کلمه جو
صفحه اصلی

دهر


مترادف دهر : ایام، روزگار، زمانه، دنیا، گیتی

برابر پارسی : روزگار

فارسی به انگلیسی

time, world, fortune


time, world, fortune, age

age


مترادف و متضاد

universe (اسم)
کیهان، عالم، افرینش، دنیا، جهان، گیتی، کائنات، عالم وجود، دهر، کون و مکان

ایام، روزگار، زمانه


دنیا، گیتی


۱. ایام، روزگار، زمانه
۲. دنیا، گیتی


فرهنگ فارسی

روزگاربی پایان که اول و آخرندارد، زمان دراز
( اسم ) ۱ - روزگار زمانه . ۲ - عهد عصر زمان دوره . ۳ - ( تصوف ) اسمائ الحسنی . ۴ - زمان نامتناهی است از لا و ابدا . ۵ - مقدار هستی و مدت و امتداد پایندگی ذوات بی ملاحظه امور متغیره حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است جمع دهور . یا دهر اسفل وعائ و طباع کلیه را از حیث انتساب آنها بمبادی عالیه دهر اسفل گویند ( دررالفوائد ۱۴۸ ) . یا دهر ایسر وعائ مثل معلقه ( ایضا ) یا دهر ایمن . وعائ عقول طولیه مترتبه و عرضیه متکائفه ( ایضا ) . یا دهر کاسه گردان روزگار جهان پایین عالم سفلی .

فرهنگ معین

(دَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - روزگار، زمانه . ۲ - عهد، دوره .

لغت نامه دهخدا

دهر. [ دَ ] (ع مص ) فرودآمدن مکروهی بر قوم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).


دهر. [ دَه ْ ] (ع اِ) روزگار. زمان دراز. دَهر. || سال و زمان و عصر. دَهر. || همیشه . || مدت هزار سال . (ناظم الاطباء). رجوع به دهر در همه ٔ این معانی شود.


دهر. [ دَ ] ( ع اِ ) روزگار دراز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). باطن روزگار که بدان ازل و ابد متحد می شوند. ( از تعریفات جرجانی ). زمانی که نهایت نداشته باشد. ( مقدمه لغت میر سیدشریف جرجانی ص 2 ). زمان بیکران از ازل تا ابد. زمان نامتناهی ازلا و ابداً. ( یادداشت مؤلف ). عبارت است از زمان ممدود. اسم است مرمدت این جهان را از آغاز نیستی و پیدایش آن تا زمانی که اجلش در رسد و از هر مدت درازی به دهر تعبیر کنند به خلاف زمان که آن بر مدت کم و زیاد تعبیر شود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سال و عصر و زمان. ( ناظم الاطباء ). عهد. عصر. زمان. دوره. روزگار. ( مجمل اللغة ) ( ترجمه علامه جرجانی ص 49 ). زمانه. ( مقدمه میر سید شریف جرجانی ص 2 ). روزگار و زمانه. ( از ناظم الاطباء ) ( یادداشت مؤلف ) :
دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست
در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم.
شهیدبلخی.
ای خسروی که نزد همه خسروان دهر
بر نام و نامه تو نوا و فرسته شد.
دقیقی.
کار این دهر بین و دور فلک
وان دگر بازهل به مردم لک.
خسروی.
ببخشد درم هرچه یابد ز دهر
همی آفرین خواهد از دهر بهر.
فردوسی.
همان نیز یکباره بر چار بهر
ببخشید تا شاد باشد ز دهر.
فردوسی.
بمان تا بمانم به دهر اندکی
کز آزادگان تو باشم یکی.
فردوسی.
نیاگان ما نامداران بدند
به دهر اندرون کامگاران بدند.
فردوسی.
بی از آن کامداز او هیچ خطا از کم و بیش
سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم.
بوحنیفه اسکافی ( از تاریخ بیهقی ).
ای به غفلت خفته زیر دام دهر
ایمنی چون یافتی زین مفتتن.
ناصرخسرو.
دهر با صابران ندارد پای
مثلی زد لطیف آن سرهنگ.
ناصرخسرو.
ای به بی دانشی شده شب و روز
فتنه بر دهر و دهر بر تو به جنگ.
ناصرخسرو.
این هر دو شب و روز دو گفتار دروغند
کاین دهر همی گوید همواره مستَّر.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 158 ).
و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آن را واهی نتوانست کرد. ( کلیله و دمنه ).
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم.
خاقانی.

دهر. [ دَ ] (ع اِ) روزگار دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). باطن روزگار که بدان ازل و ابد متحد می شوند. (از تعریفات جرجانی ). زمانی که نهایت نداشته باشد. (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 2). زمان بیکران از ازل تا ابد. زمان نامتناهی ازلا و ابداً. (یادداشت مؤلف ). عبارت است از زمان ممدود. اسم است مرمدت این جهان را از آغاز نیستی و پیدایش آن تا زمانی که اجلش در رسد و از هر مدت درازی به دهر تعبیر کنند به خلاف زمان که آن بر مدت کم و زیاد تعبیر شود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || سال و عصر و زمان . (ناظم الاطباء). عهد. عصر. زمان . دوره . روزگار. (مجمل اللغة) (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ص 49). زمانه . (مقدمه ٔ میر سید شریف جرجانی ص 2). روزگار و زمانه . (از ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) :
دعوی کنی که شاعر دهرم ولیک نیست
در شعر تو نه حکمت و نه لذت و نه چم .

شهیدبلخی .


ای خسروی که نزد همه خسروان دهر
بر نام و نامه ٔ تو نوا و فرسته شد.

دقیقی .


کار این دهر بین و دور فلک
وان دگر بازهل به مردم لک .

خسروی .


ببخشد درم هرچه یابد ز دهر
همی آفرین خواهد از دهر بهر.

فردوسی .


همان نیز یکباره بر چار بهر
ببخشید تا شاد باشد ز دهر.

فردوسی .


بمان تا بمانم به دهر اندکی
کز آزادگان تو باشم یکی .

فردوسی .


نیاگان ما نامداران بدند
به دهر اندرون کامگاران بدند.

فردوسی .


بی از آن کامداز او هیچ خطا از کم و بیش
سیزده سال کشید او ستم دهر ذمیم .

بوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ).


ای به غفلت خفته زیر دام دهر
ایمنی چون یافتی زین مفتتن .

ناصرخسرو.


دهر با صابران ندارد پای
مثلی زد لطیف آن سرهنگ .

ناصرخسرو.


ای به بی دانشی شده شب و روز
فتنه بر دهر و دهر بر تو به جنگ .

ناصرخسرو.


این هر دو شب و روز دو گفتار دروغند
کاین دهر همی گوید همواره مستَّر.

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 158).


و گردش چرخ و حوادث دهر قواعد آن را واهی نتوانست کرد. (کلیله و دمنه ).
پشتم شکست چرخ که رویم نگه نداشت
آبم ببرد دهر کز او نان نیافتم .

خاقانی .


دهر بی حضرت بهاءالدین
آسمان را توان نخواهد داد.

خاقانی .


دانم که دهر خط بلا بر سرم کشد
داند که سر به خط بلا من درآورم .

خاقانی .


دهر چندان مناقبش داند
که به دست چپش حساب کند.

خاقانی .


علماء عصر و فضلاء دهر را جمع کرد تا در تفسیر قرآن مجید تصنیفی مستوفی کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
که گر دانای دهری خر بباشی
و گر نادانی ابله تر بباشی .

(گلستان ).


مشت زنی را حکایت کنند از دهر مخالف به فغان آمده بود. (گلستان ). من او را از فضلای عصر و یگانه ٔ دهر می دانم . (گلستان ).
اقلیم پارس راغم از آسیب دهر نیست ...

(گلستان ).


دهر چون نیرنگ سازد چرخ چون دستان کند
مغز را آشفته سازد عقل را حیران کند.

قاآنی .


- امثال :
مرد باید که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد.

؟


- دایره ٔ دهربند ؛ کنایه از روزگار و گرفتاریهای آن :
من که در این دایره ٔ دهربند
چون گره نقطه شدم شهربند.

نظامی .


- دهر داهر ؛ روزگار سخت . (ناظم الاطباء).
- دهر دهاریر ؛ روزگار سخت . (ناظم الاطباء).
- دهر دهیر ؛ روزگار سخت . (ناظم الاطباء).
- دهر سفید ؛ روزگار جوانمرد. (ناظم الاطباء).
- دهر غدار ؛روزگار حیله گر و فسونکار :
کیسه ٔ عمر سپردیم به دهر
دهر غدار امین بایستی .

خاقانی .


- دهر کاسه گردان ؛ دنیا و روزگار و عالم سفلی . (ناظم الاطباء) (از برهان )(آنندراج ).
- فرومایه دهر ؛ دهر فرومایه . روزگار دون :
بخایندش از کینه دندان به زهر
که دون پرور است این فرومایه دهر.

(بوستان ).


- فی اوائل الدهر ؛ زمانی دراز پیش از این . (ناظم الاطباء).
- لاآتیه دهرالدهرین ؛ نخواهم آمد او را گاهی . (ناظم الاطباء).
- ما دهری بکذا ؛ وقتی برای آن ندارم . (ناظم الاطباء).
- ما ذالک بالدهر ؛ این معمول نیست . (ناظم الاطباء).
|| دنیا و عالم سفلی . (ناظم الاطباء). جهان . گیتی . گردون . فلک . چرخ . (یادداشت مؤلف ) :
بزرگان و آزادگان را ز دهر
کسی را کش از مردمی بود بهر.

فردوسی .


یکی عهد بنوشت تا هر یکی
فزونی نجوید ز دهر اندکی .

فردوسی .


پراکنده گردد به دهر این سخن
که با شاه توران فکندیم بن .

فردوسی .


نبودم به گیتی جز این نیز بهر
سرآمد کنون رفتنی ام ز دهر.

فردوسی .


ببرید سری را که سران را سر بود
آرایش دهر و ملک را افسر بود.

شاعری نیشابوری (از تاریخ بیهقی ).


به مال و ملک و به اقبال دهر غره مشو
که تو هنوز از آتش ندیده ای جز دود.

ناصرخسرو.


دهر نه جای من است بگذرم از وی
مسکن زاغان نه آشیانه ٔ باز است .

خاقانی .


ای بر سر ممالک دهر افسر آمده
وی گوهرت در افسر دین گوهر آمده .

خاقانی .


که دختری که از این سان برادران دارد
عروس دهرش خوانند و بانوی کشور.

خاقانی .


چون من و تو هیچ کسان دهیم
بیهده بر دهر چه تاوان نهیم .

نظامی .


- از دهر گذشتن ؛ مرادف از جهان گذشتن که کنایه از رحلت به عالم باقی است . (آنندراج ).
- دهردونده ؛ فلک گردان :
وین دهر دونده به یکی مرکب ماند
کز کار نیاساید هرچنددوانیش .

ناصرخسرو.


- گردنده دهر ؛ چرخ گردان و آسمان :
چو پیدا شد این راز گردنده دهر
خرد را ببخشید بر چار بهر.

فردوسی .


ازین پس شب و روز گردنده دهر
نشست و ببخشید بر چار بهر.

فردوسی .


|| همیشه . (منتهی الارب ) (لغت میر سید شریف جرجانی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مدت هزار سال . ج ، اَدهُر و دُهور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هزار سال . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). مدت هزار سال و پانصد سال . (ناظم الاطباء). || غایت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نهایت . || اتفاق و حادثه . (ناظم الاطباء). || سختی زمانه . || همت و ارادت . || عادت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عادت و خو. (ناظم الاطباء). || غلبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام یکی از سوره های قرآن . هل اتی که 31 آیه است . سوره ٔ هفتاد و ششم قرآن کریم پیش از مرسلات و پس از قیامةو آن مدنی است . (یادداشت مؤلف ). || (اِ)(اصطلاح فلسفی ) مقدار هستی و امتداد و پایندگی ذوات بی ملاحظه ٔ امور متغیره ٔ حادثه چنانکه در زمان ملحوظ است .
- دهر اسفل ؛ در اصطلاح فلسفه وعاء وطباع کلیه را از حیث انتساب آنها به مبادی عالیه دهر اسفل گویند.
- دهر اسیر ؛ در اصطلاح فلسفه وعاء مثل معلقه .
- دهر ایمن ؛ در اصطلاح فلسفه وعاء عقول طولیه مترتبه و عرضیه ٔ متکاثفه . (از یادداشت مؤلف ).
|| (اصطلاح عرفان ) یکی از اسماء الهی است جل شأنه . (منتهی الارب ). اسماءالحسنی . یکی از اسماء الهی است جل شأنه و فی الحدیث : لاتسبوا الدهر فان اﷲ هوالدهر؛ یعنی دشنام مدهید دهر را بدرستی که خدای تعالی همان دهر است و چون بعضی از اعراب دهریه راگمان بود که هر حادثه که نازل می شود منزل آن حادثه زمانه است پس دهر را دشنام دادندی حضرت رسالت پناه (ص ) فرموده که منزل این حادثه را دشنام مدهید که آن منزل بحقیقت خداست که آن را دهر پنداشته اید. (آنندراج ).

فرهنگ عمید

روزگار بی پایان که اول و آخر ندارد، زمان دراز، عصر و زمان، زمانه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دهر زمان طویل و امد ممدود است. راغب گفته است: «دهر» اسم مدت عالم است از آغاز وجود تا پایان آن. دهریه که به دهر منسوب هستند، گروهی از کافرانند که منکر الوهیتند؛ به قدم دهر قائلند و حوادث را به دهر نسبت می دهند و بر این باورند که صانع موالید، نجوم و افلاک است.
دهر که در لغت فرانسوی به Eon نامیده می شود، در لغت اطلاقات بسیاری دارد؛ مدت طولانی و مدت دراز عمر، غایت عادت، غلبه همیشگی، اسماء حسنی ، هزار سال. ناصر خسرو معتقد است که دهر بقای مطلق است برای ارواح مجرد و در اجسام نیست و فساد و فنا در آن راه ندارد.
← دیدگاه فلاسفه
۱. دهر اسفل: ظرف طبایع کلی از حیث انتساب آنها به مبادی عالی است. ۲. دهر ایسر: ظرف مثالهای معلق است. ۳. دهر ایمن: ظرف عقول مترتب بر یکدیگر و عقول عرضی متکافی و هم رتبه است. ۴. دهر ایمن اسفل: ظرف نفس های کلی است.
تفاوت دهر با زمان
زمان قسمتی از دهر است که به واسطه حرکتهای افلاک پیموده شده است و نام آن حرکتها، روز و شب و ماه و سال است و دهر زمان ناپیموده است که آغاز و پایانی ندارد بلکه زمان درنگ و بقاء مطلق است.

جدول کلمات

روزگار

پیشنهاد کاربران

واژه " دهر" تازی شده ( معرب ) واژه پارسی " دیرند" است که بخش نخست " دیر " به معنای کهن و زمان گذشته است و بخش دوم " اند" به معنای چندی و چند و روی هم به معنای روزگاری چند و گذشته دور معنی می دهد.

ایام، روزگار، زمانه، دنیا، گیتی، دوره

Dharma با تلفظ های " دهار ما " و " دَهر ما " در زبان سانسکریت ریشه در واژه dhr با تلفظ دهر دارد و این ریشه به معنای " نگه داری " می باشد. خود واژه دهر ما در آیین های هندو و بودائی و جااین ( jain ; جَین ) به قوانین کیهانی و اجتماعی اطلاق می شوند. در کتابی تحت عنوان bahagavad gitas ( بها جواد گیتاز ) یک مرید ، رهرو ، یا دانش آموز به نام آرجونا ( arjuna ) از یک مراد، مرشد ، مربی یا آموزگار به نام کریشنا می پرسد : دهرما یا وظیفه و تکلیف من چیست ؟ کریشنا به او پاسخ می دهد : تو باید آگاه باشی که روان جاودانه و نامیراست و در ادامه میگوید که همچنین تو باید آگاه باشی که خود یا خویشتن تو جاودانه و نامیرا ست. بهر حال در مقایسه با ادیان ابراهیمی " دهرما " همان یوغ های قوانین و مقررات پیچیده و درهم تنیده شریعت های دینی می باشد که بر گردن و دوش و گرده پیروان گذاشته شده اند و طوریکه شاهد هستیم، رهایی از زیر بار این یوغ ها به سهولت صورت نمی پذیرد. پسوند ما در این واژه احتمالا همان ضمیر اول شخص جمع در زبان فارسی می باشد. واژه دهر که در قرآن به آن اشاره شده است و مورد توجه اندیشمندان دینی پیرو دین اسلام قرار گرفته است و به معنای زمان بی آغاز و بی انتها بقاء یافته است به احتمال بسیار قوی و قریب به یقین از آیین هندو اقتباس گردیده است. هندوان و بوداییان و جااینیان عصر جدید کل هستی را به دو حقیقت و واقعیت تقسیم می کنند که یکی مطلق است و تغییر ناپذیر، نامیرا ، جاودانه و ساکن که آنرا واقعیت برتر می نامند و دیگری نسبی که گذرا و موقتی و تغییر پذیر است که همین واقعیتی است که با حواس پنجگانه قابل دریافت می باشد که واقعیت پایین نامیده میشود. در مقایسه می توان عالم شهود دینی را حقیقت و واقعیت نسبی و عالم غیب را واقعیت مطلق دانست. اما جدا نمودن این دو حقیقت و واقعیت از همدیگر و یکی را در ماورای دیگری قرار دادن هم در آیین هندو و بودائی و جینی و هم در ادیان ابراهیمی حقیقت نداشته و منطبق بر واقعیت نیست. این آیین ها و ادیان در عصر و عهد هایی به پیدایش رسیده اند که انسان هنوز با حقیقت نوسانات انقباض و انبساط کیهانی و متعاقب آن، وقوع مه بانگ های متوالی و پی در پی آشنا نشده بود.
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر را کمتر جو /
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
حافظ.

واژه ترکیبی dharma در زبان سانسکریت را میتوان به دو سیلاب تجزیه کرد، بصورت : dh arma با تلفظ ده آرمه به معنای ده نشانه. از طرفی دیگر ممکن است که در این کلمه جای دو حرف a و r با هم عوض شده باشند و در اصل و ریشه این واژه به شکل زیر بوده باشد : dhrama با تلفظ ده راما. rama در آیین هندو هفتمین تجلی و ظهور یا "inkarnation " ویشنو " vishnu " یکی از خدایان هندوان می باشد و داستان او در اثری اسطوره ای تحت عنوان ramayana یا رامایانه درج گردیده است. حال اگر پس و پیش شدن دو حرف صحیح باشد؛ میتوان واژه را بصورت زیر نوشت : dhrama. در این شکل و صورت لفظی سه سیلاب یا سه هجا نهفته است که هرسه کلماتی فارسی می باشند، بصورت : ده را ما .
یعنی ما ده تا هستیم. و این به این معنا می باشد که هر فرد انسانی دارای ده جلوه و تجلی و ظهور می باشد. به زبان انگلیسی : the ten individual incarnation و به زبان آلمانی Die zehn individuelle Inkarnationen
البته بهتر و مفیدتر می باشد که به زبان فارسی عصر جدید و امروزی از " من ها ؛ خود های مجرد انفرادی و یا خویشتن های دهگانه " و به زبان عربی النفوس و العشره یا نفوس عشره و در ارتباط با آنها از خرد های دهگانه یا عقول عشره استفاده کنیم. از راه حواس پنجگانه نمیتوان به حقیقت داشتن این موجودات مجرد دست یافت بلکه از راه فهم و عقل بیدار و روشن و هوشیار و آگاه شده از نوع بیداری و هوشیاری و روشنی علامه های دهر مشروط بر اینکه به خواب خرگوشی فرو نرفته بوده باشند. اما بیداری و روشنی و هوشیاری در این راه سنگلاخی و صعب العبور شروط لازم اما کافی نیستند اگر به حقیقت وجود داشتن سرنوشت های پنجگانه جنسی و عشقی ( به زبان عربی بطور تقریبی: تقادیر خامسه جنسی و حُبی ) پی نبرده باشند. بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت بنیادی نمیتوان تعداد و نوع مراتب وجود تشکیکی یا مدرج صدرایی را تعیین نمود. از طرفی دیگر بدون در نظر گرفتن مکانیزم نوسانی انقباض و انبساط کیهانی و بر اثر آن وقوع مه بانگ های متوالی، تجلی و ظهور خویشتن های دهگانه و ری اینکارناسیون ( reinkarnation ) یا زنجیره تولد های مجدد را به طور علمی نمی توان تبیین نمود و توضیح داد. نزول و صعود حالت ها و لایه های بیشمار غیب در قالب عالم های شهودی هم بدون در نظر گرفتن نوسانات باز و بسته شدن آسمان غیر ممکن می باشد. یا اینکه میتوان ادعا نمود که : خداوند متعال هیچگاه بدون فکر کردن و بدون برنامه و طرح قبلی و بدون آگاهی و اطمینان مطلق، به خود نمی گوید: بشو.
bahagavad gitas : حرف s در آخر این اثر نشانه جمع می باشد. gavad علاوه بر جواد که یک نام می باشد، به احتمال زیاد جمع گود یا گواد می باشد به معنای ژرفنا ها.
baha به زبان فارسی هما بها می باشد و مترادف و هم معنی با ارزش. و gitas جمع گیتی ها. روی هم رفته معنی این عنوان عبارت است از : ارزش های ژرف گیتی ها.
جمع بندی واژه گیتی اشاره به این حقیقت دارد که در پهنه بیکرانی تنها یک گیتی وجود ندارد بلکه گیتی های بیشمار. و این خود اشاره به این حقیقت بنیادی دارد که وجود بیکران و نامتناهی و مکان بیکران به وجود ها و مکان های محدود و متناهی تقسیم شده است و به علت بیکرانی این عمل تقسیم هرگز به پایان نخواهد رسید. پایان ناپذیری عمل تقسیم به این معناست که در اطراف مجموعه گیتی های بیشمار ( البته بیشمار از دیدگاه محدود انسانی و نه از دیدگاه نامحدود خداوند ) همیشه لایه به لایه گیتی های نو ایجاد می شوند و روند نزول و صعود در آنها به وقوع می پیوندد.
بهر حال دهر را به زبان علمی میتوان به دو نوع تقسیم نمود : کلی و جزئی
دهر کلی عبارت است از عمر گیتی ؛ کیهان ؛ عالم یا جهان. این عمر برابر است با فاصله زمانی بین اولین لحظه انبساط و آخرین لحظه انقباض مجدد. که برابر است با فاصله زمانی بین وقوع دو مه بانگ متوالی و همچنین برابر است با طول عمر خواب مرگ . که برابر است با فاصله زمانی بین لحظه مرگ در عالم شهودی و دنیوی فعلی و لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر در عالم شهودی و دنیوی بعدی. برای مردگان که دیگر قادر به درک گذر زمان نمی باشند، این فاصله زمانی بسیار طولانی برابر خواهد بود با یک ثانیه. طول عمر کلی کیهان که تاکنون حدود 14 میلیارد سال از آن گذشته است هنوز توسط علوم نجوم و کیهان شناسی محاسبه و تعیین نگردیده است. اما بطور حدس و گمان و احتمال میتوان گفت که : 90 میلیارد سال ناقابل می باشد که برابر است با مقدار عددی ( بدون واحد کیلومتر بر ثانیه ) سرعت نور بتوان دو و اضافه نمودن پسوند سال به آن به عنوان دنبالچه زمانی.
نوع جزئی دهر عبارت است از عمر افراد و جوامع انسانی و کلیه موجودات زنده و کلیه نظم و سامان های جزئی در طبیعت و کیهان. عمر کلی و عمر های جزیی توسط لحظات ازل و ابد رقم زده می شوند که هر دو برابر با طول زمانی لحظه حال می باشند که برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه و در علم فیزیک به زمان پلانک معروف است. لحظه ازل در جهان های نزولی و لحظه ابد در جهان های صعودی مسولیت خطیر حرکت کل محتوای جهان های بیشمار را بطور مطلقا همزمان و همسان به سوی آینده را به عهده دارند که خود تجلی قدرت بیکران حضرت آقا ببخشید حضرت باری تعالی می باشند. دهر کلی یکی نیست بلکه به تعداد لایه های بیشمار عالم غیب که هرکدام در دوره های هفتگانه در قالب عالم شهودی و دنیوی ویژه و خاص خود به همراه چرخه یا دور های بیشمار مه بانگ های هفتگانه به ظهور می رسند و پدیدار میگردند و تجلی می نمایند. تعداد دهر های جزئی هم برابر اند با تعداد بیشمار اسماء و صفات باری تعالی در لایه های بیشمار وجود مبارک عزّا و جّلا اش.
یک نوع دهر دیگر داریم که هم معنای دهر سانسکریت است و آن پایداری و دائمی و جاودانه می باشد. یعنی عمر افراد انسانی ( درمورد کلیه موجودات زنده یا بخشی از آنها هم ممکن است صادق باشد ) در حالت اولیه ملکوتی قبل از آغاز سفر خلقت و در حالت نهایی و غایی ملکوتی که مطلقا برابر با همان حالت اولیه خواهد بود. آیا پس از آن دوباره سفر دور و دراز خلقت و آفرینش در سطوحی برتر آغاز خواهد گردید ؟ هیچ علامه دهری قادر نخواهد بود که به این سوال یک پاسخ حقیقی و مطابق با واقعیت ارائه دهد. اما احتمال یک جواب حقیقی در قالب " بله یا خیر " هرکدام برابر با پنجاه درصد می باشد.
در پایان یک اشاره کوتاه به تعریف زمان ارائه شده توسط حکیمان دینی : زمان برابر است با مقدار حرکت.
نیوتون پدر بزرگ علم فیزیک، ادب را رعایت کرد و نگفت که چنین تعریفی به درد عمه ها و خاله ها و عمو ها و دایی ها یا خالو هایشان می خورد. بجای بازی با کلمات مقدار حرکت را به زبان ریاضی بیان داشت که برای سعادت دنیوی کاربرد داشته باشد. طول یعنی x را بر سرعت یعنی v تقسیم نمود و آنرا زمان یا t نامید. و در جهت آرامش خاطر مخاطب و حصول یقین نوشت v برابر است با فاصله طی شده x تقسیم بر t یعنی مدت زمان طی آن فاصله . برخلاف فلاسفه و حکیمان، نیوتون طبیعت شناس و خدا شناس حقیقی چون مخاطب را دوست داشته است و این امکان را هم در نظر گرفته است که مخاطب پس از دریافت تعریف مقدار حرکت ، ممکن است به پرسد : پس خود سرعت چیست و چه تعریفی دارد. لذا پیشاپیش سرعت را هم تعریف نموده است و آنهم در انواع مختلف آن از قبیل یکنواخت، شتابدار تند و کند شونده ، دورانی و سکون و ملکی و ملکوتی.

سرمد به معنای دهر مطلق می باشد و آن طول عمر خداوند است که آغاز و پایان ندارد و بدون کرانه و ساحل و لبه و محدوده و مرز و محیط می باشد. همیشگی ، دائمی و جاودانه. بنابر این دهر بطور کلی به مطلق و نسبی تقسیم می شود. حکیمان مسلمان دهر را روح زمان و سرمد را روح دهر نامیده اند و همچنین نسبت بین موجودات ثابت را به امور ثابت سرمد و نسبت بین موجودات ثابت را به موجودات و امور متغیر را دهر و نسبت بین موجودات و امورات متغیر را با هم زمان دانسته یا پنداشته اند. حکیمان مسلمان همچنین در رابطه با عدم در سلسله به اصطلاح طولی ، بر این باورند که مراتب پایین تر وجود فاقد موجودات مراتب برتر می باشند. مثال : اگر ملائکه یا فرشتگان که ظرف نگهداری آنها عالم لاهوت باشد، دیگر نمیتوانند در عالم جبروت که از دیدگاه حکیمان و عارفان دینی یک مرتبه پایین تر از عالم لاهوت می باشد، وجود داشته باشند، چه رسد به پایین ترین مرتبه وجود یا عالم ناسوت. اما بر خلاف دلایل و برهان های خویش یکباره بر این باورند که روح القدس و جبرئیل سر از عالم ناسوت در آورده و در گوش سر این و یا آن رسولان جملاتی را زمزمه و نجوا نموده اند. ما چشم و گوش بستگان به کدام حکم آن بزرگواران اندیشه های فلسفی و حکمی و عرفانی باور داشته باشیم؟ همچنین بر این باورند که عقل فعال که در همین جا یعنی در پهنه عالم ناسوت ، عالم شهود ، عالم مادی و دنیوی و طبیعت مشغول فعالیت است در فلک نهم بطلمیوسی که عقل دوم به نمایندگی از عقل اول آنرا آفریده و در پهنه آن خیمه و خرگاه زده است، وعاء یا ظرف و جایی ندارد و لذا در آنجا در ظرف عدم قرار دارد. بر حکیمان اعصار گذشته انتقادی وارد نیست که دانش علوم طبیعی و تجربی در در روزگار آنان بسیار اندک بوده است، اما فلاسفه و حکیمان و عارفان عصر جدید چطور که نمیتوانند تصور روشنی از مفاهیم بیکرانی ، نامتناهی و بینهایت داشته باشند ؟ حقیقت این است که وجود بیکران و نامتناهی به وجود های محدود و متناهی کیهانی تقسیم شده است و عمل تقسیم هرگز پایان نخواهد پذیرفت. این تقسیم به این دلیل صورت گرفته است که یک وجود محدود و متناهی بتواند در چهار چوب یک مرز و محیط ثابت و پایدار بطور کامل منقبض و منبسط گردد و از آن طریق کلیه لایه های آن نزول یابند و هرکدام پشت سر هم در قالب یک عالم شهودی به ظهور برسند. عمل انقباض در یک وجود واحد و بیکران هرگز نمیتواند بطور کامل صورت پذیرد و به سرانجام برسد، چه رسد به عمل انبساط. وجود های محدود و متناهی کیهانی مثل باد کنک نیستند که بتوان از بیرون آنها را باد کرد و باد آنها را به بیرون خالی کرد. عمل تنفس یا دم و باز دم کیهانی پدیده ای ست در وجود و محیط و مرز مسدود خویش. این عمل نوسانی بر خلاف دیدگاه کیهان شناسان برجسته عصر جدید بر اثر باز و بسته شدن زمانمکان نسبی انشتاین به وقوع نمی پیوندد بلکه بر اثر سقوط انرژی و جرم از ارتفاع به عمق. ارتفاع و عمق مفاهیم متضاد و محض هندسی اند و موجوداتی مادی - روحی و روانی نیستند، اما با این وجود با انرژی و جرم در حال کنش و واکنش به سر می برند. زمانیکه کلیه وجود محدود و متناهی کیهانی در مرکز کیهان متراکم بوده است، آن نقطه نقش ارتفاع را بازی میکرده است و محیط ثابت و پایدار کیهان ( که در مقابل دید اندیشه کیهان شناسان پنهان و مستتر می باشد ) نقش عمق و دامنه را. در فاز انقباض، جا و نقش ارتفاع و عمق عوض میشوند و دوباره انرژی و جرم از ارتفاع محیطی به عمق مرکزی سقوط خواهند کرد و پس از اینکه کلیه محتوای کیهان دوباره در مرکز متراکم شد، آنگاه ارتفاع و عمق دوباره جای خودرا عوض کرده و نقش همدیگر را به عهده خواهند گرفت مثل دو میدان الکتریکی و مغناطیسی که همدیگر را در طول سفر یک ذره یا موج نوری متقابلا القاء می کنند و الا آخر.
واژه " دهار " جمع دهر می باشد و منظور از جمع بستن دهر این است که کیهان و افراد انسانی و موجودات زنده و نظم و سامان های غیر زنده و جزئی در پهنه طبیعت و کیهان هرکدام تنها دارای یک طول عمر نیستند بلکه دهر های بسیار اما با شمار. همانطور که وجود بیکران به وجود های محدود و متناهی بیشمار تقسیم شده و میشود، به همان سان هم سرمد یا دهر مطلق به دهر های کلی و جزئی محدود و بیشمار تقسیم شده و میشود. اما کثرت نوع دوم مثل کثرت نوع اول بی پایان و بی شمار نخواهد بود بلکه محدود و متناهی و قابل شمارش، اما قابل شمارش نه برای انسان بلکه برای خداوند. نکته بسیار مهمی که همیشه باید به آن توجه داشت این است که خدا را با زاویه دید علمی نگاه کنیم و نه از دیدگاه دین و الهیات و حکمت و کلام و عرفان دینی. زیرا دیدگاه دوم همیشه قصد داشته و دارد که افراد انسانی را مثل ماهی به تور و دام بیندازد و آنان را زیر یوغ شریعت در آورد و آنهم نه در دفاع از حق و حقانیت بلکه در جهت ارتزاق کارمندان سازمان های وسیع دینی و مذهبی که در طول تاریخ به تدریج ایجاد شده اند. کلیه تمپل ها ، سیناگوگه ها ( کنیسا ها ) ، ایسا گوگه ها ( کلیسا ها ) ، الله گوگه ها
( مساجد ) را در نظر بگیریم و از خود به پرسیم که در احداث آنها در طول تاریخ بشریت چقدر وقت و عمر و انرژی انسان به اتلاف رفته است و میرود. و از همه مهمتر اینکه آیا انسان در طول تاریخ تاکنون از طریق دین و مذهب یک قدم در شناخت خداوند و وجود و هستی و جهان و انسان پیشروی کرده است یا هنوز در زمان های دور و نزدیک گذشته ( ماضی بعید و اسمراری و ساده ) درجا می زند؟ این سوال برای انسان همیشه مطرح بوده و خواهد بود : خدا کیست و چیست ؟ این حقیر اطمینان و یقین دارم که از ناحیه دین و الهیات و حکمت و عرفان دینی ، یک پاسخ روشن و حقیقی و مطابق بر واقعیت به این سوال هرگز ارائه نخواهد گردید. مگر اینکه اندیشمندان دینی گردن خودرا از زیر بار یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی - مذهبی رها سازند و گرایش سر و دل خودرا به سمت شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی معطوف دارند. البته به این نکته هم باید توجه داشته باشند که علوم طبیعی و تجربی هم علی رغم پیشرفت های اعجاب و شگفت انگیز هنوز به دو حقیقت ژرف الهی دست نیافته اند و بدون در نظر گرفتن این دو حقیقت، غایت شناسی شناخت های علمی نمیتوانند حقیقی و مطابق بر واقعیت در زمینه هستی و وجود شناسی، انسان و خدا شناسی ، صورت پذیرند. این دو حقیقت بطور مختصر به شرح زیر می باشند :
الف - انسان تنها دارای یک سرنوشت جنسی و عشقی به شکل سنتی یا کلاسیک آن یعنی " یا مرد یا زن " نمی باشد بلکه پنج نوع.
ب - انسان تنها دارای یک خویشتن یا یک نفس نیست بلکه دارای ده تا خویشتن یا ده تا نفس ( نفوس عشره ) .
بدن های به اصطلاح مادی که در این عالم مادی - شهودی - دنیوی کلیه افراد انسانی از آن برخوردار می باشند، آنقدر پیاپی بهمراه این عالم شهودی و در لایه های مختلف آن به ظهور می رسند که در آخرین لایه همین عالم شهودی به سرحد کمال مطلق ( البته یک لایه پایین تر از مطلقیت خود خداوند ) برسند. پس از رسیدن به سرحد کمال یعنی پس از رجعت و برگشت به حالت اولیه ملکوتی دیگر مشمول حال گذر زمان و پیری نخواهند شد و در یک سن متعادل ( احتمالا چهل سالگی ) بطور جاودانه باقی خواهند ماند و از کلیه لذایذ حیات ملکوتی برخوردار خواهند گردید. این روند ظهوری شامل شش مرتبه وجودی دیگر و بدن های خاص و ویژه آن مراتب هم می شود. سلسله طولی حکیمان در اصل و ریشه و در حقیقت عقول عشره نیستند بلکه خویشتن های دهگانه و یا نفوس عشره می باشند که در سیر نزولی و در طی منازل هفتگانه و بیشمار سَفَر خلقت و آفرینش همیشه سه بار اول بطور زوج های دو تایی و با بدن های روحی در طبیعت و کیهان های روحی و دو بار بطور انفرادی و بازهم با بدن های روحی و دو بار بطور انفرادی با بدن های مادی و در طبیعت و کیهان های مادی به ظهور می رسند و در سیر صعودی و در طی منازل هفتگانه و بیشمار در جهت مخالف همان ظهور ها را تجربه می کنند. بطور کلی روند نزولی از کمال به سوی نقصان و روند صعودی دوباره از نقصان به سوی کمال صورت می پذیرند. سلسله عرضی حکیمان دینی چیز دیگری نیست غیر از اینکه نفس ها یا خویشتن های دهگانه که بر روی محور عمودی y در مختصات کارتزین یا دکارتی قرار دارند، هر کدام در حرکت های ناپیوسته و مقطع ( دهر های نسبی ) روی محور عرضی x در سیر نزولی از حالت کمال به سوی نقصان می پرند و در سیر صعودی از حالت نقصان به سوی کمال. و این پرش ها از طریق وقوع مه بانگ های هفتگانه بیشمار انجام می گردند. در این جا به یک نکته بسیار مهم باید توجه داشته باشیم که مراتب هفتگانه وجود و ده خویشتن و یا ده نفس از هم جدا نیستند و در طبقات مختلف و مجزا از هم قرار ندارند بلکه همیشه یک لایه از یک مرتبه وجودی به طور مستقل در قالب یک عالم شهودی به ظهور می رسد و بقیه لایه های آن مرتبه وجودی و شش مرتبه دیگر و کلیه لایه های آنها در بطن خمیر مایه عالم شهودی بصورت الگو های ثابت و قوای محض و صِوَر ذهنی و مجردات محض موجود اند و نه جدا از خمیر مایه عینی و واقعی همان عالم شهودی و نه در ورای آن. امیدوارم که با بیان این کلام کودکانه سر خواننده گرامی را بدرد نیاورده باشم. در پاین یک لطیفه شاید بی مزه :
مرد و زن آنانند که در کشاکش دهر هرکدام جنبه دیگری را در وجود مبارک خویش کشف نموده باشند و نه سنگ زیرین و برین آسیاب باشند.



کلمات دیگر: