مترادف دوری : اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کناره گیری، جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران، غربت، غیبت، بعد، فاصله، مسافت
متضاد دوری : نزدیکی، وصال
remoteness, distance, abstention, keeping aloof, separation
periodic(al), recurring
paten, patina, dish
dish, distance, remoteness, space, tray, way
اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کنارهگیری ≠ نزدیکی، وصال
غربت
غیبت
بعد، بعد، فاصله، مسافت
۱. اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کنارهگیری
۲. جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران
۳. غربت
۴. غیبت
۵. بعد، بعد، فاصله، مسافت ≠ نزدیکی، وصال
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
(ویس و رامین ).
سعدی .
سعدی .
سعدی .
حافظ.
؟
؟ (ازآنندراج ).
اثر (از آنندراج ).
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ دوری نیشابوری . از راویان بود و حکایاتی برای احمدبن سلمه ٔ نیشابوری روایت کرد. (از لباب الانساب ).
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن مخلدبن حفص عطار دوری بغدادی . از راویان است و از یعقوب دوری و زبیربن بکار و جز او روایت شنید و دارقطنی و جز او از وی روایت دارند. مرگ دوری به سال 331 هَ . ق . وتولدش به سال 233 هَ . ق . بود. (از لباب الانساب ).
دوری . [ ] (اِخ ) ابوعمرحفص بن عمربن عبدالعزیز... دوری بغدادی مقری ازدی . از راویان بود و از کسایی روایت داشت و به سال 246 هَق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 428).
دوری . [ ] (ص نسبی ) منسوب است به دورکه محله ای است به بغداد. || منسوب است به دور که محله ای است به نیشابور. (از لباب الانساب ).
دوری . [ دَ / دُو ] (ص نسبی )منسوب به دور. رحوی . چنبری . دورانی . (یادداشت مؤلف ). || منسوب به دور و گردش در زمان خاص .
- جنون دوری ؛جنون ادواری .
|| (اِ) ظرفی مدور با لبه ٔ بسیار کوتاه از مس و غیره . بشقاب بزرگ لبه دار. (یادداشت مؤلف ). ظرف غذاخوری پهن بزرگتر از بشقاب و کوچکتر از قاب که پردل نیز گویند. (ناظم الاطباء). بشقاب بزرگ . || مرغی را گویند که برود وبازآید. (لغت محلی شوشتر).
دوری . [ ی ی ] (ع اِ) کسی : مابه دوری ؛ نیست در آن کسی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ما بالدار دوری ؛ای احد. (از مهذب الاسماء). || نوعی از گنجشک که در خانه ها آشیانه سازد. (از اقرب الموارد).
دوری . [ ] (اِخ ) ابوالطیب محمدبن فرخان بن روزبه دوری ، منسوب به دور سرمن رأی از راویان است و از ابی خلیفه جمحی روایتهایی دارد ولی احادیث او را پیروی نمی کنند. مرگ او پیش از سال 300 هَ . ق . اتفاق افتاد. (از لباب الانساب ).
(doeri) بشقاب
بشقاب بزرگ و مسی
سبقت گرفتن از کسی در کاری