کلمه جو
صفحه اصلی

غاشیه


مترادف غاشیه : پوشش، زین پوش، غشا، نقاب، رستاخیز، قیامت

فارسی به انگلیسی

saddle cover, mantle

mantle


مترادف و متضاد

saddle cover (اسم)
غاشیه

پوشش، زین‌پوش، غشا، نقاب


رستاخیز، قیامت


۱. پوشش، زینپوش، غشا، نقاب
۲. رستاخیز، قیامت


فرهنگ فارسی

سوره هشتادو هشتم قران پس از سوره اعلی و پیش از سوره فجر مکیه تعداد آیات ۲۶ .
مونث غاشی، پوشاننده، پوشش، پرده، پرده دلروپوش زین اسب، جمع غواشی، ونیزبه معنی روزقیامت
( اسم ) ۱ - زین پوش پوشش زین جناغ دفنوک جمع : غواشی . ۲ - جامه ای نگارین یا ساده که چون بزرگی از اسب پیاده می شد بر زین می پوشیدند . ۳ - قیامت رستاخیز . یا غاشیه بر دوش کشیدن . اطاعت کردن . یا غاشیه زیر بغل کشیدن . اطاعت کردن امتثال نمودن .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . غاشیة ] (اِ. ) ۱ - سورة هشتادو هشتم از قرآن کریم دارای بیست و شش آیه . ۲ - روپوش زین . ۳ - قیامت .

لغت نامه دهخدا

غاشیه. [ ی َ ] ( ع اِ ) زین پوش. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ) ( ملخص اللغات حسن خطیب ). پوشش زین. ( منتهی الارب ). پرند. ج ، غواشی. جناغ. ( تفلیسی ). دفنوک. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جامه نگارین یا ساده بوده است که چون بزرگی از اسب پیاده شدی بر زین پوشیدندی. برگستوان. یون. ( لغت نامه اسدی در کلمه یون ).سرج من ادیم مخروزة بالذهب یظنها الناظر کلها یلقبها علی یدیه یمیناً و شمالا. ( صبح الاعشی ج 2 ص 127 ).
همه تفاخر آنها به جود و دانش بود
همه تفاخر اینها به غاشیه است و جناغ.
منجیک ترمذی.
دستت همی بدره کشد سایل از آن بدره کشد
شاعر همی بدره کشد پیشت به جای غاشیه.
منوچهری.
بوالمظفر گفت چون بوالقاسم رازی غاشیه دار شد محال است پیش ما غاشیه برداشتن. ( تاریخ بیهقی ). بوالقاسم رازی را دید بر اسبی قیمتی برنشسته و ساختی گران افکنده از اندود و غاشیه ای پر نقش و نگار. ( تاریخ بیهقی ). و از درگاه امیران محمد و مسعود را در باب غاشیه و جناغ فرمان رسید و تشدیدها رفت. ( تاریخ بیهقی ). و غاشیه رکابدارش در بغل گرفتی. ( تاریخ بیهقی ). هفته ای درگذشت بوالمظفر خواست که برنشیند رکابدار ندیمی را گفت در باب غاشیه چه میفرمایند ندیم بیامد و بگفت... ( تاریخ بیهقی ). اکنون که پنجاه درم دارد و غاشیه تواند خرید پیش وی غاشیه می کشند. ( تاریخ بیهقی ). در این خلعت مهد بود و ساخت زر و غاشیه. ( تاریخ بیهقی ). چون دورتر شد گفت رکابدار را که آن غاشیه زیر آن دیوار بیفکن. ( تاریخ بیهقی ). در این باب حکایتی که به نشابور گذشته از جهت غاشیه بیاوردم. ( تاریخ بیهقی ). هستند در این روزگار گروهی عظامی با اسب و ستام زر و جامه های گرانمایه و غاشیه و جناغ. ( تاریخ بیهقی ).
خوش است مستی و از روزگار بی خبری
که چرخ غاشیه مرد بی خبر کشدا.
معزی.
بر دوش فکن غاشیه مهر در این کوی
چون گِردِ میان تو ز بدعت کمری نیست.
سنایی.
سرکش توران مسعود که دارد ز شرف
مشتری غاشیه اسب مرادش بردوش.
سوزنی.
سر بیندازم بدستار از پیش
غاشیه سوداش دارم بر کتف.
خاقانی.
این سبز غاشیه که سیاهش کناد مرگ
بر زین سرنگون تو صد جا گریسته.
خاقانی.
عقل کو غاشیه عشق تو بر دوش گرفت

غاشیه . [ ی َ ] (ع اِ) زین پوش . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ). پوشش زین . (منتهی الارب ). پرند. ج ، غواشی . جناغ . (تفلیسی ). دفنوک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). || جامه ٔ نگارین یا ساده بوده است که چون بزرگی از اسب پیاده شدی بر زین پوشیدندی . برگستوان . یون . (لغت نامه ٔ اسدی در کلمه ٔ یون ).سرج من ادیم مخروزة بالذهب یظنها الناظر کلها یلقبها علی یدیه یمیناً و شمالا. (صبح الاعشی ج 2 ص 127).
همه تفاخر آنها به جود و دانش بود
همه تفاخر اینها به غاشیه است و جناغ .

منجیک ترمذی .


دستت همی بدره کشد سایل از آن بدره کشد
شاعر همی بدره کشد پیشت به جای غاشیه .

منوچهری .


بوالمظفر گفت چون بوالقاسم رازی غاشیه دار شد محال است پیش ما غاشیه برداشتن . (تاریخ بیهقی ). بوالقاسم رازی را دید بر اسبی قیمتی برنشسته و ساختی گران افکنده از اندود و غاشیه ای پر نقش و نگار. (تاریخ بیهقی ). و از درگاه امیران محمد و مسعود را در باب غاشیه و جناغ فرمان رسید و تشدیدها رفت . (تاریخ بیهقی ). و غاشیه رکابدارش در بغل گرفتی . (تاریخ بیهقی ). هفته ای درگذشت بوالمظفر خواست که برنشیند رکابدار ندیمی را گفت در باب غاشیه چه میفرمایند ندیم بیامد و بگفت ... (تاریخ بیهقی ). اکنون که پنجاه درم دارد و غاشیه تواند خرید پیش وی غاشیه می کشند. (تاریخ بیهقی ) . در این خلعت مهد بود و ساخت زر و غاشیه . (تاریخ بیهقی ). چون دورتر شد گفت رکابدار را که آن غاشیه زیر آن دیوار بیفکن . (تاریخ بیهقی ). در این باب حکایتی که به نشابور گذشته از جهت غاشیه بیاوردم . (تاریخ بیهقی ). هستند در این روزگار گروهی عظامی با اسب و ستام زر و جامه های گرانمایه و غاشیه و جناغ . (تاریخ بیهقی ).
خوش است مستی و از روزگار بی خبری
که چرخ غاشیه ٔ مرد بی خبر کشدا.

معزی .


بر دوش فکن غاشیه ٔ مهر در این کوی
چون گِردِ میان تو ز بدعت کمری نیست .

سنایی .


سرکش توران مسعود که دارد ز شرف
مشتری غاشیه ٔ اسب مرادش بردوش .

سوزنی .


سر بیندازم بدستار از پیش
غاشیه سوداش دارم بر کتف .

خاقانی .


این سبز غاشیه که سیاهش کناد مرگ
بر زین سرنگون تو صد جا گریسته .

خاقانی .


عقل کو غاشیه ٔ عشق تو بر دوش گرفت
گر همه باد شود تخت سلیمان نبرد.

خاقانی .


دوش ملایک بجست غاشیه ٔ حکم او
گوش خلایق بسفت حلقه ٔ فرمان او.

خاقانی .


از سر تسلیم دل پیش عزیزان فقیر
حلقه بگوش آمدن غاشیه هم داشتن .

خاقانی .


بر سر برند غاشیه چون عنبرش سران
کز سیم و زر شده ست جهان عنبر سخاش .

خاقانی .


خاک تو در چشم نظامی کشم
غاشیه بر دوش غلامی کشم .

نظامی .


نهاده غاشیه اش خورشیدبر دوش
رکابش کرده مه را حلقه درگوش .

نظامی .


گل چو سمن غالیه در گوش داشت
مه چو فلک غاشیه بر دوش داشت .

نظامی .


رخش بلند آخورش افکند پست
غاشیه را بر کتف هر که بست .

نظامی .


غاشیه بر دوش آن عباس نحس
هیچ ملحد را مباد این حس نفس .

مولوی .


- غاشیه بردوش ؛ مطیع وفرمانبردار.
- غاشیه دار و غاشیه کش ؛ نوکری که زین پوش اسب سواری ارباب را هماره می برد تا هرگاه که ارباب پیاده شود زین پوش را روی زین بیندازد تا از گرد وباران محفوظ باشد و غاشیه کش داشتن نوعی تشخص بوده است . (فرهنگ نظام ).
|| پوشش . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || پوشش دل . || چرم که بدان نیام شمشیر را از زیر قبضه تا بن شمشیر درگیرند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چرمی که بالای دسته ٔ شمشیر پوشانند. (فرهنگ نظام ). پوست پاره ای که بدان قبضه ٔ شمشیر را پوشانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غاش کارد و شمشیر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || قیامت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). قیامت ، و منه قوله تعالی : هل اتیک حدیث الغاشیة. (قرآن 1/81). (منتهی الارب ). نامی است رستاخیز را. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی مؤلف ). || آتش . (منتهی الارب ). آتش دوزخ . (فرهنگ نظام ). || درد بیماری شکم ، یقال : «رماه اﷲ بالغاشیة». (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). || خواهندگان که نزد تو آیند. زیارت کنندگان و دوستان بنوبت آیندگان . || آهن پس کوهه ٔ پالان و زین . (منتهی الارب ). || غاشیة فلان ؛ خَدَمه . (المنجد). خدمتگزاران . || (اِخ ) سوره ٔ هشتاد و هشتمین از قرآن و آن بیست و شش آیت است ، پس از سوره ٔ اعلی و پیش از سوره ٔ فجر.

فرهنگ عمید

۱. هشتاد وهشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۶ آیه.
۲. [قدیمی] نوعی جامه.
۳. [قدیمی] روپوش زین اسب.

دانشنامه عمومی

سوره غاشیه در مکه نازل شده و دارای ۲۶ آیه است. کلمه غاشیه به معنی فرا گیرنده است.
ترجمهٔ فارسی
غاشیه یکی از نامهای روز قیامت است که در آیه اول بیان شده است.
بعد از سوره ذاریات در مکه نازل شده است.
این سوره در سه موضوع بحث می کند:

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] غاشیه، از نام های روز قیامت و به معنای حوادثی است که همه را در برمی گیرد. غاشیه، از مصدر "غشاوة" به معنی پوشاندن (فراگیرنده) است.
غاشیه نام هشتاد و هشتمین سوره قرآن نیز می باشد. این واژه در آیه نخست سوره غاشیه آمده است: هل أتیک حدیث الغاشیة﴿۱﴾  (ترجمه: آیا سخن غاشیه به تو رسیده است.) مفسران معتقدند سخن از قیامت در این سوره، سبب شده که یکی از نام های قیامت، غاشیه محسوب شود. علت انتخاب این نام برای قیامت نیز به دلیل حوادثی است که همه را در برمی گیرد. بعضی گفته اند: نامگذاری روز قیامت به غاشیه، به خاطر آتشی است که چهره های کفار و مجرمان را می پوشاند.
در برخی از روایات، درباره تفسیر و تأویل واژه «غاشیه» آمده است منظور از «هل أتیک حدیث الغاشیة» این است که (در آخر الزمان و پس از قیام امام زمان) قائم آنان (دشمنان) را با شمشیر فرا می گیرد. در روایتی دیگر از امام صادق(ع)، منظور از «هل أتیک حدیث الغاشیة» کسانی معرفی شده اند که دور امام (زمان) را می گیرند و نه همراهی شان به امام سودی می بخشد و نه آنان را بی نیاز می کند.

پیشنهاد کاربران

غاشیه به معنای در برگرفتنی است که از گوشه ای شروع می شود و همه جا را در بر میگیرد

غاشیه به منی احاطه وفراگیر است

پوشش زین که هنگام پیاده شدن فرد بزرگی بر زین می گذاشتند

۱ - زین پوش؛ پارچه ای که روزی زین می اندازند
۲ - رستاخیز، آخرت
_غش: تقلب

کشنده

مار غاشیه= مار خطرناک


کلمات دیگر: