برابر پارسی : پیاله
رطل
برابر پارسی : پیاله
فارسی به انگلیسی
rotl, pound, large cup
فرهنگ فارسی
( اسم ) واحدی است برای وزن و آن برابر دوازده اوفیه و مساوی ۸۴ مثقال است . یا رطل بغدادی واحد وزن معادل دوازده اوفیه و هشت استار و مساوی نود و برابر یکصد و بیست و هشت درم و چهار سبع یک درم. یا رطل عراقی ۱ - واحد وزن که در بغداد و حوالی آن مستعمل بوده معادل دوازده اوفیه ( رساله مقداریه فرهنگ ایران زمین ۴ : ۱٠ ص ۲ . ) ۴۲٠ - واحد وزن معادل نود و یک مثقال . یا رطل مدنی . واحد وزن معادل یک و نیم رطل عراقی چنانکه یک رطل مدنی یکصد و هفتاد و پنج درم باشد ( رساله مقداریه ایضا ص ۳ . ) ۴۲۱ - پیاله شراب جمع ارطال . یا رطل گران پیاله بزرگ پیمانه بزرگ .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
رطل . [ رَ ] (ع مص ) بشتافتن . دویدن : رَطَل َ رطلاً و رطولاً. (منتهی الارب ). دویدن . (از اقرب الموارد). || آزمودن تا بشناسد وزن آن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
رطل . [ رِ ] (ع ص ) یا رَطل ؛ اسب سبکرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَطل شود. || (اِ) رَطل . نیم من و آن 12 اوقیه و اوقیه چهل درهم است . (منتهی الارب ) (از رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). 12 اوقیه .ج ، اَرطال . (از اقرب الموارد). رجوع به رَطل شود.
- رطل بغدادی ؛ واحد وزن معادل دوازده اوقیه و هشت استار و مساوی نود مثقال و برابر یکصد و بیست و هشت درم و چهار سبع یک درم. ( فرهنگ فارسی معین ) : همه را درده رطل بغدادی آب بپزند تا دو بهر برود بپالایند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
- رطل عراقی ؛ 1 - واحد وزن که در بغداد و حوالی آن مستعمل بوده معادل دوازده اوقیه است. 2 - واحد وزن معادل یک و نیم رطل عراقی چنانکه یک رطل مدنی یکصد و هفتاد و پنج درم باشد. ( از فرهنگ فارسی معین از رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 10: 1 - 4 ص 420 ).
- رطل بغدادی ؛ واحد وزن معادل دوازده اوقیه و هشت استار و مساوی نود مثقال و برابر یکصد و بیست و هشت درم و چهار سبع یک درم . (فرهنگ فارسی معین ) : همه را درده رطل بغدادی آب بپزند تا دو بهر برود بپالایند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- رطل عراقی ؛ 1 - واحد وزن که در بغداد و حوالی آن مستعمل بوده معادل دوازده اوقیه است . 2 - واحد وزن معادل یک و نیم رطل عراقی چنانکه یک رطل مدنی یکصد و هفتاد و پنج درم باشد. (از فرهنگ فارسی معین از رساله ٔ مقداریه . فرهنگ ایران زمین 10: 1 - 4 ص 420).
- رطل مکی ؛ با دو رطل عراقی برابر است . (رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ).
در شعر زیر از فردوسی به فتح «طاء» آمده و ظاهراً به ضرورت شعری است :
یکایک بسنجیم و گردیم تل
ابا گوهران هر یکی سه رطل .
فردوسی .
|| (اصطلاح شرعی ) بعضی از محدثان رطل را این قسم تحدید کرده اند که رطل هزار و صد و هفتاد درهم است و به اعتبار دیگر، هشتصد و نوزده مثقال . (از رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ). || در اصطلاح کاغذفروشان شش یک من تبریز است . (یادداشت مؤلف ). || پیمانه . ج ، اَرطال . (بحر الجواهر). در بحر الجواهر به معنی پیمانه و فارسیان نیز به همین معنی استعمال کنند و لهذا رطل گران ، پیمانه ٔ کلان را گویند که پر از شراب باشد و با لفظ زدن و خوردن و کشیدن و بر سر کشیدن مستعمل و این مجاز است . (از آنندراج ). پیمانه ٔ نیم منی . (دهار). || گاهی لفظ رطل به معنی پیاله ٔ شراب آید که در آن نیم سیر شراب گنجد و به معنی مطلق پیاله ٔ شراب نیز آید. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و کشف اللغات ) (مهذب الاسماء). جام شراب پر. (از شعوری ج 2 ص 19). اندازه ٔ وزنی است و به همین مناسبت به معنی پیاله ٔ شراب هم آمده . (از فرهنگ لغات شاهنامه ). پیمانه ٔ می فروشی و آن نیم من باشد. (یادداشت مؤلف ) :
بودنی بود می بیار اکنون
رطل پر کن مگوی بیش سخون .
رودکی .
می و گلشن و بانگ چنگ و رباب
گل و مجلس و رطل و افراسیاب .
فردوسی .
این جهان نوعروس را ماند
رطل کابینش گیر و باده جهاز .
خسروی .
دل شاد دار و پند کسایی نگاهدار
یک چشم زد جدا مشو از رطل و از نفاغ .
کسایی .
دوش تا اول سپیده ٔ بام
می همی خوردمی به رطل و به بام .
فرخی .
خزبده اکنون به رزمه می ستان اکنون به رطل
مشک ریز اکنون به خرمن عود سوز اکنون به تنگ .
منوچهری .
درفکند سرخ مل به رطل دوگوشه
روشن گردد چهار گوشه ٔ گوشه .
منوچهری .
می زدگانیم ما در دل ما غم بود
چاره ٔ ما بامداد رطل دمادم بود.
منوچهری .
رطل پر کن وصف عشق دعد گوی
تا چه شد کارش به آخر با رباب .
ناصرخسرو.
کار دنیا را همان داند که کرد
رطل پر کن رود برکش بر رباب .
ناصرخسرو.
مجلس می را سبکتر از کدویی
مسجد ما را گرانتر از رطلی .
ناصرخسرو.
خمار شما ندارد آن رطلی
کاو عقل مرا تمام بستاند.
خاقانی .
دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد.
خاقانی .
مرا از من و ما به یک رطل بستان
که من هم ز من هم ز ما می گریزم .
خاقانی .
گر قدحهای صبوحی شد ز دست
هم به رطلی عذر آن درخواستند.
خاقانی .
|| (ص ) مرد نرم و سست و فروهشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نوجوان باریک بدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کودک مراهق یا کودک استخوان سخت ناشده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مرد کلان سال سست و ضعیف یا مایل به نرمی و فروهشتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیرمرد ضعیف . (از اقرب الموارد). || مرد احمق . || اسب سبکرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) پیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
فرهنگ عمید
۲. پیمانه، پیالۀ شراب.
* رطل گران: [قدیمی] پیمانۀ بزرگ شراب.
۱. واحد وزن مایعات برابر ۱۲ اوقیه یا ۸۴ مثقال. Δ این وزن در جاهای مختلف تفاوت داشته؛ وزنی که در ایران یکرطل گفته میشده معادل صدمثقال بوده (هر مثقال ۲۴ نخود).
۲. پیمانه؛ پیالۀ شراب.
〈 رطل گران: [قدیمی] پیمانۀ بزرگ شراب.
دانشنامه عمومی
هر رطل عراقی برابر با ۹۱ مثقال شرعی و ۳۱۴٫۴۹۶ گرم می باشد. بنابر قول مشهور حجم آب کُر برابر حجم ۱۲۰۰ رطل عراقی آب خالص می باشد. صاع در اصطلاح شرعی برابر است با ۹ رطل عراقی یا ۸۱۹ مثقال شرعی که ۱۱۷۰ درهم می شده است.هر رطل مدنی برابر با ۱۳۵٫۵ مثقال شرعی و ۴۶۸٫۲۸۸ گرم می باشد. هر رطل مکی برابر با ۱۸۲ مثقال شرعی و ۶۲۸٫۹۹۲ گرم می باشد. کاربرد ادبی:
— مثنوی مولوی
— فردوسی
دانشنامه آزاد فارسی
یکای قدیمی وزن در برخی از کشورهای اسلامی که پیشینۀ آن به پیش از اسلام می رسد. مقدار این یکا بر حسب کشور و زمان مورد نظر، از ۳۱۱ گرم تا ۱,۷۸۵ گرم، متفاوت بوده است.
دانشنامه اسلامی
رطل پیمانه ای است که در گذشته، از جمله عصر امامان علیهم السّلام از آن برای تعیین وزن برخی اشیا استفاده می شد و اندازه آن در بلاد مختلف متفاوت بود.
احکام رطل
← اندازه رطل های مرسوم
۱. ↑ الأوزان و المقادیر، ص۵۸.
...
پیشنهاد کاربران
پیمانه ، پیاله مِی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با آن رطل گران توان زد
رطل چیزی حدودِ یک ونیم کیلو یا یکم ونیم لیتر از مایعات است . ( 1500cc )
رطل پیمودن کارِ هرکسی نیست .