کلمه جو
صفحه اصلی

عقوبت


مترادف عقوبت : بادافراه، تادیب، تنبیه، جزا، سزا، سیاست، شکنجه، عذاب، فرجام بد، قصاص، کیفر، گوشمال، مجازات

برابر پارسی : کیفر، بادافره، سزا، پادافره

فارسی به انگلیسی

penalty, punishment, retribution, requital, torment

requital, punishment, torment


penalty, punishment, retribution


مترادف و متضاد

بادافراه، تادیب، تنبیه، جزا، سزا، سیاست، شکنجه، عذاب، فرجام‌بد، قصاص، کیفر، گوشمال، مجازات


فرهنگ فارسی

سزای گناه وبدی، شکنجه
( اسم ) ۱ - شکنجه عذاب . ۲ - جزای کار بد و گناه سیاست تنبیه .

فرهنگ معین

(عُ بَ ) [ ع . عقوبة ] (اِ. ) کیفر، شکنجه .

لغت نامه دهخدا

عقوبت. [ ع ُ ب َ ] ( ع اِ ) عقوبة. شکنجه و عذاب و جزای کار بد و گناه. سیاست. تنبیه. ( فرهنگ فارسی معین ). بادآفراه. بادافراه. بادافره. پادآفراه. پادافره. پادافره. تِباعة. تَبِعة. رِجس. عِقاب. کیفر.مُثلَة. مَثُلَة. مِحال. نفس نقمة. نِکال. و رجوع به عقوبة شود : پس گفت [ حسنک ] من خطا کرده ام و مستوجب هر عقوبت هستم. ( تاریخ بیهقی ص 182 ). هر چه در خشم فرمان دهم آن را امضا نکنند تا... اگر آن خشم را... به ناحق گرفته باشم باطل کنم آن عقوبت را.( تاریخ بیهقی ص 102 ). و دیگر عقوبت بر مقتضای شریعت باشد. ( تاریخ بیهقی ص 102 ). آفت ملک شش چیز است ، حرمان... و غلو در عقوبت و سیاست و غیره. ( کلیله و دمنه ). اصحاب حزم گناه ظاهر را عقوبت مستور... جایز نشمرند. ( کلیله و دمنه ). قاضی به قصاص و عقوبت او حکم کرد. ( کلیله و دمنه ). مرا در ملامت این جهان و عقوبت آن جهان می افگندی. ( سندبادنامه ص 323 ). عواقب آن عقوبت به بصر بصیرت مشاهده کردم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 259 ). اگر هر آینه مستوجب عقوبتم ، به قیامتم نابینا برانگیز. ( گلستان ). ملک را طرفی از ذمائم اخلاق او به قرائن معلوم شد... در شکنجه کشید و به انواع عقوبت بکشت. ( گلستان ). || در اصطلاح شرعی ، رنجی را که ممکن است در نتیجه گناه در این جهان به آدمی رسد نام آن عقوبت باشد، و گاه عقوبت را به تعزیر و تأدیب زنهاریان تخصیص دهند. و لفظ عقوبات اطلاق شود براحکام شرعیه که وابسته به امور دنیا و از طریق سیاست باشد و آن یکی از ارکان مباحث فقهیه است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ، ذیل عقاب ). و رجوع به عقوبة شود.
- عقوبت باره ؛ دژ و قلعه سخت بر کنار از جهان که گویی برای عقوبت و شکنجه ساکنان آن بنا شده است :
چو سر در قصر شیرین کرد شاپور
عقوبت باره ای دید از جهان دور.
نظامی.
- عقوبت بردن ؛ رنج بردن. عذاب بردن :
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو به گر عقوبت برم.
سعدی.
- عقوبت کشیدن ؛ رنج بردن. عذاب کشیدن :
بناها در ازل محکم تو کردی
عقوبت در رهت باید کشیدن.
ناصرخسرو.
- موکلان عقوبت ؛ مأموران شکنجه و تعذیب : موکلان عقوبت در او آویختند. ( گلستان ).

عقوبة. [ ع ُ ب َ ] ( ع اِ ) عقوبت. عذاب و سزای گناه. ( آنندراج ). پاداش بدی و شکنجه. ( دهار ). جزاء، و گویند عقوبة محنتی است که در دنیا به سبب گناه به انسان میرسد و گاهی آن را خاص تعزیر می دانند، و نیز عقوبات بر احکام شرعی متعلق به امور دنیا، به اعتبار مدنیت اطلاق شود. ج ، عُقوبات. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عقوبت شود.

عقوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع اِ) عقوبة. شکنجه و عذاب و جزای کار بد و گناه . سیاست . تنبیه . (فرهنگ فارسی معین ). بادآفراه . بادافراه . بادافره . پادآفراه . پادافره . پادافره . تِباعة. تَبِعة. رِجس . عِقاب . کیفر.مُثلَة. مَثُلَة. مِحال . نفس نقمة. نِکال . و رجوع به عقوبة شود : پس گفت [ حسنک ] من خطا کرده ام و مستوجب هر عقوبت هستم . (تاریخ بیهقی ص 182). هر چه در خشم فرمان دهم آن را امضا نکنند تا... اگر آن خشم را... به ناحق گرفته باشم باطل کنم آن عقوبت را.(تاریخ بیهقی ص 102). و دیگر عقوبت بر مقتضای شریعت باشد. (تاریخ بیهقی ص 102). آفت ملک شش چیز است ، حرمان ... و غلو در عقوبت و سیاست و غیره . (کلیله و دمنه ). اصحاب حزم گناه ظاهر را عقوبت مستور... جایز نشمرند. (کلیله و دمنه ). قاضی به قصاص و عقوبت او حکم کرد. (کلیله و دمنه ). مرا در ملامت این جهان و عقوبت آن جهان می افگندی . (سندبادنامه ص 323). عواقب آن عقوبت به بصر بصیرت مشاهده کردم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 259). اگر هر آینه مستوجب عقوبتم ، به قیامتم نابینا برانگیز. (گلستان ). ملک را طرفی از ذمائم اخلاق او به قرائن معلوم شد... در شکنجه کشید و به انواع عقوبت بکشت . (گلستان ). || در اصطلاح شرعی ، رنجی را که ممکن است در نتیجه ٔ گناه در این جهان به آدمی رسد نام آن عقوبت باشد، و گاه عقوبت را به تعزیر و تأدیب زنهاریان تخصیص دهند. و لفظ عقوبات اطلاق شود براحکام شرعیه که وابسته به امور دنیا و از طریق سیاست باشد و آن یکی از ارکان مباحث فقهیه است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ، ذیل عقاب ). و رجوع به عقوبة شود.
- عقوبت باره ؛ دژ و قلعه ٔ سخت بر کنار از جهان که گویی برای عقوبت و شکنجه ٔ ساکنان آن بنا شده است :
چو سر در قصر شیرین کرد شاپور
عقوبت باره ای دید از جهان دور.

نظامی .


- عقوبت بردن ؛ رنج بردن . عذاب بردن :
مسلط مکن چون منی بر سرم
ز دست تو به گر عقوبت برم .

سعدی .


- عقوبت کشیدن ؛ رنج بردن . عذاب کشیدن :
بناها در ازل محکم تو کردی
عقوبت در رهت باید کشیدن .

ناصرخسرو.


- موکلان عقوبت ؛ مأموران شکنجه و تعذیب : موکلان عقوبت در او آویختند. (گلستان ).

فرهنگ عمید

سزای گناه و بدی، شکنجه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عقوبت یا مجازات عبارت است از جزای عمل بد انسان. مجازات یکی از قدیمی ترین نهادهای بشری است و در بیشتر ادیان، جایگاهی محکم و دیرینه دارد. از این مسأله در ابواب مختلفی در فقه اسلامی نیز بحث شده است.
عقوبت یا کیفر به معنای جزای سیئات و اعمال قبیح انسان می باشد.
اقسام
عقوبت دوگونه است: اخروی و دنیوی.عقوبت اخروی عبارت است از انواع عذاب در جهان واپسین که خدای تعالی از آن خبر داده است و دامن گیر کفار، مشرکان و منافقان می شود.عقوبت دنیوی عبارت است از کیفرهایی که خداوند در این جهان برای بزهکاران مقرر کرده است. موضوع سخن در این نوشتار عقوبت دنیوی است.
مقدمه
مجازات یکی از قدیمی ترین نهادهای بشری است. جامعه ای را نمی توان تصور کرد که متجاوزان به قواعد نوشته یا نانوشته ای را که مبنای اداره آن جامعه است، مشمول مجازات قرار ندهد. در بیشتر ادیان، مجازات جایگاهی محکم و دیرینه دارد. طبق عقاید مذهبی، خاطیان از دستورهای خدا، یا خدایان، در انتظار مجازات آسمانی در این جهان یا، در جهان آخرت خواهند بود.نقطه مقابل مجازات، پاداش است و شاید پاداش رفتار نیک، همانند مجازات رفتار زشت، شیوه ای باستانی و ریشه دار باشد. اما مجازات ویژگی مشخصی دارد که به نظر می رسد از بعد فلسفی اعمال آن را مساله برانگیز کند، در حالی که درباره پاداش این سخن صادق نیست؛ مجازات از دیدگاه مجازات دیدگان، خصلتا ناخوشایند است. مسلما برخی از خاطیان می توانند با مجازات های مقرر شده کنار بیایند. ولی از نظر منطقی، همه مجازات ها باید متضمن تنبیه مجرم باشد؛ یعنی متضمن اعمال مجازات هایی که اصولا ناخوشایند است. بدین ترتیب، انسان کیفر دیده با خود کاری کرده است که صرف نظر از هر چیز دیگر، اعمال آن (یعنی مجازات) را برنمی گزید.
مجازات از دید مکتب سودگرایی
...

جدول کلمات

شکنجه

پیشنهاد کاربران

پیامد، نتیجه منفی، عاقبت منفی.


فرجام

افزون بر �سزا� و �پادافره� یاد شده در بالا و نیز واژه ی �پیامد� پیشنهاد شده، واژه ی �فرجام� را نیز در بسیاری باره ها می توان بجای واژه ی از ریشه عربی �عقوبت� نشاند و بکار برد. نمونه:
. . . از عقوبتِ ( همان فرجام پارسی! ) آن و ترسِ افکنده شدن در آتش دوزخ، لرزه بر اندامم می نشیند!�، برگرفته از یادداشتِ �. . . شاید آقا زنبورهای گاوی را بجای زنبورهای عسل اشتباه گرفته است؟!� ب. الف. بزرگمهر ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۲ ، در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/12/blog - post_16. html


پاتیراس در پهلوی
و
پات اپره

پات اپره به پاداپره و سپس پادافره دگرگون شده است.
پی آمد
و
پرجام ( فرجام ) که هم میهنان پیشنهاد داده اند بسیار نیکوست.


کلمات دیگر: