کلمه جو
صفحه اصلی

مسمط

فارسی به انگلیسی

multiple poem


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - برشته کشیده ( مروارید و جز آن ) . ۲ - ( شعر ) الف - بیتی که بچهار قسم ( پاره ) تقسیم شود و در آخر سه قسم اول شاعر سجع نگاه دارد و در قسم چهارم قافیه آرد شعر مسجع مانند : ای ساربان منزل مکن جز بر دیار یار من تا یک زمان زاری کنمبر ربع واطلال و دمن. ربع از دلم پر خون کنماطلال را جیحون کنم خاک دمن گلگون کنم از آب چشم خویشتن ... ( معزی ) ( حدائق السحر ۶۲ - ۶۱ ) توضیح شمس قیس همین شعر معزی را مسجع نامیده و مسمط را بر نوع ذیل اطلاق میکند ولی رشید وطواط مسمط قدیم واصلی را همین نوع اولی داند . ب - شعری شامل چند بند و هر بند شامل چند مصراع بر یک وزن و یک قافیه در حالی که در پایان مصراع آخر قافی. اصلی را - که بنای شعر بر آنست - آورند مثال : خیزید وخز آرید که هنگام خزانست باد خنک از جانب خوارزم و زانست . آن برگ رزان بین که بر آن شاخ زرانست گویی که یکی پیرهن رنگ رزانست . دهقان بتعجب سرانگشت گزانست کاندر چمن و باغ نه گل ماند نه گلزار. ( منوچهری المعجم ) ۳ - حکمی که رد نشود .

فرهنگ معین

(مُ سَ مَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - مروارید به رشته کشیده شده . ۲ - نوعی قالب شعری که پنج مصراع آن به یک قافیه و مصراع ششم به قافیة دیگر باشد.

لغت نامه دهخدا

مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ]( ع ص ، اِ ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. ( اقرب الموارد ). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد. ( از اقرب الموارد ). || فرستاده ای که بازنگردد. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). || سلک مروارید. || دُر در رشته کشیده شده. ( آنندراج ). || ( اصطلاح ادبی ) نوعی از شعر، و آن چنان باشد که جمع کند ابیات را یک قافیه مخالف قوافی ابیات سابقه. گویند شعر مسمط و قصیدة مسمطة. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). شعری که هر بیت او سه قافیه یا زیاده داشته باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). در اصطلاح ، صنعت شعری است که شاعر در سه مصراع یا بیشتر یک قافیه را رعایت کند و مصرع چهارم را یا مافوق آن را بر حالت خود گذارد، پس مربع و مخمس و مسدس و مسبع و مثمن و متسع از افراد مسمط است. و مسمط صیغه اسم مفعول است از تسمیط که به معنی مروارید در رشته کشیدن باشد. چون درصنعت مسمط در اواخر چند مصراع قوافی متماثل پی هم می آورند به مروارید در رشته کشیدن مناسبتی تمام دارد،یا آن که مسمط از آن گویند که تسمیط در لغت چیزی به فتراک زین بستن است و چون شاعر چند مصرع خود را با بیت دیگری مربوط و منظم میکند گویا که چیزی به فتراک زین بسته است. ( آنندراج ) ( غیاث ). مسمط، مشتق است ازتسمیط و آن در لغت مروارید در رشته کشیدن است و در صنایع چنان است که شاعر مصراعی چند گوید که متفق باشند در وزن و قافیه و در آخر مصراع اخیر که متفق است در وزن ، قافیه اصلی بیارد که بنای شعر بر آن کرده است ، خواه قافیه اصلی موافق قافیه مطلع باشد یا نباشد، و این مصاریع چند را سمطی نهد بعده هم بر آن شمار ابیات دیگر نویسد غیر قافیه مسمط اول ، مگر در مصراع اخیر که قافیه مسمط اول آوردن در آن شرط است و این را نیز سمطی نهد، و هم بر این نمط شعر تمام کند واین کم از چهار روا نیست و بیش از ده لطافت ندارد. پس بر این تقدیر هفت قسم میشود: مربع و مخمس و مسدس و مسبع و مثمن و متسع و معشر. مثال مربع، سمط اول :
ای لب لعل تو به طعم شکر
وی رخ خوب تو به نور قمر
وی قد رعنای تو سرو دگر
خاطرم آشفته به هر سه نگر.
سمط ثانی :
چون لب تو نیست شکردر جهان
ماه نتابد چو تو در آسمان
سرو نخیزد چو تو در بوستان

مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. (اقرب الموارد). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد. (از اقرب الموارد). || فرستاده ای که بازنگردد. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || سلک مروارید. || دُر در رشته کشیده شده . (آنندراج ). || (اصطلاح ادبی ) نوعی از شعر، و آن چنان باشد که جمع کند ابیات را یک قافیه مخالف قوافی ابیات سابقه . گویند شعر مسمط و قصیدة مسمطة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شعری که هر بیت او سه قافیه یا زیاده داشته باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). در اصطلاح ، صنعت شعری است که شاعر در سه مصراع یا بیشتر یک قافیه را رعایت کند و مصرع چهارم را یا مافوق آن را بر حالت خود گذارد، پس مربع و مخمس و مسدس و مسبع و مثمن و متسع از افراد مسمط است . و مسمط صیغه ٔ اسم مفعول است از تسمیط که به معنی مروارید در رشته کشیدن باشد. چون درصنعت مسمط در اواخر چند مصراع قوافی متماثل پی هم می آورند به مروارید در رشته کشیدن مناسبتی تمام دارد،یا آن که مسمط از آن گویند که تسمیط در لغت چیزی به فتراک زین بستن است و چون شاعر چند مصرع خود را با بیت دیگری مربوط و منظم میکند گویا که چیزی به فتراک زین بسته است . (آنندراج ) (غیاث ). مسمط، مشتق است ازتسمیط و آن در لغت مروارید در رشته کشیدن است و در صنایع چنان است که شاعر مصراعی چند گوید که متفق باشند در وزن و قافیه و در آخر مصراع اخیر که متفق است در وزن ، قافیه ٔ اصلی بیارد که بنای شعر بر آن کرده است ، خواه قافیه ٔ اصلی موافق قافیه ٔ مطلع باشد یا نباشد، و این مصاریع چند را سمطی نهد بعده هم بر آن شمار ابیات دیگر نویسد غیر قافیه ٔ مسمط اول ، مگر در مصراع اخیر که قافیه ٔ مسمط اول آوردن در آن شرط است و این را نیز سمطی نهد، و هم بر این نمط شعر تمام کند واین کم از چهار روا نیست و بیش از ده لطافت ندارد. پس بر این تقدیر هفت قسم میشود: مربع و مخمس و مسدس و مسبع و مثمن و متسع و معشر. مثال مربع، سمط اول :
ای لب لعل تو به طعم شکر
وی رخ خوب تو به نور قمر
وی قد رعنای تو سرو دگر
خاطرم آشفته به هر سه نگر.
سمط ثانی :
چون لب تو نیست شکردر جهان
ماه نتابد چو تو در آسمان
سرو نخیزد چو تو در بوستان
ای به لطافت ز همه خوبتر.
در این مثال قافیه ٔ اصلی موافق قافیه ٔ مطلع است . مثال دیگر که در روی قافیه ٔ اصلی مخالف قافیه ٔ مطلع است :
ز آمدن نوبهار باغ چو بتخانه شد
گشت رخ گل چو شمع باد چو پروانه شد
پیشه ٔ بلبل کنون گفتن افسانه شد
گل ز خوشی پاره کرد بر تن خود پیرهن
ابر به وقت بهار چون که گشوده ست کف
ژاله نگر چون گهر لاله سراسر صدف
ناله ٔ مرغان شده بر فلک از هر طرف
باغ شده چون صنم ، باد شده چون شمن .
و هم بر این قیاس مسمط مخمس که در او پنج مصراع را سمطی نهند و مسدس که در او شش مصراع را سمطی کنند و علی هذا القیاس . بعضی کسان مسمط را مسجع نیز گفته اند، چنانچه صاحب مجمع الصنایع گفته که مسجع عبارت از آن است که شاعری بیتی را به چهار قسم متساوی تقسیم کند و بعد از رعایت سه سجع بر قافیه ٔ واحد، چهارم را اصلی بیارد که بنای شعر بر آن است ، چنانچه مولانا عبدالرحمن جامی میفرماید:
از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها
هر دم شکفته بر تنم زآن خارها گلزارها
از بس فغان و شیونم چنگ است خم گشته تنم
اشک آمده تا دامنم از هر مژه چون تارها
رو جانب بستان فکن کز شوق تو گل در چمن
صدچاک کرده پیرهن شسته به خون رخسارها.
پس دانستنی است که اقسام سجع سه معروف است و روا بود که زیاده بر سه بود، چنانچه عبدالواسع جبلی گفته و هفت قسم را بر یک قافیه نموده و هشتم بر قافیه ٔ اصلی آورده که بنای شعر بر آن نموده است :
یا صاحبی «اَیِّش الخبر» زآن سروقد سیمبر
کز عشق او گشتم سمر تشنه لب و خسته جگر
برکنده جان افکنده سر با کام خشک و چشم تر
کرده ز غم زیر و زبر دنیا و دین و جان و تن
آمد به چشمم هر نفس عالم ز عشقش چون قفس
بی او مرا فریادرس شبها خیال اوست بس
تا چند باشم چون جرس بی او خروشان از هوس
هرگزمبادا حال کس در عشق چون احوال من .

(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 صص 667-668).


شمس قیس در المعجم ذیل کلمه ٔ تسمیط چنین آرد: تسمیط آن است که بنای ابیات قصیده بر پنج مصراع متفق القوافی نهندو مصراع ششم را قافیه ای مخالف قوافی اول آرند که بنای شعر بر آن باشد، چنانکه منوچهری گفته است :
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گوئی به مثل پیرهن رنگ رزان است
دهقان به تعجب سرِ انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلزار.
و لامعی گرگانی گفته است :
مرغ آبی به سرای اندر چون نای سرای
باژگونه به دهان بازگرفته سر نای
اثر پایش گوئی که به فرمان خدای
بر زمین برگ چنار است چو بردارد پای
بر تن از حله قبا دارد و در زیر قبای
آب گون پیرهنی جیب وی از سبزحریر.
و باشد که در عدد مصاریع بیفزایند، چنانکه عبدالواسع راست :
ایا ساقی المدام مرا باده ده مدام
سمن بوی لاله فام که تا من در این مقام
زنم یک نفس به کام که کس را ز خاص و عام
در این منزل ای غلام امید قرار نیست .
و این مسمط را اگر به سبب رعایت قوافی از مربع مضارع دارند بنای آن بر هشت مصراع باشد و اگر از مثمن مسجع نهند بنای آن بر چهار مصراع باشد و آنچه معزی گفته است :
ای ساربان منزل مکن جز دردیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پرخون کنم اطلال را جیحون کنم
خاک دمن گلگون کنم از آب چشم خویشتن .
آن را مسجع خوانند و مسمط جز چنان نیست که گفتیم و تسمیطدر رشته کشیدن مهره هاست و این شعر را از بهر آن مسمط خوانند که چند بیت را در سلک یک قافیت کشیده اند - انتهی .
کلمه ٔ مسمط مأخوذ است از سِمط به معنی رشته ٔ مروارید و رشته ای که مانند بند تسبیح در آن مهره ها کرده باشند و نیز به معنی زیور گردن و دوال فتراک یعنی تسمه ٔ شکاربند و ترک بند آمده ، و اصطلاح مسمط با همه ٔ معانی مزبور متناسب است به این جهت که مصراع قافیه یا خصوص آن قافیه را به رشته ٔ جواهر و بند تسبیح و گردن بند یا دوال فتراک تشبیه کرده باشند که بدان وسیله بخش ها و لخت های مختلف مسمط همچون مهره ها و دانه های جواهر به یک رشته درآمده یا چند چیز به یک بند بسته شده است . و مسمط نوعی از قصیده یا اشعاری است هم وزن و مرکب از بخش های کوچک که همه در وزن و عدد مصراعها یکی و در قوافی مختلف باشند، به این ترتیب : مثلاً در ابتدا پنج مصراع بر یک وزن و قافیه بگویند و در آخر یک مصراع بیاورند که در وزن با مصراعهای قبل یکی و در قافیه مختلف باشد، از مجموع این شش مصراع یک بخش تشکیل میشود که آن را به اصطلاح شعرا، یک لخت یا یک رشته از مسمط گویند و در رشته ٔ دوم باز پنج مصراع بر یک قافیه بگویند که با رشته ٔ اول در وزن یکی و در قافیه مخالف باشد، اما مصراع ششم را بر همان وزن و قافیه بیاورند که در آخر لخت اول بود، از مجموع این شش مصراع نیز یک بخش تشکیل میشود که آن را لخت دوم و یا رشته ٔ دوم مسمط میخوانند و همچنان تا آخر مسمط که باید سی چهل بار یا کمتر و بیشتر آن عمل را تکرار کرده باشند. هر رشته ای مشتمل است بر شش مصراع که پنج مصراع اولش با یکدیگر هم قافیه اند، اما مصراع آخرش با پنج مصراع اول آن لخت هم قافیه نیست ، بلکه با مصراع آخر سایر رشته ها هم قافیه است . آنچه از باب مثال گفتیم مسمط شش مصراعی است که آن را مسمط مسدس نیز میگویند و همه ٔ مسمطات منوچهری از همین نوع است . اما ممکن است عدد مصراعهای هر لخت کمتر یا بیشتر از شش مصراع باشد پس به شماره ٔ مصراعها، مثلاً آن را مسمطمثلث (سه مصراعی )، مربع (چهارمصراعی ) و مخمس (پنج مصراعی ) میخوانند. اما بیشتر از هفت مصراعی چندان معمول نیست و کمتر از سه مصراع اصلاً مسمط نباشد. و نیز ممکن است که در لخت اول استثنائاً همه ٔ چند مصراع را مقفی ساخته و اختلاف قوافی را از لخت دوم شروع کرده باشند، نظیر: بعضی مسمطات قاآنی ، مانند مسمط زیر:
باز برآمد به کوه رایت ابر بهار
سیل فروریخت سنگ از ز بر کوهسار
باز به جوش آمدند مرغان از هر کنار
فاخته و بوالملیح ، صلصل و کبک و هزار
طوطی و طاووس و بط، سیره و سرخاب و سار
هست بنفشه مگر قاصد اردیبهشت
کز همه گلها دمد بیشتراز طرف کشت
وز نفسش جویبار گشته چو باغ بهشت
گویی با غالیه بر رخش ایزد نوشت
کای گل مشکین نفس مژده بر از نوبهار.

(ازصناعات ادبی همائی ).


طاووس مدیح عنصری خواند
دُرّاج مسمط منوچهری .

منوچهری .


و رجوع به مسجع و تسمیط و سمط شود.
رشید وطواط در حدائق السحر چ اقبال مسمط را نوعی دیگر دانسته است و گفته این صنعت چنان بود که شاعر بیتی را به چهار قسم کند و در آخر سه قسم سجع نگاه دارد و در قسم چهارم قافیت بیارد و این را شعر مسجع نیز خوانند به عنوان مثال امیرالشعراء معزی گوید:
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن
ربع از دلم پرخون کنم اطلال را جیحون کنم
خاک دمن گلگون کنم از آب چشم خویشتن
کز روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
وز قد آن سرو سهی خالی همی بینم چمن
جائی که بود آن دلستان با دوستان در بوستان
شد گرگ و روبه را مکان شد بوم و کرکس را وطن
بر جای رطل و جام می گوران نهادستند پی
بر جای چنگ و نای و نی آواز زاغ است و زغن
و روا باشد که اقسام سجع از سه زیادت شود، اما سه معروف تر است . و پارسیان مسمط به نوعی دیگر نیز گویند و چنان است که پنج مصراع بگویند بر یک قافیت و در آخر مصراع ششم قافیت اصلی که بنای شعر بر آن باشد بیاورند و امیر منوچهری راست :
آمدبانگ خروس مؤذن می خوارگان
صبح نخستین نمود روی به نظارگان
کُه به کتف برفکند چادر بازارگان
روی به مشرق نهاد خسرو سیارگان
باده فرازآورید چاره ٔ بیچارگان
قوموا لشرب الصبوح یا معشر النائمین .
و ندانند که مسمط قدیم و اصلی آن است - انتهی .
- مسمطالمختصر ؛ (اصطلاح ادبی ) نزد شعرا چنان است که بیت را چهار قسم کنند و سه قسم را مسجع آرند و در قسم چهارم کلمه ای چند را ردیف سازند و در هر بیت در قسم چهارم همان کلمات را بیارند. مثال :
هرچند گنهکارم ، بسیار گنه دارم
امید تو نگذارم ، بخشا ز کرم یارب
هرچند تبه کردم ، پیوسته گنه کردم
جمله ز سفه کردم ، بخشا ز کرم یارب
ماندم ز همه واپس ، گیرم که نیرزم خس
چون جز تو ندارم کس ، بخشا ز کرم یارب .

(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 667).


|| مروارید به رشته درکشیده . (دهار). دُر دررشته کشیده شده . (آنندراج ). || چیزی بر فتراک آویخته شده . (از منتهی الارب ). آنچه بر دوال زین آویخته شده . || خاموش شده . (از منتهی الارب ). || سوءالی که جواب داده نشود.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) نوعی شعر مرکب از چند بند که قافیۀ مصراع های هر بند با بندهای دیگر متفاوت است ولی قافیۀ مصراع های آخر بندها با هم یکسان است، مانند این شعر: خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است / گویی به مثل پیرهن رنگرزان است دهقان به تعجب سر انگشت گزان است / کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار (منوچهری: ۱۵۳ ).
۲. (صفت ) [قدیمی] در رشته کشیده شده.

۱. (ادبی) نوعی شعر مرکب از چند بند که قافیۀ مصراع‌های هر بند با بندهای دیگر متفاوت است ولی قافیۀ مصراع‌های آخر بندها با هم یکسان است، مانند این شعر: خیزید و خز آرید که هنگام خزان است / باد خنک از جانب خوارزم وزان است ـ آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است / گویی به‌مثل پیرهن رنگرزان است ـ دهقان به تعجب سر انگشت گزان است / کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار (منوچهری: ۱۵۳).
۲. (صفت) [قدیمی] در‌رشته‌کشیده‌شده.


دانشنامه عمومی

مُسَمَّط به نوعی از قصیده یا اشعاری گفته می شود که شاعر بنای آن را بر چند مصراع هم قافیه بنهد و مصراع آخر را بر قافیه ای دیگر قرار دهد.
مسدس
مخمس
منوچهری دامغانی
هر بخش از مسمط را یک رشته می گویند. قافیهٔ رشته ها متفاوت است و در هر رشته، همهٔ مصراع ها بجز مصراع آخر هم قافیه است. در مسمط، مصراع آخرِ هر رشته را بند می گویند. بندها هم قافیه و حلقهٔ اتصال همهٔ رشته ها به یکدیگر است.
بنیان گذار این قالب منوچهری دامغانی، شاعر قرن پنجم، است، که همهٔ مسمطات وی مسدس اند. ناصرخسرو، شیخ بهایی، قاآنی و ملک الشعرا بهار از دیگر شاعرانی هستند که در این قالب شعر سروده اند.
مشهورترین مسمط فارسی را نیز منوچهری سروده است، که با بیت زیر آغاز می گردد:

دانشنامه آزاد فارسی

مُسَمّط
مسمّط در لغت به معنی رشته کشیده شده است و در اصطلاح ادبی به دو معنا به کار رفته است. نخست آن که به شعری گفته می شود که در آن هر بیت به چهار قسمت هم وزن تقسیم شود و در پایان هریک از سه بخش نخست بیت، سجع رعایت شود. برخی این گونه سجع را قافیۀ میانی نامیده اند. نمونه ای از مسمّط در مفهوم این بیت سعدی است: «در رفتن جان از بدن، گویند هر نوعی سخن/من خود به چشم خویشتن، دیدم که جانم می رود». معنای اصطلاحی دیگر مسمّط: نام یکی از قالب های شعری است که مرکّب از چند بخش است. شمار مصراع های هر بخش با دیگر بخش ها یکسان است. به هر بخش یک رشته گفته می شود. مصراع های هر رشته هم قافیه اند اما مصراع پایانی هر رشته قافیۀ جداگانه دارد. به مصراع پایانی هر رشته، بند می گویند. بندهای همۀ رشته ها با یکدیگر هم قافیه هستند و حلقۀ ارتباط تمام رشته های یک مسمّط است. قافیۀ بندها ممکن است با قافیۀ رشتۀ اول هماهنگ باشد و ممکن است قافیۀ مستقل داشته باشد. اگر هر رشته، سه مصراع داشته باشد، مسمّط مثلث اگر چهار مصراع باشد، مسمّط مربع، اگر پنج مصراع باشد مسمّط مخمّس و اگر شش مصراع باشد مسمّط مسدّس خوانده می شود. بنیانگذار مسمّط در شعر فارسی منوچهری دامغانی است و مسمّط معروف وی با مطلع «خیزید و خز آرید که هنگام خزان است/باد خنک از جانب خوارزم وزان است...» از مشهورترین مسمط های شعر فارسی است. مسمّط تضمینی نیز نوعی از مسمّط است و آن هنگامی است که شاعری غزلی از شاعر دیگر را تضمین کند به گونه ای که قبل از هر بیت چند مصراع هم قافیه با مصراع اول هر بیت بیاورد به گونه ای که دو مصراع پایانی در هر رشته بیت غزلی باشد که تضمین شده است. در این گونه مسمّط ها تعداد رشته ها تابع تعداد بیت های غزل است و ترتیب قرارگرفتن رشته ها نیز براساس ترتیب ابیات غزل است. شیخ بهایی غزلی از خیالی بخارایی را تضمین کرده که از زیباترین مسمط های تضمینی شعر فارسی است که بند نخستین آن چنین است: تا کی به تمنای وصال تو یگانه/اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه/خواهد به سرآید شب هجران تو یا نه/ای تیر غمت را دل عشاق نشانه/جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه».

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مسمط اسم عربی از ریشه «سمط» و به معنای رشته مروارید و رشته ای که مانند بند تسبیح در آن مهره ها کرده باشند و نیز به معنای زیور گردن و دوال فتراک یعنی تسمه شکاربند و ترک بند آمده است. و در اصطلاح اگر شاعر پنج مصراع بگوید بر یک قافیه و در مصراع ششم قافیه اصلی را که بناء شعر بر آن باشد، بیاورد.
در فرهنگ اصطلاحات ادبی، مسمط معادل Multiple-poem (شعر چند بندی) بیان شده است. این واژه در منابع درجه اول علم بدیع به دو مفهوم اطلاق شده است:
← شعر مسجع
معمول ترین مسمط آن است که شاعر پنج مصراع بر یک وزن و قافیه بگوید و در آخر یک مصراع بیاورد که وزن آن با مصراع های قبل یکسان و قافیه اش مختلف باشد؛ که آن پنج مصراع را «رشته» و مصراع ششم را «بند» گویند.سایر رشته های مسمط به همین صورت ساخته می شود. آنچه گفته شد مسمط شش مصراعی بود که آن را «مسدس» می گویند.ممکن است تعداد مصراع های هر بخش کمتر یا بیشتر از شش باشد که در این صورت با توجه به شماره مصراع ها نامگذاری می شود.مانند مسمط مثلث (سه مصراعی) مربع (چهار مصراعی) و مخمس (پنج مصراعی)؛ اما بیشتر از شش مصراعی چندان معمول نیست و کمتر از سه مصراع اصلاً مسمط نباشد.
مسمط تضمینی
نوع خاصی از مسمط است که همان خصوصیات مسمط را دارد با این ویژگی که شاعر پیش از هر بیت غزل از شاعری صاحب آوازه و استاد، چند مصراع از خود می آورد که با بیت مورد تضمین هم معنی و هم مضمون است.به عنوان نمونه بندی از مسمطی را که شیخ بهایی (شاعر قرن دهم) سروده و در آن غزلی از خیالی بخارایی (شاعر قرن نهم) را تضمین کرده، ذکر می کنیم: تا کی به تمنای تو وصال تو یگانه ••• اشکم شود از هر مژه چون سیل روانهخواهد به سر آید شب هجران تو یا نه؟ ••• «ای تیر غمت را دل عشاق نشانه»•••• جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه •••مسمط فوق «مخمس» است و بیت داخل گیومه از خیالی بخارایی است.
منشا مسمط
...

[ویکی اهل البیت] مسمط اسم عربی از ریشه «سمط» و به معنای رشته مروارید و رشته ای که مانند بند تسبیح در آن مهره ها کرده باشند و نیز به معنای زیور گردن و دوال فتراک یعنی تسمه شکاربند و ترک بند آمده است.
در فرهنگ اصطلاحات ادبی، مسمط معادل Multiple-poem (شعر چندبندی) بیان شده است. این واژه در منابع درجه اول علم بدیع به دو مفهوم اطلاق شده است:
                      
در اینجا از مسمط معنای دوم آن مورد نظر است و آن قالب شعری است مرکب از بخش های کوچک که همه در وزن و عدد مصراع ها یکی و در قوافی مختلف باشند.
معمول ترین مسمط آن است که شاعر پنج مصراع بر یک وزن و قافیه بگوید و در آخر یک مصراع بیاورد که وزن آن با مصراع های قبل یکسان و قافیه اش مختلف باشد؛ که آن پنج مصراع را «رشته» و مصراع ششم را «بند» گویند. سایر رشته های مسمط به همین صورت ساخته می شود.
آنچه گفته شد مسمط شش مصراعی بود که آن را «مسدس» می گویند. ممکن است تعداد مصراع های هر بخش کمتر یا بیشتر از شش باشد که در این صورت با توجه به شماره مصراع ها نامگذاری می شود. مانند مسمط مثلث (سه مصراعی) مربع (چهار مصراعی) و مخمس (پنج مصراعی)؛ اما بیشتر از شش مصراعی چندان معمول نیست و کمتر از سه مصراع اصلاً مسمط نباشد.
نوع خاصی از مسمط است که همان خصوصیات مسمط را دارد با این ویژگی که شاعر پیش از هر بیت غزل از شاعری صاحب آوازه و استاد، چند مصراع از خود می آورد که با بیت مورد تضمین هم معنی و هم مضمون است.


کلمات دیگر: