کلمه جو
صفحه اصلی

فرش


مترادف فرش : بساط، زیرانداز، زیلو، قالی، گلیم، مفرش

برابر پارسی : زمین گستر

فارسی به انگلیسی

carpet, matting, rug, carpeting, (fine)sand, pavement

carpet, pavement


(fine)sand


carpet, matting, rug, carpeting


فارسی به عربی

تغطیة بالسجاد , سجادة

مترادف و متضاد

cover (اسم)
سر، پوشش، جلد، سر پوش، فرش، غلاف، سقف، رویه، روپوش، لفاف، پاکت، غشا

floor (اسم)
کف، بستر، طبقه، فرش، کف زمین، اشکوب، کف اطاق

carpet (اسم)
فرش، قالی، زیلو

carpeting (اسم)
فرش

بساط، زیرانداز، زیلو، قالی، گلیم، مفرش


فرهنگ فارسی

گستردن، گستردن بساطیاچیزدیگر، گستردنی، قالی وپلاس ومانند آن که روی زمین بگسترانند، بساط
( صفت ) ۱ - آنکه فرش گسترد گسترنده بساط ۲ - پیشخدمت خدمتکار ۳ - جاروب کش ۴ - آنکه در حرمی مقدس (مدینه کربلا مشهد )برای افتخار و تیمن منصب جارو کشی به عهده گیرد ۵ - فرش باف ۶ - مامور ادارات چوبدار ۷ - نوکر اداره خدمتگزار . یا فراش خلوت . فراش مخصوص خلوت خانه شاه و غیره . آنکه خدمت اطاق امیران و شاهان کند . یا فراش پست . پیک نامه رسان . یا فراش راه . ۱ - آنکه راهی را نگهبانان کند و یا راهنمای عابران باشد ۲ - در بیت ذیل مراد رسول ص است : مگر نشنیدی از فراش این راه که هر کو چه کند افتد در آن چاه . ( نظامی ) یا فراش غضب . میر غضب جلاد .
رودباری است میان غمیس الحمائم و صخیرات الثمام که آن حضرت در آن فرود آمده .

فرهنگ معین

(فُ ) (اِ. ) شیری که از حیوان نوزاییده دوشند، آغوز، فله ، فرشه نیز گویند.
(فُ رُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فراش .
(فَ رْ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - هر چیز گستردنی . ۲ - قالی .

(فُ) (اِ.) شیری که از حیوان نوزاییده دوشند؛ آغوز، فله ، فرشه نیز گویند.


(فُ رُ) [ ع . ] (اِ.) جِ فراش .


(فَ رْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر چیز گستردنی . 2 - قالی .


لغت نامه دهخدا

فرش . [ ف َ ] (اِخ ) رودباری است میان غمیس الحمائم و صخیرات الثمام که آن حضرت (ص ) در آن فرودآمد. (منتهی الارب ). وادیی است بین غمیس الحمائم و مَلَل و فرش و صخیرات الثمام منزل هاست که رسول (ص ) هنگامی که به بدر میرفت بدانها نزول فرمود. (معجم البلدان ).


فرش . [ ف َ ] (ع اِ) بساط افکنده . (منتهی الارب ). گستردنی . زیرانداز. قالی . (یادداشت به خط مؤلف ). مفروش از اسباب خانه . (اقرب الموارد) :
از تو خالی نگارخانه ٔ جم
فرش دیبا کشیده بر بجکم .

رودکی .


از وی بساطها و فرش ها و گلیمهای باقیمت خیزد. (حدود العالم ). از او [بخارا] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد، نیکوی پشمین . (حدود العالم ). واز سیستان جامه های فرش افتد بر کردار طبری و زیلوهابر کردار جهرمی . (حدود العالم ).
بگستردفرشی ز دیبای چین
که گفتی مگر آسمان شد زمین .

فردوسی .


ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای
ز فرش و ز آلات و از چارپای .

فردوسی .


درم دارد و گنج و دینار نیز
همان فرش دیبا و هرگونه چیز.

فردوسی .


پار از ره اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار.

فرخی .


من دین ندهم ز بهر دنیا
فرشم نه به کار و نه اوانی .

ناصرخسرو.


چو یزدان بگسترد فرش جلالت
تو اندر جهان فرش نیکی بگستر.

ناصرخسرو.


تنگ بر تنگ جامه دارم و فرش
بدره بر بدره سیم دارم و زر.

مسعودسعد.


کرد گردون ز توزی و دیبا
کسوت و فرش من به شال و پلاس .

مسعودسعد.


کسوت و فرش را بسنده بود
روم و بغداد و بصره و ششتر.

مسعودسعد.


فرشی فکنده دشت پر از نقش آفرین
تاجی نهاده باغ پر از در افتخار.

عمعق .


هین که فرش فنا بگستردند
درنورد این بساط خرم را.

خاقانی .


بر ره چو اسب سایه کند گویدم غلام
کاین سایه فرش تست فرودآی و سر بنه .

خاقانی .


بر سر آن بتان حورسرشت
فرش و تختی چو فرش و تخت بهشت .

نظامی .


بازهل این فرش کهن پوده را
طرح کن این دامن آلوده را.

نظامی .


همی گسترانید فرش تراب
چو سجاده ٔ نیکمردان بر آب .

سعدی .


فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند. (گلستان ).
آن صانع لطیف که بر فرش کائنات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد.

سعدی .


مطرب گردون شها پرده سرای تو باد
خشت زر آفتاب فرش سرای تو باد.

سلمان .


- فرش افکندن ؛ گستردن فرش . (یادداشت به خط مؤلف ).
- فرش انداختن ؛ فرش افکندن .فرش گستردن :
فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند.

نظامی .


- فرش باف ؛ قالی باف . کسی که کارش بافتن فرش باشد.
- فرش بافی ؛ شغل و پیشه ٔ فرش باف .
- فرش بر فرش ؛ طبقه طبقه :
چو بنوشت آسمان را فرش بر فرش
به استقبالش آمد تارک عرش .

نظامی .


- || تخته تخته و قواره قواره که بر هم افتاده باشد :
فرش بر فرش چند جامه ٔنغز
کز فروغش گشاده شد دل و مغز.

نظامی .


- فرش پهن کردن ؛ فرش انداختن . فرش گستردن . (یادداشت به خط مؤلف ).
- فرش فروش ؛ آنکه قالی ، گلیم و جز آن از گستردنی فروشد.
- فرش فروشی ؛ شغل و پیشه ٔ فرش فروش .
- فرش کردن ؛ گسترانیدن فرش در جایی . (یادداشت به خط مؤلف ).
- فرش گستردن ؛ پهن کردن فرش و انداختن فرش : فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد. (گلستان ).
|| دشت فراخ . (منتهی الارب ). فضای وسیع. (از اقرب الموارد). || کشت برگ گسترده . (منتهی الارب ). کشت که برگهایش به اندازه ٔ سه برگ باشد. (اقرب الموارد). || جای گیاه ناک . (منتهی الارب ). جایی که در آن گیاه بسیاربود. (اقرب الموارد). || خرد و باریک از درخت و هیزم . (منتهی الارب ). باریک و خرد از درخت و چوب . (اقرب الموارد). || گاو و گوسپند و ستور کشتنی و خوردنی . (منتهی الارب ). البقر و الغنم و آنچه نیرزد جز کشتن را. (از اقرب الموارد). || شتران ریزه . (منتهی الارب ). اشتران خرد. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ) (اقرب الموارد). و از آن معنی است « : و من الانعام حمولة و فرشاً» (قرآن 142/6). (از اقرب الموارد). || حال . || اندوه سخت . || اندک گشادگی در پای شتر. || دروغ . (منتهی الارب ). کذب . (اقرب الموارد). || همواری قدم . (منتهی الارب ). || زمین . دنیا. مقابل عرش . (یادداشت به خط مؤلف ) :
فرش ، نوبار فرع او گشته
عرش مغلوب شرع او گشته .

سنایی .


امی و امهات رامایه
فرش را نور و عرش را سایه .

نظامی .


پی غولان در این بیغوله بگذار
فرشته شو قدم زین فرش بردار.

نظامی .


|| (مص ) گستردن فرش را و فرش گستردن برای کسی . (منتهی الارب ). گستردن . (از اقرب الموارد). || فراخ ساختن کار را جهت کسی . || دروغ گفتن با کسی .(منتهی الارب ). کذب . (از اقرب الموارد). || فراخ شدن سپل شتر به اندازه . || پراکندن . (منتهی الارب ).

فرش . [ ف ُ ] (اِ) آغوز و فله را گویند و آن شیری باشد که از حیوان نوزاییده دوشند و چون بر آتش نهند مانند پنیر بسته شود. (برهان ). فرشه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || رمل . ماسه . شن . بیشتر به ماسه ٔ تک و کنار دریا گویند. (یادداشت به خط مؤلف ).


فرش . [ ف ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ فراش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فراش شود.


فرش. [ ف ُ ] ( اِ ) آغوز و فله را گویند و آن شیری باشد که از حیوان نوزاییده دوشند و چون بر آتش نهند مانند پنیر بسته شود. ( برهان ). فرشه. ( حاشیه برهان چ معین ). || رمل. ماسه. شن. بیشتر به ماسه تک و کنار دریا گویند. ( یادداشت به خط مؤلف ).

فرش. [ ف َ ] ( ع اِ ) بساط افکنده. ( منتهی الارب ). گستردنی. زیرانداز. قالی. ( یادداشت به خط مؤلف ). مفروش از اسباب خانه. ( اقرب الموارد ) :
از تو خالی نگارخانه جم
فرش دیبا کشیده بر بجکم.
رودکی.
از وی بساطها و فرش ها و گلیمهای باقیمت خیزد. ( حدود العالم ). از او [بخارا] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد، نیکوی پشمین. ( حدود العالم ). واز سیستان جامه های فرش افتد بر کردار طبری و زیلوهابر کردار جهرمی. ( حدود العالم ).
بگستردفرشی ز دیبای چین
که گفتی مگر آسمان شد زمین.
فردوسی.
ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای
ز فرش و ز آلات و از چارپای.
فردوسی.
درم دارد و گنج و دینار نیز
همان فرش دیبا و هرگونه چیز.
فردوسی.
پار از ره اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار.
فرخی.
من دین ندهم ز بهر دنیا
فرشم نه به کار و نه اوانی.
ناصرخسرو.
چو یزدان بگسترد فرش جلالت
تو اندر جهان فرش نیکی بگستر.
ناصرخسرو.
تنگ بر تنگ جامه دارم و فرش
بدره بر بدره سیم دارم و زر.
مسعودسعد.
کرد گردون ز توزی و دیبا
کسوت و فرش من به شال و پلاس.
مسعودسعد.
کسوت و فرش را بسنده بود
روم و بغداد و بصره و ششتر.
مسعودسعد.
فرشی فکنده دشت پر از نقش آفرین
تاجی نهاده باغ پر از در افتخار.
عمعق.
هین که فرش فنا بگستردند
درنورد این بساط خرم را.
خاقانی.
بر ره چو اسب سایه کند گویدم غلام
کاین سایه فرش تست فرودآی و سر بنه.
خاقانی.
بر سر آن بتان حورسرشت
فرش و تختی چو فرش و تخت بهشت.
نظامی.
بازهل این فرش کهن پوده را
طرح کن این دامن آلوده را.
نظامی.
همی گسترانید فرش تراب
چو سجاده نیکمردان بر آب.
سعدی.
فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگستراند. ( گلستان ).

فرهنگ عمید

۱. قالی.
۲. هرچیز گستردنی.
۳. [مقابلِ عرش] [قدیمی، مجاز] زمین.
⟨ فرش کردن: (مصدر متعدی)
۱. گستردن فرش بر زمین.
۲. گستردن.


فِراش#NAME?


۱. قالی.
۲. هرچیز گستردنی.
۳. [مقابلِ عرش] [قدیمی، مجاز] زمین.
* فرش کردن: (مصدر متعدی )
۱. گستردن فرش بر زمین.
۲. گستردن.
= فِراش

دانشنامه آزاد فارسی

فَرش
فَرش
فَرش
فَرش
به معنای گستردن و گستردنی. در دوران کهن «بساط» خوانده می شد. ابوجعفر محمد بن جریر طبری (ح ۲۲۶ـ۳۱۰ق) در تاریخ طبری آورده است: «بساطی، فرشی، یافتند از دیبا، شصت ارش، اندر شصت ارش ...». ابواسحاق ابراهیم بن محمد اصطخری در کتاب مسالک والممالک (قرن ۴ق) می نویسد: «از جهرم، افکندنی های نیکو خیزد و از غندجان بساط ها و بُردهای نیکو...». در چند اثر از مورخان و جغرافی دانان قدیمی دیگر، واژۀ فرش به کار رفته است. محمد بن احمد مقدسی، جهانگرد و جغرافی دان عرب (۳۳۶ـ۳۸۰ق)، در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم از رواج صنعت فرش در خوزستان و فرش های عالی شوشتر، دارابجرد و فسا یاد می کند. ابن حوقل در سفرنامۀ خود، صورالارض، فرش های دارابجرد، در فارس، را فرش های خوب می نامد و آن را با فرش های مشهور طبری (طبرستانی) مقایسه می کند. مؤلف تاریخ سیستان نیز ضمن بیان واقعه ای در ۲۶۱ق از یعقوب لیث و دسترسی او به گنجینۀ قلعۀ ابن واصل در خرمه فارس گزارش می دهد: «از آنجا همی درهم و دینار و فرش و دیبا و سلاح قیمتی و اوانی، ظرف ها، زرین و سیمین برگرفتند». مؤلف ناشناختۀ حدودالعالم من المشرق الی المغرب هم در ۳۷۲ق از فرآورده هایی چون فرش، پلاس، گلیم، زیلو، بوریا، جوال، نمد و حصیر در شهرهای گوناگون ایران نام برده است که به گمان نزدیک به یقین از تفاوت های ساختاری همۀ این زیراندازها آگاه بوده است. زیرا اندازه های موسوم به تخت باف را از زیراندازهای گره خوردۀ پرزدار تفکیک کرده است. فرش دستباف از نظر اسلوب بافت بر دو گونه است: فرش گره خورده و پرزدار که علاوه بر تار و پود، خامه و پرز نیز دارد، مانند قالی و قالیچه و انواع آن؛ و دیگر فرش تخت باف که فقط دارای تار و پود تنیده درهم است و نوعی بافتۀ پوددار را تشکیل می دهد، مانند گلیم و انواع آن. بافت فرش دستباف در ایران پیشینه ای طولانی دارد و تحولاتی را در پنج مرحله پشت سر گذاشته است:۱. دوران کارگاه های تک بافی فرش. در این دوره که مربوط به گذشته های دور است، کارگاه های فرش بیشتر به صورت تک بافی بودند و در روستاها قرار داشتند. نقشه های فرش برخاسته از ذهن خلاق بافندگان و اغلب متشکل بودند از طرح های هندسی و نگاره هایی از جانوران و گیاهان. در این دوره بافندگان فرش به طور تک باف و به تنهایی یا حداکثر با کمک اعضای خانوادۀ خود فرش می بافتند.
۲. دوران کارگاه های متمرکز فرش. دورۀ شکفتگی هنر و صنعت فرش ایران در زمان صفویان (قرن های ۱۰ و ۱۱ق) با ایجاد کارگاه های متمرکز قالی بافی در شهرها آغاز شد. نظام مدیریت کارگاه های متمرکز بدین گونه است که همۀ وسایل بافت فرش زیر یک سقف فراهم می آید و درنتیجه موجب افزایش کیفیت بافت آن می شود.
۳. دوران شرکت های چندملیتی فرش. این دوره که با اعمال استثمار چند شرکت خارجی همراه است، از اواسط حکومت قاجار در ایران پاگرفت. هدف شرکت های مذکور تولید انبوه و بافت فرش های ارزان قیمت و مناسب بازارهای خارج از ایران بود. وفور رنگ های معروف به جوهری و انواع تقلب های رایج در بافت فرش ایران، بی گره بافی و جفتی بافی، از همین زمان آغاز شد.
۴. دوران فرش دولتی. این دوره با تأسیس مؤسسه ای دولتی، مؤسسۀ قالی ایران، با هدف اعمال کنترل در ۱۳۰۹ق آغاز شد. در این دوران، در ایالات و ولایات، خاصه در کانون های تولیدی فرش، شوراهای نظارتی برپا شد. «شرکت سهامی فرش ایران»، که در ۱۳۱۴ برای ترویج قالی بافی در ایران افتتاح شد، نیز مربوط به همین دوران است.
۵. دوران معاصر. ایجاد سازمان های گوناگون که در زمینۀ فرش هدف هایی را به طور موازی دنبال می کنند، از ویژگی های دوران معاصر است. سازمان های دولتی مذکور با تصمیم دولت از تاریخ ۱ شهریور ۱۳۸۱ مؤظف شدند که در امور تولید و بازرگانی فرش دخالت نکنند. از ویژگی های دوران معاصر، روآوردن به جنبه های علمی فرش و گشایش موزه فرش، دانشکده های فرش و نیز انتشار کتاب های تحقیقی و فصل نامه های تخصصی فرش است. ضمناً تقلید غیرقانونی کشورهای تولیدکنندۀ فرش دستباف از نقوش فرش ایران و رقابت آن ها در این زمینه به اوج خود رسیده است. براساس آمار ۱۳۷۳ مرکز آمار ایران، تعداد بافندگان فرش در ایران در مجموع ۱,۸۷۹,۸۷۸ نفر گزارش شده که ۱,۵۷۱,۹۸۸ نفر زن و ۳۰۷,۸۹۰ نفر مرد بوده اند و در سال مذکور۷.۵میلیون متر مربع فرش تولید کرده اند. به موجب همین آمار، ۲۸۵,۰۰۰ نفر نیز در بخش های جنبی این صنعت مشغول بوده اند؛ از قبیل چله کش، ریسندۀ پشم، نخ تاب. اگر اعضای خانواده هر یک از افراد فوق را چهار نفر فرض کنیم، در مجموع ۸میلیون نفر از ایرانیان از صنعت فرشبافی ارتزاق می کنند. یکی از علل مهم اهمیت فرش ایران، ارز آوری این کالای هنری است. به کمک این کالا، بخشی از کسری موازنۀ پرداخت های بازرگانی جبران می شود. بیشترین رقم صادرات فرش مربوط به ۱۳۷۳ است که به ۲میلیارد و ۱۳۲میلیون دلار رسید ولی بعد از آن رو به کاهش گذاشت. عمده ترین واردکنندگان فرش ایران در جهان، عبارت اند از آلمان، ایتالیا، سوئیس، فرانسه، اتریش، انگلستان در قارۀ اروپا، و امارات متحدۀ عربی و ژاپن در قارۀ آسیا و امریکا و کانادا در قارۀ امریکا. اکنون بیش از ۷۰ درصد صادرات فرش ایران به اروپا است؛ که در این میان، آلمان بزرگ ترین واردکنندۀ فرش ایران است. در ایران تعرفۀ فرش های صادراتی با شماره۵۸.۰۱ـ۱ برای قالی و قالیچه از پشم یا کرک، مشخص شده است. در بازارهای جهانی، هندوستان، چین، نپال، پاکستان، ترکیه و مراکش رقبای ایران در زمینۀ صنعت فرش اند. در چند سال اخیر صادرات فرش ایران روند نزولی داشته است. نیز ← قالی

فرش (موسیقی). فِرُش (موسیقی) (Frosch)
در موسیقی، پاشنۀ آرشۀ ویولن. راهنمایی آم فرُشکه در پارتیتورهای آلمانی یافت می شود، بدین معناست که پاساژ را باید در نزدیکی پاشنه آرشه کشی کرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] فرش هر چیز گستردنی که سطح جایی را بپوشاند، همچون، قالی ، گلیم و نمد است.
از آن به مناسبت در باب های طهارت ، صلات ، اعتکاف ، حج ، دین و نکاح نام برده اند.
← در طهارت
۱. ↑ العروة الوثقی، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۷.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۶۷۲، برگرفته از مقاله «فرش».
...

گویش بختیاری

فرش، قالى (یک دست فرش براى یک اتاق شامل چهارقطعه به نامهاى میون فرش یک تخته با پهناى بیشتر، کناره، دو قطعه و باریکتر از میان فرش سر فرش است که یک تخته مىباشد. ابعاد آنها به اندازه اتاق بستگى دارد).


جدول کلمات

بوب

پیشنهاد کاربران

فرشاندن =
چیزی را مانند فرش پَهنیدن.
م. ث
با یه مُشت طرف رو فرشوند کفِ زمین.

فرشیدن =
مانند فرش پهن شدن.
بعد از این که فرشید روی زمین، دوباره بلند شد.


زیلو

کف پوش

Carpet

در پهلوی " پوپ ، ویسترگ " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

شئ ای که کف محل را می پوشاند

برابر فرش در پهلوی پوپ و همچنین واژه شال در گذشته به مانای فرش بوده است و همچنین واژه قالی و گلیم

فرش ( ferash ) : [ اصطلاح چوپانی ] گوسفند یا بز زود زای.

Carpet
به معنی فرش یا چیزی که از آن برای نشستن یا استراحت در منزل استفاده میکنند.

پادری
قالی
زیرانداز پرزی بزرگ

بساط

فرش:
《واژه ای فارسی است. 》

واژه "فرش" دگرگون شده واژه "پَرش" در پارسی پهلوی است، به معنی "پاشیدن" و "پخش کردن" و "گستردن". واژه های "پلاس" و "پارچه" نیز از همین ریشه "پَرش" هستند. خود واژه "پَرش" هم در رده های بالاتر ریشه یابی به ریشه "پارس" یا "پارت" می رسد که به معنی تکه و بخشی از چیزی است.

واژه دیگری که برای فرش به کار می رود "قالی" است که از ریشه "گور" به معنی "رشته های درهم فرو رفته" گرفته شده است. بن واژه "گور" را در واژه گوراب ( =جوراب ) نیز می بینیم. همچنین در زبان ارمنی به قالی "گورگ" می گویند که آن هم از ریشه "گور" است و با واژه پارسی "کُرک" هم ریشه می باشد.

کهن ترین فرش جهان فرش�#پازیریک�است که در منطقه پازیریک روسیه جایی در میان دو کشور مغولستان و قزاقستان یافته شد و دیرینگی آن به 2500 سال و به زمان هخامنشیان باز می گردد. این فرش با نگاره های پارسی و چندین نشان چهارپر مربوط به پرچم کاویانی ایران از�#راه_ابریشم�قرار بود به آسیای دور برسد که به دلایلی در زیر یخ چال شد و به همین دلیل تاکنون درست برجای مانده است. این فرش تاریخی اکنون در گنج خانه هرمیتاژ در سنت پیترزبورگ روسیه نگهداری می شود.

فرش فرشتگان : فرش فرشتگان کنایه از فلک اعظم و عالم برین است.
تازه تر کن فرشتگان را فرش
خیمه زن بر سریر پایه ی عرش
هفت پیکر نظامی ، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷، ص ۳۸۶.


کلمات دیگر: