کلمه جو
صفحه اصلی

ترشح


مترادف ترشح : تراوش، نشت، تراویدن

برابر پارسی : تراوش، تراویدن

فارسی به انگلیسی

exudation, leakage, spatter, spray, oozing, excretion, secretion, splash

oozing, excretion, secretion, splash


exudation, leakage, spatter, spray


فارسی به عربی

افراز , رش

مترادف و متضاد

discharge (اسم)
تخلیه، عزل، خلع، ترشح، بده، انفصال

spatter (اسم)
ترشح، مقدار کم

spray (اسم)
ریزش، ترکه، ترشح، اب پاش، افشانه، افشان، شاخه کوچک، افشانک، چیز پاشیدنی، دواپاشی، تلمبه سمپاش، گردپاش، سنجاق یا گل سینه کوچک

sprinkle (اسم)
ترشح، چکه، ریزش نم نم

leak (اسم)
ریزش، سوراخ، ترشح، چکه، تراوش، نشت

leakage (اسم)
ریزش، کسری، کمبود، کسر، ترشح، چکه، تراوش، نشت، فاش شدگی

secretion (اسم)
ترشح، دفع، تراوش، اختفا، پنهان سازی

transpiration (اسم)
نفوذ، ترشح، افشاء، خروج، نشر، حلول، تعرق، فرا تراوش

transudation (اسم)
عرق، نفوذ، ترشح، تراوش، رسوخ، فرانشت

splutter (اسم)
ترشح، صدای چلپ و چلوپ زیاد

اسم


تراوش، نشت


تراویدن


۱. تراوش، نشت
۲. تراویدن


فرهنگ فارسی

تراویدن، تراوش، ترابش، بارش کم، تراوش آب ازسنگ
۱-( مصدر ) تراویدن ترابیدن . ۲- افشانده شدن . ۳- آماده شدن در خور گشتن.۴- ( اسم ) تراوش.۵- افشاندگی . ۶- آمادگی . جمع : ترشحات .
قوت رفتار گرفتن شتر بچه با مادر

1. فرایندی که در آن برخی یاخته‌ها و غده‌ها موادی با اثر کاراندام‌شناختی خاص تولید می‌کنند و با پخش مستقیم یا ازطریق مجرایی آنها را به بیرون می‌رانند 2. ماده‌ای با اثر کاراندام‌شناختی خاص که برخی یاخته‌ها و غده‌ها تولید و خارج می‌کنند


فرهنگ معین

(تَ رَ شُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - تراویدن . ۲ - پاشیده شدن .

لغت نامه دهخدا

ترشح. [ ت َ رَش ْ ش ُ ] ( ع مص ) قوت رفتار گرفتن شتربچه با مادر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): ترشح الفصیل ؛ اذا قوی علی المشی مع امه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || جاری شدن آب از میان سنگها. ( از المنجد ). تراویدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). تراوش و تراویدگی. ( ناظم الاطباء ). بتراویدن آب. ( زوزنی ). || لیسیدن مادر رطوبت بچه را پس از تولد. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || شایسته شدن مرد بکاری. ( از المنجد ). || و نیز ترشح در همه معانی ترشیح بطور مطاوعت استعمال می گردد. رجوع به ترشیح شود. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) رطوبت. نم :
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مُوَسْوِس شد.
حافظ.
|| مجازاً بمعنی اندک بارش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). باران اندک. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) خوی کردگی. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح طب ) خارج شدن هر مظروف مایعی از جدار ظرف خود بطور قطره های بسیار کوچک ، مانند ترشح خون و ترشح صفرا و جز آن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. = تراویدن
۲. پاشیده شدن مایعات به لباس یا بدن و مانند آن.
۳. تراوش آب از خلال سنگ یا چیز دیگر.
۴. [قدیمی] به تدریج قوت گرفتن، توانا شدن، و شایستگی حاصل کردن برای کاری.

دانشنامه عمومی

تراوِش یا برون نشست (به انگلیسی: Secretion) اشاره به بیرون دادن سیال از یک سطح دارد.در واقع ، در فرایند تشکیل ادرار اولین مرحله تراوش است . تراوش یعنی خروج مواد محلول در پلاسما (خوناب) و آب ( به غیر از پروتئین ها ) از شبکه مویرگی گلومرولی (کلافکی) و ورود آن ها به داخل کپسول بومن . تراوش فقط و فقط بر پایه اندازه مواد انجام می شود ؛ بنابراین مواد تراوش شده به نفرون (گردیزه) الزاما بی مصرف نیستند و در مرحله بازجذب توسط یاخته های لوله پیچ خورده نزدیک ( یکی از اجزای نفرون که بعد از کپسول بومن واقع است ) به خارج از نفرون فرستاده شده ، وارد شبکه مویرگی دوم ( دور لوله ای ) می شوند یعنی دوباره به چرخه خون باز می گردند .
تراوه
دفع
نشت
در دانش شیمی، به فرایند ساخته شدن، رها شدن و خارج شدن یک ماده شیمیایی از یک سلول یا غده تراوش گفته می شود. در مقایسه با دفع، تراوش به کارکرد مشخص ماده شیمیایی بیرون رانده شده اشاره دارد که آن را نمی توان زائد به شمار آورد. به عبارت ساده تر ماده تراویده مانند ماده دفعی، زباله محسوب نمی شود.
سازوکار تراوش در یک یاخته، از طریق منافذ مترشحه، که به آنها تهی تن گفته می شود و در غشای سیتوپلاسم موجودند پیش می رود.
تراوش در باکتری های گرم مثبت و گرم منفی، دارای سازوکارهای متفاوتی است. همچنین سازوکار تراوش در سلول های زنده برای فاکتورهای رشد به گونه ای دیگر است.

دانشنامه آزاد فارسی

تَرَشُّح (secretion)
در زیست شناسی، هر نوع ماده، معمولاً مایع، که یاخته یا غده ای ویژه آن را تولید کند. عرق، آنزیم ها، و هورمون ها از آن جمله اند. به فرآیند تخلیۀ ماده از یاخته نیز ترشح می گویند.

فرهنگستان زبان و ادب

{secretion} [زیست شناسی] 1. فرایندی که در آن برخی یاخته ها و غده ها موادی با اثر کاراندام شناختی خاص تولید می کنند و با پخش مستقیم یا ازطریق مجرایی آنها را به بیرون می رانند 2. ماده ای با اثر کاراندام شناختی خاص که برخی یاخته ها و غده ها تولید و خارج می کنند

جدول کلمات

نشات

پیشنهاد کاربران

تراوش

پاشیدگی

علاوه بر معانی مذکور در لغتنامه های مذکور:
نشأت گرفتن
متولد شدن
بیرون آمدن


پَشُفتَه ( گویش یزدی ) و پَشُفتِه ( گویش شهرستان بهاباد ) که به ترشح مایعات گفته می شود.
در این باره، دکتر ابوالفضل امامی میبدی می گوید:
[پ] پیشوند واژگونی ( برعکس سازی ) است؛ اما گونه ویژه ای از واژگون سازی، که نوعی نگاه به اصل معنا در کنار نفی آن وجود دارد
آش ( در هم و با هم ) ، پـ آش= پاش؛ یعنی از هم پاشیده. پاش اُفته ( بن مضارع افتادن ه ) = پاشفته ( پشفته ) در زبان فارسی به گویش مرکزی ( میبدی و شهرهای استان یزد ) به قطره ای از مایع گفته می شود که از آن جدا شود و بیفتد.


کلمات دیگر: