کلمه جو
صفحه اصلی

اخذ


مترادف اخذ : دریافت، ستاندن، قبض، گرفتن

برابر پارسی : ( آخذ ) گیرنده | دریافت، فراستاندن، گرفتن

فارسی به انگلیسی

taking, receipt, collection, seizure, imitation, adoption, extraction

taking, receipt, seizure, imitation, adoption


extraction


فارسی به عربی

صید , فحم

عربی به فارسی

زمان گذشته فعلعکات


مترادف و متضاد

grasp (اسم)
فهم، اخذ، چنگ زنی

catch (اسم)
دستگیره، شکار، اخذ، زبانه، عمل گرفتن، لغت چشمگیر

prehension (اسم)
گرفتن، قبض، تسلیم، اخذ، تحویل

دریافت، ستاندن، قبض، گرفتن


فرهنگ فارسی

( آخذ ) ( اسم ) گیرنده جمع : آخذین .
گیرنده
گرفتن، ستدن، فراگرفتن، گیرنده
( مصدر ) ۱ - گرفتن ستدن فرا گرفتن بدست آوردن . ۲ - اسیر کردن در بدی انداختن و کشتن و بستن و گرفتار کردن کسی را . یا اخذ آرائ . رائ ی کسان را برای کاری گرفتن پرسیدن و جمع آوردن رائ یهای کسان برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری . یا اخذ بشفعه . اعمال کردن شفیع حقی را که برای او ثابت شده . یا اخذ تصمیم . تصمیم گرفتن دربار. کاری آهنگ کاری کردن . یا اخذ تماس . ۱ - با کسی تماس بر قرار کردن با کسی رابطه و مراوده حاصل نمودن . ۲ - ایجاد تماس واحدی با واحد خودی یا دشمن . یا اخذ رائ ی . رائ ی گرفتن برای کاری پرسیدن رائ ی برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری : اخذ رائ ی برای نمایندگان مجلس شوری .
دیوانه شدن اشتر

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (مص م . ) گرفتن ، ستدن . ، ~ رأی رأی گرفتن برای برگزیدن کسی یا انتخاب چیزی یا امری .

لغت نامه دهخدا

اخذ. [ اُ خ ُ ] (ع اِ) ج ِ اِخاذ. جج ِ اِخاذَة.


اخذ. [ اِ ] (ع اِمص ) گیرائی . (منتهی الارب ). || (مص ) داغ کردن پهلوی شتر از خوف بیماری آن .


اخذ. [ اَ خ َ ] (ع مص ) تخمه پیدا کردن از پر خوردن شیر. ناگوارد شدن شترکره از شیر. ناگواری شتربچه از شیر. || دیوانه شدن اشتر. || مبتلا شدن مرد به آشوب چشم یعنی درد چشم و رمد.


اخذ. [ اَ خ ِ ] (ع ص ) مرد رَمَدرسیده . آشفته چشم . چشم بهم خورده . بدرد چشم دچارشده .


( آخذ ) آخذ. [ خ ِ ]( ع ص ) گیرنده. ج ، آخذین. || شتری که بفربهی آغازیده باشد. || اشتری که دندان آن شروع ببرآمدن کرده باشد. || شیر که زبان بگزد از شدت ترشی. || آنکه چشم دردگن دارد.
اخذ. [ اَ ] ( ع مص ) اتخاذ. قبض. گرفتن. ( غیاث ). ستدن. فراگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). فاگرفتن. ( زوزنی ). بازگرفتن. || واجب کردن. || در بدی انداختن و کشتن و بستن و گرفتار کردن کسی را. || اسیر کردن. || بکیفر و پاداش خود رسیدن. || بازداشتن. منع. || دزدیدن و شرح آن در فصل قاف از باب سین بیاید. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || شروع کردن. آغاز کردن. || رفتن. ( آنندراج ). || اخذ شارب ؛ کم کردن موی بروت یا زدن موی بروت. || ( اِ ) پاداش. کیفر. || نجوم الأخذ؛ منزلهای ماه. نجوم اَنواء یا شهاب که مسترقین سمع را بدان رجم کنند.

اخذ. [ اِ ] ( ع اِ ) سیرت. روش. رفتار. || خوی. عادت. طبیعت. || داغی که بر پهلوی شتر کنند هنگام خوف بیماری. || مانند. همسر.

اخذ. [ اَ خ ِ ] ( ع ص ) مرد رَمَدرسیده. آشفته چشم. چشم بهم خورده. بدرد چشم دچارشده.

اخذ. [ اُ خ ُ] ( ع اِ ) آشوب چشم. ( منتهی الارب ). بهم خوردگی چشم.

اخذ. [ اُ خ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ اِخاذ. جج ِ اِخاذَة.

اخذ. [ اِ ] ( ع اِمص ) گیرائی. ( منتهی الارب ). || ( مص ) داغ کردن پهلوی شتر از خوف بیماری آن.

اخذ. [ اَ خ َ ] ( ع مص ) تخمه پیدا کردن از پر خوردن شیر. ناگوارد شدن شترکره از شیر. ناگواری شتربچه از شیر. || دیوانه شدن اشتر. || مبتلا شدن مرد به آشوب چشم یعنی درد چشم و رمد.

اخذ. [ اَ ] (ع مص ) اتخاذ. قبض . گرفتن . (غیاث ). ستدن . فراگرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). فاگرفتن . (زوزنی ). بازگرفتن . || واجب کردن . || در بدی انداختن و کشتن و بستن و گرفتار کردن کسی را. || اسیر کردن . || بکیفر و پاداش خود رسیدن . || بازداشتن . منع. || دزدیدن و شرح آن در فصل قاف از باب سین بیاید. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || شروع کردن . آغاز کردن . || رفتن . (آنندراج ). || اخذ شارب ؛ کم کردن موی بروت یا زدن موی بروت . || (اِ) پاداش . کیفر. || نجوم الأخذ؛ منزلهای ماه . نجوم اَنواء یا شهاب که مسترقین سمع را بدان رجم کنند.


اخذ. [ اِ ] (ع اِ) سیرت . روش . رفتار. || خوی . عادت . طبیعت . || داغی که بر پهلوی شتر کنند هنگام خوف بیماری . || مانند. همسر.


اخذ. [ اُ خ ُ] (ع اِ) آشوب چشم . (منتهی الارب ). بهم خوردگی چشم .


فرهنگ عمید

۱. گرفتن، ستدن.
۲. فراگرفتن، آموختن.
۳. اقتباس کردن.

فرهنگ فارسی ساره

گرفتن، دریافت، فراستاندن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آخذ. آخِذ: از اسما و صفات الهی می باشد.
آخذ از مادّه أخذ به معنای گرفتن
مفردات الفاظ القرآن، «اخذ»، ج۱، ص ۶۷ .
و در اصطلاح، از اسمای خداوند است
اسماء و صفات الهی در قرآن، ج ۱، ص ۴۸..
آخذ یک بار در آیه ۵۶ هود آمده است.
هود/سوره۱۱، آیه۵۶.
...

پیشنهاد کاربران

گرفتن

گرفت

گرفتن/اقتباس

اخذیدن. گرفتن


کلمات دیگر: