کلمه جو
صفحه اصلی

ارایش


مترادف ارایش : ( آرایش ) بزک، توالت، حلیه، زیب، زینت، زیور، آذین، تزیین، پیرایه، چهره آرایی، گریم

متضاد ارایش : ( آرایش ) پیرایش

فارسی به انگلیسی

adornment, arrangement, array, decoration, disposal, disposition, embellishment, formation, scheme, toilet, toilette, trim, dressing-up, adomment

فارسی به عربی

تجمع , تزیین , تشکیل , تینة , ثقل , ثوب , حلیة , زینة , ضمادة , طلب , مرحاض

مترادف و متضاد

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

arrangement (اسم)
قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی

muster (اسم)
جمع اوری، اجتماع، صف، ارایش، لیست اسامی

attire (اسم)
ارایش، لباس

garnish (اسم)
ارایش

ornament (اسم)
زینت، ارایش، پیرایه، زیور

array (اسم)
ارایه، صف، نظم، ارایش، رژه

embellishment (اسم)
تزیین، ارایش، چاشنی

formation (اسم)
ساختمان، صف، ارایش، احدای، تشکیلات، شکل، سازمان، تشکیل، رشد، صف ارایی، ترتیب قرار گرفتن

toilet (اسم)
ارایش، ضروری، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت

dressing (اسم)
ارایش، لباس، مرهم، مخلفات، چاشنی، سس، مرهم گذاری وزخم بندی

polish (اسم)
ارایش، جلا، صیقل، پرداخت، واکس زنی

inflorescence (اسم)
ارایش، خوشه، گل اذین، شکوفایی، وضع گل

decor (اسم)
ارایش، دکور

purfle (اسم)
ارایش، حاشیه دوزی

toilette (اسم)
ارایش، مستراح، میز ارایش، بزک، توالت

habiliment (اسم)
جامه، ارایش، استعداد فکری

fig (اسم)
ارایش، انجیر، چیز بی بها، صف ارایی

finery (اسم)
ارایش، زر و زیور، زیور، کارخانه تصفیه فلزات، جامه پر زرق و برق

garnishment (اسم)
ارایش، تامین خواسته، تزئین، احضار شخص ثالی

ornamentation (اسم)
ارایش، تزئین، پیرایش

toiletry (اسم)
ارایش، بزک، لوازم توالت، اسباب توالت

mounting (اسم)
اسباب، ارایش، پایه

فرهنگ فارسی

( آرایش ) ( اسم ) ۱- زیب زینت زیور. آرایش در اصل زینت بافزایش است مقابل پیرایش ۲ - تعبیه تجهیز . ۳ - رسم آیین نهاد ادب . ۴ - تصنع ظاهرسازی . یا آرایش چهره صورت . فنی که برای خوش منظری چهره ( مخصوصا چهر. هنر پیشگان ) بکار برده شود. یامیز آرایش . میزی که لوازم آرایش را در آن جا دهند.
زیب و زینت
زیب و زینت، زیور، زینت دادن

فرهنگ معین

( آرایش ) (ی ِ )(اِمص . ) ۱ - زیب و زینت . ۲ - آماده شدن و صف کشیدن سپاه . ۳ - تصنع ، ظاهر - سازی . ۴ - زیبا کردن چهره .

لغت نامه دهخدا

( آرایش ) آرایش. [ ی ِ ] ( اِمص ، اِ ) ( از پهلوی آرایشن ) اسم مصدر آراستن. زیب. زینت. تدبیج. زیور. جمال. زَین. زبرج. حلیه. ( دهّار ). زهره. تنقیش. زخرف. تجمل. تزیین. تزین. تحلی. تقین. پیرایه :
خرد گیر کآرایش کارتست
نگهدار گفتار و کردار تست
هم آرایش تاج و گنج و سپاه
نماینده گردش هور و ماه.
فردوسی.
ز کرده برخ بر نگارَش نبود
جز آرایش کردگارش نبود.
فردوسی.
هم آرایش پادشاهی بُوَد
جهان بی درم در تباهی بُوَد.
فردوسی.
که فرهنگ آرایش جان بود
ز گوهرسخن گفتن آسان بود.
فردوسی.
سلیح تن آرایش خویش دار
بود کِت شب تیره آید بکار.
فردوسی.
یکی بنده باشم بدرگاه تو
نخواهم جز آرایش گاه تو.
فردوسی.
زنی بود آرایش روزگار
درختی کزو فر شاهی ببار
فرانک بدش نام و فرخنده بود
بمهر فریدون دل آکنده بود.
فردوسی.
این عن فلان و قال فلان دان که پیش من
آرایش کراسه و تمثال دفتر است.
طیان.
خواجه بروزگار پدرم آسیبها و رنجها دیده است و ماندن وی ازبهر آرایش روزگار ما بوده است. ( تاریخ بیهقی ).
وین همه آرایش باغ بهار
بینی وین زیب و جمال و بهاش.
ناصرخسرو.
تن بیچارت زین شوی همی یابد
این همه زینت و آرایش و این تحسین.
ناصرخسرو.
آرایش سپاه تو چون برکشند صف
زین سرکشان خلخ و چاچ و تتار باد.
مسعودسعد.
بگفت اینقدر ستر و آسایش است
وزین بگذری زیب و آرایش است.
سعدی.
- آرایش این جهان ؛ زخرف دنیا. زهره حیات دنیا.
|| ساز. سامان. آمادگی. اِعداد. تهیه. ساختگی. تنظیم.ترتیب :
بیک هفته بودش بر آنجا درنگ
همی کرد آرایش وساز جنگ.
فردوسی.
بسازند و آرایش ره کنند
وز آرامگه رای کوته کنند.
فردوسی.
بسازیم و آرایش نو کنیم
نهانی مگر باغ بی خو کنیم.
فردوسی.
|| تعبیه :
نگه کرد آن رزمگه ساوه شاه
به آرایش و ساز آن رزمگاه.
فردوسی.
|| باندازه کردن جامه پس از کوک زدن آن. دوباره اندازه کردن خیاط جامه کوک زده را دربر صاحب آن. فعل آن ، آرایش کردن است. || در مثال ذیل معنی آرایش برای نگارنده مبهم است : و ایزد تعالی منفعت همه گوهرها به آرایش مردم بازبست مگر منفعت آهن که جمیع صنایع را بکار است و جهان آراسته و آبادان بدوست. ( نوروزنامه ). || اَدَب.رسم. آئین. نهاد :

فرهنگ عمید

( آرایش ) ۱. زیب و زینت، زیور.
۲. زینت دادن.
۳. آراستن صورت با مواد مخصوص، مانند کِرم، بزک.
۴. نظم وترتیب، نوع چیدن و منظم کردن.
۵. [قدیمی] قانون، قاعده، رسم.
* آرایش خورشید: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان سی گانۀ باربد: چو زد ز آرایش خورشید راهی / در آرایش بُدی خورشید ماهی (نظامی۱۴: ۱۸۰ ).
۱. زیب و زینت، زیور.
۲. زینت دادن.
۳. آراستن صورت با مواد مخصوص، مانند کِرم، بزک.
۴. نظم وترتیب، نوع چیدن و منظم کردن.
۵. [قدیمی] قانون، قاعده، رسم.
* آرایش خورشید: (موسیقی ) [قدیمی] از الحان سی گانۀ باربد: چو زد ز آرایش خورشید راهی / در آرایش بُدی خورشید ماهی (نظامی۱۴: ۱۸۰ ).

دانشنامه عمومی

آرایش. آرایش به معنی افزودن است و در اصل، در برابر واژه پیرایش قرار می گیرد که به معنی کم کردن است. امروزه، در اصطلاح عام، هر دو واژه به غلط در مورد زیبایی چهره یا بدن به کار می روند و به معنی عملیاتی هستند که ظاهر فرد (بیشتر صورت و مو) را زیباتر جلوه دهد. معمولاً در ایران آرایش برای بانوان و پیرایش برای مردان به کار می رود. آرایش و پیرایش اغلب در مکانی به نام سلمانی یا آرایشگاه توسط آرایشگر انجام می گیرد و لوازم آرایش نیز در فروشگاه هایی با همین عنوان یا در داروخانه ها فروخته می شود. در ایران، آرایشگرهای رسمی باید دوره های فنی حرفه ای مربوطه را که مهم ترین آن ها دوره «آرایش - پیرایش» است، با موفقیت گذرانده باشند.
متعادل سازی چهره (گریم یا میکاپ یا چهره پردازی): شامل پاک سازی پوست، تکنیک های سایه روشن، طراحی سازی چهره، لیفتیگ صورت، ماسک و …
سایه ها:رنگ دار کردن پشت پلک ها که بسته به رنگ و فرم زدن آن انواع مختلفی دارد.
در طول تاریخ آراستگی ظاهر همیشه مورد توجه همگان بوده و در زمان هایی این آراستگی افراطی و برای تفاخر و جلب توجه بیشتر در بین طبقات خاصی بوده است.در طول زمان آرایش نزد مصریان باستان را می توان مشاهده کرد که عمدتاً تا اطراف چشمان را با رنگ های سبز و خطوط سیاه رنگ آمیزی می نمودند.مثلاً ملکه کلئوپاترا با کشیدن سرمه به دور چشمانش می خواست به آن قدرت نفوذ بیشتری ببخشد.پادشاهان و درباریان ایرانی و عرب با گذاشتن زیور آلات به گوش ها و ریش ها یشان و پادشاهان و درباریان فرانسوی و انگلیسی با گذاشتن کلاه گیس های بلند خود را از طبقات پایین تر متمایز می کردند. مردم قبایل سیاه پوست و سرخ پوست علاوه بر بکار بردن رنگ های شاد و زنده در چهره، خود را برای جشن ها به شکل های عجیب و غریب می آراستند.در دنیای امروز آراستگی ظاهر به عنوان یک اصل، اجبار و برای همه مردم مطرح است.بهترین آرایش آن است که عیب ها را بپوشاند و مناسب با مکان، زمان، سن و موقعیت اجتماعی افراد باشد.
خدمات زیبایی زنان از قبیل قرینه سازی ابرو، کوپ، آرایش صورت، شنیون، براشینگ، میکاپ، رنگ و مش و لایت، فر و بافت مو، خدمات ناخن، پدیکور، مانیکور، وکس صورت، اپیلاسیون، گریم و آرایش عروس آرایش و ابرو و اپیلاسیون. معمولاً سالن های آرایش زنان در ایران در مغازه های بدون دید و بسته یا در منازل مسکونی یا در سالن هایی با دکوراسیون کاملاً شیک دایر است. معمولاً آرایش و زیبایی در زنان خیلی ملموس و مهم تر از مردان است. ایران هفتمین کشور مصرف کننده مواد آرایشی در دنیا و دومین کشور در خاورمیانه است.ژاپن اولین مصرف کننده مواد آرایشی جهان است..
در میکاپ عروس، باید ضمن شناخت نقاط قوت و ضعف چهره، زیبایی های صورت را نمایان کرد و عیوب آن را از بین برد تا با آرایشی خاص، زیبایی صورت چندین برابر شود. فراموش نکنید آرایش معمول صورت با میکاپ عروس کاملا متفاوت است.

دانشنامه آزاد فارسی

آرایش. آرایش (زیست شناسی) (taxis)
حرکت یاخته، مانند باکتری، پروتوزوآ، جلبک تک یاخته ای، یا گامت، در پاسخ به محرّک خارجی. حرکتی که به سمت محرّک جهت گیری شود گرایش مثبت، و در جهت عکس محرّک گرایش منفی توصیف می شود. جلبککلامیدوموناسبا شناکردن به سمت منبع نوری گرایش مثبت دارد تا میزان فتوسنتز را افزایش دهد. شیمی گراییپاسخ به محرک شیمیایی است. بسیاری از باکتری ها به سمتی حرکت می کنند که غلظت های بالایی از مواد غذایی دارند.

فرهنگستان زبان و ادب

آرایش
{arrange} [ورزش] چگونگی قرارگرفتن افراد تیم در زمین مسابقه
{arrangement} [زبان شناسی] نحوۀ قرار گرفتن مجموعه ای از عناصر زبانی برحسب موقعیت و توزیع آنها
{arrangement} [زیست شناسی- علوم گیاهی] نحوۀ قرارگیری یک قطعه نسبت به قطعات همسان
{formation} [علوم نظامی] ترتیب قرار گرفتن تعدادی از یگان های نظامی به شکلی ویژه برای انجام یا آمادگی انجام مأموریتی خاص
[عمومی] ← آرایه گری

واژه نامه بختیاریکا

( آرایش ) چُسان فِسان؛ خَشُو

جدول کلمات

آرایش
زینت, بزک

پیشنهاد کاربران

موضع
«آرایش» و «آرایش گرفتن» را می توان به ترتیب، بجای «موضع» و «موضع گرفتن» در پارسی بکار برد؛ گرچه برای «موضع»، کاربرد واژه ی دیگر پارسی: «جایگاه»، سزاوارتر است؛ همچنین، بجای «موضع گرفتن»، در برجی موردها می توان «جایگیری» یا «جای گرفتن» را نیز بکار برد.

ب. الف. بزرگمهر هفتم آذر ماه ۱۳۹۴

بزک

قروفر

زین

زیب

میکاپ

تمیزی


آرایشِ چین: کنایه ای ایما از آرایش بسیار نغز و هنرمندانه
<< سراسر همه دستِ زریّن نهید
به سُغد اندر، آرایشِ چین نهید>>
دکترکزازی درمورد واژه چین می نویسد: ‹‹ چین در پندارشناسی سخن پارسی، سرزمین نگاره هاست و هر پدیده ی شگرف و زیبا بدان باز و بسته و بازخوانده می شود. ››
‹‹نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۴. ››

بزک، توالت، حلیه، زیب، زینت، زیور، آذین، تزیین، پیرایه، چهره آرایی، گریم


کلمات دیگر: