boot, cowhand, cowherd, galosh, galoshe, overshoe, rubbers, Wellington (bo
گالش
فارسی به انگلیسی
galosh, overshoe
مترادف و متضاد
گالش، روکفشی، کفش لاستیکی
گالش، روکفشی
گالش
فرهنگ فارسی
نقاش فرانسوی ( و . پاریس ۱۶۷٠ ف . ۱۷۶۱ م . ) سازنده تابلوهای دینی .
دراصطلاح مردم گیلان:گاودار، گاوچران، کفش لاستیکی که بیشتردرزمستان بپامیکنند
( اسم ) ۱ - سرموزه و کفش از جیر و غیره ۲ - کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند : گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران .
دراصطلاح مردم گیلان:گاودار، گاوچران، کفش لاستیکی که بیشتردرزمستان بپامیکنند
( اسم ) ۱ - سرموزه و کفش از جیر و غیره ۲ - کفش لاستیکی که یا مستقیما آنرا بپا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند : گالش و گیوه و فستونی و چلوار گران نفت و کبریت گران کاغذ و سیگار گران .
فرهنگ معین
(لِ یا لُ) [ فر. ] (اِ.) کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند.
(لِ یا لَ) [ گیل . - ماز. ] (اِ.) چوپان گاو، گاودار.
(لِ یا لُ ) [ فر. ] (اِ. ) کفش لاستیکی که یا مستقیماً آن را به پا کنند و یا کفش چرمی را برای حفظ از گل و باران داخل آن نمایند.
(لِ یا لَ ) [ گیل . - ماز. ] (اِ. ) چوپان گاو، گاودار.
(لِ یا لَ ) [ گیل . - ماز. ] (اِ. ) چوپان گاو، گاودار.
لغت نامه دهخدا
گالش. [ ل ُ / ل ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) سرموزه از جیر و جز آن. چرموق.
گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.
گالش. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) در لهجه مازندرانی و گیلکی شبان گاو را گویند چنانکه کرد در همانجا شبان گوسفند است. گاودار. گله دار.
گالش . [ ل ُ / ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) سرموزه از جیر و جز آن . چرموق .
فرهنگ عمید
۱. کفش لاستیکی.
۲. [منسوخ] کفش لاستیکی که در هنگام بارندگی روی کفش چرمی می پوشند.
۲. [منسوخ] کفش لاستیکی که در هنگام بارندگی روی کفش چرمی می پوشند.
دانشنامه عمومی
در بارۀ واژۀ "گالش" در زبان مازندرانی "اش" (با کسره زیر الف) از مصدر دیدن می آید؛ "گله اش(galle esh) "یعنی گله بان و کسی که پاپی گله است. در زبان مازندرانی، گالش به معنی کفش خام چرمی یا لاستیکی هم آمده است که در اصل به صورت "کالوش یا کاله پوش" یا همان چرم نپرداخته بوده که با بند چرمی به پا بسته می شد (کال=خام) و به جای کفش استفاده می شد؛ این دو کلمه به مرور زمان با تلفظی شبیه هم ادا می شود.
به دامداران کوه نشین مازندرانی(طبری) و گیلک که در دامنه های شمالی رشته کوه البرز در استان های ساحلی دریای کاسپین زندگی می کنند گالِش گفته می شود.
گالش های اشکوری در مناطق کوهستانی گیلان و غرب مازندران یعنی از دیلمان سیاهکل تا اشکورات و ییلاق رودسر و املش تا رامسر در غرب مازندران که به اشکورات شهرت دارد زندگی می کنند و به لهجه گالشی از زبان گیلکی سخن می گویند.
گالش یا گاولش «Galeš»، در بخشی از زبان های ایرانی شمال غربی همچون مازندرانی و گیلکی به معنای گاوبان را می دهد. بعبارت ساده تر گالش یعنی کسی که دامداری می کند و گاو و گوسفند پرورش می دهد. کلمه گالش از ریشه سانسکریت گئورکش «Gao-rakš» گرفته شده است «Gao» بمعنی گاو «Rakš» به معنی پاییدن و نگهبانی کردن است.
همچنین در زبان مازندرانی به چوپان گاو، گالش «Galeš» و به چوپان گوسفند کرد «kerd» گفته می شود. در متون کهن طبری از کلمه گالش به معنای چوپان استفاده شده است.
گالش های اشکورات به گویش گالشی اشکوری سخن می گویند که گویشی از زبان گیلکی است. گالش های طبری و مختابادها به زبان مازندرانی سخن می گویند.
گالش های اشکوری در مناطق کوهستانی گیلان و غرب مازندران یعنی از دیلمان سیاهکل تا اشکورات و ییلاق رودسر و املش تا رامسر در غرب مازندران که به اشکورات شهرت دارد زندگی می کنند و به لهجه گالشی از زبان گیلکی سخن می گویند.
گالش یا گاولش «Galeš»، در بخشی از زبان های ایرانی شمال غربی همچون مازندرانی و گیلکی به معنای گاوبان را می دهد. بعبارت ساده تر گالش یعنی کسی که دامداری می کند و گاو و گوسفند پرورش می دهد. کلمه گالش از ریشه سانسکریت گئورکش «Gao-rakš» گرفته شده است «Gao» بمعنی گاو «Rakš» به معنی پاییدن و نگهبانی کردن است.
همچنین در زبان مازندرانی به چوپان گاو، گالش «Galeš» و به چوپان گوسفند کرد «kerd» گفته می شود. در متون کهن طبری از کلمه گالش به معنای چوپان استفاده شده است.
گالش های اشکورات به گویش گالشی اشکوری سخن می گویند که گویشی از زبان گیلکی است. گالش های طبری و مختابادها به زبان مازندرانی سخن می گویند.
wiki: گالش
گالش (کفش). گالش از کفش های سنتی ایران است. گالش همانند گیوه دست باف است و در آن از پارچه های ویژه استفاده می شود. این نوع از کفش بیشتر در نواحی شمال ایران مورد استفاده بوده است و امروزه نیز از آن استفاده می کنند و به عنوان صنایع دستی ایران به شمار می آید.
هنر ایرانی
گیوه
هنر ایرانی
گیوه
wiki: گالش (کفش)
دانشنامه آزاد فارسی
گالِش
عنوان دامداران کوه نشین شمال ایران، اعم از گیلانی و مازندرانی، ساکنِ کوه های شرق مازندران تا کوه های غرب گیلان و ابتدای کوه های تالش، مرکب از صدها خانوار کوچک و بزرگ. گالش ها، دامدارانی حرفه ای اند و بر طبق یک نظام دامداری قدیمی و سازمان اجتماعی و اداری سنتی (گاهشماری، حرکت، نگهداری، بهره برداری، تولید مواد لبنی، ابزار و دانش کار، تخصیص و توزیع سهم و ...) زمستان ها را در کوه پایه های جنگلی و تابستان ها را در جنگل های کوهستانی می گذرانند. جمعیت این مردم در گذشته بسیار بیش از این بود. اما توسعۀ شهرها و روستاها، کاهش عمق و دامنۀ جنگل ها، رواج دامداری صنعتی، توجه مردم به تولیدات لبنی بهداشتی، رشد مناسبات پولی و دیگر عوامل، جمعیت آنان را کاهش داده و حتی در برخی مناطق کلاً محو کرده است.
عنوان دامداران کوه نشین شمال ایران، اعم از گیلانی و مازندرانی، ساکنِ کوه های شرق مازندران تا کوه های غرب گیلان و ابتدای کوه های تالش، مرکب از صدها خانوار کوچک و بزرگ. گالش ها، دامدارانی حرفه ای اند و بر طبق یک نظام دامداری قدیمی و سازمان اجتماعی و اداری سنتی (گاهشماری، حرکت، نگهداری، بهره برداری، تولید مواد لبنی، ابزار و دانش کار، تخصیص و توزیع سهم و ...) زمستان ها را در کوه پایه های جنگلی و تابستان ها را در جنگل های کوهستانی می گذرانند. جمعیت این مردم در گذشته بسیار بیش از این بود. اما توسعۀ شهرها و روستاها، کاهش عمق و دامنۀ جنگل ها، رواج دامداری صنعتی، توجه مردم به تولیدات لبنی بهداشتی، رشد مناسبات پولی و دیگر عوامل، جمعیت آنان را کاهش داده و حتی در برخی مناطق کلاً محو کرده است.
wikijoo: گالش
گویش مازنی
/gaalesh/ گاوچران – چوپان گاو دار - کفش لاستیکی زنانهدر سانسکریت گئورکش gaoraksh است
۱گاوچران – چوپان گاو دار ۲کفش لاستیکی زنانهدر سانسکریت ...
واژه نامه بختیاریکا
( گالِش ) ( پ ) ؛ از گونه های کفش زنانه
پیشنهاد کاربران
نوعی کفش ( مفش لاستیکی )
گالش یعنی رام کننده گاو. از تمدن های گالشی، گیلاش، گیلار، گالاسی، سیلیک، سومر، مارلیک، اشکالی، را می توان نام برد. تمدن دلیمون، گیتی، آلبو یه هم از تمدن های دیلمی میباشد. سارگون کبیر پادشاه کاسی تبار سومر یک گالش بود. گالش متمدن 77 هزار ساله.
گالش به معنی رام کننده گاو. نه چوپانی یا نگهبان گاو. . . گالشهادراسپانیاوپرتغال اولین قومی بودند که گاو را رام کردن ومعرفی گالش شدند. اما در به معنی شکست ناپذیر ومغلوب نشدنی لقب گالش ها است. گالش اولین قوم از نژاد کاسی است. قدمت گالش 77هزار سال است. سومر، گیلاش، گیلار، گالاسیا، مارلیک، همه از تمدن های گالشی است. سارگون کبیر امپراتور بین النهرین پادشاه کاسی تبار سومر گالش بود.
در زبان تبری و گیلکی به گاودار گالش گفته میشه
اصولا گالش به کسی گفته میشه که تعداد گاو های کمی داره و به صورت سنتی گاوها رو در جنگل رها کرده و شب ها در مکانی به اسم تِلار نگه داری میکنه
البته در زبان عامه مازندرانی به کسی که از همه جا بی خبر باشه هم گالش گفته میشه
اصولا گالش به کسی گفته میشه که تعداد گاو های کمی داره و به صورت سنتی گاوها رو در جنگل رها کرده و شب ها در مکانی به اسم تِلار نگه داری میکنه
البته در زبان عامه مازندرانی به کسی که از همه جا بی خبر باشه هم گالش گفته میشه
گالش متمدن 77هزارساله. از نژاد کاسی. یعنی رام کننده گاو ( اولین قومی که گاو را رام کرد ) . با لقب امارد ( شکست ناپذیر ومغلوب نشدنی ) . تمدن سومر یک تمدن گالشی در بین النهرین بود. خواستگاه آن، سیاهکل، دیلمان، رودبار، املش، گیلان بود.
گالش یعنی رام کننده گاو. تمدن77هزارسال. تمدن سومر، گیلاش، گیلار، مارلیک، گالشی بوده. خواستگاه آن، سیاهکل، دیلمان، املش، رودسر، رودبار، گیلان است. در یک مهاجرت ویا کشورگشایی 6تا8 هزارسال پیش به پرتغال، اسپانیا، رفتند. امروزه کشور پرتغال وبرزیل همگی گالشند. تمدن گیتی و دلیمو ن یک تمدن دیلمی با قدمت 50هزار سال است. که خواستگاه آن دیلمان گیلان بود. دیلمی یعنی مالکان مرتع. تالش ( کادوس ) ، وگیل 4 قوم از نژاد کاسی. سی یعنی کوه. کا، یعنی بلند. کاسی، کوههای بلند، نام خودرا ازسلسله جبال البرز گرفته. مانند کاکوه. سیکاش. یاهمان، سیکاس. امارد لقب گالش ها است. به معنی شکست ناپذیر ومغلوب نشدنی.
گالیش یا قالیش، در زبان فارسی قاف نیست. بخاطر آنوقتی ما ترکها میگوییم قوقوش ( پرنده ی قو ) فارسها گوگوش می نویسند. وقرgor ( جرقه های آتش در ترکی ) را گر و گر گرفتگی مینویسند. قالیش ( قا لیش ) کلماتی که اولشان قا دارند. مثل قارداشر، قاش، قاخ ( برگه یهلو و زردآلو ) کلماتی که آخرشان ایش دارند. مثل بالیش، آلیش، قاریش، آتیش، باریش ) . . . . .
گالش یعنی رام کننده گاو. از آثار وکشفیات گالشهامی میتوان گفت، 1َرام کردن گاو. 2َکشف اتش. 3 کشف معادن. 4 کشف خواص فلزات. 5َ فن تهیه قالب. 6َ ساخت ابزار الات فلزی، وسلاحهای اولیه. 7َعلم سفال گری. 8َ اختراع اولین خط ( میخی ) ، توسط سومریان کاسی تبار که گالش بودند. کشف عدد صفر وقرار دادن در سلسله اعداد. اثبات ادعا های فوق راکشفیات در گیلان شهرهای گالش نشین املش، سیاهکل، رودسر. ودیلمی که از صدا وسیما باز گو شده ونیز به نمایش آمده. وکشفیات تمدن سومر در بین النهرین بوده است که خاستگاه آنان از شهرهای سیاهکل، دیلمان. املش، رودسر، رودبار می باشد. تمدن گالش 77 هزارسال. دیلمی 50 هزار سال. گیل 20 هزار سال. تالش 15 هزار سال. در ضمن تلاش ها اولین مخترع زوبین بودند. که چهار قوم کاسی تبار در گیلان هستند.
گالش همانند بسیاری از واژگان کهن و اصیل مازندرانی در زبان سنسکریت ریشه دارد و به معنای کسی هست که نشانه های گاو ماده خوب را می شناسد. بدیهی ست که چنین شخصی می تواند و باید نگهبان و چوپان گاو هم باشد. امروزه گالش ها در جنگل سکونت دارند و در سال های اخیر با فشار دولت و جنگلبانی، برخی از ایشان به زندگی در روستا روی آورده اند.
شهرهای گالش نشین، شهرستان های سیاهکل، املش، رودسر، گالش نشین بوده. بخش های، رستم آباد، توتکابن، بره سر، عمارلو نیز تعداد زیادی گالش دارد. بخش دیلمان گل سرسبد دیلمی ها، دیلم می باشد، در کلیشم، بره سر، عمارلو نیز تعداد دیلمیان قابل ملاحظه است. خصوصا کلشم که یکی از پایتخت های کهن دیلمیان و مرکز تجمع قوم غیرت مند دیلم است. عمارلو نیز تعداد زیادی دیلمی و گالشی دارد. ونسبت دادن آن به قوم دیگری به نطر من، بی انصافی، توهین. وحتی زمینه ای برای توطئه جدا سازی از گیلا ن است. هر چند عمارلو دارای تات و لکه ای تبعیدی از دوره صفویه وپهلوی است. عمارلو، همان امارد است. عده ای می گویند استان قزوین خواهان لوشان است چون لرزند. مگر قزوینی ها لرزند. در صورتی که حداقل قزوین 400 هزار گیلانی دارد. ویا چرا سیردان، الموت را به گیلان ندهند چون لرند، ویا تات ودیلمی، گیلک هستد. که به گیلان نزدیک ترند، وجزیی از خانواده گیلانند. لرها خود کاسیان سی ( کاسی های کوهنشین ) هستند. وگیلانیان کاسیان بی ( کاسی های ساحل نشین ) هستند. وتا ت ها با تمدن 7هزارساله به احتمال قوی جزئی از خانواده کاسی ها هستند. آر یاییها حداکثر هزار سال وارد ایران شده. پس تات ها محال است آریایی باشند. تاکستان بزگترین شهر تات نشین قدمت 7 هزار ساله دارد و وین شکسته شده همان کاسبین است. درود بر گیلان غیرت مند، زیبا، آباد، متمدن، خوش زبان ( زبان گیلکی از کهن ترین زبانهای دنیاست، قدرش را بدانید، و به فرزندان خود بیاموزید. ) . هیچی گیلان موسون نبودن، امی، گپ از مردوم، با کلاس گتن خوجیر تر ایسه. امی اشکنه تره مردوم، قورمه سبزی جی، بی موز ومنت مزه دار تر هیسه.
گالش اولین قوم از نژاد کاسی با تمدن 77 هزارساله، که در سر تاسر جهان درجریان 2 مهاجرت ویا کشور گشایی حضور دارند. در، پرتغال، اسپانیا، اندورا، فرانسه، قسمت هایی از بلژیک، روسیه، اروپای شرقی، مالزی، سنگاپور، بنگلادش، وتمامی کشورهای آمریکای لاتین که همگی کاسی تبار ند اکنون زندگی می کنند. البته روسیه واروپا شرقی اکثریت از نژاد اسلاو هستند. که پسر عموهای کاسی ها می باشند.
گالش یعنی رام کننده گاو در زمان های خیلی قدیم گالش ها وارد اسپانیا، پرتغال شدند حتی معنی پرتغال هم یعنی سرزمین اقوام گال ( گالش )
گالش یکی از اقوام کاسی نژاد، در واقع اولین قوم از کاسی هااست. والش ها باتمدن77هزاساله پدر اقوام تاریخ بشریت هستند. قوم دیلمی نیز یکی از اقوام کاسی است. همچنین قوم گیل و تالش ( کادوس ) از دیگراقوام کاسی وجدا نشدنی از هم می باشند. ودارای زبان کهن، واسلامی اصیل هستند. وتغییر دادن اسامی اصیل به نوعی سادگی ویا سود جویانه جهت خوشایند عده ای است، متاسفانه. بنابراین اسامی جیر پش وجور پش باید وجود داشته باشد. نه اینکه آنرا تغییر داده، وبوی پش سفلی وپشت علیا، ودرنقشه تغییر نام داده شود. یعنی چه. . . مردم متمدن دیلمان با فهم عمیق نام اصیل بر این منطقه نهادند. پس کسی نباید به خود اجازه دهد اسامی اصیل وهزاران ساله راتغییر دهد. وشاید چندی بعد به همین منوال پیش برود، جیر سر، جیر نده، جیر ده، را در نقشه سفلی سر، سفلن ده وسفلی ده بنامند. که بسیار مضحک خواهد بود. راستی کسانی که پسوند جیر پش ویا جیر دهی دارند تکلیفشان چه می شود آیا باید عوض کنندو بگذارند پش سفلی وسفلی ده. آری متاسفانه قدر داشته ها وزبان اصیل خودرا نداریم. آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد. در صورتی که زبان گیلکی بسیار کهن وریشه بسیاری از زبان های دنیاست.
گالش متمدن 77 هزارساله، با لقب امارد یعنی شکست ناپذیر ومغلوب نشدنی. از نژاد کاسی. اسامی کاسی تبار گیلان، کاس مار مخفف آن کاسیما ( مادر کاسی ) ، کاس پی یر، کاس تی تی، کاس برار، پیل آقا، کاس آقا، گیلوا، پیل وا، سارنگ، بیارس، سپیله، کرو، دیلما ( مادر دیلم ) ، تی تی، تی تی گل، کوچی مار، کاسی، گیلانه، وارش، گالشی، بیگا، سارا، سوسن، کیان، گیلما، گالیسا ( دختر گالش ) ، گالاسا ( پسر گالش ) ، گیلار، آفتاب، حوری، کیارست، وارس، و. . . اسامی کاسی تبار پرتغال وامریکای لاتین، کاستا، کاسیاس، کاستین، کاستیس، گالسه، تین گیل، گیل برت، کارلوس، فرانسیس، خوزه، و. . .
هوالعلیم
گالش : کفش لاستیکی ضد آب که معمولاً کشاورزان یا افرادی که حرفه آنان با آب یا گل ولای سروکار داشت به پای میکردند .
البته بیشتر اوقات بعنوان روکش کفش چرمی در کار استفاده میشد. .
گالش : کفش لاستیکی ضد آب که معمولاً کشاورزان یا افرادی که حرفه آنان با آب یا گل ولای سروکار داشت به پای میکردند .
البته بیشتر اوقات بعنوان روکش کفش چرمی در کار استفاده میشد. .
گالش رام کننده گاو. تمدن 77هزارساله. گلوش، کلمه روسی کفش لاستیکی، ویا چکمه رزینی کشاورزان گیلان در، بیجارکاری، مرزکنی ، توم آری ونشاکاری، ابسواری و. . . استفاده می کنند. اما گالش رام کننده گاوه است، ولا غیر. ا ز تالش تا گلستان محله های گالش نشین دا رد که دلالت بر قوم گالش دا رد. نه کفش لاستیکی. وشاید کفش لاستیکی را نیز گالش ها اولین بار ساختند. هو الله الذی لا اله الا هو علم الغیب والشهده هوالرحمن والرحیم. گالش زمین، گالش محله، کرفپشته گالشی و. . . گالش متمدن 77 هزار ساله پدر اقوام، سر سلسله کاسی تباران دنیا.
گالش متمدن 77 هزارساله از نژاد کاسی. با لقب امارد ( شکست ناپذیر ومغلوب نشدنی ) . پادشاهان ومالکان تمدن های بشری. قوم جهان گیر، از مالاگا ( مالزی ) تا مالاگاوگالاسیا ( اسپانیا ) . نوادگان گالاسی کبیر ووارسین سر گالش پیلا کاسی اما رد سارگون.
دوست گرامجناب تارش، تنها نخست اینکه سارگونیا آاراگون نخستین شاه آشور بود و سامی و پیوندی با هندو اروپایی های شمال مانند گیلک مازنی گالش کاسی ایلامی امردان وتپور و کاسپین و . . . . ندارند و هندو اروپایی نیستند، احتمال دارد داستان سارگون رد و اثر گرفته از فریدون باشد یا وارانه، تنها دلیل سومری بودند بخشی از مردم شمال ایران ( نیمروز دریای مازندران یا کاسپی دریا ) داستان گیلگمش هست، گیلگمش هم سه جا رو تایین کردند کنون آنکه افسانه بودنش را در نگر نگیریم، برخی میگن مدیترانه برخی میگن شاخاب پارس ( میان ایران و عراق ) برخی میگویند گیلان که او در سرزمین ارته زندگی میکرد، به گفته درخشانی مردم ارته که سومرها از آن بیرون آمدند ، پرسی پرشی ها ( به گفته درخشانی پرسیا پرشیا ) و مادبا فتحه روی د ، زندگی میکردند، کنون آنکه پارسیان چند تیره بودند یکی از تیره های نامدار پارسی امردان نامداشت که در سرتاسر ایران بزرگ زندگی میکردند از خوارزم ( قزاقزستان و ازبکستان ترک شده امروزی تا میانه های آناتولی[ترکیه] ) از سویی دیگر یونانیها که از سومر و ارته خبر نداشتند ولی میگفتند پارسیان پیش از آن که پارسی گفته شوند ارته ای گفته میشوند، و گروهی از پارسیان و گروهی از چند گروه تیره امردان پارسی در شمال ایران و نیمروز کاسپیان زندگی میکردند، از اینروست که میگویند گیلگمش در شمال ایران بوده است که البته این نظریه بسیار نیرومند است، ولی شامل همه دودمانهای شمال ایران مانند مازنی ها نمیشود،
ترکها هم ۱۹۰۰ سال پیش از مغولستان بیرون آمدند پس از ساخت دیوار چین و رهبر آنها دودمان هون بود که به آسیای میانه ( که آنزمان ایرانی نژاد فرهنگ زبان دین بوده ان ) کوچ کردندو در ابتدا کم جمعیت بودند تا زمان سلطان محمود همجنسباز، روا نیست، واژه های باستانی این خاورمیانه را در زبان التاییک جستجو کنیم چون ۲۷۰۰ سال پیش هنوز ترکی از مغولستان و پیرامون آن بیرون نیامده بود
ترکها هم ۱۹۰۰ سال پیش از مغولستان بیرون آمدند پس از ساخت دیوار چین و رهبر آنها دودمان هون بود که به آسیای میانه ( که آنزمان ایرانی نژاد فرهنگ زبان دین بوده ان ) کوچ کردندو در ابتدا کم جمعیت بودند تا زمان سلطان محمود همجنسباز، روا نیست، واژه های باستانی این خاورمیانه را در زبان التاییک جستجو کنیم چون ۲۷۰۰ سال پیش هنوز ترکی از مغولستان و پیرامون آن بیرون نیامده بود
سارگون کبیر پادشاه کاسی تبار یک گالش بود. و دریای شمال، کاسبین، گیلان، تی تی، می گویند. کاسی ها به مدت 438 سال بر آشور وبابا چیرگی وفرمانروایی داشتند. که مورخین، باستان شناسان، محققین وزبان شناسان دنیا از ژاپن شرقی ترین کشور تا روسیه، فرانسه، آلمان، اتریش، دانمارک، اسپانیا، انگلستان، وآمریکا غرب کره زمین، تایید می کنند که کاسی ها بر بین النهرین حاکم بودند. ویا گونه پیلا کاسی پادشاه سومر گالش بود. حتی ویل دورانت. طرح سوال آیا مأمون عباسی عرب نبود؟ هلاکوخان مغول نبود؟ سلوکیان یونانی نبودند؟ اما بر ایران حکومت کردند. با کمی انصاف وباتوجه به متن فوق وسالاد مطروحه وجواب آن می توان گفت سارگون پیلا کاسی پادشاه کاسی تبار سومر بود. که بر آشور وبلبل نیز حکم می راند. ویا اینکه حمورابی ششم پادشاه بابل نیز کاسی تبار بود واصلی سومری گالشی داشت. اما در رابطه با گیل گوش، حماسه گیل گوش در 12لوح هنوز باقی وجز اثارباستانی ثبت شده است. وآثار کاسی در مو زه های رشت، گرگان، تهران، خرم آباد، شوش، آلمان، فرانسه وانگلیس به وفور دیده می شود که خواستگاه آن رودبار، سیاهکل، دیلمان، املش، گیلان است. وایرانی 106 اثر گیل گوش در گودین گنکور نیز کشف گردید. که منقوش به خط گیلکی ویازی گیلکی ازآنها یاد می شود. خط روسیه سری گیلیک است. زبان گیلکی منشاه وریشه زبانهای دنیاست. گیلانیان اکنون می گویند. ولگ، 100 سال پیش، 1000سال، 10000وقبل تر هم ولگ ویا و رگ می گفتند. پس حرف جانشین نداریم واین جانشین سازی مثل ورنه به نظرم صرفا جهت مسلط کردن فارسی و وابسته کردن زبان گیلکی به آن ودر نهایت انحراف افکار به نفع پارسی سازی است ( در حالی که پار س و. . آریاییان از سیبری وارد ایران شدند. ) . فریدون خود نیز ریشه دیلمی دارد. واما قدیمی ترین ین مومیایی نیز درمنطقه دیلمان کشف شده ویا آثار دیگری در گنج بر رستم آباد مربوط به تمدن گالش آن در حدود 300 هزار سال پیش. ١َهرودت پدر تاریخ، 425 الی484 ق. م در کتاب ارزنده تواریخ. 2ََ استرابون 24 ق. م الی 64 میلادی3 دئودورانت سیسیلی صده اول قبل میلاد. 4َ ویل دورانت. 5َشاهنامه فردوسی 6 دکتر عنایت اله رضا. 7 ساموئل کریمر. 8َ فخرالدین اسعد گرگانی. و در پایان گالش متمدن 77 هزارساله از نژاد کاسی، سارگون پادشاه کاسی تبار سومر. واینکه بی خود جانشین سازی نگردد. مرسی.
اینکه در زبان غنی گیلکی به برگ، ( بلگ ) وبه گرگ، ( ورگ ) می گویند. از حرف جانشین استفاده کنیم وبگیرم بجای حرف ( گ ) گیلان، ( و ) و یا با استفاده از کلمه کرم وکلم، بجای حرف ( ل ) ، گیلان حرف ( ر ) قرار دهیم، و به حرف ( ن ) از گیلان کا ری نداشته ودر جایش بماند و بقیه حروف گیلان دست کاری شود وسپس کلمه ورن ویا وردن، و رنا بسازیم، آنگاه ادعا کنیم گیلان، ورنا، است، سپس فارسی سازی کرده واردن، وا ردن، اردن، ارته، و. . . باخیال بافی د رست کنیم وآنرا به پارس بچسبانیم اصلا درست نیست. الان گیل وگیلان و100 و10000 هزارسال وقبل گیل وگیلان بوده. ودر زبان سومری 6 هزار سال قبل از کلمه گیل وگیل گومش ( نه گیلگمش ) به صراحت بیان شده. ولی در جایی ورنا، ورن، و ردن، پارس بیان نشده. درثانی ریشه و ملاک زبان گیلکی است نه گویش فارسی. ( الواح سومریان زبان گیلکی ) . مثلا گاو، به گاو، کل، . دموس، منده، کلو، کرامیج، ورزا، تولوم، مایه منده، کل منده، که هر کدام نوع ماده ویا نر بودن، وسن واستفاده در کار کشاورزی را می رساند. آیا بقول شما در پارسی می توان به عنوان نمونه این چنین پیدا کرد که غنی باشد. اصلا می توان جمله ای بکار برد درآن عربی نباشد. پارس ها خود کوچ نشینان منطقه سیبری می باشند که وارد ایران شدند. اما اقوام کاسی شمال تالش، مازنی، تات، گالش، گیل، دها هزارسال وبلکه صدها هزارسال ساکن منطقه شمالند. درپایان گالش متمدن 77هزارساله از نژاد کاسی ودوست دارم برادر خواهر ارجمند گیل. سارگون پیلا کاسی.
27 هزار سال قبل میلاد گالاسی وتمدن های گالشی سخن به میان آمده است. ونام سومر از11 هزار سال قبل بوده. در عجبم چگونه سومریان از دل نیم روز پارس بیرون آمدند. اساتید برجسته هردت، ویل دورانت، عنایت آله رضا تا یید می نمایند. واما نقشه وارونه نشده نیم روز در جنوب شرقی همجوار همان محمود افغان همجنس باز است که فرمودید. وزمانی تحت فرمانر وایی سیلیکاس. اما شاخ آب پارس در جایی دیده نشده ولی عراق، بین النهرین، زاب ( کوچک وبزرگ ) ، مزامبوتی ویا موزامپوتی، توسط مورخان واساتید فوق تایید می باشد. واما پارس ها که که کوچ نشین بوده وحداکثر4 هزار سال د ایرانند، واگر سومر از پارس باشد همانند این است که اسب از تخم مرغ بیرون بیایید!!!!!. . . . !!!!!. . . و یا والدین از کودک خود کوچکتر باشند، بچه 4ساله پدر بابای 77 ساله اش باشد!!!!!!. . . . . . !!!!!!. . . . . . گالش متمدن 77 هزارساله ساله کاسی تبار. سرگالش سارگون پیلا کاسی. گالش نواده گالاسی کبیر و وارث سارگون پیلا کاسی. گیلان کهن، غیرت مند، سرسبز، متمدن، متحد می ماند. واجازه نمی دهد، تمدن وافتخاراتش را کسی به نفع پارس ویا غیره مصادره کند.
خوب بود ولی من میخواستم واسه گالش یه کلمه بگه اینطوری بهتر بود چون من الان امتحان میدم اومده گالش به چه معنای میترسم گند بزنم ادبیاتمم داغونه خدایی
مطابقت اسامی وخدایان تمدن سومر با اسامی گالشی، ارشی کی گال ونرگال ( خدایان سومر ) . تطبیق با اشکالی، اشکجانپلو، اشکجان، گالش زمین، گالش کرفپشته. ( سیاهکل ) . وارو شکی ( دیلمان ) . اوشکور واشکور ( گالشی ) . انلیل ( خدای سومری ) مطابقت با لیال کول وللم درسیاهکل ولیل واقع دراملش. و لیلم املش ولیلاکوه لنگرود. کاکو ( سومری ) وکاکو، سیاهکل. کاسی وتطبیق با سیکاش ( سیکاس ) ، سیاهکل وکسما، فومن. وکاسی سرا. . . استر ( سومری ) واستارا. سومر وسومر محله تالش. دلمون ( سومری ) با دیلمان ویا دیلیمون. گیل گومش با گیل. اسامی سی سرا، گالش محله، کاسی سرا، کاسگر محله با کاسی. کا:بلند وبزرگ. سی:کوه. بی:آب. کی:زمین. کاسی وکاسبین. تمدن سیلک یا همان سیالک باسیاهکل وسی کل وکاسان. گالش متمدن 77 هزارساله سرسلسله کاسی تباران.
در گویش تاتی گالش به نوعی کفش لاستیکی گفته میشود.
اول اصلا یک گویش قاصر است از بیان معنی جهان شمول گالش. دوم، گالش یعنی رام کننده گاو، یعنی تمدن 77هزار ساله، کهن، غیور، پدر اقوام، سرسلسله کاسی تباران دنیا، اربابان و مالکان تمدن های بشری، یعنی انسانیت، یعنی اوج سعادت، یعنی الهه گان سومر، یعنی بت شکن تاریخ طاغوت، یعنی، نر گال، کاکو، انلیل، گالاسیا، لیون، لیل، گالش زمین، کاسی سرا، سیکاس، کاسبین. یعنی امارد ( شکست ناپذیر ومغلوب نشدنی ) . یعنی فاتحان کره زمین، یعنی قوم جهانگیر، نوادگان گالاسی و وارثین سرگالش پیلا کاسی امارد سارگون. سوم، تنها وتنها زبان گالشی ویک گالش قادر به درک وبیان معانی ومعنی ، گالش وگالشی، کبیر است.
کفش لاستیکی
😀😁
😀😁
تنها قومی که کلمه ادم پس از ان می آید.
گالش ادم. تنها قومی که با آدمیت همراه است. غایت انسانیت.
آدم.
پدر بشریت.
گالش مردای. گیل مرد.
دو قومی که با مرد، مردانگی همراه می باشد.
فرا ابر متمدن 77هزار ساله.
کشفیات اخیر، قدمت گالش ها را تا300 هزار سال
افزایش میدهد. ( غار گالاسیا، رشی، مابین سیاهکل، رودبار، منطقه رستم آباد. )
من، تو، او، ان، آنها، اینان، همه فرزندان گالش.
دیوار بلند رااز سایه بلند ان وانسانهای موفق رااز تعدادحسودان آنها می شناسند.
گالش فرزندان گالاسی کبیر، وارثین، سر گالش پیلا کاسی امارد سارگون.
سیکاس. کاسان. کاسبین.
دریای کاسبین. همیشه کاسبین.
گالش ادم. تنها قومی که با آدمیت همراه است. غایت انسانیت.
آدم.
پدر بشریت.
گالش مردای. گیل مرد.
دو قومی که با مرد، مردانگی همراه می باشد.
فرا ابر متمدن 77هزار ساله.
کشفیات اخیر، قدمت گالش ها را تا300 هزار سال
افزایش میدهد. ( غار گالاسیا، رشی، مابین سیاهکل، رودبار، منطقه رستم آباد. )
من، تو، او، ان، آنها، اینان، همه فرزندان گالش.
دیوار بلند رااز سایه بلند ان وانسانهای موفق رااز تعدادحسودان آنها می شناسند.
گالش فرزندان گالاسی کبیر، وارثین، سر گالش پیلا کاسی امارد سارگون.
سیکاس. کاسان. کاسبین.
دریای کاسبین. همیشه کاسبین.
سلام.
گالش یا گال از اقوام گیلانی هستند در زمان های دور گالشی ها در کشور پرتغال ساکن بودند معنی پرتغال هم یعنی سرزمین اقوام گال ( گالش )
گالش یا گال از اقوام گیلانی هستند در زمان های دور گالشی ها در کشور پرتغال ساکن بودند معنی پرتغال هم یعنی سرزمین اقوام گال ( گالش )
جناب تارش اینگونه که میفرمایید گالش اصلا یعنی خود گاو میشود معنی گاول هم بفرمایید تا مستفیض شویم - ۷۷ هزار سال پیش میدانی یعنی چه بفرمایید نئاندرتال بودن - وقتی کاسیان جد گالش بودند انوقت بفرمایید کاشیان کاشان جد کی بودند ؟ بیچاره سومریان ترک شدند کرد شدند عرب شدند مانده بود گالش هم شوند که شدند - خوشا به شادروان پورداود که مرد و شمایان را ندید
گمانم انرا میکشتید چرا که میگفت
اگر پرسی ز دین پور داود
جوان پارسی ایران پرست است
اگر پناه خسرو دیلمی و دشمن زیار میدانستند روزی چون شماها می ایید تیغشان غلاف میکردند و نخست زبان پارسی و چیستایی زبان پارسی دری را شرح میدادند تا اینگونه به ژاز خایی نسپارید
میدانید مشکل اینکه گفته میشود پارسی تنها همین پارسی دری است و بلوچ و کرمانج و گیل و دیلم و پشتو و لر پارسی نیست چیست ؟ مشکلش اینست که یعنی از میان ایرانیان تنها دری زبانان تک زبان مردم فرهنگ و نوشتن و تمدن بودند و بقیه مشتی بی سواد و بدبخت بودند که هیچ چیزی از خود نداشتند و به راحتی زیر دست دیگران قرار می گرفتند حال انکه اینچنین نیست پیوسته همه ایران با پارس برابر بوده و خود ایرانیان خود را پارسی مینامیدند تا انکه زمان ما این دروغ را شایع کردند کهتنها نام این میهن ایران است و پارس نام ایران نیست و تنها یونانیان و عربها به ایران پارسی میگفتند حال انکه این دروغ است نه تنها یونانیان و عربها که خود ایرانیان و هندیها و ارمنیها و اشوریها و عبریان و چینیان و همه جهان به ایران پارس میگفتند و درشاهنامه پارس و ایران بسیار به معنی هم امده - اتفاقاباستانی ترین نوشته که نام پارس را به همین شکل پارس نوشته اند نوشته های اشوری و اراراتی است و انرا برای اذربایجان و مناطق کرد نشین و لر نشین به کار بردند و پارس انشان نخست خوزی بود و سپس که پارسیان در ان پارسه را ساختند به نام پارس شد که امروز با نام استان فارس میشناسیمش - دستهای بسیاری و نخستش نادانی خود ما سبب شد که زبان پارسی را جنوبی بنامیم و تازه انرا با فارسی دری که زبانی بلخی و تیسفونی بود به اشتباه بگیریم چرا خراسان و چرا تیسفون ؟ چون این دو مرکز پارسیان بود و در ان همه پارسیان گرد می امدندو مجبور بودند هریکی اندکی از لهجه خود بکاهد و به زبانی میانه سخن بگویند و اینگونه شد که پارسی دری به چم فارسی روشن و فارسی باز و فارسی میانی وفارسی بیرونی و فارسی درباری پدید امد - و دری به چم همه این اینهاست روشن درخشان و باز و بیرونی و درباری و این اخشیج و روبروی پارسی پهلوی ( محلی ) است - پارس و پارث مانند فارس و پارس یکی است همانگونه که در نوشته های هخامنشی ثنگ و سنگ را یکسان نوشته اند گیومرث و تهمورث و گیومرس و تهمورس یکسان است - در شعرهای شیرازی کهن از سعدی و شمش پس ناصر و دیگر پهلوی سرایان فارس سخن را ثه و ثهن نوشته اند بدبختی ما از بی سوادی مترجمان ماست که پارث را پارت نوشتند اگر پارث را همانگونه که بوده پارث نوشته بودند حتی بیسوادان نیز میفهمیدند این هردو یکی است اما درباره ماد سخنی نیاز نیست که دیگران نیز بسیار گفته اند و کسی نشنیده است که مادی وجود نداشته و ماد همان مید و میت و بیت بچم زمین و خاندان است اما شول چول جیل گیل گور غور سور ( سورانی ) و نه سور و سهرو سرخ ) زور ( در شهرزور ) کورچ ( در کورچ ماه گیلان ماه کوچ ) کرد کوچ کوش کاش کاس قفج کبچ به کوچ نشینان پارسی گفته میشد همانگونه که بدو به اعراب بادیه نشین گفته میشود
گمانم انرا میکشتید چرا که میگفت
اگر پرسی ز دین پور داود
جوان پارسی ایران پرست است
اگر پناه خسرو دیلمی و دشمن زیار میدانستند روزی چون شماها می ایید تیغشان غلاف میکردند و نخست زبان پارسی و چیستایی زبان پارسی دری را شرح میدادند تا اینگونه به ژاز خایی نسپارید
میدانید مشکل اینکه گفته میشود پارسی تنها همین پارسی دری است و بلوچ و کرمانج و گیل و دیلم و پشتو و لر پارسی نیست چیست ؟ مشکلش اینست که یعنی از میان ایرانیان تنها دری زبانان تک زبان مردم فرهنگ و نوشتن و تمدن بودند و بقیه مشتی بی سواد و بدبخت بودند که هیچ چیزی از خود نداشتند و به راحتی زیر دست دیگران قرار می گرفتند حال انکه اینچنین نیست پیوسته همه ایران با پارس برابر بوده و خود ایرانیان خود را پارسی مینامیدند تا انکه زمان ما این دروغ را شایع کردند کهتنها نام این میهن ایران است و پارس نام ایران نیست و تنها یونانیان و عربها به ایران پارسی میگفتند حال انکه این دروغ است نه تنها یونانیان و عربها که خود ایرانیان و هندیها و ارمنیها و اشوریها و عبریان و چینیان و همه جهان به ایران پارس میگفتند و درشاهنامه پارس و ایران بسیار به معنی هم امده - اتفاقاباستانی ترین نوشته که نام پارس را به همین شکل پارس نوشته اند نوشته های اشوری و اراراتی است و انرا برای اذربایجان و مناطق کرد نشین و لر نشین به کار بردند و پارس انشان نخست خوزی بود و سپس که پارسیان در ان پارسه را ساختند به نام پارس شد که امروز با نام استان فارس میشناسیمش - دستهای بسیاری و نخستش نادانی خود ما سبب شد که زبان پارسی را جنوبی بنامیم و تازه انرا با فارسی دری که زبانی بلخی و تیسفونی بود به اشتباه بگیریم چرا خراسان و چرا تیسفون ؟ چون این دو مرکز پارسیان بود و در ان همه پارسیان گرد می امدندو مجبور بودند هریکی اندکی از لهجه خود بکاهد و به زبانی میانه سخن بگویند و اینگونه شد که پارسی دری به چم فارسی روشن و فارسی باز و فارسی میانی وفارسی بیرونی و فارسی درباری پدید امد - و دری به چم همه این اینهاست روشن درخشان و باز و بیرونی و درباری و این اخشیج و روبروی پارسی پهلوی ( محلی ) است - پارس و پارث مانند فارس و پارس یکی است همانگونه که در نوشته های هخامنشی ثنگ و سنگ را یکسان نوشته اند گیومرث و تهمورث و گیومرس و تهمورس یکسان است - در شعرهای شیرازی کهن از سعدی و شمش پس ناصر و دیگر پهلوی سرایان فارس سخن را ثه و ثهن نوشته اند بدبختی ما از بی سوادی مترجمان ماست که پارث را پارت نوشتند اگر پارث را همانگونه که بوده پارث نوشته بودند حتی بیسوادان نیز میفهمیدند این هردو یکی است اما درباره ماد سخنی نیاز نیست که دیگران نیز بسیار گفته اند و کسی نشنیده است که مادی وجود نداشته و ماد همان مید و میت و بیت بچم زمین و خاندان است اما شول چول جیل گیل گور غور سور ( سورانی ) و نه سور و سهرو سرخ ) زور ( در شهرزور ) کورچ ( در کورچ ماه گیلان ماه کوچ ) کرد کوچ کوش کاش کاس قفج کبچ به کوچ نشینان پارسی گفته میشد همانگونه که بدو به اعراب بادیه نشین گفته میشود
گال و گالش از گالیدن یکی بچم غریدن و اغالیدن است و دیگر برگاشتن و گالدن
همان گالیدن و اغاریدن و اغالش و غریدن است و دیگر گالدن و گالیدن چون هشت و هلد است گاشت و گالد -
گشت گاشت و فرمان کنشش گال و برگال است چون هشت و هلد و گاشت و گالد است
ز کالیدن یک تن از رزمگاه
شکست اندرآید به پشت سپاه.
لبیبی
بگفت این و برگاشت اسپ نبرد.
بیامد بنزدیک فرشیدورد
که از یکدگر روی برگاشتند.
دل و جان به اندوه بگذاشتند
بر ویسه شد قارن رزم جوی
ازو ویسه در جنگ برگاشت روی
به آورد با او بسنده نبود
بپیچید ازو روی و برگاشت زود
نرفت ایچ با من سخن ز آشتی
ز فرمان من روی برگاشتی
از آوردگه روی برگاشتند
همی خستگان خوار بگذاشتند
زمانه ز تو پاک برگاشت روی
نه جای فریب است چاره مجوی
چنین روی از جنگ برگاشتند
که ما را بدین گونه بگذاشتند
کمند اندرافگند و برگاشت روی
ز کرده پشیمان و دل جفت جوی
سوی پهلوان روی برگاشتند
وزان دیده گه بانگ برداشتند
یکایک چو از جنگ برگاشت روی
پی اندر گرفتم رسیدم به اوی
ز زینش جدا کرد و برداشتش
چو بر بابزن مرغ برگاشتش
همی برگرایید و برگاشت اسپ
بیامد بکردار اذرگشسپ
فرستاده بشنید گفتار اوی
زمین را ببوسید و برگاشت روی
سپاه از لب آب برگاشتند
بفرمود تا رود نگذاشتند.
جهاندار ناچار برگاشت اسپ
پس اندر همی تاخت ایزدگشسپ.
به سوگند از آن مرز برگاشتش
به خواهش سوی روم بگذاشتش.
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
که این را که برگاشتم من زراه.
.
چو دارا چنان دید برگاشت روی
گریزان همی رفت با های وهوی.
چو پیران چنان دید برگاشت روی
سوی لشکر خویش بنهاد روی.
همی برگرائید و برگاشت روی
نبد جنگ رستم ورا آرزوی.
کزآن هر سواری بهنگام کار
نه برگاشتندی سر از ده سوار.
به خانه نهانش همی داشتم
برو پشت هرگز نه برگاشتم.
که بر من چنین پشت برگاشتی
برین دژ مرا خوار بگذاشتی.
همه سربسر پشت برگاشتند
فرامرز را خوار بگذاشتند.
همه مهتران پشت برگاشتند
مرا در جهان خوار بگذاشتند.
به بیچارگی پشت برگاشتند
سراپرده و خیمه بگذاشتند.
که ما را برین گونه بگذاشتند
بخیره چنین روی برگاشتند.
دل زادفرخ نگه داشت نیز
سپه را همی روی برگاشت نیز.
جهانی پر از داد شد یک سره
همی روی برگاشت گرگ از بره.
سپاهش همه روی برگاشتند
جهانجوی را خوار بگذاشتند.
به سوگند ازان مرز برگاشتش
به خواهش سوی روم بگذاشتش
فردوسی.
گُسی کرد دیگر سپه هر چه داشت
همه زنگیان را ز ره بازگاشت
نزد گام هرچند برگاشتش
پیاده شد از دست بگذاشتش
چو بازآمد از ابر بگذاشتش
به چوگان هم از راه برگاشتش
درفش و بٌنه پاک بگذاشتند
گریزان ز کین روی برگاشتند
ز خواهنده کس پیش نگذاشتی
هرآن کآمدی خوار برگاشتی
من از پند او روی برگاشتم
ترا سر ز خورشید بگذاشتم
از اندازه بر پای بگذاشتند
ز یزدان بهم روی برگاشتند
گریزنده کز جنگ برداشت پشت
از ان به که گویند دشمنش کشت
توان خواراز او دست برداشتن
وزین خو نشایدْش برگاشتن.
نزد گام هرچند برگاشتش
پیاده شد از دست بگذاشتش.
بزد بر سر پیل و برگاشتش
بر این گوش و زآن گوش بگذاشتش.
زمین قبلهٔ نامور مصطفی است
از او روی برگاشتن نارواست
اسدی طوسی
مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت. ( راحةالصدور راوندی ) .
همان گالیدن و اغاریدن و اغالش و غریدن است و دیگر گالدن و گالیدن چون هشت و هلد است گاشت و گالد -
گشت گاشت و فرمان کنشش گال و برگال است چون هشت و هلد و گاشت و گالد است
ز کالیدن یک تن از رزمگاه
شکست اندرآید به پشت سپاه.
لبیبی
بگفت این و برگاشت اسپ نبرد.
بیامد بنزدیک فرشیدورد
که از یکدگر روی برگاشتند.
دل و جان به اندوه بگذاشتند
بر ویسه شد قارن رزم جوی
ازو ویسه در جنگ برگاشت روی
به آورد با او بسنده نبود
بپیچید ازو روی و برگاشت زود
نرفت ایچ با من سخن ز آشتی
ز فرمان من روی برگاشتی
از آوردگه روی برگاشتند
همی خستگان خوار بگذاشتند
زمانه ز تو پاک برگاشت روی
نه جای فریب است چاره مجوی
چنین روی از جنگ برگاشتند
که ما را بدین گونه بگذاشتند
کمند اندرافگند و برگاشت روی
ز کرده پشیمان و دل جفت جوی
سوی پهلوان روی برگاشتند
وزان دیده گه بانگ برداشتند
یکایک چو از جنگ برگاشت روی
پی اندر گرفتم رسیدم به اوی
ز زینش جدا کرد و برداشتش
چو بر بابزن مرغ برگاشتش
همی برگرایید و برگاشت اسپ
بیامد بکردار اذرگشسپ
فرستاده بشنید گفتار اوی
زمین را ببوسید و برگاشت روی
سپاه از لب آب برگاشتند
بفرمود تا رود نگذاشتند.
جهاندار ناچار برگاشت اسپ
پس اندر همی تاخت ایزدگشسپ.
به سوگند از آن مرز برگاشتش
به خواهش سوی روم بگذاشتش.
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
که این را که برگاشتم من زراه.
.
چو دارا چنان دید برگاشت روی
گریزان همی رفت با های وهوی.
چو پیران چنان دید برگاشت روی
سوی لشکر خویش بنهاد روی.
همی برگرائید و برگاشت روی
نبد جنگ رستم ورا آرزوی.
کزآن هر سواری بهنگام کار
نه برگاشتندی سر از ده سوار.
به خانه نهانش همی داشتم
برو پشت هرگز نه برگاشتم.
که بر من چنین پشت برگاشتی
برین دژ مرا خوار بگذاشتی.
همه سربسر پشت برگاشتند
فرامرز را خوار بگذاشتند.
همه مهتران پشت برگاشتند
مرا در جهان خوار بگذاشتند.
به بیچارگی پشت برگاشتند
سراپرده و خیمه بگذاشتند.
که ما را برین گونه بگذاشتند
بخیره چنین روی برگاشتند.
دل زادفرخ نگه داشت نیز
سپه را همی روی برگاشت نیز.
جهانی پر از داد شد یک سره
همی روی برگاشت گرگ از بره.
سپاهش همه روی برگاشتند
جهانجوی را خوار بگذاشتند.
به سوگند ازان مرز برگاشتش
به خواهش سوی روم بگذاشتش
فردوسی.
گُسی کرد دیگر سپه هر چه داشت
همه زنگیان را ز ره بازگاشت
نزد گام هرچند برگاشتش
پیاده شد از دست بگذاشتش
چو بازآمد از ابر بگذاشتش
به چوگان هم از راه برگاشتش
درفش و بٌنه پاک بگذاشتند
گریزان ز کین روی برگاشتند
ز خواهنده کس پیش نگذاشتی
هرآن کآمدی خوار برگاشتی
من از پند او روی برگاشتم
ترا سر ز خورشید بگذاشتم
از اندازه بر پای بگذاشتند
ز یزدان بهم روی برگاشتند
گریزنده کز جنگ برداشت پشت
از ان به که گویند دشمنش کشت
توان خواراز او دست برداشتن
وزین خو نشایدْش برگاشتن.
نزد گام هرچند برگاشتش
پیاده شد از دست بگذاشتش.
بزد بر سر پیل و برگاشتش
بر این گوش و زآن گوش بگذاشتش.
زمین قبلهٔ نامور مصطفی است
از او روی برگاشتن نارواست
اسدی طوسی
مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت. ( راحةالصدور راوندی ) .
در جواب
و هسو دان مرزبان
اینکه از زبان من گفتی ونتیجه گرفتی کار اشتباه بوده و گفتی گالش یعنی خود گاو.
دوم عبارات غربی نئاندرتال، معنی ندارند.
غرب بعلت تمدن های نوپای خود 40 هز ار سال قبل جد انسان را & جمودا& خواند که چهار دست پا راه می رفت!؟!
وبنا بر نظریه رابینو.
سوم وقتی اثری کشف میگردد که متعلق به 77هزار سال قبل است ،
دیگر نئاندرتال، تعجب، نتیجه گیری، شما معنی ندارند.
چهارم، درکتاب درسی دوم دبیرستان جغرافیای استان ها ( جغرافیا گیلان و. . ) در دهه اول انقلاب ودوران پهلوی گالش، رام کننده گاومعنی شده.
و حالا دنبال معنی گالشن در فارسی ( مضخرف ) میگردند.
پنجم، در کتاب دوم دبستان دهه 60 درس حسنک کجائی؟ پارس صدای سگ معرفی شده.
وبا الگو بر دا ی از نتیجه جنابعالی خود سگ.
حسنک کجائی، کلاغ قار قار کرد وگفت حسنک کجائی.
حسنک کجائی؟ گوسفند بع بع کرد وگفت حسنک کجائی. و. . . .
ناگهان سگ پارس کرد و به طرف حسنک دوید وگفت. . . .
ششم، نام خلیج درجنوب کشور در گذشته سیراف بود. نه پارس.
که کلمه سیراف نیز گالشی است.
سی ( صخره ) .
رفت ( رود، آبراه ) .
مانند، لات، روبار، چیلات، روخونه، رو، و. . .
روت، چیل روت،
و پارس با اشغال ایران توسطِ اسکندر رواج یافت،
بتیس، ممفیس، پلیس، مینا پولیس، پرس پولیس، اتلانتیس، ایندیا ناپولیس.
پارس کجاس بود؟
چرااصرار بر پهلک، پارسی، میانه، دری، سانسکریت، دارید؟
واخرش می رسید به هندی!
هفتم، درزمان صفویه گیلان قسمتی از کشور جمهوری اسلامی شد. ( قبلا، خود کشوری مستقل بود. وتا گلستان وسمنان نیز قلمرو ان بود.
که به علت مذهب مشترک ( شیعه با صفویه متحد ودر قالب یک کشور شدند. روابط شیخ زاهد گیلانی وشیخ صفی الدین اردبیلی،
که شیخ صفی شاگر شیخ زاهد بود. )
هشتم، در زمان دور تر کل منطقه وکشور را کاسان واز نامهای قبلی، گیلان می خواندند.
نهم، بقول خودت کردها، لرها، ترکها، پارس ها، عربها و. . . همه گفتند اجداد سومریان هستند سکوت کردی.
اما به حق وطبق مستندات گفته شد سومریان گالش بودند، جبهه گرفتی!
در پایان سر گالش پیلا کاسی امارد سارگون .
کاسبین، دریای کاسبین، دریای همیشه کاسبین.
مرسی.
و هسو دان مرزبان
اینکه از زبان من گفتی ونتیجه گرفتی کار اشتباه بوده و گفتی گالش یعنی خود گاو.
دوم عبارات غربی نئاندرتال، معنی ندارند.
غرب بعلت تمدن های نوپای خود 40 هز ار سال قبل جد انسان را & جمودا& خواند که چهار دست پا راه می رفت!؟!
وبنا بر نظریه رابینو.
سوم وقتی اثری کشف میگردد که متعلق به 77هزار سال قبل است ،
دیگر نئاندرتال، تعجب، نتیجه گیری، شما معنی ندارند.
چهارم، درکتاب درسی دوم دبیرستان جغرافیای استان ها ( جغرافیا گیلان و. . ) در دهه اول انقلاب ودوران پهلوی گالش، رام کننده گاومعنی شده.
و حالا دنبال معنی گالشن در فارسی ( مضخرف ) میگردند.
پنجم، در کتاب دوم دبستان دهه 60 درس حسنک کجائی؟ پارس صدای سگ معرفی شده.
وبا الگو بر دا ی از نتیجه جنابعالی خود سگ.
حسنک کجائی، کلاغ قار قار کرد وگفت حسنک کجائی.
حسنک کجائی؟ گوسفند بع بع کرد وگفت حسنک کجائی. و. . . .
ناگهان سگ پارس کرد و به طرف حسنک دوید وگفت. . . .
ششم، نام خلیج درجنوب کشور در گذشته سیراف بود. نه پارس.
که کلمه سیراف نیز گالشی است.
سی ( صخره ) .
رفت ( رود، آبراه ) .
مانند، لات، روبار، چیلات، روخونه، رو، و. . .
روت، چیل روت،
و پارس با اشغال ایران توسطِ اسکندر رواج یافت،
بتیس، ممفیس، پلیس، مینا پولیس، پرس پولیس، اتلانتیس، ایندیا ناپولیس.
پارس کجاس بود؟
چرااصرار بر پهلک، پارسی، میانه، دری، سانسکریت، دارید؟
واخرش می رسید به هندی!
هفتم، درزمان صفویه گیلان قسمتی از کشور جمهوری اسلامی شد. ( قبلا، خود کشوری مستقل بود. وتا گلستان وسمنان نیز قلمرو ان بود.
که به علت مذهب مشترک ( شیعه با صفویه متحد ودر قالب یک کشور شدند. روابط شیخ زاهد گیلانی وشیخ صفی الدین اردبیلی،
که شیخ صفی شاگر شیخ زاهد بود. )
هشتم، در زمان دور تر کل منطقه وکشور را کاسان واز نامهای قبلی، گیلان می خواندند.
نهم، بقول خودت کردها، لرها، ترکها، پارس ها، عربها و. . . همه گفتند اجداد سومریان هستند سکوت کردی.
اما به حق وطبق مستندات گفته شد سومریان گالش بودند، جبهه گرفتی!
در پایان سر گالش پیلا کاسی امارد سارگون .
کاسبین، دریای کاسبین، دریای همیشه کاسبین.
مرسی.
در زبان مازنی سه واژه داریم که تقریبا هم معنی هستند
چپون که به معنی چوپان میباشد
گالش به معنی گاو چران و چوپان گاو
کُرد به معنی گوسفندچران و چوپان گوسفند
در مازندران بسیاری نام خانوادگی کُرد یا کُردی دارند و بسیار از مناطق با عنوان کُردمحله، کُردنشین، کُردان و مانند آن وجود دارد که بخشی به علت مهاجرت کُردها بوده و بخشی به معنی گوسفندچران و چوپان گوسفند میباشد
پدر همسر اینجانب از مازنیهای صیل میباشند و در منطقه چلاو سکونت دارند
چون من خودم اصالت کُرد دارم از ایشان درخصوص روستای کُردنشین چلاو پرسیدم که در پاسخ به اینجانب گفتند که این کُرد هیچ ارتباطی با زبان و قوم کُرد ندارد و به معنی گوسفندچران و چوپان گوسفند میباشد و اکثر ساکنان روستای کُردنشین چلاو نام خانوادگی چوپانی، گالشی و کُردی ( به معنی چوپان ) دارند
چپون که به معنی چوپان میباشد
گالش به معنی گاو چران و چوپان گاو
کُرد به معنی گوسفندچران و چوپان گوسفند
در مازندران بسیاری نام خانوادگی کُرد یا کُردی دارند و بسیار از مناطق با عنوان کُردمحله، کُردنشین، کُردان و مانند آن وجود دارد که بخشی به علت مهاجرت کُردها بوده و بخشی به معنی گوسفندچران و چوپان گوسفند میباشد
پدر همسر اینجانب از مازنیهای صیل میباشند و در منطقه چلاو سکونت دارند
چون من خودم اصالت کُرد دارم از ایشان درخصوص روستای کُردنشین چلاو پرسیدم که در پاسخ به اینجانب گفتند که این کُرد هیچ ارتباطی با زبان و قوم کُرد ندارد و به معنی گوسفندچران و چوپان گوسفند میباشد و اکثر ساکنان روستای کُردنشین چلاو نام خانوادگی چوپانی، گالشی و کُردی ( به معنی چوپان ) دارند
گالش یعنی دامدار و کوهنشین. لفظ گالش متضاد لفظ گیلک و مازرونی هست. در گیلان به آن دسته از مردم که ساکن جلگه هستند و کشاورزی میکنند گیلک گفته میشود که گیل به معنای گِل هست و به مردمی که ساکن کوهستان شرقی گیلان هستند و دامداری میکنند گالش گفته میشود. به سکنه رودبار هم تات گفته میشود. در مازندران به سکنه جلگه مازرونی گفته میشود و به سکنه کوهستان کوهی گفته میشود و برخی کوهی ها که چوپان هستند و گاوداری میکنند را گالش میگویند و برخی کوهی ها را که چوپان هستند و گوسفنداری میکنند را کورد میگویند.
کلمات دیگر: