earshell, nacre stipule
گوش ماهی
فارسی به انگلیسی
seashell
مترادف و متضاد
گوش ماهی، دوختن لبه تزئینی، حلزوونهای دوکپهای
گوش ماهی، لبه تزئینی به لباس، گوشت بریان خوک
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نام عام کلی. نرم تنان دو کفه یی . ۲ - بالاخص نام گونه ای نرم تن دو کفه یی بنام کاردیوم که در سواحل بحر خزر گونه های آن فراوان است و جهت زینت باغچه ها و گلدانها از صدفهای آن استفاده میکنند کاردیوم : دریاست روزگار که هر گوش ماهیی افکند بر کنار و صدف درمیان کشید . ( خاقانی . سج. ۳ ) ۷۶۶ - پیال. شراب که از صدف سازند پیال. صدفین : یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند دریا کشان ره زده عطشان صبحگاه . ( خاقانی )
فرهنگ معین
(اِمر. ) صدف ، غلاف صدف .
لغت نامه دهخدا
گوش ماهی. ( اِ مرکب ) صدف را می گویند و آن غلاف مروارید است. ( برهان ). نوعی است از صدف که به گوش ماهی ماند. ( رشیدی ). گوش دریا. ( آنندراج ). حَرج. ( مهذب الاسماء ). ذَبل. ( منتهی الارب ). صدف. ( بحر الجواهر ). مِنقاف ، نوعی گوش ماهی. ( از المنجد ). وَدع. وَدَع. ( بحرالجواهر ) :
مرا یک گوش ماهی بس کند جای
دهان مار چون سازم نشیمن.
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است.
که نبود جای دُر در گوش ماهی.
پر از گوش ماهی هزارآبگیر.
یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا
تا بحر سینه جیفه سودا برافکند.
دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه.
هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم.
مرا یک گوش ماهی بس کند جای
دهان مار چون سازم نشیمن.
خاقانی.
من و گوشه کهتر از گوش ماهی که گیتی چو دریا مشوش فتاده است.
خاقانی.
چنان تنگی در او از جوش ماهی که نبود جای دُر در گوش ماهی.
سلیم ( از آنندراج ).
شد از موج آن بیکران بحر قیرپر از گوش ماهی هزارآبگیر.
ملاعبداﷲ هاتفی ( از آنندراج ).
|| پیاله که از صدف سازند. ( برهان ). پیاله صدفی. ( رشیدی ). پیاله شراب ازصدف. ( از مجموعه مترادفات ص 83 ) : یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا
تا بحر سینه جیفه سودا برافکند.
خاقانی.
یک گوش ماهیی بده از می که حاضرنددریاکشان ره زده عطشان صبحگاه.
خاقانی.
باده به گوش ماهیی بیش مده که در جهان هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم.
خاقانی.
فرهنگ عمید
صدف، غلاف صدف، گوش دریا.
دانشنامه عمومی
See text
گوش ماهی یکی از جانوران نرم تن آبزی است.خانواده گوش ماهیان را می توان در همه دریاهای جهان یافت. این جانوران دارای ارزش خوراکی برای انسان ها هستند.
گوش ماهی ها بر سطح کف دریاها زندگی می کنند و صدف محدب آن ها رو به کف قرار می گیرد. گوش ماهی های جوان خود را با رشته هایی به نام رَسَنَک به لایه زیر خود وصل می کنند ولی گوش ماهی های بالغ از کف جدا هستند و بیشتر در کف های شنی ساکن می شوند.
در سال ۲۰۰۵ میلادی ۸۰ درصد صید گوش ماهی و دوکفه ای های جهان در کشور چین انجام شد.
گوش ماهی یکی از جانوران نرم تن آبزی است.خانواده گوش ماهیان را می توان در همه دریاهای جهان یافت. این جانوران دارای ارزش خوراکی برای انسان ها هستند.
گوش ماهی ها بر سطح کف دریاها زندگی می کنند و صدف محدب آن ها رو به کف قرار می گیرد. گوش ماهی های جوان خود را با رشته هایی به نام رَسَنَک به لایه زیر خود وصل می کنند ولی گوش ماهی های بالغ از کف جدا هستند و بیشتر در کف های شنی ساکن می شوند.
در سال ۲۰۰۵ میلادی ۸۰ درصد صید گوش ماهی و دوکفه ای های جهان در کشور چین انجام شد.
wiki: گوش ماهی
نقل قول ها
• «من و گوشه کهتر از گوش ماهی // که گیتی چو دریا مشوش فتاده است.» -> خاقانی
• «یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند // دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه.» -> خاقانی
• «باده به گوش ماهیی بیش مده که در جهان // هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم..» -> خاقانی
• «مرا یک گوش ماهی بس کند جای // دهان مار چون سازم نشیمن.» -> خاقانی
• «چنان تنگی در او از جوش ماهی // که نبود جای دُر در گوش ماهی.» (ازآنندراج) -> سلیم
• «شد از موج آن بیکران بحر قیر // پر از گوش ماهی هزار آبگیر.» (از آنندراج) -> ملاعبداللّه هاتفی
• «یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند // دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه.» -> خاقانی
• «باده به گوش ماهیی بیش مده که در جهان // هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم..» -> خاقانی
• «مرا یک گوش ماهی بس کند جای // دهان مار چون سازم نشیمن.» -> خاقانی
• «چنان تنگی در او از جوش ماهی // که نبود جای دُر در گوش ماهی.» (ازآنندراج) -> سلیم
• «شد از موج آن بیکران بحر قیر // پر از گوش ماهی هزار آبگیر.» (از آنندراج) -> ملاعبداللّه هاتفی
wikiquote: گوش ماهی
پیشنهاد کاربران
صدف
کلمات دیگر: