مترادف مبین : آشکارکننده، آشکار، روشن، هویدا، واضح، روشنگر | بیانگر، بیان کننده، نشان دهنده، نشانگر
برابر پارسی : بازگوکننده، آشکارکننده، روشنگر، گویا
explanatory
clear, true
(تلفظ: mobin) (عربی) روشنگر ، آشکار کننده؛ (درقدیم) آشکار ، هویدا ، روشن ؛ (در قدیم) نورانی ، روشن .
آشکارکننده
آشکار، روشن، هویدا، واضح
روشنگر
بیانگر، بیانکننده، نشاندهنده، نشانگر
۱. آشکارکننده
۲. آشکار، روشن، هویدا، واضح
۳. روشنگر
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) واضح کننده ، آشکار کننده .
(مُ بَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) بیان کننده ، آشکار کننده .
(مُ بَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) آشکار کرده شده .
مبین . [ م ُ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
مبین . [ م ُ ب َی ْ ی ِ] (ع ص ) بیان کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) || پیدا و آشکار کننده . (ناظم الاطباء).
مبین . [ م ُب ْ ی ِ ] (ع ص ) جداکننده . جداکننده ٔ سر از بدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
معزی .
خاقانی .
خاقانی .
مولوی .
سعدی (کلیات چ مصفا ص 429).
سعدی (ایضاً ص 728).
سعدی .
بهار (دیوان اشعار ج 2 ص 433).
۱. آشکارکننده.
۲. [قدیمی] واضح؛ روشن.
۱. بیانکردهشده.
۲. آشکار؛ واضح.
۱. بیانکننده.
۲. آشکارکننده.
روشن
اشکارا ، پیدا ، روشن ، واضح
بازگوکننده