مترادف صدیق : دوست، غمگسار، مخلص، یار | راست، راست گو، صادق، صدوق
متضاد صدیق : بدخواه، دشمن | کاذب، کذوب
برابر پارسی : یار، دوست، همدل
(very)truthful, pious
true or sincere friend
close, devoted, devout, faithful, free, honest, honorable, straightforward, truehearted, truthful
دوست , رفيق , يار , دوست کردن , ياري نمودن
(تلفظ: seddiq) (عربی) (در تصوف) بندهی خاص خداوند ؛ (در قدیم) بسیار راستگو و درستکار ؛ (در عرفان) صدیق کسی را میگویند که در گفتار و کردار و دانشها و احوال و روش و نیات و خوی و اخلاق خود راست باشد و راستی و درستی او در مجاورین او تأثیر کند ؛ (در اعلام) لقب ابوبکر صدیق اولین خلیفه ، بعد از رحلت رسول اکرم (ص) .
راست، راستگو، صادق، صدوق ≠ کاذب، کذوب
دوست، غمگسار، مخلص، یار ≠ بدخواه، دشمن
(ص دُ) [ ع . ] (ص .) بسیار راست گو.
(صَ) [ ع . ] (ص .) دوست ، دوست خالص .
ناصرخسرو.
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) در بعضی مآخذ محرف زندیق (مانوی ) آمده است . رجوع به مانی و مانویان شود.
صدیق . [ ص ِدْ دی ] (اِخ ) مکنی به ابوهند. تابعی است . (منتهی الارب ).
ناصرخسرو.
نظامی .
سعدی .
صدیق . [ ص ِدْدی ] (اِخ ) یکی از درجات خمسه ٔ دینی مانویه است : معلمین درجه ٔ اول مشمسین . دویم قسسین . سوم صدیقین ...
صدیق . [ ص ُ دَ ] (اِخ ) کوهی است . (معجم البلدان ).
صدیق . [ ص ُ دَ ](ع اِ مصغر) تصغیر صدق (ضد کذب ). (معجم البلدان ).
صدیق . [ ص ُ دَی ْ ی ِ ] (ع اِ مصغر) تصغیر صدیق است . (منتهی الارب ).
صدیق . [ص َ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه 15هزارگزی جنوب باختری اورمیه . 2هزارگزی جنوب راه ارابه رو زیوه . کوهستانی . سردسیر. سالم .سکنه ٔ آن 25 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون . شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
صدیق . [ص ُ دَ ] (اِخ ) ابن موسی . محدث است . (منتهی الارب ).
خاقانی .
خاقانی .
سعدی .
خاقانی .
خاقانی .
۱. راستگو.
۲. مهربان؛ مخلص.
۱. بندۀ خالص خداوند.
۲. (صفت) [قدیمی] راستگو.