کلمه جو
صفحه اصلی

عمران


مترادف عمران : آبادانی، آبادسازی، آبادی، توسعه، رونق، عمارت

متضاد عمران : خرابی

برابر پارسی : آبادانی، آبادی، سازندگی

فارسی به انگلیسی

reconstruction, amram:father of moses

Amram:father of Moses


فرهنگ اسم ها

اسم: عمران (پسر) (عبری، عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: emrān) (فارسی: عِمران) (انگلیسی: emran)
معنی: نام پدر حضرت موسی ( ع ) به روایت تورات، نام پدر حضرت مریم به روایت قرآن، آل عمران نام سوره ای در قرآن کریم، ( عبری ) ( در اعلام ) نام پدر مریم عذرا ( ع ) در قرآن کریم و او از نسل پدر موسی ( ع )، که در تورات ذکر شده، می باشد، نام پدر موسی پیامبر ( ص )، نام سوره ای در قرآن کریم

(تلفظ: emrān) (عبری) (در اعلام) نام پدر مریم عذرا (ع) در قرآن کریم و او از نسل پدر موسی (ع) - که در تورات ذکر شده - می‌باشد.


مترادف و متضاد

آبادانی، آبادسازی، آبادی، توسعه، رونق، عمارت ≠ خرابی


فرهنگ فارسی

آبادی، آبادانی
۱ - ( مصدر ) آباد کردن . ۲ - ( اسم ) آبادانی آبادی . ۳ - تمدن .
ابن عطاف ازدی مکنی به ابوالعطاف وی از فرماندهان و شجاعان قرن دوم هجری بمشار میرفت

فرهنگ معین

(عُ مْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) آباد کردن . ۲ - (اِمص . ) آبادانی ، آبادی .

لغت نامه دهخدا

عمران. [ ع َ ] ( ع اِ ) دو طرف هر دو آستین. و آن را به فتح میم نیز خوانند و گویا اصح باشد. ( از منتهی الارب ). رجوع به عَمَر شود.

عمران. [ ع َ ] ( ع اِ )دو گوشت پاره بالای لهات آویخته. ( منتهی الارب ). دو گوشت پاره که بر ملازه آویخته است. ( از اقرب الموارد ).

عمران. [ ع َ ] ( ع ص ) کسی که زمان درازی زیست کرده باشد. ( ناظم الاطباء ).

عمران. [ ع ُ ] ( ع مص ) لازم گرفتن شخص مال یا منزل خود را. عِمارة. عُمور. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عمارة و عمور شود.

عمران. [ ع ُ ] ( ع اِمص ) آبادانی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). صاحب آنندراج این کلمه را به ضم اول و فتح دوم ضبط کرده و معنی آن را آبادانیها نوشته است ، سپس گوید: «فارسیان [ آنرا ]به سکون استعمال نمایند بمعنی آبادان » :
نباشد جز دو یک میدان نشیب کوه و هامونش
نباید بیش یک لحظه خراب خاک و عمرانش.
ناصرخسرو.
نیک و بد هرچه اندرین گیتی است
به خرابی است یا به عمرانی است.
مسعودسعد.
ز مهر وکین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت
که هر دو مایه عمران شدند و اصل خراب.
مسعودسعد.
گنجها را در خرابی زآن نهند
تا ز حرص اهل عمران وارهند.
مولوی.
بندگی اینجا به از سلطانی است
وین خرابی بهتر از عمرانی است.
اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
عشق گوید خانه ویران میکنم
عقل گوید شهر عمران میکنم.
اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
- عِلم عمران ؛ در تداول ابن خلدون بمعنی علم اجتماع یا جامعه شناسی به کار رفته است. و وی آن را بعنوان دانش مستقلی قرار داده ، خویش را واضع و مبتکر این علم میداند. رجوع به ترجمه مقدمه ابن خلدون از محمد پروین گنابادی ج 1 حاشیه ص 4، فلسفة ابن خلدون الاجتماعیة تألیف طه حسین و دراسات عن مقدمه ابن خلدون تألیف ساطع الحصری شود.
- عمران شدن ؛ آباد شدن :
هر جای که نام تو رسد در گیتی
گرچند خراب است شود یکسره عمران.
مسعودسعد.

عمران. [ ع َ ] ( اِخ ) نام دو تن از تازیان ، یعنی عمروبن جابر و بدربن عمرو. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

عمران. [ ع َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمن. ( منتهی الارب ).

عمران. [ ع َ ] ( اِخ ) ( أبرق... ) موضعی است به دیار عرب. نام آن در شعر دوس بن ام غسان یربوعی آمده است. ( از معجم البلدان ).

عمران . [ ] (اِخ ) نام بطنی است از ثعلبة طی ، از قحطانیه . و منازل آنان در قسمتهای شرقی دیار مصر و قسمتهای غربی بلاد شام قرار داشت .(از معجم قبائل العرب ج 2 از نهایةالارب قلقشندی ).


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابی عطاء واسطی ، مکنی به ابوحمزه . تابعی بود. رجوع به ابوحمزه ٔ واسطی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ابی عمرو. وی از اطبای ماهر بود و در طب خدمت امیر عبدالرحمان میکرد. و اورا تألیفاتی در طب است . (از عیون الانباء ج 2 ص 41).


عمران . [ ] (اِخ ) نام یکی از عشایر یمن است که در شمال حدیده سکونت دارند. (از معجم قبائل العرب ج 2).


عمران . [ ع َ ] (اِخ ) (أبرق ...) موضعی است به دیار عرب . نام آن در شعر دوس بن ام غسان یربوعی آمده است . (از معجم البلدان ).


عمران . [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ).


عمران . [ ع َ ] (اِخ ) نام دو تن از تازیان ، یعنی عمروبن جابر و بدربن عمرو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


عمران . [ ع َ ] (ع اِ) دو طرف هر دو آستین . و آن را به فتح میم نیز خوانند و گویا اصح باشد. (از منتهی الارب ). رجوع به عَمَر شود.


عمران . [ ع َ ] (ع اِ)دو گوشت پاره بالای لهات آویخته . (منتهی الارب ). دو گوشت پاره که بر ملازه آویخته است . (از اقرب الموارد).


عمران . [ ع َ ] (ع ص ) کسی که زمان درازی زیست کرده باشد. (ناظم الاطباء).


عمران . [ ع َ م َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن عمران ، مکنی به ابوالنجم . از یاران ابومسلم خراسانی در قرن دوم هجری بود. و نام او را که یعقوبی (ص 285) چنین آورده است ، در تاریخ سیستان بصورت «عماربن اسماعیل ...»ذکر شده است . رجوع به عمار (ابن اسماعیل ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن تَغلِب بن وائل بن قاسطبن هِنب بن أفصی بن دُعمی بن جَدیلةبن اسدبن ربیعةبن نزاربن معدبن عدنان . جدی است جاهلی و بطن عمران بن تغلب وائلی منتسب به اوست . (از معجم قبائل العرب از نهایةالارب نویری ج 2 ص 333 و نهایةالارب قلقشندی ). رجوع به الاعلام زرکلی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حُذَیفةبن الیمان . تابعی بود. از یاران مقدم مختارثقفی در کوفه بشمار می رفت . وی در سال 67 هَ .ق . به دست مصعب بن زبیر به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی از کامل ابن اثیر ج 4 ص 109 و تهذیب التهذیب ج 8 ص 125).


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حُلوان بن الحاف (حافی ) بن قضاعة. نام بطنی است از قضاعة، از قحطانیة. (معجم قبائل العرب از نهایةالارب نویری ج 2 ص 295 و نهایةالارب قلقشندی و جمهرة انساب العرب ابن حزم ص 421).


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حارث سلمی ، مکنی به ابوالحکم . محدث است . رجوع به ابوالحکم (عمران بن ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حصین بن عبیدبن خلف بن عبدنهم بن حذیفةبن جهمةبن غاضرةبن حبشةبن کعب بن عمرو خزاعی ، مکنی به ابونُجَید. از صحابیان و محدثان بود. رجوع به عمران خزاعی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن حطان بن ظبیان بن لوذان بن حرث بن سدوس سدوسی یا ذهلی ، مکنی به ابوشهاب . از تابعیان بود. رجوع به عمران سدوسی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن خالد. از قتله ٔحضرت حسین بن علی (ع ) بود که به دست مختار ثقفی به قتل رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 143 شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن داود قطان ، مکنی به ابوالعوام . از روات حدیث است . رجوع به ابوالعوام (عمران بن ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن موسی بن یحیی بن خالد برمکی . از برامکه و امیر سند. رجوع به عمران برمکی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ربیعةبن عبس بن شحارة. بطنی است بزرگ که در یمن اقامت دارند. (معجم قبائل العرب از تاج العروس زبیدی ج 3 ص 287).


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن زید، مکنی به ابویحیی . محدث بود. رجوع به ابویحیی (عمران بن ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن شاهین سلمی . حاکم امارت شاهینی در بطیحة. رجوع به عمران سلمی (ابن شاهین ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن صدقه ٔ اسرائیلی . ملقب به اوحدالدین . رجوع به عمران اسرائیلی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ضیاف بن سفیان بن أرحب ، از بکیل همدان . جدی است جاهلی و یمانی . و بطن های «ضیاف » همگی بدو منتسب می گردند. (از الاعلام زرکلی از الاکلیل ج 10 ص 229).


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان صنعانی ، مکنی به ابوالهذیل . محدث است . رجوع به ابوالهذیل (عمران بن ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف ، مکنی به ابوطالب . وی عم پیغمبر (ص ) و پدر حضرت علی (ع )است . لذا حضرت امیرالمؤمنین را «علی عمرانی » نیز خوانند. و برخی نام ابوطالب را «عبدمناف » گفته اند، ولی اولی مشهورتر است . رجوع به ابوطالب (ابن عبدالمطلب بن ...) و منتهی الارب و آنندراج و غیاث اللغات شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عثمان زبیدی شامی ، مکنی به ابوالبَرَهسَم . صاحب قرائتی شاذ است . رجوع به ابوالبرهسم و عمران زبیدی و عمران شامی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عطاف ازدی ، مکنی به ابوعطاف . از فرماندهان و شجاعان قرن دهم هجری . رجوع به عمران ازدی (ابن عطاف ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن عیینه ، مکنی به ابوالحسن . محدث است . رجوع به ابوالحسن (عمران بن ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن فصیل بن عائد تمیمی ، مکنی به ابوخالد. از صحابیان بود. رجوع به عمران تمیمی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ملحان عطاردی ، مکنی به ابورجاء. رجوع به عمران عطاردی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن موسی بن مجاشع سختیانی ، مکنی به ابواسحاق . محدث بود. رجوع به عمران سختیانی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن نمران ، مکنی به ابوسلیمان . محدث است . رجوع به ابوسلیمان (عمران بن ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن هارون صوفی ، مکنی به ابوموسی . محدث است . رجوع به ابوموسی (عمران بن ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن یصهربن فاهث . نام پدر موسی و هارون است و او را «عمران بن فاهث بن لاوی بن یعقوب » نیز گفته اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 80).
- موسی عمران ؛ موسی بن عمران :
چونانکه عصا هرگز از ایشان که شنیدی
ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران .

ناصرخسرو.


برآمد هر شب افغان از دل طور
چو روز موسی عمران فروشد.

خاقانی .


شاید ار هر سامری گاوی کند
کآب و جاه موسی عمران نماند.

خاقانی .


بلاغت و ید بیضای موسی عمران
به کید و سحر چه ماند که ساحران سازند.

سعدی .


رجوع به موسی بن عمران شود.

عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) شعبه ای از قبیله ٔ بنی رکب ، منشعب از بنی اشعر بوده است . (از تاریخ قم 283).


عمران . [ ع ِ] (اِخ ) ابن تیم بصری عطاردی ، مکنی به ابورجاء. صحابی است . رجوع به عمران عطاردی (ابن ملحان ...) شود.


عمران . [ ع ِ] (اِخ ) ابن عامربن حارثة از أزد. پادشاهی است جاهلی و یمانی . وی صاحب تاج و کاهن و از تبابعه ٔ یمن بود و در زمان خود اعلم مردم بشمار می رفت . او را عمری طولانی بود و پایتخت مملکتش «مأرب » بوده است و در همین شهر درگذشت . (از الاعلام زرکلی از التیجان ص 264).


عمران . [ ع ُ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد مراد در جَوف . و یکی ازایام عرب در آن روی داده است . (از معجم البلدان ).


عمران . [ ع ُ ] (ع اِمص ) آبادانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صاحب آنندراج این کلمه را به ضم اول و فتح دوم ضبط کرده و معنی آن را آبادانیها نوشته است ، سپس گوید: «فارسیان [ آنرا ]به سکون استعمال نمایند بمعنی آبادان » :
نباشد جز دو یک میدان نشیب کوه و هامونش
نباید بیش یک لحظه خراب خاک و عمرانش .

ناصرخسرو.


نیک و بد هرچه اندرین گیتی است
به خرابی است یا به عمرانی است .

مسعودسعد.


ز مهر وکین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت
که هر دو مایه ٔ عمران شدند و اصل خراب .

مسعودسعد.


گنجها را در خرابی زآن نهند
تا ز حرص اهل عمران وارهند.

مولوی .


بندگی اینجا به از سلطانی است
وین خرابی بهتر از عمرانی است .

اسیری لاهیجی (از آنندراج ).


عشق گوید خانه ویران میکنم
عقل گوید شهر عمران میکنم .

اسیری لاهیجی (از آنندراج ).


- عِلم عمران ؛ در تداول ابن خلدون بمعنی علم اجتماع یا جامعه شناسی به کار رفته است . و وی آن را بعنوان دانش مستقلی قرار داده ، خویش را واضع و مبتکر این علم میداند. رجوع به ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون از محمد پروین گنابادی ج 1 حاشیه ٔ ص 4، فلسفة ابن خلدون الاجتماعیة تألیف طه حسین و دراسات عن مقدمه ٔ ابن خلدون تألیف ساطع الحصری شود.
- عمران شدن ؛ آباد شدن :
هر جای که نام تو رسد در گیتی
گرچند خراب است شود یکسره عمران .

مسعودسعد.



عمران . [ ع ُ ] (ع مص ) لازم گرفتن شخص مال یا منزل خود را. عِمارة. عُمور. (از اقرب الموارد). رجوع به عمارة و عمور شود.


عمران . [ ع ُم َ ] (اِخ ) بصیغه ٔ تثنیه . ابوبکر و عمر. (اقرب الموارد). ابوبکر صدیق و عمربن الخطاب ، یا عمربن الخطاب و عمربن عبدالعزیز. و اولی اصح است ، زیرا «سیرةالعمرین » پیش از عمربن عبدالعزیز هشتمین خلیفه ٔ اموی به کار رفته است . (از منتهی الارب ). رجوع به عمرین شود.


عمران . [ع ِ ] (اِخ ) ابن عمرو مُزَیقیأبن عامر ماءالسمأبن حارثة الغِطریف بن امری ءالقیس البَطریق بن ثعلبة العَنقأبن مازن بن عسان . جدی است جاهلی و بطن عمران بن مزیقیاء منتسب به اوست . (معجم قبائل العرب از جمهرة انساب العرب ابن حزم ص 347 و نهایةالارب نویری ج 2 ص 314و نهایة الارب قلقشندی ). رجوع به الاعلام زرکلی شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) (آل ...) نام سوره ٔ سوم از قرآن کریم است که مدنی است و پس از سوره ٔ بقره و پیش از سوره ٔ نساء واقع و شامل دویست آیه است .


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن فاهث بن لاوی بن یعقوب . نام پدر موسی و هارون است به روایات مسلمین . و نام او را «عمران بن یصهربن فاهث » نیز گفته اند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 80).رجوع به عمرام و عمران (ابن یصهربن فاهث ...) شود.


عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن ماثان . نام پدر مریم عذراء است که پسرعم زکریای نبی علیه السلام بوده است . همسر عمران «حنة بنت قافوذ» نام داشت و آنان را دختر دیگری بود بزرگتر از مریم به نام اشیاع . و حنة در کبر سن و هنگام یأس از ولادت به قدرت الهی حامل گشت و دختری بزاد که او را «مریم » نام نهادند. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 137).رجوع به منتهی الارب و غیاث اللغات شود :
سخن و لهجت یحیی و محمد نگرم
عیسی و ابنة عمران به خراسان یابم .

خاقانی .



فرهنگ عمید

آبادی، آبادانی.

دانشنامه عمومی

عُمران به معنای آبادانی و به طور خاص، مهندسی عمران
عِمران پدر مریم
عِمران پدر موسی و هارون
استان عمران استانی در کشور یمن

دانشنامه آزاد فارسی

عِمْران
نام پدر حضرت موسی(ع) و نیز نام پدر حضرت مریم (ع). در تورات به صورت عَمْرام ضبط شده است. در قرآن نام پدر موسی به صراحت نیامده است.در سورۀ سوم قرآن آن جا که خداوند از «آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران» یاد می کند،بنا به قول اکثر مفسران مقصود از عمرانپدرحضرت مریم است، و این سوره هم به همین علت «آل عمران» نامیده شده است، هرچند برخی مفسران مقصود از عمران را همان پدر حضرت موسی می دانند، چنانکه در روایات اسلامی و در اخبار و احادیث همهمواره از «موسی بن عمران» یاد می کنند. نام عمران یک بار دیگر هم درهمین سوره ذکر شده و در آن جا به صراحت حضرت مریم دختر عمران خوانده شده است که البته این عمران ربطی به عمران پدر حضرت موسی ندارد. همان طور که نام هارون در سورۀ مریم آن جا که حضرت مریم با خطاب «یا اخت هارون» خواهر هارون خوانده می شود، ربطی به هارون برادر حضرت موسی ندارد. نیز ← آل_عمران،_سوره

فرهنگ فارسی ساره

آبادان


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِمْرَانَ: نام پدر حضرت مریم علیهماالسلام (البته عمران نام پدر حضرت موسی علی نبینا وعلیه السلام هم بوده است ولی در قرآن به این موضوع اشاره ای نشده است )
معنی مُحَرَّراً: آزاد شده ازقیدوبند(درآیه شریفه 35سوره مبارکه آل عمران مقصوداین است که به جای خدمت به مادرش خدمتکارخانه خداشود)
ریشه کلمه:
عمر (۲۷ بار)
عمران (۳ بار)

. ظاهراً مراد از عمران پدر مریم است چنانکه در آیه . و . بعید است آن را عمران پدرموسی و هارون بدانیم.

[ویکی فقه] عمران (ابهام زدایی). عمران ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: معانی• عمران، عمران به ضم عین، به معنای آبادی، اطلاق شده به محل آبادشده در اثر سکونت و دارای کاربرد فقهی اعلام و اشخاص• عمران (پدر مریم)، از انبیاء بنی اسرائیل و پدر حضرت مریم (سلام الله علیها)• عمران (پدر موسی)، عمران بن یصهر بن ماهث بن لاوی بن یعقوب، از نسل حضرت یعقوب (علیه السلام) و پدر حضرت موسی (سلام الله علیها)• عمران بن کعب بن حارث اشجعی، از اصحاب امام حسین (علیه السلام) و از شهیدان کربلا• عمران کلبی، از اصحاب امام حسین (علیه السلام) و از شهیدان کربلا
...

[ویکی فقه] عمران (پدر مریم). عمران یکی از راهبان و بزرگ بنی اسرائیل بود (و طبق نقلی از پیامبران بنی اسرائیل بود).
هم پدر حضرت موسی (علیه السّلام) و هم پدر حضرت مریم (سلام الله علیها) عمران نام داشته اند و هم موسی و هارون ... را آل عمران می توان نامید و هم مریم و مسیح (علیه السّلام) و احیاناً همسر جناب عمران را هم می توان آل عمران نامید ولی چون در همه قرآن تنها یک بار اسم آل عمران به میان آمده است و در آیات دیگر از مریم بنت عمران نامی به میان آمده است ولی از موسی بن عمران با این عنوان نامی به میان نیامده است و در آیات بعد هم به تفصیل زندگی حضرت مریم و مسیح می پردازد به نظر می رسد که مقصود از آل عمران در این آیه شریفه حضرت مریم و مسیح (علیه السّلام) و همسر ایشان (زوج جناب عمران) باشد. در ضمن فاصله زمانی این دو عمران حدود هزار و هشتصد سال می باشد. پس عمران پیامبر نبوده است.
ازدواج عمران
در میان بنی اسرائیل دو خواهر برجسته و بزرگ زاده وجود داشتند، یکی به نام «حَنّه» و دیگری به نام «اَشْیاع»، (در بعضی از روایات او با نام «حنّانه» خوانده شده که مادر حضرت یحیی (علیه السّلام) بود. ) زکریا (علیه السّلام) از اَشْیاع خواستگاری کرد، و عمران که یکی از راهبان و بزرگ بنی اسرائیل بود (و طبق نقلی از پیامبران بنی اسرائیل بود) از «حَنّه» خواستگاری نمود، سرانجام اشیاع همسر زکریا (علیه السّلام) گردید، و حَنّه همسر عمران (منظور از این عمران غیر از عمران پدر موسی (علیه السّلام) است، و میان آنها ۱۸۰ سال فاصله وجود داشت. ) شد.به این ترتیب زکریا و عمران، دو شخصیت بزرگ بنی اسرائیل، باجناق همدیگر شدند، و علاوه بر رابطه مکتبی، رابطه خویشاوندی نیز پیدا کردند. چند سال از این ماجرا گذشت، عمران صاحب دختری به نام مریم شد، ولی زکریا (علیه السّلام) دارای فرزند نشد، زیرا همسرش نازا بود.
ولادت حضرت مریم
سال ها از زندگی عمران و همسرش حَنّه گذشت آنها دارای فرزند نشدند، حَنّه همچون زنان دیگر آرزو داشت که دارای فرزند شود، و با دیدن کودکی، احساساتش برای داشتن فرزند به جوش می آمد. تا این که روزی در زیر درختی نشسته بود، پرنده ای را دید که به جوجه های خود غذا می دهد، مشاهده این محبّت مادرانه آتش عشق به فرزند را در دل او شعله ور ساخت، و از صمیم دل از خدا تقاضای فرزند کرد، چیزی نگذشت که دعای خالصانه او اجابت شد و او باردار گردید.طبق بعضی از روایات، از سوی خدا به عمران وحی شد که به زودی خداوند پسر پربرکتی که می تواند بیماران غیرقابل درمان را درمان کند و مردگان را به فرمان خدا زنده نماید به تو عنایت خواهد کرد، عمران این مطلب را به همسرش حَنّه خبر داد.حَنّه وقتی که باردار شد، تصور می کرد که فرزند مذکور، همان است که در رحم دارد (غافل از آن که منظور از آن پسری که خداوند به عمران وحی نمود، نوه عمران به نام عیسی (علیه السّلام) است، که حَنّه برای مادر او (مریم) باردار می باشد.) به همین دلیل حَنّه نذر کرد که کودک پسر خود را وقتی که بزرگ شد خدمتگذار مسجد بیت المقدس قرار دهد.ولی وقتی که فرزندش متولد شد دید دختر است، نگران شد که چه کند، زیرا خدمتگذاران مسجد را از میان پسران انتخاب می کردند، از این رو گفت: «پسر همانند دختر نیست.» سپس افزود: خدایا من نام دختر را مریم می گذارم، و او و فرزندانش را از وسوسه های شیطان رجیم، در پناه درگاه تو قرار می دهم. مریم (علیهاالسّلام) به معنی عبادت کننده و خدمتگذار است. از آن جا که حَنّه می خواست او را خدمتگذار مسجد و عبادت کننده در مسجد بیت المقدس قرار دهد، نام او را مریم نهاد.کم کم مریم (علیهاالسّلام) بزرگ شد و با این که دختر بود، خداوند او را به عنوان خدمتگذار مسجد بیت المقدس پذیرفت.مطابق تواریخ، عمران پدر مریم (علیهاالسّلام)، قبل از تولد مریم (علیهاالسّلام) از دنیا رفت، از این رو وقتی که مریم (علیهاالسّلام) خدمتگذار مسجد شد، نیاز به سرپرست داشت، حَنّه مریم را که کودک بود به بیت المقدس نزد علما و دانشمندان یهود آورد و گفت: «این کودک هدیه به بیت المقدس است، سرپرستی او را یک نفر از شما برعهده بگیرد.» چون آثار عظمت از چهره مریم (علیهاالسّلام) دیده می شد، گفتگو در میان دانشمندان بنی اسرائیل در گرفت، هر کدام از آنها می خواست این افتخار نصیب او شود. سرانجام تصمیم گرفتند قرعه کشی کنند، به کنار نهری آمدند. حضرت زکریا (علیهاالسّلام) نیز جزء آنها بود. قلم ها و چوب هایی را که به وسیله آنها قرعه می زدند حاضر کردند، نام هر یک از داوطلبان سرپرستی مریم (علیهاالسّلام) را روی آن چوب ها نوشتند و آن قلم ها را در میان آب انداختند، هر قلمی که در میان فرو می رفت، بازنده بود و تنها قلمی که روی آب ماند، قلمی بود که نام زکریا روی آن نوشته شده بود. به این ترتیب سرپرستی زکریا (علیه السّلام) نسبت به مریم (علیهاالسّلام) قطعی شد، و در واقع حضرت زکریا (علیه السّلام) از همه شایسته تر به سرپرستی مریم (علیهاالسّلام) بود، زیرا علاوه بر مقام نبوت، شوهر خاله مریم (علیهاالسّلام) نیز بود. حضرت زکریا (علیه السّلام) هم چنان سرپرستی حضرت مریم (علیهاالسّلام) را بر عهده گرفت تا مریم (علیهاالسّلام) بزرگ شد.

جدول کلمات

ابادی

پیشنهاد کاربران

نام پدر امیرالمؤمنین نیز عمران و نام دیگرش عبدمناف و لقب ایشان ابوطالب است

عمران به معنای حیات، زندگی

Civil enginiering

عمران یعنی زندگی . .

علی بن ابی طالب

�ابوالحسن، علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب�، نخستین امام از ائمه اثنی عشر، دومین معصوم از چهارده معصوم ( علیه السّلام ) و از دیدگاه اهل سنت خلیفه چهارم از خلفای راشدین است. آن حضرت دومین شخص عالم اسلام - پس از رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلّم ) - و وصی و ولی مطلق هستند و اعتقاد به امامت و وصایت و ولایت آن حضرت و یازده فرزند بزرگوارش یکی از اصول مذهب امامیه است. اما عده ای از پیروان و معتقدان آن حضرت به ملاحظه کثرت فضایل و کرامات ایشان از جاده اعتدال منحرف شده و اعتقاداتی فوق اعتقادات شیعه امامیه درباره ایشان پیدا کرده اند. این عده به غلات یعنی غلوکنندگان معروف شده اند و هم در نظر اهل سنت و هم در نظر شیعه از جاده هدایت به دور افتاده اند و از اهل بدعت و ضلال محسوب می گردند.
حضرت علی ( علیه السّلام ) به جز کنیه ابوالحسن به ابوتراب نیز معروف بود و این کنیه را حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله وسلّم ) به او داده بود و آن هنگامی بود که او را بر روی خاک خوابیده دیده بود و او را بیدار کرده و گرد و خاک از پشت او برافشانده و فرموده بود تو ابوتراب هستی. آن حضرت این کنیه را چون از جانب رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله وسلّم ) به او داده شده بود بسیار دوست می داشت و آن را بر کنیه ها و القاب دیگر ترجیح می داد. اما بنی امیه و دشمنان حضرت در این کنیه نوعی تحقیر و توهین می دیدند و به کسان خود دستور داده بودند که آن را همچون دشنام و ناسزایی درباره او بکار برند.

Someone who has prosperity
( From urban dic )
به معنی کسی که سعادتمند و پیروز است

آبادسازی

عمران، ( تعمیر، معمر، عامر، عمارت، معمار. ) . این کلمات چون عین داردو عین مخصوص عربی است. به ظاهر عربی است ( ولی چون نمی توانند. به تمام بابها برونند تورکی هستند ) . . . . ولی کلمات تورکی را عمدابا حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) می نویسند. تا به کلمات تورکی هویت عربی دهند. . . عمران=اوم ران ( هر کلمه ایی آخرش ران باشد. تورکی است. مثل ایران. . . . . . . . معمار=مه مار هر کلمه ایی مار داشته باشد. تورکی است. مثل هامار=هموار ( هوم آوارکرده اند. حکم آباد در تبریز جایی بسیار هموار وصاف. . . هوماوار اوزاق کرتی سی یاخین ) متضاد هموار، به مار است ( به مار قالاسن نفرین است. ایش لرین راست گل مه سه ین ) تیمار، میان مار، تومار ( طومار ) ، سومار، میان مار، دامار، یامار، قومار، خومار، جومارفیومارفسوسمار، مارمولک بر وزن لک لک ( هر کلمه ایی آخرش ک باشد تورکی است. مثل کمک، امک، چوره ک، اوردک، ولنجک

عمران: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] هرگونه ساخت و ساز که موجب آبادانی شود، اعم از ساختمان سازی، تغییرات در ساختمانها و سایر فعالیت هایمشابه را عمران گویند.

عمران به ضم اول به معنی آبادانی ، امابه کسراول اسم است، نام سه شخصیت درتاریخ ادیان ابراهیمی عمران بوده ، پدرحضرت موسی ، پدرحضرت مریم که هردومورددرقرآن به صراحت ذکرشده وپدرحضرت علی که به ابوطالب مشهوراست ونام ایشان نیزعمران بو ده است

آبادانی، آبادسازی، آبادی، توسعه، رونق، عمارت


حیاط زندگی

اسم دختر که به اسم عمران بیاد

عمران به معنی زندگیوحیات است

عُمران
واژه ای پارسی و اَرَبیده شده است :
عُمران < اُمران < آمران< آمیران
آمیران : آ - میر - آن
آ - = پیشوند نَفیَنده ( نَفی کُننده )
میر= بُن کُنون از مُردن
- آن = پس وند زاب ساز مانند دَوان ، خَندان. . .
آمیران = بی مَرگی ، جاودانگی در فهمیده ی مَگاشی یا مَجازی : سازندگی ، آبادانی : پاد وِیرانی ، ضد خرابی در اینجا میر = وِیرانی ، خرابی
آمیر = سازندگی ، آبادانی

ابادکردن


اسم من عمران هست ولی بعضی مردم در تلفظ اشتباه میکند یا میگند عمران اومران ولی به دل ننمیگیرم

کی گفته اسم ایران ترکی هست مغولای متجاوز کی گفته عمران ترکی هست دارین تبلیغ زبون مغولی مکنید بی ناموس هااااابیغیرت های زانا زاده چنگیز مغول

عمران : /emrān/ عِمران ( عبری ) ( اَعلام ) ( = عَمرام ) 1 ) نام پدر حضرت موسی ( ع ) به روایت تورات؛ 2 ) نام پدر حضرت مریم به روایت قرآن . 3 ) نام پدر امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام است .

ابوطالب عمران پسر عبدالمطلب ( عبدمناف[۲] پسر عبدالمطلب ) پسر هاشم پسر عبدمناف پسر قصی پسر کلاب ( ۹۰ - ۳ پیش از هجرت ) ، رئیس قبیله بنی هاشم و پدرحضرت علی ( ع ) بود.

او با عبدالله پدر محمد ( پیامبر اسلام ) برادر تنی بود و بعد از فوت عبدالمطلب سرپرستی پیامبر اسلام را برعهده داشت.

وی از پسر بزرگش طالب، کنیهٔ ابوطالب را گرفت.

ابوطالب چهار پسر و سه دختر داشت. پسران او طالب، عقیل، جعفر و علی هر یک با هم ده سال اختلاف سن داشتند. برخی گفته اند که عقیل چهار سال از جعفر و او نُه سال از علی بزرگ تر بود. دخترانش فاخته یاهند ( ام هانی ) ، جمّانه و ریطه ( ام طالب ) ، نام داشتند. همه فرزندان ابوطالب از فاطمه بنت اسد بن هاشم بودند البته برخی گفته اند که او از زنی دیگر بنام علّه نیز پسری به نام طلیق داشته است.

ابوطالب طرد پیامبر اسلام از طایفهٔ خود را نپذیرفت و هنگامی که مسلمانان تحت محاصرهٔ اقتصادی بودند، افراد طایفه بنی المطّلب و بنی هاشم را به شعب ابی طالب برد. بدنش را در مکه معظمه در مقبره حجون معروف به �قبرستان ابوطالب� دفن کردند.
آلِ ابی طالِب، عنوان خاندان ابوطالب بن عبدالمطّلب بن هاشم بن عبدمناف ( د ح۶۱۹م ) عموی پیامبر اسلام ( صلّی الله علیه و آله ) و بزرگ ترین پشتیبان او تا دم مرگ می باشد.
علت اشتهار وی به ابوطالب آن است که فرزندی به نام طالب داشته است.

علی بن ابیطالب درباره او می گوید: �به خدا سوگند پدر و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف هیچ گاه بتی را پرستش نکردند. � از او پرسیدند: �پس آنان چه چیزی را پرستش می کردند؟� او گفت: �آنها به سوی خانه کعبه نماز می خواندند و تمسک به آیین ابراهیم داشتند. �

نام مادر امیرالمومنین حضرت علی ( ع ) فاطمه بنت اسد بن هاشم بود.

عِمران پدر موسی و هارون بود
یکی از اولین آیه های قرآن آل عِمران نام داره
به انگلیسی AMRAM نوشته میشه
گاهی به اشتباه میگن اسم پدر حضرت مریم هم عمران بوده ولی یهویاقیم بوده که به انگلیسی JOACHIM

در عقاید اسلامی به پدر حضرت مریم میگن عمران که از راهبان بزرگ بوده
در عقاید مسیحی میگن یهویاقیم


کلمات دیگر: