کلمه جو
صفحه اصلی

شهوت


مترادف شهوت : باء، شبق، میل، هوس، هوی

برابر پارسی : خواهش دل، کامجویی، بسیار خواهی، بسیار، ورن

فارسی به انگلیسی

concupiscence, desire, eros, lewdness, lust, passion, sexuality, inordinate desire or appetite

lust, passion, inordinate desire or appetite


concupiscence, desire, Eros, lewdness, lust, passion, sexuality


فارسی به عربی

اخدود , رغبة , لحم

مترادف و متضاد

باء، شبق، میل، هوس، هوی


flesh (اسم)
حیوانیت، جسم، تن، گوشت، شهوت، جسمانیت، مغز میوه

lust (اسم)
هوس، شهوت، حرص واز

carnality (اسم)
نفس اماره، شهوت، شهوانیت

rut (اسم)
عادت، اثر، گرمی، خط، شهوت، روش، رد جاده، خط شیار

concupiscence (اسم)
هوس، شهوت

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - میل و خواهش نفس . ۲ - میلی است که شدتش از حد معمولی تجاوز کرده امیال دیگر را تحت الشعاع قرار دهد و تمام توجه شخص را منحصرا به موضوع خود جلب نماید . ۳ - میل به آرمیدن تمایل بجماع جمع : شهوات . یا شهوت حرف زدن . میل شدید به سخن گفتن زاد .

فرهنگ معین

(شَ وَ ) [ ع . شهوة ] (اِ. )۱ - میل ، خواهش نفس . ۲ - میل شدید و غیرطبیعی به چیزی .

لغت نامه دهخدا

شهوت. [ ش َهَْ وَ ] ( ع اِمص ، اِ ) آرزو. ( مهذب الاسماء ). آرزو و میل و رغبت و اشتیاق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت. ( ناظم الاطباء ). آرزو و شوق نفس در حصول لذت و منفعت. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مطلق آرزوو خواهش. ( آنندراج ). اشتیاق. رغبت شدید. آرزوی چیزی. خواهش چیزی. آرزو. توقان نفس به امور مستلذه . ( یادداشت مؤلف ) :
شهوت فرونشان و بکنجی فرونشین
منشین بر اسب غدر و طمع را مده لگام.
ناصرخسرو.
همه رنج جهان از شهوت آید
که آدم زآن برون از جنت آید.
ناصرخسرو.
آب شهوت مریز خاقانی
دست از این آب هم به آب بشوی.
خاقانی.
هرکه خر در خلاب شهوت راند
در سر افتادش اسب سرکش عمر.
خاقانی.
بغربت زنی کردی آن شد وگرچه
که صد شهوت او بپاکی نیرزد.
خاقانی.
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو.
مولوی.
پس کلوا ازبهر آدم شهوت است
بعد از آن لاتسرفوا زآن عفت است.
مولوی.
سیاه را در آن حالت نفس طالب بود و شهوت غالب. ( سعدی ).
به شهوت قرب تن با تن ضرور است
میان عشق و شهوت راه دور است.
وحشی بافقی.
- از سر شهوت برخاستن ؛ از شهوت دوری جستن. کناره گیری از شهوت : اما میترسیدم که از سر شهوت برخاستن... کاری دشوار است. ( کلیله ودمنه ). هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه... از سر شهوت برخیزد. ( کلیله و دمنه ).
- به شهوت حرام افتادن ؛ به خواستی درافتادن که مخالف با دستور شرع باشد : از شهوت حلال به شهوت حرام افتاده است. ( گلستان ).
- شهوت جنبیدن ؛ میل شدید نمودن : وی را شهوتی بجنبید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100 ).
- شهوت حلال ؛ خواست که مخالف با دستور شرع نباشد : هرکه ترک شهوات ازبهر قبول خلق داده است از شهوت حلال به شهوت حرام افتاده است. ( گلستان ).
|| اشتهاء. ( یادداشت مؤلف ) : باید که طعام بر شهوت صادق خورند و تأخیر نکنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). تشنگی غلبه کند [ در شخص مسلول ] و شهوت طعام برود بسبب ضعیفی قوه. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || قوه ای در حیوان برای جلب ملایم. مقابل غضب که دفع مُنافر است. ( از یادداشت مؤلف ). || قوه آرزوانگیز. ج ، شهوات. ( یادداشت مؤلف ). || آرزوی جماع. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). || جوع. ( یادداشت مؤلف ). خواهش و آرزوی طعام. ( ناظم الاطباء ). || فاسد گشتن قلوب است که انسان را بشرارت و شیطنت وامیدارد. || میلهای غیرشرعی. ( قاموس کتاب مقدس ). هوا و هوس. ( ناظم الاطباء ). آرزوهای نامشروع. || ( ص ) مشتهی. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن.
۲. جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد، خواهش نفس، میل و رغبت به درک لذت.
۳. میل به جماع.

دانشنامه عمومی

شهوت آرزو، میل، رغبت، اشتیاق، خواهش و شوق نَفْس در حصول لذت و سود است.
عشق چندنفره
ریشهٔ واژهٔ شهوت عربی (شَهْوَة) است که در زبان فارسی میانه به آن وَرَن گفته می شد.
اسلام کنترل شهوت جنسی را فقط به صورت ازدواج و آمیزش با کنیزان ملکی میسر و مجاز می داند. ازدواج در مذهب تشیع به صورت دائم و موقت و در مذهب تسنن فقط به صورت دائمی می باشد.
شهوت تنها هنگامی گناه آلود است که برای کنیز یا همسر خود نباشد. شهوت میان زن و شوهر گناه نیست.

(پهلوی) ورن (بخوانید چون بدن).


فرهنگ فارسی ساره

ورن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شهوت یکی از قوای درونی انسان است که در فقه و اخلاق از آن بحث شده است.
شهوت در لغت از ماده شهو به معنای رغبت و اشتهاء داشتن به چیزی یا کسی می باشد.
محل بحث از آن در فقه
از آن در بابهای طهارت، صوم، اعتکاف، حج و نکاح سخن گفته اند.
← شهوت در باب طهارت
۱. ↑ جواهر الکلام ج۱، ص ۲۵.
...

پیشنهاد کاربران

شهوت به معنای خواستن است

قوه ٔ باه

شَهوَتیدن.
شَهوَتاندن کسی.

این واژه تازى ( اربى ) است و برابرهاى پارسى آن چنینند: وَرَن Varan ( پهلوى: شهوت، دیو شهوت ) ، تنکامگى Tankamegi ( پهلوى: تنکامَکیهْ: شهوت، شهوت پرستى ) ، آزورى Azvari ( پهلوى: حرص ، ولع ، شهوت ) ، آزکامى Azkami ( پهلوى: آزکامیهْ : حرص ، شهوت ) ، آزچهرپَتِشىAzchehrpateshi
( پهلوى: آزچیهْرپَتِشیهْ : اسارت روح در حرص و شهوت و سادیسم ) ، شَنْکا ( سانسکریت: شهوت ) ، آژ Azh ( اوستایى: حرص و شهوت ) ، آبیلاش Abilash ( سانسکریت: شهوت ) وَرَنیک Varanik ( پهلوى: شهوانى ) وَرَنیکى Varaniki ( پهلوى: وَرَنیکیهْ : شهوانیت ) ، آزکامیک Azkamik ( پهلوى:
شهوانى، حرصى ) ، آزکامیکى Azkamiki ( پهلوى: آزکامیکیهْ : شهوانیت ، طماعیّت ) سپارش مى شود بجاى شهوت پرست ، شهوتران ، شهوت آلود ، شهوت پرور ، شهوت آمیز ، شهوت کُش بگویید و بنویسید : وَرَن پرست ، وَرَن ران ، وَرَن آلود ، وَرَن پرور ، وَرَن آمیز ، وَرَن کُش آژپرست
، آژران ، آژآلود ، آژپرور، آژآمیز، آژکُش

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
شَنکا ( سنسکریت )
آژ ( اوستایی )
اَبیلاش ( سنسکریت: اَبیلاشَ )

کامدل

کامدل پرست

با زن میل جنسی کند

یعنی اینکه یک مردی دلش سکس بخواهد یا حرص سکس کردن را بزند

شهوت از اشتهاء گرفته شده و انواع مختلف دارد ولی متاسفانه هر وقت بحثی از شهوت میشود فکر اکثر مردم میره روی رشهوت جنسی ( در حالی که شهوت جنسی فقط یک نوع اشتهاءهست )
اشتهاء به غذا
اشتهاء به ورزش
اشتهاء به رانندگی
اشتهاء به شنا و . . .

شهوت از اشتهاء گرفته شده
فقط شهوت جنسی مراد نیست
شهوت جنسی یک نوع اشتهاء هست
اشتهاء به غذا/ورزش/رانندگی و . . .


کلمات دیگر: