کلمه جو
صفحه اصلی

خمریه

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) شعری که در وصف شراب سروده شود.

فرهنگ عمید

اشعاری که در وصف خمر (= می، باده ) گفته شده است.

دانشنامه عمومی

خَمریه شعری است که به توصیف شراب می پردازد و ادبیات فارسی و ادبیات عرب وجود دارد برای اطلاعات بیشتر به مقاله هر کدام مراجعه کنید:
خمریه (ادبیات عرب)
خمریه (ادبیات فارسی)

دانشنامه آزاد فارسی

خَمریّه
شعری در وصف می و باده و می گساری. در خمریّات، چه بسا از ساقی و رز و ساغر و هم آنچه به می گساری مربوط است سخن رود. تا آن جا که می دانیم کهن ترین خمریۀ فارسی قصیدۀ «مادرِ می را بکرد باید قربان/ بچۀ او را گرفت و کرد به زندان» اثر رودکی است. از شعر سبک خراسانی، به سبب شادخواری و شادمانیِ شعرهای آن سبک، خمریات بسیاری دردست است. خمریه سرایی در دوران پس از سبک خراسانی نیز ادامه یافت و «ساقی نامۀ» حافظ نمونه ای از آن است. در شعر معاصر نیز خمریه سرایی ادامه یافت و شاید بتوان ما بودگان اثر اسماعیل خویی را نمونه ای از آن برشمرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خَمریّه ، سروده هایی که درون مایۀ اصلی آن ها باده و باده خواری ، و ملزومات و مقتضیات آن باشد.
مرادف های متداول خمر در فارسی ، باده ، می ، شراب ، مُل ، صهبا، و نبید (نبیذ) است .بیش از صد معادل عربی برای باده وجود دارد که معدودی از آن ها، مانند راح و رحیق ، در اشعار فارسی نیز به کار رفته است .
پیشینه
از نخستین مراحل ظهور و تکوین شعر فارسی در سده های آغازین اسلامی ، خمریه یکی از مهم ترین موضوعات فارسی سرایان بوده است .گرایش به خمریه سرایی ، پس از اسلام ، امری خلق السّاعه و بی پیشینه نبوده است .مجاورت جغرافیایی و داد و ستد فرهنگی میان ایران و جهان عرب ، به ویژه پس از ورود اسلام به ایران ، سبب تأثیرپذیری شعر فارسی از ادب عرب شده است ، به ویژه از حیث قالب ها، پاره ای ویژگی های صوری و بعضی مضامین خمری ، نه اصل پیوند شعر و شراب .
آشنایی ایرانیان با تاک و می
شواهد فراوانی بیانگر این است که ایرانیان از روزگار بسیار کهن با تاک آشنا بوده و میگساری در میان آنان رواج داشته است .مثلاً، منوچهری در قصیده ای ، می را دختر جمشید خوانده که هفتصد هشتصد سال در خانه گبرکان محبوس بوده است . اشارات متعدد شاهنامه ، از اهمیت می در شادی ها و جشن های ایرانیان عهد باستان حکایت می کند. از آغاز ظهور شعر فارسی ، خمریه و خمریه سرایی در کنار وصف معشوق ، یکی از درون مایه های اصلی شعر فارسی و دارای گذاشته ای کهن بوده است .اینکه در یکی از مسمط های منوچهری از زردشت به رزبان پیام می رسد که دخترکان تاک را «دگرباره بباید کشت » و اینکه در سیرالملوک نظام الملک و قابوس نامۀ عنصرالمعالی و راحة الصدور راوندی فصلی به آداب مجلس شراب و شرایط و سود و زیان شراب اختصاص دارد، نشان می دهد که خمریه سرایان سده های آغازین شعر فارسی ، از قرن ها می سازی و میگساری در تاریخ ایران آگاهی گسترده ای داشته و بیش تر اصطلاحات و صور خیال خود را بر پایۀ آن پیشینه ساخته اند.به سبب نفوذ زبان و ادب عربی در ایران ، خمریه سرایی عرب نیز در کار شاعران ایرانی تأثیر گذاشته است .
آغاز خمریه سرایی در زبان فارسی
...

پیشنهاد کاربران

"خمریه" ( . ye Xamri ) به اشعاری گفته می شود که در وصف "می و میگساری" و لوازمات آن از قبیل: ساقی، ساغر، مینا، جام، خم، سبو، میکده، پیر می فروش، دختر زر، تاک، محتسب، صبوحی، توبه از می، فصل گل، شکستن توبه، حریفان مخمور، نعره مستانه و. . . سروده شده باشد. [1]
به ظن قوی سرمشق شاعران فارسی زبان در توصیف و ستایش شراب، خمریه های بسیار زیبایی است که در شعر عرب به وسیله شاعران ایرانی مانند: "ابونواس"، "حسن­بن هانی" و شاعران عرب پدید آمده است. در زبان فارسی ظاهرا "رودکی" نخستین کسی است که "خمریه" سرود. این خمریه، قصیده معروف اوست با مطلع :[2]

مادر می را بکرد باید قربان
بچه او را گرفت و کرد به زندان

بعد از او "بشار مرغزی" قصیده ای سی و یک بیتی در وصف "رز ( تاک ) و می"، سرود و برای نخستین بار در شعر فارسی "چیدن انگور و شراب انداختن" را وصف کرد. ( از زندگی "بشار مرغزی" اطلاعی در دست نیست و اثری جز همین خمریه از او به جا نمانده است. شادروان "رشید یاسمی" آن را از جنگی خطی استخراج کرده، در سال دهم "مجله ارمغان" به چاپ رسانده است ) هر چند شیوه "رودکی" را شاعران بعد تقلید کردند؛ اما از آن میان تنها "منوچهری" بسیار موفق عمل کرد و خمریه را در ادب فارسی به کمال رساند. [3]
تا اواخر سده پنجم هجری در شعر فارسی هر جا سخن از می و میگساری به میان آمده، همان عصاره و مفهوم واقعی آن مورد نظر بوده است. [4] زندگی مرفه شاعران قرن های چهارم و پنجم بیشتر آنها را به سوی بیان چنین مضمون هایی می­کشید. بی دردی شاعر و وابستگی او به دربار که چنین مراسم هایی جزء لاینفک زندگی درباری و اشرافی محسوب می شد، باعث شده­بود آنچه از شراب و شرابخواری توصیف می کردند بسیار صریح و در معنی واقعی و حقیقی آن بوده باشد. [5]
اما از سده­ی ششم و با گسترش عرفان وتصوف و آمیختن "شعر با عرفان" بسیاری از اصطلاحات ادبی به "معنای مجازی" به کار رفته و بخش مهمی از معانی و مفاهیم عرفان در قالب اصطلاحاتی چون شراب و می و می پرستی و. . . به صورت خمریات بیان شده است و گاه این آمیختگی به قدری است که نمی توان "می" "مجازی" را از "می" "حقیقی" جدا کرد. [6] از آنجا که کلمات، گنجایش مفاهیم عمیق عرفانی را نداشتند نیاز به یک "زبان رمزی و استعاری" بود که تاب این معانی را داشته باشد. "عرفا" این ظرفیت را در "می" و متعلقاتش یافتند، پس از آن، این کلمات ظرفی شدند برای بیان مفاهیم "عرفانی". هر چند این شیوه­ی بیان مورد اعتراض و انتقاد قرار گرفت اما به عنوان "زبان عرفان" پذیرفته شد. بعدها کتاب هایی پدید آمدند که به شرح و تفسیر عرفانی این کلمات می پرداختند از قبیل: "گلشن راز" "شیخ محمود شبستری".
در "سبک هندی" موضوع "می" مانند سایر موضوعات وسیله ای برای مضمون­یابی و باریک اندیشی قرار گرفت. از شاعران مشهور این دوره که خمریه سروده "ملا فرج الله شوشتری" است که شعری بامطلع:

مغان که دانه انگور آب می سازند
ستاره می شکنند آفتاب می سازند

سروده و سخت مورد توجه واقع شده است.
بعدها به دلیل تغییرات و تحولات اجتماعی که نه دیگر، شاعران از آن رفاه شاعران "سبک خراسانی" برخوردار بودند و نه، از عرفان حقیقی خبری بود؛ "خمریه سرایی" به فراموشی سپرده شد. تنها اصطلاحات می و مستی و خرابات و ساقی و. . . به صورت کلیشه در "غزلیات" به کار می رفت. در سده سیزدهم به دلیل بازگشت به شیوه گذشتگان دوباره خمریه سرایی احیاء شد و شاعرانی چون "قاآنی" به آن پرداختند. از معاصران "ملک الشعرای بهار" به "نظیره گویی" با "بشار مرغزی" برآمده و قصیده­ی استادانه ای در وصف "شب و شراب" به وزن و قافیه "بشار" سرود و نخستین مصراع او را تضمین کرد، [7]
مطلع خمریه "بشار" چنین است:

رز ( تاک ) را خدای از قبل شادی آفرید
شادی و خرمی همه از رز شود پدید
و "بهار" گفته است:

باشد بهار بنده­ی آن شاعری که گفت
رز را خدای از قبل شادی آفرید
نمونه هایی از خمریه
وصف می:
زان می که گر سرشکی از آن در چکد به نیل
صد سال مست باشد از بوی او نهنگ
آهو به دشت اگر بخورد قطره ای از او
غرنده شیر گردد و نندیشد از پلنگ[8]

و نیز:
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده در افکن ای ساقی
که گفته اند نکویی کن و در آب انداز
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز
بیار زان می گلرنگ مشکبو جامی
شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز
اگر چه مست و خرابم تو نیز لطفی کن
نظر بر این دل سرگشته خراب انداز
به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر در خم شراب انداز[9]



[1] . انوشه، حسن؛ دانشنامه ادب فارسی به سرپرستی حسن انوشه، جلد یکم، موسسه فرهنگی و انتشاراتی دانشنامه، تهران، 1375، چاپ اول، ص 373 - 372.

[2] . محجوب؛ محمد جعفر، سبک خراسانی در شعر فارسی، فردوسی، و جام، تهران، چاپ اول، بی تا، ص 93 - 92.

. [3] اداره چی گیلانی، احمد؛ شاعران رودکی، مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، تهران، 1370، ص 55.

[4]. انوشه، حسن؛ پیشین، ص 372.
. [5] میرصادقی ( ذوالقدر ) ، میمنت؛ واژه نامه هنر شاعری، کتاب مهناز، تهران، 1373، چاپ اول، ص 100.

[6] . انوشه؛ پیشین:ص 373
[7] . همان.
. [8] محجوب؛ پیشین ص 92
. [9] حافظ شیرازی، شمس الدین محمد؛ دیوان ( به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی بامقدمه ذبیح الله صفا ) برهان، تهران، 1375، ص 174.


کلمات دیگر: