کلمه جو
صفحه اصلی

عکرمه

فرهنگ فارسی

ابن ابو جهل قرشی ( مقت. ۱۳۱ ه.ق ./ ۶۳۴ م . ) . پدرش در محاربه با رسول ص. دربدر کشته شد . عکرمه اسلام آورد و با اهل رده مقاتله کرد و خود در وقعه اجنادین کشته شد.
ابن عمار ابن عقبه حنفی عجلی یمامی مکنی به ابوعمار وی در عصر خویش شیخ یمامه بشمار میرفت و از محدثان بود و اصل او از بصره بوده است

لغت نامه دهخدا

عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] (ع اِ) کبوتر ماده ، یا قمری ماده . و آن بصورت معرفه بکار رود و نیز با «ال » می آید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کبوتر ماده . ج ، عَکارم . (دهار).


عکرمة. [ ع ِرِم َ ] (اِخ ) معروف به ابومحمد الصادق . از داعیان بنی العباس در خراسان بوده است . رجوع به تاریخ حبیب السیر، چ طهران ج 1 ص 258 شود.


عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ازدی ، مکنی به ابوعبداﷲ. تابعی است . و رجوع به ابوعبداﷲ (عکرمة...) شود.


عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] (اِخ ) ابن ابی جهل عمروبن هشام مخزومی قرشی . از بزرگان قریش در جاهلیت و اسلام . وی مانند پدر خویش از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اسلام (ص ) بوده است . عکرمة پس از فتح مکه اسلام آورد و در چند غزوه شرکت جست و به سال 13 هَ .ق . به سن 62سالگی در غزوه ٔ یرموک یا در جنگ مرج الصفر شهید گشت . (از الاعلام زرکلی از تهذیب الاسماء و الاصابة و تاریخ الاسلام و رغبةالاَّمل ).


عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] (اِخ ) ابن خالدبن العاص . تابعی است . (منتهی الارب ).


عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] (اِخ ) ابن عماربن عقبه ٔ حنفی عجلی یمامی ، مکنی به ابوعمار. وی در عصر خویش شیخ یمامه بشمار میرفت و از محدثان بود و اصل او از بصره بوده است . عکرمة در اواخر عمر به بغداد رفت و به سال 159 هَ . ق . در آنجا درگذشت . (از الاعلام زرکلی از تاریخ بغداد و تهذیب التهذیب ). و رجوع به ابوعمار شود.


عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] (اِخ ) ابن خصفةبن قیس عیلان . جدی است جاهلی ، و فرزندان او قبایل ضخمة می باشند. (از الاعلام زرکلی از جمهرةالانساب ).


عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] (اِخ ) جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از اوس را تشکیل میدهند. (از الاعلام زرکلی به نقل از السبائک و نهایةالارب و البیان و الاعراب ).


( عکرمة ) عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] ( ع اِ ) کبوتر ماده ، یا قمری ماده. و آن بصورت معرفه بکار رود و نیز با «ال » می آید. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). کبوتر ماده. ج ، عَکارم. ( دهار ).

عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] ( اِخ ) جدی است جاهلی و فرزندان او بطنی از اوس را تشکیل میدهند. ( از الاعلام زرکلی به نقل از السبائک و نهایةالارب و البیان و الاعراب ).

عکرمة. [ ع ِرِم َ ] ( اِخ ) معروف به ابومحمد الصادق. از داعیان بنی العباس در خراسان بوده است. رجوع به تاریخ حبیب السیر، چ طهران ج 1 ص 258 شود.

عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم ازدی ، مکنی به ابوعبداﷲ. تابعی است. و رجوع به ابوعبداﷲ ( عکرمة... ) شود.

عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی جهل عمروبن هشام مخزومی قرشی. از بزرگان قریش در جاهلیت و اسلام. وی مانند پدر خویش از سرسخت ترین دشمنان پیامبر اسلام ( ص ) بوده است. عکرمة پس از فتح مکه اسلام آورد و در چند غزوه شرکت جست و به سال 13 هَ.ق. به سن 62سالگی در غزوه یرموک یا در جنگ مرج الصفر شهید گشت. ( از الاعلام زرکلی از تهذیب الاسماء و الاصابة و تاریخ الاسلام و رغبةالاَّمل ).

عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] ( اِخ ) ابن خالدبن العاص. تابعی است. ( منتهی الارب ).

عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] ( اِخ ) ابن خصفةبن قیس عیلان. جدی است جاهلی ، و فرزندان او قبایل ضخمة می باشند. ( از الاعلام زرکلی از جمهرةالانساب ).

عکرمة. [ع ِ رِ م َ ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ بریری مدنی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از موالی عبداﷲبن عباس. وی تابعی بود و از داناترین مردم در تفسیر و غزوات بشمار می آمد. عکرمة به سال 25هَ. ق. متولد شد و بعدها به سیاحت بلاد پرداخت و بیش از سیصدتن از وی روایت دارند که در حدود هفتادتن آنان از تابعیانند. وی مدتی در مغرب بسر برد سپس به مدینه بازگشت و به سال 105 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی به نقل از تهذیب التهذیب و حلیةالاولیاء و ابن خلکان ). و رجوع به تاریخ سیستان ص 18 شود.

عکرمة. [ ع ِ رِ م َ ] ( اِخ ) ابن عماربن عقبه حنفی عجلی یمامی ، مکنی به ابوعمار. وی در عصر خویش شیخ یمامه بشمار میرفت و از محدثان بود و اصل او از بصره بوده است. عکرمة در اواخر عمر به بغداد رفت و به سال 159 هَ. ق. در آنجا درگذشت. ( از الاعلام زرکلی از تاریخ بغداد و تهذیب التهذیب ). و رجوع به ابوعمار شود.

عکرمة. [ع ِ رِ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بریری مدنی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از موالی عبداﷲبن عباس . وی تابعی بود و از داناترین مردم در تفسیر و غزوات بشمار می آمد. عکرمة به سال 25هَ . ق . متولد شد و بعدها به سیاحت بلاد پرداخت و بیش از سیصدتن از وی روایت دارند که در حدود هفتادتن آنان از تابعیانند. وی مدتی در مغرب بسر برد سپس به مدینه بازگشت و به سال 105 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی به نقل از تهذیب التهذیب و حلیةالاولیاء و ابن خلکان ). و رجوع به تاریخ سیستان ص 18 شود.


دانشنامه آزاد فارسی

عِکْرِمَه (۲۵ـ۱۰۵ق)
مفسر قرآن. از اسیران آزادشده و شاگرد ابن عباس بود. گویند به ممالکی بسیار سفر کرد. مدتی در مغرب زیست؛ سرانجام به مدینه بازگشت و همان جا درگذشت. در تفسیر مغازی میان تابعیان مقامی برجسته داشت. گویا در تفسیر و نزول قرآن کتابی به نقل از ابن عباس داشته است. ۳۰۰ نفر از او روایت کرده اند که در میان آنان ۷۰ تن تابعی بوده اند. از اتهام هایی که به عکرمه زده اند آن است که می گفت هرآنچه در قرآن آمده است، می داند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عکرمه (جایگاه تفسیری). عِکْرِمه از اسیران بربرى، آزادشده و شاگرد ابن عباس بود و جایگاه تفسیری عکرمه میان تابعان و بعد از تابعان مقام برجسته اى داشت.
ابوعبداللّه عکرمة بن عبداللّه از بربرهای مراکش (شمال آفریقا) است. او غلام حصین بن حر عنبری بود که او را به ابن عباس -هنگامی که از طرف امیر مؤمنان (علیه السّلام) و الی بصره بود- بخشید. ابن عباس برای آموختن قرآن و سنت به او بسیار تلاش کرد و نامی عربی بر او نهاد.
ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۵، شماره ۴۲۱.
ابن سعد می گوید: «او را می بست و به او قرآن و سنت می آموخت».
ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۳، ص۲۶۵، شماره ۴۲۱.
هـنـگـامی که ابن عباس مرد عکرمه همچنان غلام او بود سپس علی بن عباس عکرمه را به چهار هزار دینار به خالد بن یزید فروخت. عـکـرمـه بـه او گفت علم پدر خود را به چهار هزار دینار فروختی علی بن عباس معامله را فسخ نمود و عکرمه را آزاد کرد. عـکرمه می گفت چهل سال کسب علم نمودم و نیز من درب منزل ابن عباس فتوا می دادم و ابن عباس در درون خانه بود.
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۲۴۴.
...


کلمات دیگر: