کلمه جو
صفحه اصلی

مستضعف


مترادف مستضعف : ضعیف، محروم ، ضعیف نگهداشته شده، فقیر، تنگدست، بی نوا، بی بضاعت، ناتوان، درمانده

متضاد مستضعف : مستکبر

برابر پارسی : بینوا، تنگدست، تهیدست، درمانده، ستمدیده، فرودست، ناتوان

مترادف و متضاد

۱. ضعیف، محروم ≠ مستکبر
۲. ضعیفنگهداشتهشده
۳. فقیر، تنگدست، بینوا، بیبضاعت
۴. ناتوان، درمانده


فرهنگ فارسی

ضعیف شمرده شده، سست وناتوان پنداشته شده، سبک عقل
۱ - ( اسم ) ضعیف شمرده . ۲ - ( صفت ) ضعیف النفس جمع : مستضعفین ٠
ضعیف شمرنده

فرهنگ معین

(مُ تَ عَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ضعیف شمرده شده ، سست وناتوان ، تنگدست ، بی - بضاعت ، فقیر.

لغت نامه دهخدا

مستضعف . [ م ُ ت َ ع َ ](ع ص ) نعت مفعولی از استضعاف . ضعیف شمرده شده . (اقرب الموارد). ضعیف داشته . حقیرداشته . ناتوان شمرده شده . سست پنداشته . ناتوان یافته شده . زار ناتوان . رجوع به استضعاف شود : گروهی را که مستضعف بودند رها کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 437). هر آینه ملکدارمحجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست متصف در بر او یکسان . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 457). || آنکه در فراگرفتن احکام دین ناتوان باشد. آنکه نتواند عقاید دینی و احکام دین را با دلیل عقلی فراگیرد. || سبک مغز. (یادداشت مرحوم دهخدا).


مستضعف. [ م ُ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استضعاف. ضعیف شمرنده. ( اقرب الموارد ). رجوع به استضعاف شود.

مستضعف. [ م ُ ت َ ع َ ]( ع ص ) نعت مفعولی از استضعاف. ضعیف شمرده شده. ( اقرب الموارد ). ضعیف داشته. حقیرداشته. ناتوان شمرده شده. سست پنداشته. ناتوان یافته شده. زار ناتوان. رجوع به استضعاف شود : گروهی را که مستضعف بودند رها کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 437 ). هر آینه ملکدارمحجب و شهریار مغلب و فقیر مستضعف و زیردست متصف در بر او یکسان. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 457 ). || آنکه در فراگرفتن احکام دین ناتوان باشد. آنکه نتواند عقاید دینی و احکام دین را با دلیل عقلی فراگیرد. || سبک مغز. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

مستضعف . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استضعاف . ضعیف شمرنده . (اقرب الموارد). رجوع به استضعاف شود.


فرهنگ عمید

۱. کم درآمد، محتاج، فقیر.
۲. [قدیمی] درمانده، ناتوان.

دانشنامه آزاد فارسی

مُستَضعَف
(در لغت کسی که در دید دیگران ناتوان و حقیر آید و جباران روزگار او را به ضعف و زبونی کشیده باشند) اصطلاحی در قرآن، به دو معنا: ۱. مستضعف سیاسی، کسانی که در راه حق بوده و از حق پیروی می کرده و در کنار قدرت باطل می زیسته اند و در نظر قدرتمندان و زمامداران وقت ضعیف شمرده می شدند و به دید حقارت در آن ها می نگریستند. در قرآن (قصص، ۵ و ۴؛ انفال، ۲۶ و نساء ۷۵ و ۹۷) به آن ها اشاره شده و آنان را در ردیف مقهوران و ضعیفان و ناتوانان آورده است، ۲. مستضعف فکری، کسانی که از تشخیص راه حق و اندیشه در حقایق ناتوان اند و در (سبأ، ۳۰ و ۳۱؛ توبه، ۹۱) به آن ها اشاره شده است. این کلمه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تجدید حیات یافت و به طبقات فروتر اجتماع گفته شد؛ نقطۀ مقابل آن «مستکبر» است.

فرهنگ فارسی ساره

فرودست، تهیدست، ستمدیده، بینوا


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مستضعف، وعده داده شدگان حاکمیت زمین در عصر ظهور است.
معنای لغوی و اصطلاحی مستضعف بدین شرح است:
← معنای لغوی
در قرآن کریم چنین آمده است: «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الْوِلْدانِ، الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا اخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ اهْلُها، وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنا مَنْ لَدُنْکَ نَصیراً»؛ «چرا در راه خدا و یاری مستضعفان از مرد و زن و کودکان نمی جنگید؟! همان کسانی که می گویند: پروردگارا ما را از این قریه ای که مردمش ستم کارند، بیرون ببر، و برای ما از طرف خودت یار و یاوری قرار ده.»
← شأن نزول
در فرهنگ دینی - به طور عمده - مقصود از مستضعف دو گروه هستند:
← مستضعف فکری و عقیدتی
...

پیشنهاد کاربران

suppressed
the suppressed

ضعیف نگه داشته شده. . . ضیف شده

ضیف نگاه داشته شده. . . . ضعیف شده


کلمات دیگر: