کلمه جو
صفحه اصلی

بغدادی

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به بغداد ۱-مربوط به بغداد ساخت. بغداد . ۲- از مردم بغداد اهل بغداد . جمع : بغادده ( بغاده ).
ده از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک ٠ آب از چشمه سار و قنات ٠ محصول : انگور ٠ میوه ٠ شغل : زراعت و قالی بافی ٠

لغت نامه دهخدا

بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) علی بن الخبر خازن ، ابوطالب . مؤلف عیون التواریخ بنقل تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 هَ . ق . رجوع به همین متن ص 8 و 10 شود.


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) عبدالقادربن عمر یا عبدالقاهربن طاهر. رجوع به ابومنصور بغدادی و ریحانة الادب و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 و عبدالقادربن عمر شود.


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) عبداللطیف . رجوع به عبداللطیف بن یوسف بن محمدبن علی بغدادی و معجم المطبوعات شود.


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) ابوحمزه بزاز بغدادی . رجوع به ابوحمزه ٔ بزاز و تاریخ گزیده شود.


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) علی بن حسن طالب بغدادی . مؤلف تاریخ معاصر خلیفه ٔ آخر بنی عباسی بود. (از تاریخ گزیده چ عکسی بریل ص 807).


بغدادی . [ ب َ ] (اِ) آهنگی از آهنگ های موسیقی . (از یادداشتهای لغت نامه ).


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) (432-515 هَ . ق ./ 1040 -1121 م .). علی بن محمدبن عقیل جنبلی بغدادی . رجوع به علی بن محمدبن ... و اعلام زرکلی و تاریخ گزیده شود.


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بن ثابت بغدادی . رجوع بهمین نام و خطیب احمدبن علی بغدادی و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 شود.


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان احمدی بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . آب آن از قنات . محصول آنجا خرما. شغل اهالی آن زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) مجدالدین . این قطعه از اوست :
یک موی ترا هزار صاحب هوس است
تا خود بتو زین جمله کرا دست رس است
آن کس که بیافت دولتی یافت عظیم
وانکس که نیافت درد نایافت بس است .
(از تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 م . ص 788، 789).


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) رویم ابومحمدبن احمد بغدادی . رجوع به ابومحمد رویم بن احمدبن زیدبن رویم بغدادی شود.


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک . سکنه 324 تن . آب از چشمه سارو قنات . محصول آنجا انگور، میوه . شغل اهالی آن زراعت و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


بغدادی . [ ب َ ] (اِخ ) صفی الدین بغدادی حنفی . او راست : قواعد الاصول فی فرایض المذاهب الاربعة. رجوع به معجم المطبوعات شود.


بغدادی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بغداد. ( ناظم الاطباء ). اهل بغداد. از مردم بغداد. ج ، بغادِدَه. ( ناظم الاطباء ) :
هزار و صد و شست استاد بود
که کردار آن تختشان یاد بود.
ابا هریکی مرد شاگرد، سی
ز رومی و بغدادی و پارسی.
فردوسی.
صد بنده مطواع فزون است بدرگاه
از قیصری و مکری و بغدادی و خانیش.
ناصرخسرو.
|| نوعی پارچه یا لباس ساخته بغداد، بافته بغداد : و جامه های دیگر از هر جنسی و هردستی ، رومی و بغدادی و سپاهانی و نیشابوری... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217 ). || آبگینه بغدادی : دیگر آبگینه های بغدادی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622 ).

بغدادی. [ ب َ ] ( اِ ) آهنگی از آهنگ های موسیقی. ( از یادداشتهای لغت نامه ).

بغدادی. [ ب َ ] ( اِ ) ( خط... ) شیوه ٔنوشتن بود که در قرن سوم در بغداد بظهور آمد مقابل خط کوفی. و علی بن مقله وزیر و پس از وی علی بن هلال کاتب معروف به ابن البواب در تکمیل آن کوشیدند. رجوع به ترجمه مقدمه ابن خلدون چ 1337 ص 844، 845 شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) ابوبکر احمدبن علی بن ثابت بغدادی. رجوع بهمین نام و خطیب احمدبن علی بغدادی و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) ابوحمزه بزاز بغدادی. رجوع به ابوحمزه بزاز و تاریخ گزیده شود.

بغدادی. [ ب َ ]( اِخ ) داودبن سلیمان ( الشیخ ). رجوع به خالدی النقشبندی و معجم المطبوعات و ریحانة الادب و اللباب شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) رویم ابومحمدبن احمد بغدادی. رجوع به ابومحمد رویم بن احمدبن زیدبن رویم بغدادی شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) صفی الدین بغدادی حنفی. او راست : قواعد الاصول فی فرایض المذاهب الاربعة. رجوع به معجم المطبوعات شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) عبدالقادربن عمر یا عبدالقاهربن طاهر. رجوع به ابومنصور بغدادی و ریحانة الادب و اعلام زرکلی ج 1 ص 149 و عبدالقادربن عمر شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) عبداللطیف. رجوع به عبداللطیف بن یوسف بن محمدبن علی بغدادی و معجم المطبوعات شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) علی بن الخبر خازن ، ابوطالب. مؤلف عیون التواریخ بنقل تاریخ گزیده چ عکسی بریل 1910 هَ. ق. رجوع به همین متن ص 8 و 10 شود.

بغدادی. [ ب َ ] ( اِخ ) علی بن حسن طالب بغدادی. مؤلف تاریخ معاصر خلیفه آخر بنی عباسی بود. ( از تاریخ گزیده چ عکسی بریل ص 807 ).

بغدادی . [ ب َ ] (اِ) (خط...) شیوه ٔنوشتن بود که در قرن سوم در بغداد بظهور آمد مقابل خط کوفی . و علی بن مقله ٔ وزیر و پس از وی علی بن هلال کاتب معروف به ابن البواب در تکمیل آن کوشیدند. رجوع به ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون چ 1337 ص 844، 845 شود.


بغدادی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بغداد. (ناظم الاطباء). اهل بغداد. از مردم بغداد. ج ، بغادِدَه . (ناظم الاطباء) :
هزار و صد و شست استاد بود
که کردار آن تختشان یاد بود.
ابا هریکی مرد شاگرد، سی
ز رومی و بغدادی و پارسی .

فردوسی .


صد بنده ٔ مطواع فزون است بدرگاه
از قیصری و مکری و بغدادی و خانیش .

ناصرخسرو.


|| نوعی پارچه یا لباس ساخته ٔ بغداد، بافته ٔ بغداد : و جامه های دیگر از هر جنسی و هردستی ، رومی و بغدادی و سپاهانی و نیشابوری ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 217). || آبگینه ٔ بغدادی : دیگر آبگینه های بغدادی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622).

بغدادی . [ ب َ ](اِخ ) داودبن سلیمان (الشیخ ). رجوع به خالدی النقشبندی و معجم المطبوعات و ریحانة الادب و اللباب شود.


بغدادی . [ ب َ] (اِخ ) شیخ محمدبن سلیمان . او راست : الحدیقة الندیة فی آداب طریقة النقشبندیه . (از معجم المطبوعات ).


دانشنامه عمومی

بغدادی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
بغدادی (اراک)
بغدادی (حاجی آباد)

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بغدادی (ابهام زدایی). بغدادی ممکن است اشاره به اشخاص ذیل باشد: • ابو القاسم عبد اللّه بن محمد بغدادی، شاعر ، ادیب، لغوی و قرآن پژوه• ابوالقاسم جنیدبغدادی، صوفی نامدار قرن سوم • ابومنصور بغدادی، ملقب به «استاد»، متکلم ، فقیه و ریاضی دان • احمد بن علی خطیب بغدادی، محدّث و مورخ مشهور قرن پنجم و مؤلف تاریخ بغداد• اسماعیل پاشا بن محمدامین بغدادی، کتاب شناس و زندگی نامه نویس مشهور عثمانی• بشر بن موسی اسدی بغدادی، از محدثان اهل سنت (۱۹۰ـ ۲۸۸)• بغدادی حائری، درویش علی بن الحسین بن علی بن محمد، عالم و ادیب و شاعر و مؤلف شیعی در قرن سیزدهم
...


کلمات دیگر: