مترادف شن : رمل، سنگریزه، ماسه
شن
مترادف شن : رمل، سنگریزه، ماسه
فارسی به انگلیسی
sand, gravel
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
رمل، سنگریزه، ماسه
فرهنگ فارسی
پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی باقی مانده و آن به دوم شخص امر حاضر یا ریشه فعل می پیوندد : بوشن دهشن گوارشن . توضیح پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزیی .
از مقادیر و مقیاسهای طول در عهد قدیم ایران .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
شن . [ ش َن ن ] (ع اِ) مشک کهنه ٔ دریده . ج ، شِنان . (منتهی الارب ). مشک کهنه ٔ کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. (از اقرب الموارد). مشک کهن . (مهذب الاسماء). خیک کهنه . (برهان ). مشکیزه ٔ کهنه . (یادداشت مؤلف ).
شن . [ َ-ِش ْ ] (پسوند) پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه ٔ فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها «ش » آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضرمی پیوندد: کُنِشْن ، رَوِشْن ، بوِشْن ، دَهِشْن ، گوارِشْن . کلمه ٔ پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزئی . (از فرهنگ فارسی معین ).
چه جان گر نیستی و چشم پرشن
جهان بر من نبودی چشم سوزن.
شن. [ َ-ِش ْ ] ( پسوند ) پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها «ش » آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضرمی پیوندد: کُنِشْن ، رَوِشْن ، بوِشْن ، دَهِشْن ، گوارِشْن. کلمه پاداشن از همین قبیل است با تصرف جزئی. ( از فرهنگ فارسی معین ).
شن. [ ش َ ] ( پسوند ) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن ، جوشن ،«گوشن »، روشن ، اشن ، پشن ، اوشن ، آبشن ، دوشن ، در گلشن و تبشن ( به معنی آب گرم معدنی ). ( یادداشت مؤلف ).
شن. [ ش َن ن ] ( ع اِ ) مشک کهنه دریده. ج ، شِنان. ( منتهی الارب ). مشک کهنه کوچک که آب در آن سردتر باشد از دیگر مشکها. ( از اقرب الموارد ). مشک کهن. ( مهذب الاسماء ). خیک کهنه. ( برهان ). مشکیزه کهنه. ( یادداشت مؤلف ).
شن. [ ش َن ن ] ( ع مص ) پاشیدن آب بر شراب و پراکنده کردن. ( از منتهی الارب ). پاشیدن آب بر شراب بطور پراکنده. ( از اقرب الموارد ). ریختن بعنف. ( تاج المصادر بیهقی ). || فروریختن اشک چشم. ( از اقرب الموارد ). || از هر طرف ریختن و غارت کردن و منه : شَن َّ الغارة علیهم ؛ یعنی پریشان و از هر طرف ریختن غارت را بر ایشان و اَشَن َّ نیز به همین معنی است. ( از منتهی الارب ). غارت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || خشک شدن مشک. || خشک و تکیده و لاغر شدن شتر از تشنگی. ( از اقرب الموارد ).
چه جان گر نیستی و چشم پرشن
جهان بر من نبودی چشم سوزن .
عطار.
|| نام گیاهی است که از پوست آن ریسمان بتابند. (برهان ) (آنندراج ). گیاه کنو که از پوست آن ریسمان تابند. (از ناظم الاطباء). || شونگ و سفیدال . یک نوع درختی است در لرستان . نامی است که در نور و کجور و زیارت گرگان به شونگ دهند. (یادداشت مؤلف ). نام درخت پلاخور است و آن درختچه ای است از جنس لنی سرا که در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران و ارسباران و بجنورد یافت میشود و شش گونه ٔ آن را نام برده اند و این درختچه جزء درختهای زینتی و دارای گلهای خوشبو و روشنایی پسند است و در هر خاکی میروید و برگهای آن را دام دوست میدارد. میوه ٔ آن سمی است و برای کودکان مخصوصاً خطرناک است . این درخت بوسیله ٔ قلمه و خوابانیدن زیاد میشود. (جنگل شناسی ج 2 ص 265). رجوع به شونگ شود.
شن . [ ش َ ] (پسوند) در برخی از کلمات مثل این است که معنی جای میدهد: گلشن ، جوشن ،«گوشن »، روشن ، اشن ، پشن ، اوشن ، آبشن ، دوشن ، در گلشن و تبشن (به معنی آب گرم معدنی ). (یادداشت مؤلف ).
شن . [ ش َن ن ] (اِخ ) ناحیه ای است در سراة و عبارت است از کوههای متصل بهم بین تهامه و یمن . (از معجم البلدان ).
شن . [ ش َن ن ] (ع مص ) پاشیدن آب بر شراب و پراکنده کردن . (از منتهی الارب ). پاشیدن آب بر شراب بطور پراکنده . (از اقرب الموارد). ریختن بعنف . (تاج المصادر بیهقی ). || فروریختن اشک چشم . (از اقرب الموارد). || از هر طرف ریختن و غارت کردن و منه : شَن َّ الغارة علیهم ؛ یعنی پریشان و از هر طرف ریختن غارت را بر ایشان و اَشَن َّ نیز به همین معنی است . (از منتهی الارب ). غارت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || خشک شدن مشک . || خشک و تکیده و لاغر شدن شتر از تشنگی . (از اقرب الموارد).
شن . [ ش ُ ] (اِ) از مقادیر و مقیاسهای طول در عهد قدیم ایران است ، مساوی 5985 گز = 5985 متر. (تاریخ ایران باستان ص 166).
شن . [ ش ِ ] (اِ) سنگ ریزه ٔ خردتر از ریگ و درشت تر از ماسه . (یادداشت مؤلف ). ریگهای بسیار ریزه که در کنار دریا و رود بسیار است . ماسه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خرده سنگها که از ریگ نرم تر است و معمولاً جهت فرش کردن خیابانهای شنی بکار میرود و گاه با قیر مخلوط و پخته شود آسفالت را. درشتی دانه های شن معمولاً از نیم سانتیمتر مکعب تجاوز نکند و تا خردی دانه های گندم و ارزن رسد و از این حد کوچکتر را ماسه گویند. سنگریزه . (از فرهنگ فارسی معین ). رمل .
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
شن و ماسه بانک اطلاعات بتن ایران
نویسنده و کارگردان: کتایون حسین زاده
بازیگران: الهام پاوه نژاد و پریزاد سیف
طراح صحنه: ناصح کامگاری
آهنگساز: عماد توحیدی
طراح لباس: سمانه حسینی
دستیار کارگردان، برنامه ریز و مدیر تولید: نورالدین حیدری ماهر
مدیر صحنه: مهدی بوسلیک
منشی صحنه: محمد گودرزیانی
دستیار صحنه: پدرام خیرابی، شهاب عباسیان
عکاس: آزیتا سمناک
طراح نور: امیر ترحمی
طراح چهره پردازی: ماریا حاجیها
طراحی پوستر و بروشور: قباد شیوا
در اتاقی پر از شن، دو زن نشسته اند و یکی مدام بافتنی می بافد و می شکافد، و دیگری گاه مشغول مراقبه است و همیشه منتظر زنگ تلفنی که هیچگاه زنگ نمی زند. آن ها دنیا را ترک کرده و در اتاق خود، کنج تنهایی گزیده اند. اتاق هر روز بیشتر در شن های ساحل دریا پایین می رود و هر روز دانه های شن بیشتری از درزها وارد اتاق شده و همه چیز را در خود مدفون می کند.
میان دو دیوار ایستاده ام
یک سو صخره های عظیم ناشناختهٔ جهان دیگرمو دیگر سو سد سخت گذشتهٔ این جهانممی خواهم زندگی کنم، اما نه به صخره نزدیکم و نه فراتر از سد را می بینممن در میانه مانده امروحم تشنهٔ شادی است و تنم خستهٔ راه های رفتهکاش بال هایی بود تا مرا به فراز گذشته ها و آینده ها پرواز می دادمن مانده اماما می دانم که در آن بالا آسمانی هست و آفتابی و دلهایی که هنوز از عشق لبریزند!
دانشنامه آزاد فارسی
رسوب درشت دانه ای متشکل از ریگ یا قطعات کوچک سنگ. منشأ آن بستر دریاچه ها و رودخانه ها یا سواحل دریاست. از شن برای راه سازی، شن ریزی خط آهن، و دانه بندیِ بتون استفاده می کنند. شن را از معادن سنگ، با نام شن چال، استخراج می کنند. در شن چال، معمولاً شن با ماسه یا رُس مخلوط است. بعضی از کانسارهای شن نیز حاوی ذخیره های آبرُفتیِ کانه های فلزداری، عمدتاً شامل قلع، یا فلزات آزادی از قبیل طلا و نقرهاند.
فرهنگستان زبان و ادب
{gravel} [زمین شناسی] انباشته ای طبیعی و سست از آوارهای بزرگ تر از ماسه و کوچک تر از ریگ
گویش اصفهانی
تکیه ای: šen
طاری: šen
طامه ای: šen
طرقی: šen
کشه ای: šen
نطنزی: šen
گویش مازنی
۱شن – شن ریزه ۲نوبت – وهله
۱پسوند فاعلی به معنی ریزنده ۲گیاهی صحرایی که از آن برای ...
واژه نامه بختیاریکا
چیت؛ ریز
پیشنهاد کاربران
مانند: گُلشَن، آبشَن، روشَن و. . .