برابر پارسی : تالبی، خرچوک، خروک
طالبی
برابر پارسی : تالبی، خرچوک، خروک
فارسی به انگلیسی
cantaloupe, cantaloup (Cucumis melo)
cantaloup, cantaloupe, melon
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منسوب به ابی طالب ساداتی که از نسل امیر المومنین علی ع یا از نسل برادران آن جضرت جعفر و عقیل باشند . ۲ - علوی سید جمع : طالبیون طالبیین ۳ - ( اسم ) قسمی خربزه پیش رس شیرین و لطیف که درون آن سبز است .
دهی از دهستان نهار جانات بخش حومه شهرستان بیرجند .
(گیاهشناسی) گیاه از تیرهی خیاریان که میوهی خربزه مانند ولی گردی دارد
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
طالبی. [ ل ِ ] ( ص نسبی ) نسبتی است بساداتی که از نسل امیرالمؤمنین علی علیه السلام یا از نسل برادران آن حضرت جعفر و عقیل باشند. ( انساب سمعانی ). || علوی. سید. ج ، طالبیون که در حال نصب و جر «طالبیین » خوانند: و بین یدیه رجل من اشراف الطالبیین... فوجد اسم الطالبی فی الجرایة، فقال له و انا اسمع: کانت علیک جرایة... فقال نعم... و تدمع الطالبی و حضر ذلک العلوی و قضی حقنا. ( معجم الادباء ج 2 طبع مرجلیوث ).
طالبی. [ ل ِ ] ( اِخ ) شاعری است پارسی.او راست : بحرالمعاد فی ارشاد العباد، منظومه ای است پارسی که به سال 955 هَ. ق. در سفر روم گفته است.
طالبی. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابی طالب طالبی ( 97 تا 145 هَ. ق. )، یکی از امرای سادات دلاور که در بصره بر منصور عباسی خروج کرد، و چهارهزار تن جنگ آور با او بیعت کردند و منصوراز وی در بیم شد و به کوفه انتقال کرد. ولی شیعیان و پیروان طالبی آنقدر فزونی یافتند که وی بر بصره استیلا یافت ، و جماعاتی را به اهواز و فارس و واسط حرکت داد، و آنگاه به کوفه حمله ور شد و میان همراهان او و سپاهیان منصور جنگهای خونینی روی داد تا عاقبت حمیدبن قحطبه وی را بکشت. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 15 ).
طالبی. [ ل ِ ] ( اِخ )اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم بن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابیطالب ، یکی از کسانی است که بمخالفت با خلفا برخاسته و به انقلاب دست یازیده است. وی به سال 251 هَ. ق. در مکه قیام کرد و بر آن شهر استیلا یافت و والی آن را براند و آنگاه به مدینه لشکر کشید و عامل آن متواری شد، سپس به مکه بازگشت و بعد به جده رفت و اموال بازرگانان را از آنان بازگرفت ، و مردم بسبب او دچار رنجها شدند تا درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 117 ).
طالبی. [ ل ِ] ( اِخ ) حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب. از سادات بزرگوار و دلاور است. وی نزد مهدی عباسی آمد و مهدی چهل هزار دینار به او بخشید، ولی طالبی همه آن مبلغ را در بغداد و کوفه به مردم بذل و بخشش کرد. آنگاه از هادی رفتاری دید که مایه خشم او شد و از این رو به مخالفت با وی برخاست و در مدینه خروج کرد ومردم درباره اینکه کتاب و سنت مخصوص مرتضی از خاندان محمد است با او بیعت بستند، هادی در نتیجه این قیام تنی چند از سرداران لشکر خویش را بکشتن او مأمور کرد و آنان با وی جنگیدند و وی را به قتل رسانیدند( 169 هَ. ق. ) و سر او را نزد هادی بردند، ولی هادی محزون و متأسف گردید. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 253 ).
طالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابی طالب طالبی (97 تا 145 هَ . ق .)، یکی از امرای سادات دلاور که در بصره بر منصور عباسی خروج کرد، و چهارهزار تن جنگ آور با او بیعت کردند و منصوراز وی در بیم شد و به کوفه انتقال کرد. ولی شیعیان و پیروان طالبی آنقدر فزونی یافتند که وی بر بصره استیلا یافت ، و جماعاتی را به اهواز و فارس و واسط حرکت داد، و آنگاه به کوفه حمله ور شد و میان همراهان او و سپاهیان منصور جنگهای خونینی روی داد تا عاقبت حمیدبن قحطبه وی را بکشت . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 15).
طالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. در 68هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. دامنه و معتدل با 119 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
طالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) شاعری است پارسی .او راست : بحرالمعاد فی ارشاد العباد، منظومه ای است پارسی که به سال 955 هَ . ق . در سفر روم گفته است .
طالبی . [ ل ِ ] (اِخ ) یحیی بن عمربن یحیی بن زیدبن علی بن حسین السبط. از کسانی است که به انقلاب دست یازیده و به مخالفت با خلفا برخاسته است . در سال 235 هَ . ق . با متوکل عباسی بستیز برخاست و گروهی را گرد خویش فراهم آورد، ولی متوکل او را بگرفت و زندانی کرد و شکنجه داد. از این رو مدتی آرام گرفت ، اما پس از چندی در روزگارالمستعین باﷲ در کوفه قیام کرد و کلیه ٔ اموال بیت المال را تصرف کرد و فرمان داد زندانها را باز کردند و زندانیان را آزاد ساختند. وی مردم را بدوستی خاندان محمد دعوت کرد و مردم بیعت او را پذیرفتند آنگاه لشکری به نبرد با وی از جانب خلیفه گسیل شد و طالبی با آنان پیکار کرد و بر آنها ظفر یافت ، در نتیجه کارش بالا گرفت و نیرومند شد. سپس سپاه دیگری را بسوی او فرستادند و طالبی با آنان بجنگ پرداخت و در «شاهی » نزدیک کوفه جنگی بزرگ روی داد، و لشکریان طالبی منهزم شدند و گروهی قلیل باقی ماندند و وی کشته شد. طالبی مردی نیک سیرت و دیندار بود و بسیاری از شاعران در رثای او اشعاری سرودند. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1153).
طالبی . [ ل ِ ] (اِخ )اسماعیل بن یوسف بن ابراهیم بن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابیطالب ، یکی از کسانی است که بمخالفت با خلفا برخاسته و به انقلاب دست یازیده است . وی به سال 251 هَ . ق . در مکه قیام کرد و بر آن شهر استیلا یافت و والی آن را براند و آنگاه به مدینه لشکر کشید و عامل آن متواری شد، سپس به مکه بازگشت و بعد به جده رفت و اموال بازرگانان را از آنان بازگرفت ، و مردم بسبب او دچار رنجها شدند تا درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 117).
طالبی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) نسبتی است بساداتی که از نسل امیرالمؤمنین علی علیه السلام یا از نسل برادران آن حضرت جعفر و عقیل باشند. (انساب سمعانی ). || علوی . سید. ج ، طالبیون که در حال نصب و جر «طالبیین » خوانند: و بین یدیه رجل من اشراف الطالبیین ... فوجد اسم الطالبی فی الجرایة، فقال له و انا اسمع: کانت علیک جرایة... فقال نعم ... و تدمع الطالبی و حضر ذلک العلوی و قضی حقنا. (معجم الادباء ج 2 طبع مرجلیوث ).
طالبی . [ ل ِ] (اِخ ) حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب . از سادات بزرگوار و دلاور است . وی نزد مهدی عباسی آمد و مهدی چهل هزار دینار به او بخشید، ولی طالبی همه ٔ آن مبلغ را در بغداد و کوفه به مردم بذل و بخشش کرد. آنگاه از هادی رفتاری دید که مایه ٔ خشم او شد و از این رو به مخالفت با وی برخاست و در مدینه خروج کرد ومردم درباره ٔ اینکه کتاب و سنت مخصوص مرتضی از خاندان محمد است با او بیعت بستند، هادی در نتیجه ٔ این قیام تنی چند از سرداران لشکر خویش را بکشتن او مأمور کرد و آنان با وی جنگیدند و وی را به قتل رسانیدند(169 هَ . ق .) و سر او را نزد هادی بردند، ولی هادی محزون و متأسف گردید. (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 253).
طالبی . [ ل ِ ] (اِ) قسمی خربزه ٔ پیشرس شیرین و لطیف که درون سبز، یا زرد دارد. نوعی گرمک از جنسی شیرین تر و پرآب تر، و آن به اواخر بهار و اوایل تابستان ، یک ماه و نیم الی دو ماه پیش از خربزه رسد.
طالبی . [ ل ِ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن زیدبن عیسی بن زیدبن عبداﷲبن محمدبن عقیل بن ابی طالب الطالبی العقیلی الادیب الشافعی . حافظ ابوعبداﷲ الحاکم در تاریخ نیشابور نام او را آورده و گفته که : ابوالحسن عقیلی ادیب ، در پایان زندگانی در رستاق بُست نیشابور سکونت گزید، و در مکه از علی بن عبدالعزیز کتابها استماع کرد، از اقران خودنیز سماع دارد، اما بدان اکتفا نکرده ، و ابی الا ان یرتقی الی قوم لعل بعضهم مات قبل ان یولد. المختصر رادر بُست و نیشابور نزد ابراهیم مزنی خواند، وی از جماعتی روایت کرده که پیش از مزنی از دنیا رفته اند. در سال 337 هَ . ق . ما از او [ مطالبی فراگرفته ] و نوشتیم . و در همین سال بطرثیث (ترشیز) رفت . و در پایان همین سال (337 هَ . ق .) درگذشت . (انساب سمعانی ).
فرهنگ عمید
۲. بوتۀ علفی این میوه.