خاقانی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به خاقان سلطانی .
محمد بن یحیی بن عبیدالله ابن یحیی بن خاقان مکنی بابوعلی وزیر مقتدر خلیفه عباسی بود .
لغت نامه دهخدا
خاقانی . (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن یحیی بن عبیداﷲ ابن یحیی مکنی به ابوالقاسم . وزیر مقتدر خلیفه ٔ عباسی بود که بسال 313 هَ . ق . مقتدر او را از وزارت عزل کرد و ابوالعباس احمدبن عبیداﷲ خصیبی را بجای او نشاند (از خاندان نوبختی چ عباس اقبال ص 184).
خاقانی . (اِخ ) محمدبن یحیی بن عبیداﷲبن یحیی بن خاقان مکنی به ابوعلی وزیر مقتدر خلیفه ٔ عباسی بود. مقتدر وی را در سال 299 هَ . ق . بجای ابوالحسن علی بن محمدبن الفرات نشاندو تا محرم سال 301 هَ . ق . او بر این مسند تکیه زده بود. (از تاریخ خاندان چ نوبختی عباس اقبال ص 98).
خاقانی. ( اِ ) نوعی خربزه است در مشهد و بنام خربزه خاقانی در آنجا شهرت دارد.
خاقانی. ( اِ ) نوع مخصوصی آجر است که از آجر نظامی بزرگتر میباشد و برای پلکان بکار میرود.
خاقانی. ( اِخ )نام یکی از منجمین است. در تاریخ الحکماء ابن قفطی مینویسد وی در علم نجوم و تفسیر و حل زیجات و طبایع کواکب و احکام حوادث بصیر بوده و در عشر سوم مائه پنجم هجرت وفات یافته است یعنی تقریباً در حدود سالهای 420 - 430 هَ. ق. ( از گاهنامه سید جلال طهرانی ).
خاقانی. ( اِخ ) ابراهیم دربندی. رجوع به ابراهیم دربندی شود.
خاقانی. ( اِخ ) احمدبن محمد خزاعی انطاکی متوفی بسال 399 هَ. ق. صاحب کتاب «التاریخ الخاقانی » است و مسعودی از او در مروج الذهب نام برده است. ( از کشف الظنون ).
خاقانی. ( اِخ ) افضل الدین بدیل ابراهیم بن علی خاقانی حقایقی شَروانی ملقب به حسان العجم یکی از بزرگترین شاعران و از فحول بلغای ایران است. لقب حسّان ُالعَجَم را که بحق در خور اوست ، عم او کافی الدین عمر به وی داد و خاقانی خود چندبار خویشتن را بدین لقب خوانده و عوفی هم همین لقب را برای وی یاد کرده است ، اما لقب دیگر او افضل الدین عنوان مشهورتر او بوده است و معاصران وی او را به همین لقب می خوانده اند و خود هم خویشتن را بسبب همین لقب گاه افضل یاد می کرده است . اسم او را تذکره نویسان ابراهیم نوشته اند ولی او خود نام خویش را «بدیل » گفته و در بیتی چنین آورده است :
بَدَل من آمدم اندر جهان سنائی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.
پدر او نجیب الدین علی مروی درودگر بود و خاقانی بارها در اشعار خود به درود گری او اشارت کرده است و جد او جولاهه و مادرش جاریه ای نسطوری و طباخ از رومیان بوده که اسلام آورده . عمش کافی الدین عمربن عثمان مردی طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در کنف حمایت و حضانه تربیت او بود و بارها از حقوق او یاد کرده و آن مرد فیلسوف را به نیکی ستوده و نیز چندی از تربیت پسر عم خود وحیدالدین عثمان برخوردار بوده است و باآنکه در نزد عم و پسر عم انواع علوم ادبی و حکمی رافرا گرفت چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجوی شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان بسر می برد، کسب فنون شاعری کرده بود. عنوان شعری او در آغاز امر «حقایقی » بود ولی پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر معرفی کرد لقب «خاقانی » بر او نهاد . بعداز ورود بخدمت خاقان اکبر فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه خاقانی بدربار شروانشاهان اختصاص یافت و صلتهای گران از آن پادشاه بدو رسید. بعد از چندی از خدمت شروانشاه ملول شد و بامید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق آرزوی عراق و خراسان در خاطرش خلجان کرد و این میل از اشارات متعدد شاعر مشهود است لیکن شروانشاه او را رها نمی کرد تا بمیل دل رخت از آن سامان بر بندد و این تضییق موجب دلتنگی شاعر بود تا عاقبت روی بعراق نهاد و تا ری رفت لیکن آنجا بیمار شد . در همان حال خبر حمله غزان بر خراسان و حبس سنجرو قتل امام محمدبن یحیی بدو رسید و او را از ادامه ٔسفر باز داشت و ببازگشت به «حبسگاه شروان » مجبور ساخت اما چیزی از توقف او در شروان و حضور در مجالس شروانشاه نگذشت که بقصد حج و دیدن امرای عراقین اجازت سفر خواست و در زیارت مکه و مدینه قصائد غرا سرود و در بازگشت با چند تن از رجال بزرگ و از آنجمله با سلطان محمدبن محمود سلجوقی ( 548 - 554 هَ. ق. ) و جمال الدین محمدبن علی اصفهانی وزیر قطب الدین صاحب موصل ملاقات کرد و با معرفی این وزیر بخدمت المقتفی لامراﷲ خلیفه عباسی رسید و گویا خلیفه تکلیف شغل دبیری به وی کرد ولی او نپذیرفت و در همین اوان که مصادف با حدود سال 551 یا 552 هَ. ق. بوده است سرگرم سرودن تحفةالعراقین خود بود . در دنبال سفر خود به بغداد، خاقانی کاخ مداین را دید و قصیده غرای خود را درباره آن کاخ مخروب بساخت و درورود به اصفهان قصیده خود را در وصف اصفهان و اعتذار از هجوی که مجیرالدین بیلقانی درباره آن شهر سروده و به خاقانی نسبت داده بود، پرداخت و کدورتی را که رجال آن شهر نسبت به خاقانی یافته بودند، و نموداری از آن را در قصیده جمال الدین عبدالرزاق می بینیم به صفا مبدل کرد. در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست. لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی ، که شاید سعایت ساعیان بوده است ، کار به نقار و کدورت کشید چنانکه کار بحبس شاعر انجامید وبعد از مدتی قریب به یک سال به شفاعت عزالدوله نجات یافت. حبس خاقانی وسیله سرودن چند قصیده حبسیه زیبای او شده که در دیوانش ثبت است. و او بعد از چندی در حدود سال 569 هَ. ق. به سفر حج رفت و بعد از بازگشت بشروان در سال 571 هَ. ق. فرزندش رشیدالدین راکه نزدیک بیست سال داشت از دست داد و بعد از آن مصیبت دیگر بر او روی نمود چندانکه میل به عزلت کرد و در اواخر عمر در تبریز بسر برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعراء محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را دولتشاه 582 هَ. ق. نوشته است و آن را با عداد دیگر نیز نقل کرده اند و از آنجمله در کتاب نتایج الافکار این واقعه بسال 595 هَ. ق. ثبت شده است. ( کتاب دانشمندان آذربایجان مرحوم تربیت ص 130 ). و این قول اقرب بصواب است ( سخن و سخنوران ، چ فروزانفر ص 349 ). خاقانی با خاقان اکبر ابوالهیجا فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه و پسرش خاقان کبیر جلال الدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر که هر دو باستاد توجه و اقبالی تام داشتند و وی را براتبه و صلات جزیل می نواختند، معاصر بود. غیر از شروانشاهان خاقانی با امرای اطراف و حتی سلاطین دوردستی مانند خوارزمشاه نیز رابطه داشت و آنان را مدح میگفت و از این ممدوحانند علاءالدین اتسزبن محمد خوارزمشاه ( 521 - 551 هَ. ق. ) که خاقانی او را در اوایل عهد شاعری خود مدح گفته بود و نصرةالدین اسپهبد ابوالمظفرکیالواشیر و غیاث الدین محمدبن محمودبن ملکشاه ( 548 - 554 ) که خاقانی در سفر عراق او را دیدار کرد، و رکن الدین ارسلان بن طغرل ( 555 - 571 هَ. ق. ) و مظفرالدین علاءالدین تکش بن ایل ارسلان خوارزمشاه و چند تن دیگراز شهریاران نواحی مجاور شروان. از شاعران عهد خود خاقانی با چندتن روابطی بدوستی یا دشمنی داشت و از همه آنان قدیمتر ابوالعلاء گنجوی است که استاد خاقانی در شعر و ادب بود و او را بعد از تربیت دختر داد و بدربار شروانشاه برد. لیکن کارشان بزودی به نقار و هجو کشید و در تحفةالعراقین خاقانی ابیانی در هجو آن استاد هست ، لیکن خاقانی پاداش این بی ادبی را به استاد از شاگرد خود مجیرالدین بیلقانی گرفت و از بدزبانیهای او چنانکه باید آزرده شد. از معاصران خاقانی میان او و نظامی رشته های مودت بسبب قرب جوار مستحکم بود و چون خاقانی درگذشت نظامی در رثاء او گفت :
خاقانی . (اِ) نوع مخصوصی آجر است که از آجر نظامی بزرگتر میباشد و برای پلکان بکار میرود.
خاقانی . (اِ) نوعی خربزه است در مشهد و بنام خربزه ٔ خاقانی در آنجا شهرت دارد.
خاقانی . (اِخ ) ابراهیم دربندی . رجوع به ابراهیم دربندی شود.
خاقانی . (اِخ ) احمدبن محمد خزاعی انطاکی متوفی بسال 399 هَ . ق . صاحب کتاب «التاریخ الخاقانی » است و مسعودی از او در مروج الذهب نام برده است . (از کشف الظنون ).
خاقانی . (ص نسبی ) منسوب به خاقان . مجازاً بمعنی لایق خاقان و خاقان مآب می آید.
خاقانی . (اِخ ) افضل الدین بدیل ابراهیم بن علی خاقانی حقایقی شَروانی ملقب به حسان العجم یکی از بزرگترین شاعران و از فحول بلغای ایران است . لقب حسّان ُالعَجَم را که بحق در خور اوست ، عم او کافی الدین عمر به وی داد و خاقانی خود چندبار خویشتن را بدین لقب خوانده و عوفی هم همین لقب را برای وی یاد کرده است ، اما لقب دیگر او افضل الدین عنوان مشهورتر او بوده است و معاصران وی او را به همین لقب می خوانده اند و خود هم خویشتن را بسبب همین لقب گاه افضل یاد می کرده است . اسم او را تذکره نویسان ابراهیم نوشته اند ولی او خود نام خویش را «بدیل » گفته و در بیتی چنین آورده است :
بَدَل من آمدم اندر جهان سنائی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.
پدر او نجیب الدین علی مروی درودگر بود و خاقانی بارها در اشعار خود به درود گری او اشارت کرده است و جد او جولاهه و مادرش جاریه ای نسطوری و طباخ از رومیان بوده که اسلام آورده . عمش کافی الدین عمربن عثمان مردی طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در کنف حمایت و حضانه ٔ تربیت او بود و بارها از حقوق او یاد کرده و آن مرد فیلسوف را به نیکی ستوده و نیز چندی از تربیت پسر عم خود وحیدالدین عثمان برخوردار بوده است و باآنکه در نزد عم و پسر عم انواع علوم ادبی و حکمی رافرا گرفت چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجوی شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان بسر می برد، کسب فنون شاعری کرده بود. عنوان شعری او در آغاز امر «حقایقی » بود ولی پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر معرفی کرد لقب «خاقانی » بر او نهاد . بعداز ورود بخدمت خاقان اکبر فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه خاقانی بدربار شروانشاهان اختصاص یافت و صلتهای گران از آن پادشاه بدو رسید. بعد از چندی از خدمت شروانشاه ملول شد و بامید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق آرزوی عراق و خراسان در خاطرش خلجان کرد و این میل از اشارات متعدد شاعر مشهود است لیکن شروانشاه او را رها نمی کرد تا بمیل دل رخت از آن سامان بر بندد و این تضییق موجب دلتنگی شاعر بود تا عاقبت روی بعراق نهاد و تا ری رفت لیکن آنجا بیمار شد . در همان حال خبر حمله ٔ غزان بر خراسان و حبس سنجرو قتل امام محمدبن یحیی بدو رسید و او را از ادامه ٔسفر باز داشت و ببازگشت به «حبسگاه شروان » مجبور ساخت اما چیزی از توقف او در شروان و حضور در مجالس شروانشاه نگذشت که بقصد حج و دیدن امرای عراقین اجازت سفر خواست و در زیارت مکه و مدینه قصائد غرا سرود و در بازگشت با چند تن از رجال بزرگ و از آنجمله با سلطان محمدبن محمود سلجوقی (548 - 554 هَ . ق .) و جمال الدین محمدبن علی اصفهانی وزیر قطب الدین صاحب موصل ملاقات کرد و با معرفی این وزیر بخدمت المقتفی لامراﷲ خلیفه ٔ عباسی رسید و گویا خلیفه تکلیف شغل دبیری به وی کرد ولی او نپذیرفت و در همین اوان که مصادف با حدود سال 551 یا 552 هَ . ق . بوده است سرگرم سرودن تحفةالعراقین خود بود . در دنبال سفر خود به بغداد، خاقانی کاخ مداین را دید و قصیده ٔ غرای خود را درباره ٔ آن کاخ مخروب بساخت و درورود به اصفهان قصیده ٔ خود را در وصف اصفهان و اعتذار از هجوی که مجیرالدین بیلقانی درباره ٔ آن شهر سروده و به خاقانی نسبت داده بود، پرداخت و کدورتی را که رجال آن شهر نسبت به خاقانی یافته بودند، و نموداری از آن را در قصیده ٔ جمال الدین عبدالرزاق می بینیم به صفا مبدل کرد. در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست . لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی ، که شاید سعایت ساعیان بوده است ، کار به نقار و کدورت کشید چنانکه کار بحبس شاعر انجامید وبعد از مدتی قریب به یک سال به شفاعت عزالدوله نجات یافت . حبس خاقانی وسیله ٔ سرودن چند قصیده ٔ حبسیه ٔ زیبای او شده که در دیوانش ثبت است . و او بعد از چندی در حدود سال 569 هَ . ق . به سفر حج رفت و بعد از بازگشت بشروان در سال 571 هَ . ق . فرزندش رشیدالدین راکه نزدیک بیست سال داشت از دست داد و بعد از آن مصیبت دیگر بر او روی نمود چندانکه میل به عزلت کرد و در اواخر عمر در تبریز بسر برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعراء محله ٔ سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را دولتشاه 582 هَ . ق . نوشته است و آن را با عداد دیگر نیز نقل کرده اند و از آنجمله در کتاب نتایج الافکار این واقعه بسال 595 هَ . ق . ثبت شده است . (کتاب دانشمندان آذربایجان مرحوم تربیت ص 130). و این قول اقرب بصواب است (سخن و سخنوران ، چ فروزانفر ص 349). خاقانی با خاقان اکبر ابوالهیجا فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه و پسرش خاقان کبیر جلال الدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر که هر دو باستاد توجه و اقبالی تام داشتند و وی را براتبه و صلات جزیل می نواختند، معاصر بود. غیر از شروانشاهان خاقانی با امرای اطراف و حتی سلاطین دوردستی مانند خوارزمشاه نیز رابطه داشت و آنان را مدح میگفت و از این ممدوحانند علاءالدین اتسزبن محمد خوارزمشاه (521 - 551 هَ . ق .) که خاقانی او را در اوایل عهد شاعری خود مدح گفته بود و نصرةالدین اسپهبد ابوالمظفرکیالواشیر و غیاث الدین محمدبن محمودبن ملکشاه (548 - 554) که خاقانی در سفر عراق او را دیدار کرد، و رکن الدین ارسلان بن طغرل (555 - 571 هَ . ق .) و مظفرالدین علاءالدین تکش بن ایل ارسلان خوارزمشاه و چند تن دیگراز شهریاران نواحی مجاور شروان . از شاعران عهد خود خاقانی با چندتن روابطی بدوستی یا دشمنی داشت و از همه ٔ آنان قدیمتر ابوالعلاء گنجوی است که استاد خاقانی در شعر و ادب بود و او را بعد از تربیت دختر داد و بدربار شروانشاه برد. لیکن کارشان بزودی به نقار و هجو کشید و در تحفةالعراقین خاقانی ابیانی در هجو آن استاد هست ، لیکن خاقانی پاداش این بی ادبی را به استاد از شاگرد خود مجیرالدین بیلقانی گرفت و از بدزبانیهای او چنانکه باید آزرده شد. از معاصران خاقانی میان او و نظامی رشته های مودت بسبب قرب جوار مستحکم بود و چون خاقانی درگذشت نظامی در رثاء او گفت :
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغا من شدم آخر دریغا گوی خاقانی .
رشیدالدین وطواط شاعر استاد عهد خاقانی هم چندی با استاد دوستی داشته و آن دو بزرگ یکدیگررا ثنا گفته اند ولی آخر کارشان بهجا کشید. فلکی شروانی هم از معاصران و یاران خاقانی بود و اثیر اخسیکتی که طریقه ٔ خاقانی را تتبع می کرده از معارضان وی شمرده میشد. علاوه بر این گروه خاقانی با عده ای دیگر ازشاعران و عالمان زمان روابط نزدیک و مکاتبه داشته وبر روی هم کمتر کسی از شاعران است که هم در عهد خودبه آن درجه اشتهار رسیده باشد که او رسید. از آثار خاقانی علاوه بر دیوان او که متضمن قصاید و مقطعات و ترجیعات و غزلها و رباعیات است مثنوی تحفةالعراقین اوست که بنام جمال الدین ابوجعفر محمدبن علی اصفهانی وزیر صاحب موصل که از رجال معروف قرن ششم بوده است سروده این منظومه را خاقانی در شرح نخستین مسافرت خود به مکه و عراقین ساخته و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است . خاقانی از جمله ٔ بزرگترین شاعران قصیده گوی و از ارکان شعر فارسی است . قوت اندیشه و مهارت او در ترکیب الفاظ و خلق معانی و ابتکار مضامین جدید و پیش گرفتن راههای خاص در توصیف و تشبیه مشهور است ، و هیچ قصیده و قطعه و شعر او نیست که از این جهات تازگی نداشته باشد. قدرتی که او در التزام ردیفهای مشکل نشان داده کم نظیر است چنانکه در بسیاری از قصائد خود یک فعل مانند «برافکند» «برنخاست » «نیامده است » «نمی یابم « »بر افروز» «شکستم » و امثال آنها، یا یک فعل و متعلق آن مانند «درکشم هر صبحدم » و «بر نتابد بیش از این » یا اسم و صفت را ردیف قرار داده است .مهارت خاقانی در وصف از غالب شاعران قصیده سرا بیشتر است . اوصاف مختلف او مانند وصف آتش ، بادیه ، صبح ، مجلس بزم ، بهار، خزان ، طلوع آفتاب و امثال آنها در شمار اوصاف رائع زبان فارسی است ترکیبات او که غالباً با خیالات بدیع همراه و باستعارات و کنایات عجیب آمیخته است معانی خاصی را که تا عهد او سابقه نداشته مشتمل است مانند «اکسیر نفس ناطقه » برای «سخن » «دو طفل هندو» برای «دو مردمک چشم »، «سه گنج نفس » یعنی قوای سه گانه : متفکره و مخیله و حافظه ، «مهد چشم » ، «قصر دماغ » و صدها ترکیب نظیر اینها که در هر قصیده و غالباً در هر بیت از ابیات قصیده های او میتوان یافت . خاقانی بر اثر احاطه ٔ بغالب علوم و اطلاعات و اسمار مختلف عهد خود، و قدرت خارق العاده ای که در استفاده از آن اطلاعات در تعاریض کلام داشته ، توانسته است مضامین علمی خاصی در شعر ایجاد کند که غالب آنها پیش از او سابقه نداشته است . برای او استفاده از لغات عرب در شعر فارسی محدود بحدی نیست حتی آنها که برای فارسی زبانان غرابت استعمال دارد. با تمام این احوال چیزی که شعر خاقانی را مشکل نشان میدهد و دشوار مینمایاند این دو علت اخیر یعنی استفاده از افکار و اطلاعات علمی وبکار بردن لغات دشوار نیست ، بلکه این دو عامل وقتی با عوامل مختلفی از قبیل رقت فکر و باریک اندیشی او در ابداع مضامین و اختراع ترکیبات خاص تازه و بکار بردن استعارات و کنایات مختلف و متعدد و امثال آنها جمع شود، فهم بعضی از ابیات او را دشوار میکند و با تمام این احوال اگر کسی با لهجه و سیاق سخن او خوگیرد از وسعت دایره ٔ این اشکالات بسیار کاسته میشود. این شاعر استاد که مانند اکثر استادان عهد خود بروش سنائی در زهد و وعظ نظر داشته ، بسیار کوشیده است که از این حیث با او برابری کند و در غالب قصائد حکمی و غزلهای خود از آن استاد پیروی نماید، و از مفاخرات او یکی آن است که خود را جانشین سنائی میداند در قطعه ای بمطلع ذیل :
چون فلک دور سنائی در نوشت
آسمان چون من سخن گستربزاد.
و شاید یکی از علل این امر ذوق و علاقه ای باشد که در اواخر حال بتصوف حاصل کرده و بقول خود درسی سال چند چله نشسته بود. خاقانی در عین مداحی مردی ابی الطبع و بلند همت و آزاده بود و با وجود نزدیکی بدربارهای معروف و علاقه ای که از جانب شروانشاه و خلیفه بتعهد امور دیوانی از طرف او شده بود، همواره از اینگونه مشاغل که به انصراف او از عوالم معنوی می انجامید اجتناب داشت بر رویهم این شاعر از باب علم و ادب و مقام و مرتبه ای بلند و استادی و مهارت در فن خود در شمار شاعران کم نظیر و از ارکان فارسی است و شیوه ٔاو که در شمار سبکهای مطبوع شعر است ، پس از وی موردتقلید و پیروی بسیاری از شاعران پارسی زبان قرار گرفت . (از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 2 صص 776 - 784). برای کسب اطلاع بیشتر از خاقانی میتوان بمآخذ زیر که درپاورقی ج 1 آتشکده ٔ آذر چ سادات ناصری آمده است رجوع کرد: آثارالبلاد قزوینی ، بستان السیاحه ص 324، بهارستان جامی ، تاریخ ادبیات دکتر شفق ، تاریخ ایران سایکس ، تاریخ گزیده ص 818، تذکره ٔ خلاصة الافکار، تذکره ٔ دولتشاه سمرقندی چ لیدن صص 78 - 83 و صص 70 و 71 و چ هند ص 39، دانشمندان آذربایجان ، ریاض العارفین چ 2 صص 317 تا 326، سخن و سخنوران ، شعر العجم شبلی نعمانی ج 5 صص 6 - 9، خاقانی شروانی به قلم عبدالرسول خیام پور چ تبریز سال 1327 هَ . ش . شروح خاقانی از عبدالوهاب حسینی و محمدبن داود شادی آبادی ، طرائق الحقایق چ تهران ج 2 ص 280، عرفات العاشقین ، لباب الالباب ، مجالس المؤمنین قاضی نوراﷲ شوشتری مجلس دوازدهم ، مجله ٔ ارمغان سال 5 و 6 شرح حال خاقانی به قلم ناصح ، مجله ٔارمغان سال 23 شماره ٔ اول مقاله ٔ استاد سعید نفیسی راجع به شروان ، مجله ٔ یادگار سال 4 شماره ٔ 9 و 10 حبسیّات خاقانی به قلم نوائی ، مرآت الخیال چ هند ص 29،مقدمه ٔ حدائق السحر رشید وطواط به قلم عباس اقبال آشتیانی ، مقدمه ٔ دیوان خاقانی از مرحوم عبدالرسولی ، مقدمه ٔ دیوان دکتر ضیاءالدین سجادی ، مقدمه و شرح قصیده ای از شیخ آذری در جواهر الاسرار ضمیمه ٔ مسیحیه اشعةاللمعات ، نتایج الافکار، نفحات الانس ص 546 و 547، هدیة الاحباب فی ذکر المعروفین بالکنی و الالقاب و الانساب مرحوم حاج شیخ عباس قمی ص 129 (که او را شیعه دانسته است ).
خاورشناسانی که درباره ٔ خاقانی تحقیقات کرده اند: خانیکوف (روزنامه ٔ آسیائی ماههای اوت و سپتامبر 1836 و مارس و آوریل 1865 م .)، مینورسکی (قصیده ٔ مسیحیه رساله ای به انگلیسی چاپ سال 1945 م .)، کارل زالمان (رباعیات خاقانی )، هرمان اته که از خانیکوف استفاده کرده است . ادوارد برون (که تحقیقات خانیکوف را در تاریخ ادبیات خود آورده است ). گ : چایکین و آ: ولدیرف نقل از رساله ٔ مینورسکی . پرفسور یوری مار تحقیقاتی درباره ٔ قصیده ٔ مسیحیه دارد. (نقل از پاورقی آتشکده ٔ آذر ص 150و 151).
بنابر توصیه ٔ کتبی مرحوم دهخدا قصیده ٔ مدائن خاقانی تماماً نقل میشود و برای این نقل دیوان خاقانی چ سجادی مورد استفادت قرار گرفته .
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینه ٔ عبرت دان
یک ره ز لب دجله منزل بمدائن کن
وز دیده دوم دجله برخاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله ٔ خون گوئی
کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان
بینی که لب دجله چون کف بدهان آرد
گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله
خود آب شنیدستی کاتش کندش بریان
بر دجله گری نونو وزدیده زکاتش ده
گر چه لب دریا هست از دجله زکاة استان
گر دجله در آموزد باد لب و سوز دل
نیمی شود افسرده نیمی شود آتشدان
تا سلسله ٔ ایوان بگسست مدائن را
در سلسله شد دجله ، چون سلسله شدپیچان
گه گه بزبان اشک آواز ده ایوان را
تا بو که بگوش دل پاسخ شنوی زایوان
دندانه ٔ هر قصری پندی دهدت نونو
پند سر دندانه بشنو زبن دندان
گوید که تو از خاکی ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
از نوحه جغد الحق ماییم بدرد سر
از دیده گلابی کن درد سرما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی
جغد است پی بلبل ، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم ، این رفت ستم برما
بر قصر ستمکاران گوئی چه رسد خذلان
گوئی که نگون کرده است ایوان فلک وش را
حکم فلک گردان یا حکم فلک گردان
بر دیده ٔ من خندی کاینجا ز چه می گرید
گریند برآن دیده کاینجا نشود گریان
نی زال مدائن کم از پیرزن کوفه
نی حجره ٔ تنگ این کمتر ز تنور آن
دانی چه مدائن را با کوفه برابر نه
از سینه تنوری کن وز دیده طلب طوفان
این هست همان ایوان کز نقش رخ مردم
خاک در او بودی دیوار نگارستان
این هست همان درگه کو راز شهان بودی
دیلم ملک بابل ، هندو شه ترکستان
پندار همان عهد است از دیده ٔ فکرت بین
در سلسله ٔ درگه ، در کوکبه ٔمیدان
از اسب پیاده شو بر نطع زمین رخ نه
زیر پی پیلش بین شهمات شده نعمان
ای بس شه پیل افکن کافکنده بشه پیلی
شطرنجی تقدیرش درماتگه حرمان
مست است زمین زیرا خورده است بجای می
در کاس سر هرمز خون دل نوشروان
بس پند که بود آنگه در تاج سرش پیدا
صد پند نوشت اکنون در مغز سرش پنهان
کسری و ترنج زر، پرویز و به زرین
بر باد شده یکسر، با خاک شده یکسان
پرویز به هر یومی زرین تره آوردی
کردی ز بساط زر زرین تره را بستان
پرویز کنون گم شد زان گم شده کمتر گوی
زرین تره کو برخوان ؟ رو کم ترکوا برخوان
گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک
زیشان شکم خاک است آبستن جاویدان
بس دیر همی زاید آبستن خاک ، آری
دشوار بود زادن ، نطفه ستدن آسان
خون دل شیرین است آن می که دهد رزبن
زآب و گل پرویز است آن خم که نهد دهقان
چندین تن جباران کاین خاک فرو خورده است
این گرسنه چشم آخر هم سیر نشد زایشان
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
این زال سپیدابرو وین مام سیه پستان
خاقانی از این درگه دریوزه ٔ عبرت کن
تا از در تو زآن پس در یوزه کند خاقان
امروز گر از سلطان رندی طلبد توشه
فردا ز در رندی توشه طلبد سلطان
گر زاد ره مکه توشه است به هر شهری
تو زاد مدائن بر تحفه ز پی شروان
هر کس برد از مکه سبحه ز گل حمزه
پس تو زمدائن بر تسبیح گل سلمان
این بحر بصیرت بین بی شربت از او مگذر
کز شطچنین بحری لب تشنه شدن نتوان
اخوان که زره آیند آرند ره آوردی
این قطعه ره آورد است از بهر دل اخوان
بنگر که در این قطعه چه سحر همی راند
مهتوه مسیحا دل ، دیوانه ٔ عاقل جان .
خاقانی . (اِخ )نام یکی از منجمین است . در تاریخ الحکماء ابن قفطی مینویسد وی در علم نجوم و تفسیر و حل زیجات و طبایع کواکب و احکام حوادث بصیر بوده و در عشر سوم مائه ٔ پنجم هجرت وفات یافته است یعنی تقریباً در حدود سالهای 420 - 430 هَ . ق . (از گاهنامه ٔ سید جلال طهرانی ).
دانشنامه عمومی
قصاید و غزلیات خاقانی، به تصحیح عزیزالله علیزاده، تهران: انتشارات فردوس، ۱۳۹۰، ۸۸۰ صفحه.
سخن و سخنوران، نوشتهٔ بدیع الزمان فروزانفر، تهران: انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، ۱۳۵۰.
دیوان خاقانی شروانی، به تصحیح ضیاءالدین سجادی، تهران، کتابفروشی زوار، ۱۳۳۸.
دیدار با کعبهٔ جان، عبدالحسین زرین کوب، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۷۲.
گزیدهٔ سخن پارسی: خاقانی شَروانی، نوشتهٔ منوچهر تشکری، منوچهر جوکار، محمدرضا صالحی مازندرانی، پروین گلی زاده.
افضل الدین بدیل بن علی خاقانی حقایقی شَروانی در سال ۵۲۰ (قمری) در شهر شَروان به دنیا آمد. تاریخ تولد او از اشاره های موجود در دیوان به دست آمده است. پدرش نجیب الدین علی مروی درودگر بود. مادر او مسیحی نسطوری بود که به اسلام گرویده بود. عمویش کافی الدین عمر، طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در سایهٔ حمایت او بود و در نزد او انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت. چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجه ای شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان به سر می برد، کسب فنون شاعری کرد. پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر شروانشاه معرفی کرد لقب «خاقانی» بر او نهاد. از ان پس خاقانی نزدیک به چهل سال وابسته به دربار شروانشاهان و در خدمت منوچهر شروانشاه، و پسر و جانشین او اخستان شروانشاه بود.
در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به عراق نهاد و تا ری رفت. در آنجا بیمار شد، و والی ری او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در شروان به قصد حج و دیدن امرای عراقین از شروانشاه اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت مکه و مدینه چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی تحفةالعراقین بود. در راه سفر به بغداد، از ایوان مدائن گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را دربارهٔ آن ساخت.
در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست. لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنانکه از قصیده های حبسیه که در دیوانش ثبت است برمی آید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزند بیست سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصائب دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در تبریز به سر می برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعرا در محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشته اند.
نقل قول ها
•
دانشنامه اسلامی
افضل الدین بدیل بن علی متخلص به "خاقانی" متولد و اهل شروان، متوفی در تبریز. تولد حدودا ۱۱۲۰ میلادی - درگذشت حدودا ۱۱۹۰ میلادی (متاسفانه هیچ یک از دو تاریخ نه دقیقا در دست است و نه می شود با اطلاعات موجود این دو تاریخ را دقیقا تعیین کرد).
خاقانی بدون شک از بلندپایه ترین شاعران پارسی است و حتی در میان بزرگ ترین شاعران پارسی هم کمتر کسی به اندازه خاقانی مورد استقبال و حتی اقتباس دیگر شاعران قرار گرفته است. حتی شاعرانی به بلندپایگی سعدی و حافظ از بسیاری از ابداعات و مضامین و ساخت های خاقانی استقبال کرده و از آنها مستقیما در اشعارشان استفاده کرده اند.
همچنین دیوان خاقانی از مشکل ترین دیوانهای شاعران پارسی است و به همین دلیل هم خاقانی به نسبت بلندپایگی اش از دیدگاه سخنوری و توانانی از محبوبیت کمتری برخوردار است چون هم فهم درست و لذت بردن از بسیاری از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانش ها (مانند پزشکی ایرانی کهن که بیشتر بر مبنای گیاه شناسی و داروشناسی بود، نجوم، تاریخ، قرآن شناسی و حدیث شناسی و غیرو) دارد؛ و هم این که خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح «صنعت شعر» آشنائی خوبی داشته باشد تا بتواند پی ببرد که خاقانی براستی چه سحرافشانی هایی در این خصوص پدید آورده.
خاقانی شاید تنها شاعر کلاسیک پارسی باشد که دیوانش بازتابی صادقانه از زندگی واقعی خود شاعر است. بسیاری از قطعات و قصیده های خاقانی بازگو کننده رخدادها و اتفاقات واقعی زندگی شاعر هستند و نه اشعاری انتزاعی و خارج از زندگی واقعی.
از همین رو، با وجود این که کلا سبک شعر خاقانی تصنع است (بطور کلی در قصیده تصنع «طبیعی» است) بازهم خواننده آشنا با کل اشعار خاقانی بدون شک با بسیاری از خصوصیات زندگی شاعر، ویژگی های اخلاقی او، احساسات واقعی او و بطور کلی با شاعر از دیدگاه روانشناسی و جامعه شناسی زمان او هم آشنائی قابل توجهی حاصل می کند. قصاید خاقانی در بالاترین سطح قرار دارند. از او قطعات بسیار خوبی هم در دست است ولی در غزل باید گفت که خاقانی در آن سطحی که در قصیده است قرار ندارد.
پدر خاقانی دروگری بوده بنام علی در شروان که در کودکی خاقانی بدرود حیات گفته. عموی خاقانی بنام کافی الدین سرپرستی خاقانی را به عهده میگیرد. کافی الدین مردی بوده بسیار فرهیخته که به شغل داروگری (یعنی عطاری که آن زمان پزشک و داروشناس هم محسوب می شده و نه فقط یک عطار معمولی) اشتغال داشته. پیداست که در تربیت و آموزش و پرورش خاقانی کوشش فراوان کرده و خود خاقانی هم در همین مورد اشاراتی در اشعارش دارد. کافی الدین ظاهرا در فقه، ادبیات و به ویژه در نثر بسیار توانا بوده و خاقانی به این دو موردنیز در لابلای اشعارش اشاره دارد.
هنگامی که کافی الدین حیات را بدرود می گوید دل خاقانی عمیقا به درد می آید و چندین قطعه و قصیده مرثیه در رابطه با درگذشت عموی عزیزش می سراید. از دیگر وقایع تلخ زندگی خاقانی مرگ فرزندش "رشید" در سن بیست سالگی است که در این رابطه هم چندین مرثیه کوتاه و بلند سروده. از آثار خاقانی که در دست است یکی دیوان اشعار اوست و دیگری یک کتاب شعر (مثنوی) بنام «تحفةالعراقین» خاقانی در این کتاب مشاهدات خود را در گذر مکه، عراق عجم و عراق عرب را به شعر در آورده است. و به این صورت مشاهدات جهانگردی خود را جاودانه نموده است.
...
پیشنهاد کاربران
که خاقان نژاد است و بدگوهر است
ببالا و دیدار چون مادر است.
فردوسی.
تو خاقان نژادی نه از کیقباد
که کسری ترا تاج بر سر نهاد.
فردوسی.