دريافت كردن , گرفتن , اخذ كردن , تحويل گرفتن
استلام
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - لمس کردن بسودن دست کشیدن بچیزی . یا استلام حجر . بسودن سنگ ( بلب یا دست ) سنگ را لمس کردن . ۲ - بوسه دادن . ۳ - در بر گرفتن . ۴ - صلح کردن .
زره در پوشیدن
زره در پوشیدن
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - لمس کردن ، دست کشیدن به چیزی . ۲ - بوسه دادن .
لغت نامه دهخدا
استلام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بسودن. ببسایش. ببسودن. لمس. دست کشیدن بچیزی.
- استلام حجر ؛ بسودن سنگ به لب یا دست. بسودن سنگ را به دست یا به لب. ( منتهی الارب ). بسودن حجرالاسود را. ( زوزنی ). بسودن حجر اسود را ( بلب ) یا بدست. ( تاج المصادر بیهقی ) :
اما واﷲ لولا قول واش
و عین للخلیفة لاتنام
لطفنا حول جذعک و استلمنا
کما للناس بالحجر استلام.
|| خوشه برآمدن کشت را. ( منتهی الارب ). || بوسه دادن. || در بر گرفتن. ( زوزنی ). || صلح کردن. ( منتهی الارب ). || گردن نهادن. ( غیاث ). || هو لایستلم علی سخطه ؛ ای لایصطلح علی ما یکرهه.، ( است-لاَّم ) است-لاَّم. [ اِ ت ِل ْ ] ( ع مص ) زره درپوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). زره پوشیدن. ( زوزنی ). || با ناکسان خویشی و مصاهرت کردن. ( از منتهی الارب ). از ناکسان زن خواستن. ( منتهی الارب ). || استلأم فلان ٌ الاب ؛ پدرش بد و زشت خوی است. ( منتهی الارب ).
- استلام حجر ؛ بسودن سنگ به لب یا دست. بسودن سنگ را به دست یا به لب. ( منتهی الارب ). بسودن حجرالاسود را. ( زوزنی ). بسودن حجر اسود را ( بلب ) یا بدست. ( تاج المصادر بیهقی ) :
اما واﷲ لولا قول واش
و عین للخلیفة لاتنام
لطفنا حول جذعک و استلمنا
کما للناس بالحجر استلام.
( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190 ).
- استلام کردن ؛ بسودن حجرالاسود.|| خوشه برآمدن کشت را. ( منتهی الارب ). || بوسه دادن. || در بر گرفتن. ( زوزنی ). || صلح کردن. ( منتهی الارب ). || گردن نهادن. ( غیاث ). || هو لایستلم علی سخطه ؛ ای لایصطلح علی ما یکرهه.، ( است-لاَّم ) است-لاَّم. [ اِ ت ِل ْ ] ( ع مص ) زره درپوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). زره پوشیدن. ( زوزنی ). || با ناکسان خویشی و مصاهرت کردن. ( از منتهی الارب ). از ناکسان زن خواستن. ( منتهی الارب ). || استلأم فلان ٌ الاب ؛ پدرش بد و زشت خوی است. ( منتهی الارب ).
استلام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسودن . ببسایش . ببسودن . لمس . دست کشیدن بچیزی .
- استلام حجر ؛ بسودن سنگ به لب یا دست . بسودن سنگ را به دست یا به لب . (منتهی الارب ). بسودن حجرالاسود را. (زوزنی ). بسودن حجر اسود را (بلب ) یا بدست . (تاج المصادر بیهقی ) :
اما واﷲ لولا قول واش
و عین للخلیفة لاتنام
لطفنا حول جذعک و استلمنا
کما للناس بالحجر استلام .
- استلام کردن ؛ بسودن حجرالاسود.
|| خوشه برآمدن کشت را. (منتهی الارب ). || بوسه دادن . || در بر گرفتن . (زوزنی ). || صلح کردن . (منتهی الارب ). || گردن نهادن . (غیاث ). || هو لایستلم علی سخطه ؛ ای لایصطلح علی ما یکرهه .
- استلام حجر ؛ بسودن سنگ به لب یا دست . بسودن سنگ را به دست یا به لب . (منتهی الارب ). بسودن حجرالاسود را. (زوزنی ). بسودن حجر اسود را (بلب ) یا بدست . (تاج المصادر بیهقی ) :
اما واﷲ لولا قول واش
و عین للخلیفة لاتنام
لطفنا حول جذعک و استلمنا
کما للناس بالحجر استلام .
(از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190).
- استلام کردن ؛ بسودن حجرالاسود.
|| خوشه برآمدن کشت را. (منتهی الارب ). || بوسه دادن . || در بر گرفتن . (زوزنی ). || صلح کردن . (منتهی الارب ). || گردن نهادن . (غیاث ). || هو لایستلم علی سخطه ؛ ای لایصطلح علی ما یکرهه .
فرهنگ عمید
دست مالیدن و بوسه زدن به چیزی به قصد تبرک.
* استلام حجر: (فقه ) دست مالیدن به حجرالاسود در ضمن مناسک حج.
* استلام حجر: (فقه ) دست مالیدن به حجرالاسود در ضمن مناسک حج.
دست مالیدن و بوسه زدن به چیزی به قصد تبرک.
〈 استلام حجر: (فقه) دست مالیدن به حجرالاسود در ضمن مناسک حج.
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] لمس کردن حجر الاسود، کعبه و ارکان آن را استلام گویند و از آن در باب حج بحث شده است.
از آداب دخول در مسجد الحرام، هنگام قرار گرفتن در محاذی حجر الاسود، استلام آن است.
← موارد استحباب استلام
استلام دیگر ارکان کعبه- شامی، عراقی، به ویژه یمانی- در هر دور از طواف، و استلام کعبه از پشت آن- در ناحیۀ مستجار پس از طواف مستحب است.
اختصاص استحباب استلام بر مردان
استلام تنها برای مردان مستحب است.
از آداب دخول در مسجد الحرام، هنگام قرار گرفتن در محاذی حجر الاسود، استلام آن است.
← موارد استحباب استلام
استلام دیگر ارکان کعبه- شامی، عراقی، به ویژه یمانی- در هر دور از طواف، و استلام کعبه از پشت آن- در ناحیۀ مستجار پس از طواف مستحب است.
اختصاص استحباب استلام بر مردان
استلام تنها برای مردان مستحب است.
wikifeqh: بدن حجرالاسود است.
استلام، لمس کردن حجرالاسود٭ یا دیگر اجزا و ارکان کعبه٭است. (تصویر شماره 5) شماری از فقیهان بوسیدن را جزء مفهوم اصطلاحی استلام شمرده اند؛ اما بیشتر فقیهان امامیو اهل سنتبوسیدن را جزء آن ندانسته اند.عطف واژه «تقبیل٭» (بوسیدن) به استلام در متون و روایات آداب استلام (← ادامه مقاله) همین دیدگاه را تأیید می کند. شماری دیگر استلام حجر را رساندن دست به آن یا بوسیدن آن تعریف کرده اند.
استلام، لمس کردن حجرالاسود٭ یا دیگر اجزا و ارکان کعبه٭است. (تصویر شماره 5) شماری از فقیهان بوسیدن را جزء مفهوم اصطلاحی استلام شمرده اند؛ اما بیشتر فقیهان امامیو اهل سنتبوسیدن را جزء آن ندانسته اند.عطف واژه «تقبیل٭» (بوسیدن) به استلام در متون و روایات آداب استلام (← ادامه مقاله) همین دیدگاه را تأیید می کند. شماری دیگر استلام حجر را رساندن دست به آن یا بوسیدن آن تعریف کرده اند.
wikihaj: استلام
کلمات دیگر: