کلمه جو
صفحه اصلی

نسبت


مترادف نسبت : انتساب، خویشاوندی، خویشی، قرابت، تناسب، رابطه، اتصال، ارتباط، پیوستگی

برابر پارسی : پیوند، خویشی، درباره، بازخوانی، بستگی، بسته، خویشاوندی، در برابر، هارِفت

فارسی به انگلیسی

relation, connection, consanguinity, ratio, proportion, regard, respect, alliance, percentage, perspective, rate, relations, relationship, ratio or proportion

relation, consanguinity, ratio or proportion, regard, respect


alliance, connection, percentage, perspective, proportion, rate, ratio, relations, relationship


فارسی به عربی

احترام , دم , صلة , صیغة , علاقة , مقیاس , نسبة

مترادف و متضاد

format (اسم)
قطع، هیئت، نسبت، قالب، اندازه شکل

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

scale (اسم)
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، مقیاس، پله، فلس، گام، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرما سنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور

proportion (اسم)
قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت

relation (اسم)
شرح، علاقه، وابستگی، طرز برخورد، نسبت، رابطه، نقل قول، ارتباط، مناسبت، خویش، خویشاوند، کارها

bearing (اسم)
رفتار، وضع، جهت، متکا، یاتاقان، بردباری، سلوک، طاقت، زاد و ولد، زایش، نسبت

ratio (اسم)
قسمت، نسبت، ضریب، ضرب کننده، نسبیت، نسبت معین و ثابت

relationship (اسم)
وابستگی، نسبت، میانه، خویشاوندی، ارتباط، مناسبت، مراوده، قرابت، خویشی

respect (اسم)
نسبت، رابطه، احترام، عزت، تکریم، حیثیت، رجوع، حرمت، حیث، بزرگداشت

blood (اسم)
نسبت، خون، نژاد، مزاج، نیرو

cognation (اسم)
نسبت، خویشاوندی، قرابت فطری

kinship (اسم)
نسبت، بستگی، خویشاوندی، قوم و خویشی، خویشی

connexion (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، رابطه، ارتباط، ربط، خویش

rapport (اسم)
توافق، نسبت، ربط، مناسبت

انتساب، خویشاوندی، خویشی، قرابت


تناسب، رابطه


اتصال، ارتباط، پیوستگی


۱. انتساب، خویشاوندی، خویشی، قرابت
۲. تناسب، رابطه
۳. اتصال، ارتباط، پیوستگی


فرهنگ فارسی

خویشی وقرابت، تعلق وارتباطبین دوچیز، پیوستگی، میان دوشخص یادوچیز، همانندی بین علاقات اشیائ یا، کمیات
۱ - (اسم ) خویشی خویشاوندی قرابت:رضا کیاراسلسله نسبت طاهره بدودمان نبوت منتهی میشد...یانسبت سببی .پیوستگی به نکاح و ازدواج .یانسبت نسبی .خویشاوندی به رحم . ۲ - پیوستگی اتصال ارتباط ( بین دوشخص یا دوشئ ).۳ - انتساب شخص یاشیئی بشخصی قبیله یامحلی .یانسبت تام .یااسناد آنست که چیزی بچیزدیگرباثبات یانفی نسبت داده شود مثلا: جوانمردبخشنده استدروغگورستگار نیست درجمله اول صفت بخشندگی رابرای جوانمرد ثابت کرده ودرجمله دوم رستگاری راازدروغگوسلب کرده ایم .یانسبت ناقص . نسبت میان دو کلمه در صورتیکه جمله بدان دوتمام نشود: الف - در مرکب اضافی : کشورایران شهراصفهان .ب - درمرکب وصفی : اطاق بزرگ دوست مهربان . ۴ - رابطه میان اموروموضوعات ومحمولات . یانسبت ایجابی ( ایجابیه ) .نسبتی است مبتنی برایجاب مقابل نسبت سلبی .یانسبت حکمی ( حکمیه ) .نسبت وارتباط میان موضوع ومحمول است ویانسبت خبریه است که موردحکم وتصدیق است اعم از آنکه ثبوتی ایجابی باشد یاسلبی .یانسبت خارجی ( خارجیه ) .درمقابل نسبت عقلیه است و آن درصورتی است که نسبت حکمیه خبریهدرقضیه مطابق ماده خارجی ونسبت نفس الامری آن باشدوبالجمله اگرگفته شود: [انسان حیوان است بالضروره] نسبت حیوانیت به انسان درخارج درست است یعنی ازامور واقعی است که خارج ازذهن وعقل هم هست . این نسبت - یعنی ضرورت حیوانات - برای انسان هست .این گونه نستبهاراخارجی گویند درمقابل ذهنی وعقلی چنانکه اگرگویند: [ انسان جماداست ] نسبت ذهنی است فقط چه درخارج درست وصادق نباشد.یانسبت متکرر ( متکرره ).نسبتی است که بقیاس بامری دیگر معقول بودکه آن هم نسبت به اول معقول است مانندمقوله مضاف ( نسبت به پدروپسر ) ۵ - عبارتست ازمساوات حروف مانندقدودالفاف و اذیال نون وسین وصادومانند آن ومناسبت سوادوبیاض بایکدیگرو آنکه مخصوصات قلمی وخطی بقلمی دیگرمختلط نشودمثلادال بی طره وشمره که به نسخ مخصوص است درثلث ومحقق وغیرهماواقع نشودزیراکه بغایت قبیح نماید وهمچنانکه حسن شخص انسانی مناسبت اعضای اوستحسن خط نیزدرتناسب حروف است.۶ - نسبت بین دوکمیت تعداددفعاتی است که بایدطول اب رانوک بنوک پهلوی هم قراردادتاطولی مساوی ج د بدست آیدو آنراچنین نشان دهند:۱ب ج د. نسبت فوق کمترازواحداست درصورتیکه اب کوچکترازج د باشدیعنی مقدارکوچکترازصورت قراردهیم وبرعکس اگربنویسیم ج د/۱ ب . مقداراین نسبت بزرگترازواحدخواهدشد.پس ممکناست نسبت دوکمیت مقداری کسری یامقداری صحیح یامقداری اعشاری باشد.یانسبت مولف (مولفه ). آنست که مابین سه کمیت اصغرواعظم واوسط این تناسب باشدکه نسبت اعظم باصغر مثل نسبت تفاضل مابین اوسط واصغرباشدمانند سه عدد( ۶ و۱٠ و۳٠ ) که مابین آنهااین تناسب موجوداست ( ۳٠/۶ ۳٠ - ۱٠/۱٠ - ۶ ) وچون یکی ازاطراف نسبت مثلاعددکوچکترمجهول باشدبقواعدی که مخصوص این تناسب است می توان آنرامعلوم کردیابه نسبت .بطور تناسب : موادهردوارابایدبنسبت باهم مخلوط کرد.

فرهنگ معین

(نِ بَ ) [ ع . نسبة ] (اِ. ) ۱ - خویشی ، قرابت . ۲ - پیوستگی و ارتباط دو شخص یا دو چیز.

لغت نامه دهخدا

نسبت . [ ن ِ ب َ ] (ع اِمص ، اِ) قرابت به رحم و پیوستگی به نکاح ، اول نسبت نسبی است و دوم سببی . (فرهنگ نظام ). خویشی . (نفایس الفنون ). قرابت . خویشاوندی . انتساب . مناسبت . (ناظم الاطباء). نسبة :
آن خدیجه همتی کز نسبتش
بانوان را قدر زهرا دیده ام .

خاقانی .


نسبت فرزندی ابیات چست
بر پدر طبع بدارد درست .

نظامی .


آدمی را نسبت به هنر باید نه به پدر. (گلستان ).
|| نژاد. نسب . خاندان . اصل .تبار :
که را بخت و شمشیر و دینار باشد
و بالا و تن تهم و نسبت کیانی .

دقیقی .


هم گوهر تن داری و هم گوهر نسبت
مشک است در آنجا که بود آهوی تاتار.

منوچهری .


اگر نسبتم نیست یا هست حُرّم
اگر نعمتم نیست یا هست رادم .

عسجدی .


ز رحمت مصور ز حکمت مقدر
به نسبت مطهر به عصمت مشهر.

ناصرخسرو.


آن را که هر شریفی نسبت بدو کنند
زیرا که از رسول خدای است نسبتش .

ناصرخسرو.


جز به سخن بنده نگردد تو را
آنکس کو با تو ز یک نسبت است .

ناصرخسرو.


نسبت از خویشتن کنم چو گهر
نه چو خاکسترم کز آتش زاد.

مسعودسعد.


نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهیمه من ز انسان .

خاقانی .


خاکستر نسبت عالی دارد که آتش جوهر علوی است . (گلستان ). || ربط و تعلیق و پیوستگی چیزی به چیزی . (فرهنگ نظام ). علاقه . پیوستگی . اتصال . علاقه و ارتباط به چیزی . انتساب به چیزی . تعلق . (ناظم الاطباء). ارتباط. بستگی . وابستگی . عزوة. عزیة.
- به نسبت ؛ در مقایسه . در سنجش :
زر که بر او سکه ٔ مقصود نیست
آن زر و زرنیخ به نسبت یکی است .

نظامی .


با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت .

سعدی .


- || در اصل . در نسب :
خار و سمن هر دو به نسبت گیاست
این خسک دیده و آن توتیاست .

نظامی .


- || نسبی . اعتباری :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان .

مولوی .


هرکه عاشق دیدیش معشوق دان
کو به نسبت هست هم این و هم آن .

مولوی .


- هم نسبتی ؛ پیوستگی . تعلق . ارتباط :
نبی آفتاب و صحابانش ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه .

فردوسی .


|| شباهت . تعلق . پیوستگی :
نیستم با چرخ گردان هیچ نسبت جز بدانک
همچو خود بینم همی او را مقیم اندر سفر.

ناصرخسرو.


تو را چه نسبت بادیگران و این مثل است
که مرغزی را هرگز چه کار با رازی .

ظهیر.


مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی
چه نسبت است بگوئید قاتل و مقتول .

سعدی .


چه نسبت خاک را با عالم پاک .

؟


- نسبت خود به (سوی ) کسی بردن ؛ خود را بدان منتسب ساختن :
بخردی باید و دانش که شود مرد تمام
تو به حیلت چه بری نسبت خود سوی تمیم .

ناصرخسرو.


- نسبت گرفتن :
نسبت بدان سبب بگرفتند این گروه
کز جهل می نسب نشناسند از سبب .

ناصرخسرو.


نسبت از علم گیر خاقانی
که بقا شاخ علم را ثمر است .

خاقانی .


|| کنایه از مناسبت سرود با وقت ، چه هر سرود و نغمه رابا وقتی معین نسبتی است یا آنکه نسبت به معنی پرده ٔ سرود باشد چرا که هر پرده صورت می گیرد از نسبت و ترکیب آوازهای پست و بلند. (غیاث اللغات از شرح سیف اﷲ احمدآبادی و خان آرزو). || در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف ، نسبت انتهای جوانمردی است با کبیر خویش و اجداد و چون نسبت ولادت با قبایل و عشایر خویش .(از نفایس الفنون ). || (اصطلاح بیان ) کسی را به کسی واخواندن . (آنندراج از بهار عجم ). رجوع به نسبة شود.

نسبت. [ ن ِ ب َ ] ( ع اِمص ، اِ ) قرابت به رحم و پیوستگی به نکاح ، اول نسبت نسبی است و دوم سببی. ( فرهنگ نظام ). خویشی. ( نفایس الفنون ). قرابت. خویشاوندی. انتساب. مناسبت. ( ناظم الاطباء ). نسبة :
آن خدیجه همتی کز نسبتش
بانوان را قدر زهرا دیده ام.
خاقانی.
نسبت فرزندی ابیات چست
بر پدر طبع بدارد درست.
نظامی.
آدمی را نسبت به هنر باید نه به پدر. ( گلستان ).
|| نژاد. نسب. خاندان. اصل.تبار :
که را بخت و شمشیر و دینار باشد
و بالا و تن تهم و نسبت کیانی.
دقیقی.
هم گوهر تن داری و هم گوهر نسبت
مشک است در آنجا که بود آهوی تاتار.
منوچهری.
اگر نسبتم نیست یا هست حُرّم
اگر نعمتم نیست یا هست رادم.
عسجدی.
ز رحمت مصور ز حکمت مقدر
به نسبت مطهر به عصمت مشهر.
ناصرخسرو.
آن را که هر شریفی نسبت بدو کنند
زیرا که از رسول خدای است نسبتش.
ناصرخسرو.
جز به سخن بنده نگردد تو را
آنکس کو با تو ز یک نسبت است.
ناصرخسرو.
نسبت از خویشتن کنم چو گهر
نه چو خاکسترم کز آتش زاد.
مسعودسعد.
نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهیمه من ز انسان.
خاقانی.
خاکستر نسبت عالی دارد که آتش جوهر علوی است. ( گلستان ). || ربط و تعلیق و پیوستگی چیزی به چیزی. ( فرهنگ نظام ). علاقه. پیوستگی. اتصال. علاقه و ارتباط به چیزی. انتساب به چیزی. تعلق. ( ناظم الاطباء ). ارتباط. بستگی. وابستگی. عزوة. عزیة.
- به نسبت ؛ در مقایسه. در سنجش :
زر که بر او سکه مقصود نیست
آن زر و زرنیخ به نسبت یکی است.
نظامی.
با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت.
سعدی.
- || در اصل. در نسب :
خار و سمن هر دو به نسبت گیاست
این خسک دیده و آن توتیاست.
نظامی.
- || نسبی. اعتباری :
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان.
مولوی.
هرکه عاشق دیدیش معشوق دان
کو به نسبت هست هم این و هم آن.
مولوی.
- هم نسبتی ؛ پیوستگی. تعلق. ارتباط :
نبی آفتاب و صحابانش ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه.

فرهنگ عمید

۱. ربط دادن فعل یا صفتی به کسی.
۲. خویشی، قرابت.
۳. پیوستگی میان دو شخص یا دو چیز.
۴. همانندی بین علاقات اشیا یا کمیّات.

دانشنامه عمومی

نسبت (بین دو مقدار). نسبت (انگلیسی: Ratio) در ریاضیات نسبت، ارتباط بین دوعدد است که نشان می دهد عدد اول چندین بار شامل عدد دوم می شود. به عنوان مثال اگر ظرف میوه ها شامل ۸ پرتقال و ۶ لیمو باشد آنگاه نسبت پرتقال به لیمو ۸ به ۶ است. (۸:۶ که معادل ۴:۳ است).

نسبت (ریاضیات). نسبت (انگلیسی: Ratio) در ریاضیات، رابطه ای بین دو عدد است که نشان می دهد عدد اول چندین بار شامل عدد دوم می شود. به عنوان مثال اگر ظرف میوه ها شامل ۸ پرتقال و ۶ لیمو باشد، آنگاه نسبت پرتقال به لیمو ۸ به ۶ است (۸:۶ که معادل ۴:۳ است).
کمیت بدون بعد
نسبت های مالی
فاصله
بخش در یکای سنجش
تناسب
نسبت جنسی
شیب

دانشنامه آزاد فارسی

نسبت (ratio)
خارج قسمت دو کمیت یا اندازه، برحسب واحد مشترک. آن را با نماد: یا به صورت کسر متعارفینشان می دهند. مثلاً، نسبت تعداد روزهای هفته به روزهای سال ۷:۳۶۵ یا۳۶۵/۷ است. همچنین، نسبت ۵۰۰ متر به ۲ کیلومتر، ۵۰۰:۲۰۰۰، یا به ساده ترین صورت و با تقسیم دو طرف بر ۵۰۰،۴/۱ است. نسبت ها را معمولاً با اعداد صحیح بیان می کنند. بنابراین،۲:۳.۵ را به شکل ۴:۷ می نویسند (با ضرب کردن دو عدد در یک عدد غیرصفر یا تقسیم کردن دو عدد بر یک عدد غیرصفر، نسبت آن ها تغییر نمی کند) مثلاً، برای تهیۀ یک لیتر مادۀ رنگ ارغوانی روشن باید رنگ های آبی، قرمز، و سفید را به نسبت ۵:۲:۳ مخلوط کرد. مقدار لازم از هر رنگ چنین به دست می آید: یک لیتر برابر با ۱۰۰۰ میلی لیتر است. نسبت ۵:۲:۳ به این معنی است که باید ۵ قسمت آبی، ۲ قسمت قرمز، و ۳ قسمت سفید را باهم مخلوط کرد که جمعاً ۱۰ قسمت می شود. همچنین، ۱۰۰=۱۰÷۱۰۰۰. پس هر قسمت معادل ۱۰۰ میلی لیتر است. بنابراین، مقادیر لازم از سه رنگ عبارت است از ml ۵۰۰=۱۰۰×۵ از رنگ آبی، ml ۲۰۰=۱۰۰×۲ از رنگ قرمز، ml ۳۰۰=۱۰۰×۳ از رنگ سفید. راه دیگر این است که نسبت سهم هر رنگ به کل رنگ ها را در مقدار کل مفروض، ۱۰۰۰ میلی لیتر، ضرب کنیم تا مقدار هر رنگ به دست آید. مثلاً، برای رنگ آبی: ۵۰۰=۱۰/۵ × ۱۰۰۰

فرهنگ فارسی ساره

بازخوانی، بسته، خویشاوندی، هارِفت، بستگی، در برابر


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نسبت، به معنای ربط دهنده محمول به موضوع است.
نسبت از اجزای قضیه است. قضیه علاوه بر موضوع و محمول که دو طرف قضیه است، احتیاج به لفظ دیگری دارد که نشان دهنده نفی یا اثبات نسبت حکمیه باشد؛ یعنی بر نسبت حکمیه دلالت کند، و محمول را به موضوع پیوند زند یا از آن جدا سازد. آن لفظ را در اصطلاح منطق دانان حرف ربط یا ادات ربط می گویند، اما رابطه حقیقی در واقع همان نسبت حکمیه است؛ یعنی وصف واقع شدنِ محمول برای موضوع و تعلق به موضوع. مثلا برای حکم به این که «زمین کروی است» ابتدا باید زمین و کروی و بودن کرویت برای زمین (تصور کروی بودن زمین) در ذهن تصور شود، و همین تصور اخیر تصور نسبت حکمیه است، و پس از این که ذهن دلایل کافی برای کرویت زمین حاصل کرد، بر آن نسبت صحه می گذارد. بنابر این، نسبت عبارت است از آنچه محکوم علیه را به محکوم به (موضوع و محمول) ربط می دهد.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • گرامی، محمدعلی، منطق مقارن.• خوانساری، محمد، منطق صوری.• سبحانی تبریزی، جعفر، تقریر بحث امام خمینی، تهذیب الاصول.• قطب الدین رازی، محمد بن محمد، تحریر القواعد المنطقیه فی شرح رسالة الشمسیه.

واژه نامه بختیاریکا

بارت؛ پِی تُر

پیشنهاد کاربران

نرخ، بخش

شاید از ریشه ایرانی " نزد" است
نزد بود ، نزبد، نسبت

نسبت: هنگ
تناسب: آهنگ

طبق یا برابر

در سنجش با . . . ( بجای نسبت به . . . )

نمونه:
با همه ی افزایش و سخت کردن راهبست های ( تحریم ها ) آمریکا [بخوان: دم و دستگاه دیوانسالاری یانکی ها] و همه گیری گسترده ی ꞌکروناꞌ، شمار ایرانیان توانمند در سال ۲۰۲۰ ترسایی بیش از ۲۱⸓ در سنجش با ( نسبت به ) سال پیش از آن، بیشتر شده است.


کلمات دیگر: