ظلیم .

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


اما ایزد عز ذکره بفضل خود مارا بر عادت خود بداشت . (تاریخ بیهقی ). غلامان و ستوران افزون از عادت رسم خریدن گرفتند. (تاریخ بیهقی ). بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و خوی و اخلاق ایشان پیش چشم نمیدارد. (تاریخ بیهقی ).
همی تا کند پیشه عادت همی کن
جهان مر جفا را تو مر صابری را.

ناصرخسرو.


نه او برعادت و اخلاق ایشان وقوف دارد. (کلیله و دمنه ). و تجارب متقدمان را نمودار عادت خویش گردان . (کلیله و دمنه ).
عادت بود که هدیه ٔ نوروز آورند
آزداگان بخدمت بانوی شهریار.

خاقانی .


مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف .
(گلستان ).
هر زمینی سعادتی دارد
هر دهی رسم و عادتی دارد.

اوحدی .


|| حیض . عادت زنان :
صاحب حالت شدن حله بتن سوختن
خارج عادت شدن عده ٔ غم داشتن .

خاقانی .


|| (اصطلاح روانشناسی ) استعداد اکتسابی صدور حرکات یا تحمل تأثیراتی معین . (علم النفس سیاسی ص 428).

عادت. [ دَ ] ( ع اِ ) عادة. فارسیان به معنی رسم و آئین نیز استعمال کنند و با لفظ گردانیدن ، نهادن ، برداشتن ، کردن ، دادن و گرفتن مستعمل نمایند. ( آنندراج ) :
عادت و رسم این گروه ظلوم
نیک ماند چه بنگری به ظلیم.
ابوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).
اما ایزد عز ذکره بفضل خود مارا بر عادت خود بداشت. ( تاریخ بیهقی ). غلامان و ستوران افزون از عادت رسم خریدن گرفتند. ( تاریخ بیهقی ). بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و خوی و اخلاق ایشان پیش چشم نمیدارد. ( تاریخ بیهقی ).
همی تا کند پیشه عادت همی کن
جهان مر جفا را تو مر صابری را.
ناصرخسرو.
نه او برعادت و اخلاق ایشان وقوف دارد. ( کلیله و دمنه ). و تجارب متقدمان را نمودار عادت خویش گردان. ( کلیله و دمنه ).
عادت بود که هدیه نوروز آورند
آزداگان بخدمت بانوی شهریار.
خاقانی.
مگر آنکه سخن گفته شود به عادت مألوف.
( گلستان ).
هر زمینی سعادتی دارد
هر دهی رسم و عادتی دارد.
اوحدی.
|| حیض. عادت زنان :
صاحب حالت شدن حله بتن سوختن
خارج عادت شدن عده غم داشتن.
خاقانی.
|| ( اصطلاح روانشناسی ) استعداد اکتسابی صدور حرکات یا تحمل تأثیراتی معین. ( علم النفس سیاسی ص 428 ).

عادة. [ دَ ] ( ع اِ ) خوی. ( منتهی الارب ). آنچه جایگیر شود در نفوس از امور متکرر وپسندیده طبعهای سلیم. ( اقرب الموارد ). || ( اصطلاح فقهی ) حیض. رجوع به عادت و ذات عادة شود.

فرهنگ عمید

۱. خلق وخوی.
۲. (اسم مصدر ) اعتیاد: عادت به مصرف الکل.
۳. کاری که انسان به آن خو می گیرد و در وقت معیّن انجام می دهد.
۴. (اسم مصدر ) (زیست شناسی ) [عامیانه] = قاعدگی
* عادت ماهانه: (زیست شناسی ) [عامیانه] خونریزی ماهانۀ زنان، قاعدگی، حیض.
* عادت دادن: (مصدر متعدی ) کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن.
* عادت داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) معتاد به انجام کاری بودن.
* عادت شدن: (مصدر لازم )
۱. رسم شدن، معمول شدن.
۲. (زیست شناسی ) [عامیانه، مجاز] قاعده شدن زن، حائض شدن.
* عادت کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) انجام دادن کاری به صورت مرتب، خو گرفتن.
* عادت گرفتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) عادت کردن، خو پذیرفتن، خو کردن.
* عادت ماهانه (ماهیانه ): (زیست شناسی ) [عامیانه] = قاعدگی

۱. خلق‌وخوی.
۲. (اسم مصدر) اعتیاد: عادت به مصرف الکل.
۳. کاری که انسان به آن خو می‌گیرد و در وقت معیّن انجام می‌دهد.
۴. (اسم مصدر) (زیست‌شناسی) [عامیانه] = قاعدگی
⟨ عادت ماهانه: (زیست‌شناسی) [عامیانه] خونریزی ماهانۀ زنان؛ قاعدگی؛ حیض.
⟨ عادت دادن: (مصدر متعدی) کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن.
⟨ عادت داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) معتاد به انجام کاری بودن.
⟨ عادت شدن: (مصدر لازم)
۱. رسم ‌شدن؛ معمول‌ شدن.
۲. (زیست‌شناسی) [عامیانه، مجاز] قاعده ‌شدن زن؛ حائض‌ شدن.
⟨ عادت‌ کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) انجام دادن کاری به‌صورت مرتب؛ خو گرفتن.
⟨ عادت گرفتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) عادت کردن؛ خو پذیرفتن؛ خو کردن.
⟨ عادت ماهانه (ماهیانه): (زیست‌شناسی) [عامیانه] = قاعدگی


دانشنامه عمومی

کاری که انسان به آن خو می گیرد


به قاعده مندی های اجتماعی که در اثر تکرار منظم و پایدار به وجود آمده اند عادت گفته می شود. شخص در صورت رعایت نکردن عادات اجتماعی؛ مورد مجازات قرار نمی گیرد. در عادات اجتماعی؛ آموزش و عقاید تأثیری ندارد و شخص پاسخ قانع کننده ای برای پیروی از این رفتارها ندارد.
رسم
هنجار
نقش
عرف
چارلز داهیگ در کتاب قدرت عادت خود اینگونه بیان می کند که وقتی ما فعالیتی انجام می دهیم، بعد از اتمام آن مغز ان را مرور می کند و بررسی می کند که آیا این فعالیت می تواند به صورت خودکاری تری انجام شود که در تکرارهای بعدی آن انرژی و درگیری کمتری از مغز بگیرد، و در صورت امکان، آن کار را در یک چرخه سه بخشی تبدیل به یک فعالیت خودکای می کند (به مرور)، فعالیتی که ما آنرا «عادت» می نامیم. این چرخه دارای سه بخش اساسی است؛ اول سرنخ یا نشانه ای که باعث ترغیب شخص به انجام آن فعالیت می شود، بخش دوم انجام آن فعالیت است که به صورت یه روتین و کار تکراری خواهد بود، آخرین بخش که باعث تقویت هرچه بیشتر این عادت و تکرار مجدد آن می شود، پاداشی است که فرد از انجام آن روتین بدست می آورد. اغلب عادت های مثبت مثل کمک به دیگران، غذا خوردن، مسواک زدن و ... و نیز عادت های منفی مثل اعتیاد به سیگار، الکل، پرخوری و ... را به راحتی می توان توجیه کرد. نویسنده در ادامه بحث در مورد نحوه اثرگذاری بر چرخه عادت ها و نیز تغییر آنها در سطوح فردی، سازمانی و جامعه به بحث و نتیجه گیری می پردازد. او تلاش نموده است تا همه بررسی های علمی کنش شناسی و عصب شناسی مربوطه را جمع آوری نماید و در کتاب خود به آنها استناد می نماید.

عادت (ابهام زدایی). عادت ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
عادت
عادت (فیلم ۱۹۲۱)
عادت (فیلم ۱۹۹۷)
عادت نمی کنیم
عادت ماهانه

عادت (فیلم ۱۹۲۱). «عادت» (انگلیسی: Habit (1921 film)) یک فیلم به کارگردانی ادوین کرو است که در سال ۱۹۲۱ منتشر شد.

عادت (فیلم ۱۹۹۷). «عادت» (انگلیسی: Habit (1997 film)) فیلمی در ژانر ترسناک است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد.
۱۴ نوامبر ۱۹۹۷ (۱۹۹۷-11-۱۴)

دانشنامه آزاد فارسی

عادت (Habit)
در روان شناسی، عملی که بر اثر تجربه کسب می شود و به طور منظم و خودکار صورت می گیرد. عادات شامل اطواری چون حرکت دادن دست ها به هنگام صحبت، ارضای امیال روحی با سیگارکشیدن، پرخوری، و حتی سلیقه های خاص در مطالعه، مانند خواندن داستان های ترسناک یا تراژدی شکسپیر و جز آن است. علت توجه روان شناسان به عادات این است که جزءِ اساسی یادگیر ی اند، اما اگر راحتی شخص را مختل کنند باید درمان شوند. روان کاوان عادت را تظاهر تکانه های شهوانی و پرخاشگرانه تلقی می کنند. وقتی این تکانه ها سرکوب شوند، با رفتارهای تکراری و تخریبی، که تشکیل دهندۀ عادات است، مفری می یابند. برعکس، کلارک هال، روان شناس امریکایی و نظریه پرداز یادگیری، عادت را به شکل دقیق و براساس قوانین شرطی شدن (شرطی سازی) و تقویت، تعریف کرد. به عقیدۀ بیشتر روان شناسان معاصر، عادت رفتار آموخته شده یا شرطی شده ای است که ارادۀ شخص در مهار آن ها اثر چندانی ندارد. حتی بعضی از نظریه پردازان فعالیت های پیچیده تر اما شایع انسان، نظیر بازی فوتبال یا تکلم به زبان بیگانه، را متشکل از «سلسله مراتب عادات» تلقی می کنند. عادات ممکن است به صورت واکنش در مقابل رویدادی مهم، مانند جراحت جسمی، شروع شود و در موقعیت های دیگر، با ایجاد دوبارۀ برخی نشانه ها یا محرک های رخداد اولیه، ادامه یابد. عادت متأثر از رویدادهای ایجادکنندۀ رفتار و نیز پاداش یا تنبیه متعاقب آن است. هرگاه عملی بلافاصله پس از وقوع، به گزاف پاداش داده شود، به عادت تبدیل می شود. وقتی عادتی عمیقاً تثبیت شود، ممکن است عوامل دیگری، غیر از عامل ایجادکننده، نیز در تداوم آن مؤثر باشند و به پاداش مداوم و مطلوب نیازی نباشد. در واقع، عادت ممکن است خود پاداش دهندۀ خود شود. کمک روان شناسان برای رفع عاداتی نظیر کندن مو یا ابروها، جویدن ناخن ها، بالاانداختن شانه ها، خاراندن، پرخوری، سیگار کشیدن، مصرف الکل و خودنمایی بسیار مؤثر است. در کودکان، رفتارهای خودتخریبی، نظیر کوبیدن سر، را می توان با تعدیل رفتار یا فنون شرطی سازی تقابلی برطرف کرد. این فنون عبارت اند از افزایش آگاهی شخص از این عادت ها، غیرطبیعی جلوه دادن این عادت ها، مانع تراشی هنگام بروز آن ها، و تقویت عادت های جانشین؛ در ضمن، هنگامی که شخص از پیامدهای مثبت اجتماعی ترک این عادات آگاه شود، کنار گذاشتن آن ها آسان تر می شود. در اختلال روانی شدیدتری موسوم به اختلال وسواسی فکری ـ عملی، شخص ناگزیر به انجام اعمالی تکراری می شود؛ مانند شستن مکرر دست ها و کنترل مکرر خاموش بودن چراغ ها یا وسایل خانگی.

فرهنگ فارسی ساره

خو گیری، خو، منش


نقل قول ها

عادت (یا خو/ی) روشِ همیشگیِ رفتار است که به طور منظم تکرار می شود و گرایش به روی دادنِ اتفاقی آن نیز هست.
• «برای خو گرفتن با هر چیز آدم می باید با آن بزرگ شده باشد یا هنوز در سن بزرگ تر شدن و تجربه اندوختن از نظر احساسی و عقلی باشد.» ۲۷ اوت ۲۰۰۵/ ۵ شهریور ۱۳۸۴؛ در گفت وگو با ایسنا -> داریوش آشوری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عادت عبارت است از یک کیفیت راسخ در نفس یا هیأت مکتسبه که به صاحب خود امکان می‏دهد بعضی افعال را به سهولت ادا کند یا اثر بعضی عوامل خارجی را به آسانی تحمل کند. این کیفیت اگر زودگذر باشد حالت نامیده می‏شود و اگر با سختی زایل شود ملکه نامیده می‏شود.
خاتمی،احمد،فرهنگ علم کلام،ص۱۵۵رده های این صفحه : واژه شناسی

[ویکی فقه] عادت (فلسفه). در فلسفه اسلامی ، موجودات غیر از ذات واجب بالذات ، دارای علل مختلفی هستند که این علل، یا علل ماهیتند (علل قوام) یا علل وجود. علل ماهیت یک چیز، همان ماده (علت مادی) و صورت (علت صوری) و علل وجود آن، فاعل (علت فاعلی یا هستی بخش) و غایت (علت غایی) می باشند.
اینکه هر معلول مادی، دارای ماده، صورت و فاعل است، در میان اغلب فیلسوفان اسلامی مورد اتفاق است اما اینکه هر معلولی، دارای علت غایی نیز هست، امری تردید برانگیز و نیازمند بحث و بررسی مفصلی است؛ زیرا گاه چنین به نظر می رسد که برخی افعال و معلولها، بدون هدف و غایت خاصی محقق می شوند و با توجه به وجود چنین افعال و معلولهایی، چنین تصور می شود که وجود علت غایی برای هر معلولی ضروری نیست. البته در نهایت پس از مباحث گسترده در فلسفه ، اثبات می شود که هر معلولی دارای علت غایی هست. علت غایی، چیزی است که معلول یا فعل، به خاطر آن انجام می شود. مثلا اگر از جایی به جای دیگر حرکت می کنیم، علت غایی این فعل ما، "رسیدن به نقطه ای" است که در پایان این حرکت قرار دارد. چرا که این حرکت را به خاطر "رسیدن به آنجا" انجام داده ایم. حرکت و فعل ارادی ، دارای عللی است که این علل، مترتب بر یکدیگر و وابسته به هم هستند. مثلا در افعال بدنی حیوانات و انسانها، ابتدا تصوری از فعل و نتیجه آن پدید می آید و سپس شوق به نتیجه و شوق به فعل، پس از آن عزم و اراده و سپس حرکت عضلات پدید می آید تا فعل صورت گیرد. در اینجا شوق به نتیجه و فعل، به تصور فعل و نتیجه آن وابسته است و به همین ترتیب علل بعدی به علل قبلی وابسته اند. روشن است که اولین علت یعنی تصور، دورترین علت به فعل است و آخرین علت (حرکت عضلات)، نزدیکترین علت به می باشد. به این علل طولی فعل مبادی فعل ارادی می گویند. در فعل ارادی علت نزدیکتر به فعل (یا حرکت)، قوه محرک است که پس از فکر یا تخیل و تحقق شوق و اراده در انسان و حیوان ، به حرکت درآمده، به تحقق فعل منجر می شود. از بین مبادی فعل ارادی (در انسان یا حیوان) تصور و تصدیق ، مبادی ادراکی (علمی) شمرده می شوند و شوق و اراده و قوه عامله یا محرکه (مثل عضلات)، مبادی حرکتی (عملی) محسوب می شوند.
علل ادراکی
علل ادراکی بر دو نوعند: الف) ادراک عقلی یا فکر که ناشی از قوه ناطقه و عقل نظری و مختص انسان است؛ ب) ادراک تخیلی یا تخیل یا خیال که ناشی از قوه خیال (متخیله) است و هم در انسان وجود دارد و هم در حیوان. بدین ترتیب، شوقی که در انسان پدید می آید و موجب انجام فعل می شود، یا ناشی از فکر است که در این صورت شوق خیالی نامیده می شود و یا این شوق ناشی از خیال است که در این صورت، شوق خیالی نامیده می شود؛ اما شوقی که در حیوان، موجب انجام فعل می شود، تنها ناشی از خیال است؛ زیرا حیوان دارای عقل و فکر نیست. این شوق نیز شوق خیالی نامیده می شود. البته در افعال فاعلهای مجرد (خداوند و عقول)، شوق و اراده (به معنایی که در حیوان و انسان هست) و قوه محرکه بدنی وجود ندارد و خود تصور، شوق و اراده نیز محسوب می شود.
اقسام مبادی فعل ارادی
علل و مبادی فعل ارادی (فعلی که با اراده انسانی یا حیوانی شکل می گیرد) به دو دسته تقسیم می شوند: ۱) علل شناختی و ادراکی که همان تصور و تصدیق هستند و ۲) علل عملی و حرکتی که عبارتند از شوق و اراده و قوه محرکه بدنی (مثل عضلات) و برخی امور دیگر. علل شناختی فعل دو گونه اند: الف) ادراک عقلی که فکر نامیده می شود و ناشی از قوه ناطقه (عقل نظری) است و مختص انسان است؛ ب) ادراک تخیلی که تخیل یا خیال نامیده می شود و ناشی از قوه متخیله (قوه خیال) است و در انسان و حیوان وجود دارد. علل عملی و حرکتی نیز دارای دو دسته اند: الف) علل درونی و نفسی که همان شوق و اراده و برخی امور دیگر نظیر خلق و ملکات نفسی هستند. ب) علل بیرونی و جسمانی (بدنی) که همان قوه محرکه بدنی و برخی امور دیگر مانند مزاج بدنی می باشند. در فلسفه اسلامی، هریک از مبادی فعل ارادی را دارای غایت و هدفی می دانند که تا جلوه ای از این غایت و هدف، در نزد آن مبادی وجود نداشته باشد، فعل صورت نمی گیرد. مثلا اگر مبدا ادراکی فعل، خیال باشد، تا خیال پیش از انجام فعل، تصوری از غایت و نتیجه فعل نداشته باشد و آن غایت از سوی خیال، به عنوان هدف برگزیده نشود، نوبت به شکل گیری شوق و اراده و حرکت عضلات نمی رسد و فعلی صورت نخواهد گرفت. در مرحله شوق و اراده نیز تا به آنچه که در مرحله ادراکی، به عنوان هدف و غایت تصور شده، شوق و اراده تعلق نگیرد، فعلی صورت نخواهد گرفت. همچنین در مرحله قوه محرکه (آخرین مبدا فعل ارادی) اگر چنین غایت و هدفی وجود نداشته باشد نوبت به انجام فعل نمی رسد؛ این غایت و هدف در قوه محرکه (عامله)، عبارت است از نهایت حرکت ؛ به عبارت دیگر، آنچه که قوه عامله (عضلات) به دنبال آن است، نهایت و پایان حرکت یا فعل است. مثلا در مورد "بلند کردن جسمی تا ارتفاع دو متری"، هدف عضلات از این فعل، "قرار گرفتن آن جسم در ارتفاع دو متری از زمین" است که انتهای حرکت مزبور می باشد. بنابراین باید گفت هدف مبدا ادراکی فعل (یعنی عقل یا خیال)، پیوسته همان هدف و غایت شوق و اراده است. یعنی هدف و غایت شوق و اراده همان چیزی است که هدف و غایت مبدا ادراکی (عقل یا خیال) نیز هست. اما هدف و غایت مبدا ادراکی و شوق و اراده (که هدف این سه، یک چیز است)، همیشه با هدف و غایت قوه محرکه (یعنی انتهای حرکت) یکی نیست. زیرا در ادراک و شوق و اراده، ممکن است یکی از لوازم یا نتایج انتهای حرکت ، هدف و غایت قرار گرفته باشد نه انتها و پایان حرکت. مثلا ممکن است هدف ادراک و شوق و اراده انسان از یک حرکت مکانی، دیدار یک دوست باشد که این هدف، از نتایج انتهای حرکت است نه خود انتهای حرکت که عبارت است از قرار گرفتن در مکان انتهایی حرکت.
تعریف «عادت»
...

[ویکی فقه] عادت (کلام). عادت عبارت است از یک کیفیت راسخ در نفس یا هیأت مکتسبه که به صاحب خود امکان مى‏دهد بعضى افعال را به سهولت ادا کند یا اثر بعضى عوامل خارجى را به آسانى تحمل کند. این کیفیت اگر زودگذر باشد حالت نامیده مى‏شود و اگر با سختى زایل شود ملکه نامیده مى‏شود.
خاتمی،احمد،فرهنگ علم کلام،ص۱۵۵رده های این صفحه : واژه شناسی

واژه نامه بختیاریکا

فِرِشت

جدول کلمات

خو

پیشنهاد کاربران

آنچه بر اثر تکرار روی ادم ماندگار شده

آنچه بر اثر تکرار ، رفتار انسان می شود

این وازه آریایی است چون در سانسکریت بکار می رود

عادت : خوگرفتن - وابسته شخص یاچیزی شدن - مانوس شدن باکسی - عادت به بدی یاخوبی - ترک عادت سخت واضطراب آورمی تواندباشد. با کمک وهمکاری وراهنمایی دوست دلسوز و بامحبت وفهمیده ودانا می توان از عادت وابستگی و اضطراب واصلاح خویشتن با اراده قوی از عادات نامناسب ورنج آورنجات پیدا کرد وبه عادات خوب وپسندیده که نفس به آن خووعادت کندبهره مندشد.

در مورد دوقلوها وابستگی ومانوس شدن وعادت باهم بودن صدق می کند وباید آنهارا درک کرد وفهمید . بعضیها به تنهایی عادت می کنند بعضیها هم به باهم بودن وخودبه خود وابسته شدن به هم مثل دوقلوها.

عادت دارند= رسم دارند

خوی

ویژگی رفتار

عید با کسره عین به معنای جشن، اصل این کلمه از
عود بوده و در اصل به معنا بازگشت است. واو
عین الکلمه قلب به یاء شده دلیل نام
گذاریش به این دلیله چون هر سال این مراسم
تکرار و به نحوی برمیگرده کلمات مشترک در
بازگشت: شامل:عیادة کردن از عائد عیادت کردن
به معنای ملاقات مجد د چون او را می شناخته و
ملاقات کرده پس با ملاقات مجدد باز هم این کار رو تکرار میکنه.
عادی:امر عادی و تکراری که همیشه باز می گرده
و تکرار میشه. معاد:سرای بازگشت یا محل
بازگشت برای حساب و کتاب. عاید:نفعی که به
علت کار عادی روزانه به شخص بر می گردو تکرار میشه
ماند و معید:شخص با مهارت جنگی در واقع در
حین جنگ به دلیل مهارت و سخت کوشی بارها و
بار ها به صحنه جنگ بر می گردد گفته میشود.
معتاد:شخصی که به کار و عمل قبلی خود
برمیگرده گفته میشه. عادة یا عادت با کتابت
فارسی حرف تاء:اخلاق تکراری و همیشگی فرد که
هر روز آن را تکرار می کند گفته میشود.
عوادة :به غذای اضافه که باقی می
برای خوردن مجدد باز گردانده و گرم میشه تا یکبار دیگه جهت مصرف گرم بشه گفته میشه.

آنچه بر اثر تکرار، رفتار همیشگی انسان میشود.

خلق، خو، داب، الفت، انس، آیین، رسم، سنت، حیض، رگل، قاعده

روزمره

. . . . . . عادتشان شده بود.

چنان عادت می شود که . . . . . . .

عادَت
اَفزون بَر " عادَت " که گویا ایرانی - اوروپایی ست که در این سورِش بِهتَر اَست " آدَت " نِوِشته شَوَد، واژه هایِ زیر هَم می تَوان به کار گِرِفت :
پُروَستِگی ، مَروَستِگی
پُر که روشَن اَست ، " مَر " دَر اَسل هَمریشه با more دَر اِنگلیسی وَ mehr دَر آلمانی دارَد که دَر واژه یِ مَردُم به چِشم می خورَد : مَر - دُم
دُم یا دام به مینه یِ تُخم وَ نِژاد وُ تَرَکه وَ " مَر " هَم به مینه یِ : بِسیار ، فَراوان ، خِیلی ، زیاد می باشَد.
وَستِگی نامِ کُنیده ( اِسمِ مَفعول ) اَز کارواژه یِ وَستَن اَست : وَست - ه - گی بسَنجید با : ساختِگی ، سوختِگی ، خوردِگی ، آسودِگی . . .
پُروَستِگی یا مَروَستِگی این اَست که کَسی به چیزی یا کَسی بِسیار وَسته یا وَندیده یا وابَسته شُده اَست.


کلمات دیگر: