کلمه جو
صفحه اصلی

غزل


مترادف غزل : شعر، عشقبازی، معاشقه

برابر پارسی : چامه، چکامه، سروده، ترانه

فارسی به انگلیسی

lyric poem, love-poem, ode


فارسی به عربی

قصیدة

عربی به فارسی

نخ تابيده , نخ با فندگي , الياف , داستان افسانه اميز , افسانه پردازي کردن


فرهنگ اسم ها

اسم: غزل (دختر) (عربی) (طبیعت، هنری) (تلفظ: qazal) (فارسی: غَزل) (انگلیسی: ghazal)
معنی: نوعی شعر، شعر عاشقانه، عشق ورزی، هر نوع سخن آهنگین که به آواز یا با سازها خوانده می شود، ( در موسیقی ایرانی ) هر نوع سخن آهنگین [معمولاً به زبان فارسی] که به آواز یا همراه سازها خوانده می شده است

(تلفظ: qazal) (عربی) (در ادبیات) نوعی شعر ، شعر عاشقانه ؛ (در موسیقی ایرانی) هر نوع سخن آهنگین [معمولاً به زبان فارسی] که به آواز یا همراه سازها خوانده می‌شده است.


مترادف و متضاد

شعر


عشقبازی، معاشقه


۱. شعر
۲. عشقبازی، معاشقه


ode (اسم)
قصیده، غزل، چکامه، قطعه شعر بزمی

yarn (اسم)
خیط، غزل، نخ تابیده، الیاف، نخ بافندگی، داستان افسانه امیز

drinking song (اسم)
غزل

sonnet (اسم)
غزل، غزل یا قطعه شعر 14 سطری

lyric poem (اسم)
غزل

erotic poem (اسم)
غزل

lyric poetry (اسم)
غزل

spinning (اسم)
غزل، نخ ریسی

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) رشتن ریسیدن ۲ - ( اسم ) رشته ریسمان رسن .
جمع غازله

فرهنگ معین

(غَ زَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) عشق بازی کردن . ۲ - حکایت کردن از عشق به زنان . ۳ - (اِ. ) شعری مرکب از چند بیت که دارای یک وزن بوده و آخر مصراع اول با آخر مصراع های دوم هم قافیه باشد. ،~ خداحافظی را خواندن کنایه از: مردن ، از دنیا رفتن .
(غَ زْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) ریسیدن . ۲ - (اِ. ) رشته ، ریسمان .

(غَ زَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) عشق بازی کردن . 2 - حکایت کردن از عشق به زنان . 3 - (اِ.) شعری مرکب از چند بیت که دارای یک وزن بوده و آخر مصراع اول با آخر مصراع های دوم هم قافیه باشد. ؛~ خداحافظی را خواندن کنایه از: مردن ، از دنیا رفتن .


(غَ زْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ریسیدن . 2 - (اِ.) رشته ، ریسمان .


لغت نامه دهخدا

غزل . [ غ َ ] (ع مص ) رشتن .مغزول ، نعت از آن است . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ریسمان رشتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 73). ریسیدن . (غیاث اللغات ). رشتن . غُزول . || نوازش کردن : اخذ فی غزلهم والرفق بهم . (دزی ج 2 ص 211). || (اِ) رشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریسمان . رسمان . (لغت محلی شوشتر ذیل رسمان ). ریسمان . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). مغزول از نظر تسمیه به مصدر و منسوب آن غزلی است . (اقرب الموارد). ج ، غُزول . (دزی ج 2 ص 211). رسن . (غیاث اللغات ).
- دارالغزل ؛ جایی که زنان رشته های خود را میفروشند. (دزی ج 2 ص 211).
- غزل حریر ؛ ابریشم رشته شده .
- غزل قطن ؛ کتان رشته شده .
|| ریسمانی که با آن جانوران وحشی را میگیرند. || پیچک مو (درخت ). || شراب غزل الکرم ؛ از نوشابه هایی که معده را تقویت کنند و اشتها آورند. (دزی ج 2 ص 211).


غزل . [ غ ُزْ زَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غازلة.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غازلة شود.


غزل. [ غ َ ] ( ع مص ) رشتن .مغزول ، نعت از آن است. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ریسمان رشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 73 ). ریسیدن. ( غیاث اللغات ). رشتن. غُزول. || نوازش کردن : اخذ فی غزلهم والرفق بهم. ( دزی ج 2 ص 211 ). || ( اِ ) رشته . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ریسمان. رسمان. ( لغت محلی شوشتر ذیل رسمان ). ریسمان. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). مغزول از نظر تسمیه به مصدر و منسوب آن غزلی است. ( اقرب الموارد ). ج ، غُزول. ( دزی ج 2 ص 211 ). رسن. ( غیاث اللغات ).
- دارالغزل ؛ جایی که زنان رشته های خود را میفروشند. ( دزی ج 2 ص 211 ).
- غزل حریر ؛ ابریشم رشته شده.
- غزل قطن ؛ کتان رشته شده.
|| ریسمانی که با آن جانوران وحشی را میگیرند. || پیچک مو ( درخت ). || شراب غزل الکرم ؛ از نوشابه هایی که معده را تقویت کنند و اشتها آورند. ( دزی ج 2 ص 211 ).

غزل. [ غ َ زَ ] ( ع مص ) سخن گفتن با زنان و عشقبازی نمودن. ( منتهی الارب ). حدیث زنان و حدیث عشق ایشان کردن. ( آنندراج ). محادثه با زنان. ( اقرب الموارد ). بازی کردن به محبوب. حکایت کردن از جوانی و حدیث صحبت و عشق زنان. ( غیاث اللغات ). دوست داشتن حدیث با زنان و صحبت با ایشان. ( تاج المصادر بیهقی ). ج ، غُزول. ( دزی ج 2 ص 211 ). || سستی آوردن سگ و آن چنان باشد که چون به گرفتن نزدیک شود، آهو از ترس وی بانگ کند پس سگ بازگردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). متحیر شدن از بانگ کردن آهوبره در روی بره. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِمص ) ستایش کسی. ثنای کسی. ( مقدمة الادب زمخشری ). || سخنگویی با زنان. عشقبازی. ( منتهی الارب ). گفتگوی پسران و دختران جوان ، و گفته اند به معنی عشقبازی با زنان است. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) در موسیقی یک قسمت از چهار قسمت نوبت مرتب یعنی تألیف کامل است ، و آن چهار قسمت قول است و غزل وترانه و فروداشت. || سخنی که در وصف زنان و عشق ایشان گفته اند، و در عرف شعرا چند بیت مقرری است که پیش قدما زیاده از دوازده نیست و متأخران منحصر در آن ندانند، و با لفظ خواندن و سرودن و زدن و برداشتن و طرح کردن و از قلم ریختن مستعمل است. ( از آنندراج ). سرواد و کلام منظوم و شعر و چامه. ( ناظم الاطباء ). کلام موزون و مقفی در معاشقه و وصف حال زنان. شعری با مطلع و مقطع از پنج تا پانزده بیت و بیشتر در مدح و نوازش معشوقه و مغازله با او و جز آن. در کشاف اصطلاحات الفنون آمده : غزل اسم از مغازله است به معنی سخن گفتن با زنان و در اصطلاح شعرا عبارت است از ابیاتی چند متحد در وزن و قافیه ، که بیت اول آن ابیات مصرع باشد فقط، و مشروط آن است که متجاوز از دوازده هم نباشد، اگر چه بعض شعرای سلف زیاده از دوازده هم گفته اند. فاما الحال آن طریقه غیرمسلوک است. و اکثر ابیات غزل را یازده مقرر کرده اند، و هر شعری که زیاده بر آن بود آن را قصیده گویند، و در غزل غالباً ذکر محبوب ، و صفت حال محب و صفت احوال عشق و محبت بوده کذا فی مجمع الصنایع. غزل را تشبیب نیز گویند کذا فی جامع الصنایع. صاحب مجمع الصنایع تشبیب را از انواع غزل شمرده است - انتهی. صاحب مرآت الخیال گوید: ذکر تخلص در غزل از زمان سعدی لازم شده است - انتهی.

غزل . [ غ َ زَ ] (ع مص ) سخن گفتن با زنان و عشقبازی نمودن . (منتهی الارب ). حدیث زنان و حدیث عشق ایشان کردن . (آنندراج ). محادثه با زنان . (اقرب الموارد). بازی کردن به محبوب . حکایت کردن از جوانی و حدیث صحبت و عشق زنان . (غیاث اللغات ). دوست داشتن حدیث با زنان و صحبت با ایشان . (تاج المصادر بیهقی ). ج ، غُزول . (دزی ج 2 ص 211). || سستی آوردن سگ و آن چنان باشد که چون به گرفتن نزدیک شود، آهو از ترس وی بانگ کند پس سگ بازگردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). متحیر شدن از بانگ کردن آهوبره در روی بره . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) ستایش کسی . ثنای کسی . (مقدمة الادب زمخشری ). || سخنگویی با زنان . عشقبازی . (منتهی الارب ). گفتگوی پسران و دختران جوان ، و گفته اند به معنی عشقبازی با زنان است . (از اقرب الموارد). || (اِ) در موسیقی یک قسمت از چهار قسمت نوبت مرتب یعنی تألیف کامل است ، و آن چهار قسمت قول است و غزل وترانه و فروداشت . || سخنی که در وصف زنان و عشق ایشان گفته اند، و در عرف شعرا چند بیت مقرری است که پیش قدما زیاده از دوازده نیست و متأخران منحصر در آن ندانند، و با لفظ خواندن و سرودن و زدن و برداشتن و طرح کردن و از قلم ریختن مستعمل است . (از آنندراج ). سرواد و کلام منظوم و شعر و چامه . (ناظم الاطباء). کلام موزون و مقفی در معاشقه و وصف حال زنان . شعری با مطلع و مقطع از پنج تا پانزده بیت و بیشتر در مدح و نوازش معشوقه و مغازله با او و جز آن . در کشاف اصطلاحات الفنون آمده : غزل اسم از مغازله است به معنی سخن گفتن با زنان و در اصطلاح شعرا عبارت است از ابیاتی چند متحد در وزن و قافیه ، که بیت اول آن ابیات مصرع باشد فقط، و مشروط آن است که متجاوز از دوازده هم نباشد، اگر چه بعض شعرای سلف زیاده از دوازده هم گفته اند. فاما الحال آن طریقه غیرمسلوک است . و اکثر ابیات غزل را یازده مقرر کرده اند، و هر شعری که زیاده بر آن بود آن را قصیده گویند، و در غزل غالباً ذکر محبوب ، و صفت حال محب و صفت احوال عشق و محبت بوده کذا فی مجمع الصنایع. غزل را تشبیب نیز گویند کذا فی جامع الصنایع. صاحب مجمع الصنایع تشبیب را از انواع غزل شمرده است - انتهی . صاحب مرآت الخیال گوید: ذکر تخلص در غزل از زمان سعدی لازم شده است - انتهی .
غزل از غَزل ، سمر دختران و حدیث ایشان ، و مغازلت و عشقبازی با زنان ، و آن شعری است مقصور بر فنون عشقیات از وصف زلف و خال و حکایت وصل و هجر و تشویق به ذکر ریاحین و ازهار و ریاح و امطار و وصف دمن واطلال . (از المعجم چ مدرس رضوی ص 151). نیز در ص 306 این کتاب آمده : غزل در اصل لغت حدیث زنان و صفت عشقبازی با ایشان و تهالک در دوستی ایشان است و مغازلت عشقبازی و ملاعبت است با زنان و گویند: رجل غَزِل ؛ یعنی مردی که متشکل باشد به صورتی که موافق طبع زنان باشد و میل ایشان بدو بیشتر بود به سبب شمایل شیرین و حرکات ظریفانه و سخنان مستعذب ، و بعضی اهل معنی فرق نهاده اند میان نسیب و غزل ، و گفته اند معنی نسیب ذکر شاعر است خَلق و خُلق معشوق را و تصرف احوال عشق ایشان در وی ، و غزل دوستی زنان است و میل هوای دل بر ایشان و به افعال و اقوال ایشان ، و از اینجاست که گویندچون سگ در صید آهو رسد و آهوک بیچاره گردد بانگکی ضعیف بکند از ترس جان ، سگ را رقتی پیدا شود و از وی بازایستد و به چیزی دیگر مشغول شود. گویند: غَزِل ُالکلب ، و همانا آهو را غزال از اینجا نام نهاده اند که این مغازلت را شایسته است ، و بیشتر شعرای مفلق ذکر جمال معشوق و وصف احوال عشق و تصابی را غزل خوانند. و اغزالی که مقدمه ٔ مدحی یا شرح حالی دیگر باشد آن را نسیب گویند. و به حکم آنکه مقصود از غزل ترویح خاطر و خوش آمد نفس است باید که بنای آن بر وزنی خوش مطبوع و الفاظی عذب سلس و معانی رائق و مروق نهند، و در نظم آن از کلمات مستکره و سخنان خشن محترز باشند چنانکه عمادی گوید:
دل و جانم به عشق توسمرند
همه عالم بدین حدیث درند
زلف و روی و لبت بنامیزد
همه از یکدیگر شگرفترند
تو نه ای یار لیک در غم تو
همه آفاق یار یکدگرند
آهوانند زیر غمزه ٔ تو
که جز از مرغزار جان نچرند
خورش طوطیان شکر باشد
طوطیان لب تو خود شکرند
دل من گشت حلقه ای که در او
جان فروشند و عشوه ٔ تو خرند
عاشقان را چه روی با توجز آنک
لب بدوزند و در تو می نگرند
نبرند از غم تو جان به کنار
خاصه قومی که نام بوسه برند
بر در تو مقیم نتوان بود
هوسی میپزند و میگذرند.
و عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس (رباعی )... برمقطعات پارسی باشد آن را غزل خوانند - انتهی .
شبلی نعمانی در شعر العجم آورد: پوشیده نیست که جذبه ٔ عشق و محبت خمیرمایه ٔ فطرت انسانی است و از همین جاست که در ادبیات منظوم تمام اقوام ، اشعار عشق و عاشقی نسبت به تمام اقسام شعر بیشتر متداول و رایج میباشد لیکن ایران در این خصوص مقدم بر تمام دنیاست . تمدن ایران کهن سال و چندین هزارساله است . در امور زندگی و معاشرت همیشه تکلف و ظرافت وجود داشته است . ناز و نعمت و جاه و ثروت چند هزارساله نفاست و لطافت را به منتهی درجه رسانیده بود. آب و هوا، سبزه و چمن ، لاله و گل ، آب روان ، دماغها و طبایع را همیشه نشاطانگیز و ولوله خیز کرده است . به علاوه از نظر حسن و جمال هم این کشور محل نشو و نمای پری رویان بوده است . نوشاد، خلخ ، فرخار و کشمیر که چمن زار حسن و جمال بودند تماماً در دامن ایران ، و محصولات این حدود جزو آرایش بازارهای ایران بوده است ، و با این وسایل و اسباب معلوم است که ترقی غزل در ایران امری لازمی و حتمی بود. به ظاهر این مطلب تعجب آور است که با وجود این همه وسایل و اسباب تا سیصد سال غزل به حال رکود و وقوف بوده است و علتش هم این بود که آغاز شاعری در ایران به واسطه ٔ جوش فطری نبوده ، بلکه به منظور گرفتن صله و کسب معاش بوده است . آری وقتی که در ایران حکومتهای خودمختاری به روی کار آمده برای مداحی آنان شعر و شاعری شروع گردید، و چون از عرب تقلید می کردند، لذا در مقدمه ٔ قصاید اشعاری در عشق و عاشقی هم معمول بود میگفتند، و در عربی آن را تشبیب یا نسیب میگویند، و نام دوم همین اشعار غزل میباشد. علی رغم جنگ و جدالی که در دوره ٔ دیالمه و سلاجقه و غزنویان در تمام کشور دوام داشت بازار شاهدپرستی رواج داشت و سلاطین قاهر و متشرع علانیه حسن پرستی میکردند. در مدح قصایدی که میگفتند در آن قصاید از معشوقان هم یادآور میشدند بعض وقتها خود سلاطین به شعرا دستور میدادند که این مضامین رابه نظم آورند. غضائری رازی بر حسب فرمایش سلطان محمود در وصف ایاز اشعاری گفت و در ازای آن صله ٔ گرانبهایی گرفت ، چنانکه خود در قصیده ٔ لامیه چنین گفته :
مرا دو بیت بفرمود شهریار جهان
بر آن صنوبر عنبرعذار مشکین خال
دو بدره زر بفرستاد و دو هزار درم
به رغم حاسد و تیمار بدسگال نکال .
فرخی نیز در تعریف ایاز در ضمن قصیده ای چنین سرود:
نه بر خیره بدو دل داد محمود
دل محمود را بازی مپندار.
در هر خانه ای غلام ترک وجود داشت ، و آنان در خلوت و جلوت شریک صحبت بودند. اکثر شعرا شیفته و دلباخته ٔ همین غلامان بودند و در اشعار عشقی آنان را توصیف میکردند، چنانکه فرخی در تمهید یک قصیده چنین میگوید: امروز ترک پریروی من سر تا پا خمار است زیرا دیشب تا صبح مشغول باده گساری بوده است من دو دفعه با چشم اشاره کردم که بخواب لیکن نپذیرفت و گفت : بگذارید به همین حال باشم ! کیست برای چنین نوکر صمیمی فداکاری جان ندهد و کیست که از یک چنین خدمتکاری ناز نکشد؟
ترکان اکثر سپاهی و خوب صورت بودند و به همین جهت مورد توجه قرار میگرفتند و مخصوصاً خودشان را برای جلب انظار قشنگ جلوه میدادند، و از همین جاست که اکثر شعرا این سپاهیان را تعریف و توصیف معشوقانه کرده اند. (رجوع به بخش اول ج 5 همین کتاب شود). واین در شعر و شاعری تأثیری که بخشید این بود که سراپای معشوق در اوصاف تماماً در الفاظ جنگی و اصطلاحات رزمی آمده است . از این طرف این وسایل و اسباب فراهم آمده و از طرف دیگر دوره ٔ تصوف آغاز شده بود. خمیرمایه ٔ تصوف عشق و محبت است . چون اکابر صوفیه فطرةً شاعر بودند لذا جذبات آنان موزون از زبان جاری گردید. در قوم جوش سپاهیگیری کم شده بود. از طرف دیگر تاتاریان تمام کشور را تار و مار کردند. در نتیجه ٔ این عوامل و اسباب پی درپی تمام قوت و زور شاعری ، درد و الم ، سوز و گداز، فغان و زاری گردید، و معلوم است که برای آن چیزی از غزل مناسب تر و موزون تر نبوده است . اوحدی ، مولانا رومی ، عطار، سعدی ، خسرو و حسن زائیده ٔ همین عوامل و اسباب بوده و در چنین دوره ای عرض وجود نموده اند. تا آن وقت در غزل جز تعریف حسن و جمال محبوب و عشق و محبت صحبت دیگری در کار نبود. خواجه حافظ این دایره را وسیع کرده هر نوع خیالات رندانه و صوفیانه و نیز افکار فلسفی و اخلاقی را در غزل بیان نمود. و چون تسلط او بر زبان در منتهی درجه بود در ادای هرگونه خاطرات یا فکر و خیال در لطافت و رنگینی زبان هم هیچگونه خللی راه نیافت . و این در حقیقت معراج غزل گویی بوده است که بعد از آن دیگر چنین رونقی برای وی حاصل نشد و ممکن هم نبود حاصل شود. اگر چه سبک خواجه در تمام ایران اشاعت و انتشار یافت ؛ یعنی غیر از سبک او سبک دیگری مورد پسند واقع نمیشد، لیکن همه میدانستند که این طرز را نمیتوان تقلید کرد، و لذا کسی هم پیرامون این کار نیفتاد، و این سبب گردید که غزل گویی از ترقی بازماند و تا دوره ٔ صفویه این رکود ادامه داشت . آن وقت فغانی طرز نوینی ایجاد کرد، و شعرای بعد از او بنای تقلید را گذاشتند. و به قدری آن را ترقی دادند که زمین بود به آسمانش رسانیدند. در دوره ٔ صفویه اکثر شعرای ایران به هندوستان رفتند و در آن کشور اقامت گزیدند و بعضی ها هم به ایران آمد و شد میکردند. به همین جهت در غزل اسلوبهای مختلفی پدید آمد. فلسفه در شعر وارد شد، و این قسمت در اشعار عرفی ، فیضی ، نظیری ، سلیم و جلال اسیر پیداست . اشعار شعرایی ازقبیل ولی دشت بیاضی ، علی قلی میلی ، وحشی یزدی و شرف جهان رنگی رندانه و عاشقانه به خود گرفت ، و کلام نظیری ،طالب آملی و کلیم دارای لطافت خاصی شد. این بود مجملی از تاریخ غزل . اینک به انتقاد غزل و بیان محاسن ومعایب آن میپردازیم .
معایب غزل : 1- نقص بزرگ غزل این است که در هریک از مسائل و واردات عشق و محبت بیانی که میشود مسلسل نیست ، بلکه هر شعر آن مستقل و علی حده است ؛ یعنی در هر بیت آن ، یک معنی و یک خیال مفرد و یا یک واقعه ٔ جداگانه بیان میشود. 2- محبوب شاعر فارسی اکثر شاهد بازاری و مبتذل است . هرکس میتواند به او راه پیداکند. امروز با یکی هم صحبت و فردا با دیگری هم بزم است . هنگامی که در یک محفل جلوه آراست جمعیت عشاق از همه طرف به نظاره ٔ وی میپردازد. او به یکی نگاه زیرچشمی میکند، به آن دیگر چشمک میزند، به یک نفر لبخند زده یا نگاهی متبسمانه میکند، دیگری را با نگاهی فریب آمیز به محبت صوری خود مطمئن میسازد، برخلاف شعرای تازی (دوره ٔ جاهلیت ) که محبوب اغلب در حریم عفت قرار گرفته است و دسترسی به آن بس دشوار میباشد. چنانکه یکی در این میان بخواهد رو به آن طرف نماید قبلا"" باید با شمشیرها مواجه شود. 3- در اشعار فارسی عاشق خود را نهایت درجه پست قرار میدهد او خود را سگ کوچه ٔ معشوقه مینامد:
سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی ؟
شنیده ام که سگان را قلاده می بندی
چرا به گردن حافظ نمینهی رسنی ؟
برخلاف عاشق عرب که عزت نفس را در هر حال از دست نمیدهد. 4- تمایلات یا جذبات و احساساتی که اظهار میشود چون در آن واقعیت کم وجود دارد لذا در الفاظ و طرز ادا جوش اصلی نیست . شما اشعار عشق و عاشقی فارسی را که میخوانید در دل اثری که مال جذبات درونی یک عاشق صادق جانباز است کمتر میشود. خاطراتی که پدید می آید پر از تصنع و مبالغه است ، ولی شاعر تازی بیشتر به واقعیت و اصلیت میگراید.5- در شعر و شاعری فارسی معشوق هرقدر از نظر حسن صورت بیمانند است همانقدر از حیث اخلاق مجموعه ٔ همه نوع عیوب دنیا معرفی شده است . او دروغگو، بی وفا، غدار، مکار، ستمکار، دغل باز، حیله ساز، فتنه انگیز، خونریز، شریر، کینه پرور یا نهایت درجه ابله و نادان است . هرحرفی را قبول نموده زیر تأثیر هرکس میرود:
قاتل من چشم می بندد دم بسمل مرا
تا بماند حسرت دیدار او در دل مرا.
ز خون خویش بر آن قطره میبرم غیرت
که گاه قتل به دامان قاتل افتاده ست
چگونه جان به سلامت برم ز سفاکی
که بر درش ملک الموت بسمل افتاده ست .
محاسن غزل : اگر چه همانطور که در بالا بیان کردیم در غزلیات فارسی به لحاظ اعم و اغلب جذبات صحیح و واقعی کم به نظر میرسید معذلک یک قسمت معتنابهی هم از غزلیات فارسی موجود است که در آنها محاسن و خوبیهای غزل در اعلی درجه دیده میشود. از آن جمله قسمت اعظم از کلمات اکابر صوفیه است که از جوش و اثر لبریز میباشد. در این غزلیات خاطرات و مضامینی که از عناصر و مواد اولیه ٔ غزل شمرده میشوند به طرز بسیار جالب و جاذبی بیان شده است . عاشق لفظ عشق را بر زبان آورده از لذت آن مست و بی خود میشود:
«عشق میگویم و جان میدهم از لذت وی .» مصائب و دشواریهای راه عشق برای عاشق مقرون به لذت و درد آن دواست :
رهروان را خستگی راه نیست
عشق هم راه است و هم خود منزل است .
ناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیر
خورد افسوس زمانی که گرفتار نبود.
عشق لطیفه ای است که از آغاز تا انجام آن لذت بخش و لطف انگیز است :
عشق در اول و آخر همه ذوق است و سماع
این شرابی است که هم پخته و هم خام خوش است .
عشق اخلاق رذیله را به اخلاق شریف مبدل میسازد:
هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد
کفر آوردم و در عشق تو ایمان کردم .
شاعر فارسی احساسات و جذبات را با شوق و شور تمام کرده است :
نه دام دانم و نه دانه ، اینقدر دانم
که پای تا به سرم هر چه هست در بندم .
(از شعر العجم تألیف شبلی نعمانی ج 5 صص 53 - 64 به اختصار) رجوع به شعر العجم ج 1ص 22، 127، 248 و ج 2 صص 67 - 77 و ص 163، 186،194 و ج 5 صص 53 - 91 شود :
خدای را نستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش بسود.

رودکی .


سراینده ای این غزل ساز کرد
دف و چنگ ونی را هم آواز کرد.

فردوسی .


از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید
وز دلاویزی و خوبی چون ترانه ٔ بوطلب .

فرخی .


دگر نخواهم گفتن همی سرود و غزل
که رفت یک رهه بازار و قیمت سرواد.

لبیبی .


حاصل نآید به جسم و جان تو در
از غزل و می مگر که منفعلی .

ناصرخسرو.


چند گفتی و بر رباب زدی
غزل دعد بر صفات رباب .

ناصرخسرو.


مدح و دبیری و غزل را نگر
علم نخوانی و هنر نشمری .

ناصرخسرو.


بر یاسمین و نسترن و ارغوان و گل
هر شب هزاردستان سازد همی غنا
بر گل زند ترانه و بر ارغوان غزل
بر نسترن شبانی و بریاسمین نوا.

امیر معزی (از آنندراج ).


نگوید غزل و آفرین هم نخواهد
که معشوق و مالک رقابی نبیند.

خاقانی .


نفس بلبلان مجلس او
زین غزل شکر تر اندازد.

خاقانی .


پیاپی شد غزلهای فراقی
برآمد بانگ نوشانوش ساقی .

نظامی .


نکیسا بر طریقی کآن صنم خواست
فروگفت این غزل درپرده ٔ راست .

نظامی .


نی حراره یادش آید نی غزل
نی ده انگشتش بجنبد در عمل .

مولوی .


مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار
کین ره که برگرفت به جائی دلالت است .

سعدی .


مطرب یاران بگو آن غزل دلپذیر
ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار.

سعدی .


ساقی بیا که شب به میان کرد زهد و رفت
زآن یک غزل که صبحدم آن راهزن زده ست .

امیرخسرو (از آنندراج ).


نوبت عشاق ندارد غزل
قول بزرگان نبود جز عمل .

خواجو.


در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه ٔ غزل است .

حافظ.


غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را.

حافظ


تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت .

حافظ.



غزل . [ غ َزِ ] (ع ص ) آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید.(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان . (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد). || سست و نرم از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

۱. ریسیدن، رشتن.
۲. (اسم ) رشته، نخ.
۱. (ادبی ) شعری که معمولاً بین هفت تا پانزده بیت سروده می شود و موضوع آن غنایی و عاشقانه است، شعر عاشقانه.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] سخن گفتن با زنان و عشق بازی کردن.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] سخنی که در وصف زنان و در عشق آنان گفته شود، حدیث عشق زنان.

۱. ریسیدن؛ رشتن.
۲. (اسم) رشته؛ نخ.


۱. (ادبی) شعری که معمولاً بین هفت تا پانزده بیت سروده می‌شود و موضوع آن غنایی و عاشقانه است؛ شعر عاشقانه.
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] سخن گفتن با زنان و عشق‌بازی کردن.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] سخنی که در وصف زنان و در عشق آنان گفته شود؛ حدیث عشق زنان.


دانشنامه عمومی

نوعی شعر موزون عاشقانه.


غزل در ادب فارسی به قالبی از شعر سنتی فارسی می گویند. در قالب غزل که معمولاً بین ۵ تا ۱۴ بیت دارد، مصراعهای بیت نخست با مصراع های زوج هم قافیه هستند. موضوع اصلی غزل بیان عواطف و احساسات، ذکر زیبایی و کمال معشوق و شکوه از روزگار است و ابیات غزل فارسی از لحاظ مضمون دارای استقلال اند. در آخرین بیت شاعر نام شعری یا تخلص خود را می آورد و بهترین بیت آن را شاه بیت یا بیت الغزل می گویند. قدیمی ترین نمونه غزل مستقل و کامل را می توان در آثار شهید بلخی، رودکی سمرقندی، دقیقی توسی یافت. در اوایل قرن ششم، قصیده از رونق افتاد و جای خود را به غزل داد. غزل در لغت به معنای عشق بازی و مغازلت است.
تصنیف
__________ * __________*
__________ __________*
غزل مشتق از مغازلت است و مغازلت عشق بازی باشد با زنان و حدیث کردن با ایشان و به زبان سخن شناسان غزل آن را گویند که مشتمل بر وصف شکل و شمایل محبوب و شرح نکایت و حکایت حال محب باشد و به نعمت جمال وصف زلف و خال و بیان هجر و وصال آراسته بود. (بدایع الافکار، ص ۷۱)هر شعر که مقصور باشد بر فنون عشقیات از وصف زلف و خال و حکایت وصل و هجر و تشوق به ذکر ریاحین و ازهار و ریاح و وصف دمن و اطلال باشد غزل خوانند. (المعجم، ص ۲۰۱)

دانشنامه آزاد فارسی

غَزَل
اصطلاحی در موسیقی قدیم ایرانی و نام نوعی تصنیف و نیز نوعی لحن موزون از هفده لحن مشهور قدیم موسیقی ایران. غزل دومین قسمت از فرم مهم و مشهور تصنیف با نام «نوبت مرتب» است که بر شعر پارسی استوار بوده است. در «نوبت مرتب» که از چهار قسمت قول و غزل و ترانه و فروداشت تشکیل شده بود، جز غزل شعر، قسمت های دیگر عربی بوده است. این قسمت از لحاظ فرم مانند قول اما شعر آن فارسی بود.

نقل قول ها

غزل (فیلم ۱۳۵۵). غزل فیلم ایرانی به کارگردانی مسعود کیمیایی و بازیگری فردین، پوری بنایی و فرامرز قریبیان است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] غزل، نوعی شعر عاشقانه دارای هفت تا چهارده بیت با وزن و قافیه واحد است.
غزل در لغت، حدیث زنان و صفت عشق بازی و معاشقه است و در اصطلاح ادب فارسی و عربی نوعی شعر است که قالبی منظوم و غنایی دارد و در وزن و قافیه واحد سروده می شود و مصراع اول بیت نخست نیز قافیه دارد. عدد ابیات آن از هفت تا چهارده است و درون مایه آن عاشقانه، و در بیان احساسات یا گفت و گوی با معشوق و خطاب به اوست. در غزل از محاسن طبیعت و لطایف طبیعی مربوط به انسان یا حیوان یا نبات و مناظر دریا و… سخن گفته می شود.
مستندات مقاله
در تنظیم این مقاله از منبع ذیل استفاده شده است: • مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه.
۱. ↑ مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه، ص۶۸۰.
...

[ویکی اهل البیت] کلمه غزل در اصل لغت، به معنی ریسمان رشتن و نوازش سخن گفتن با زنان، عشق­بازی و حدیث عشق و عاشقی کردن است؛ و چون این نوع شعر بیشتر مشتمل بر سخنان عاشقانه است، آنرا غزل نامیده اند.
غزل در اصطلاح شعرای فارسی، اشعاری است بر یک وزن و قافیه با مطلع مصرع که حد معمول متوسط مابین پنج بیت تا دوازده باشد و گاهی بیشتر از آن تا حدود پانزده و شانزده بیت و به ندرت تا نوزده بیت نیز گفته اند. اگر از پنج بیت کمتر باشد می­توان آنرا غزل ناتمام دانست.
در غزل سرایی حدیث مغازله شرط نیست، بلکه ممکن است متضمن مضامین اخلاقی و دقایق حکمت و معرفت باشد که امثال غزل­های حکیمانه و عارفانه بسیار است.
فرق میان غزل با تغزیل قصیده، آن است که ابیات تغزل باید همه مربوط به یک موضوع و یک مطلب باشد، اما در غزل تنوع مطالب ممکن است؛ چندان­که آن را شرط غزل دانسته اند. غزل هر قدر لطیف تر و پرسوزتر باشد، مطبوع تر و گیرنده تر است و همان اندازه که قصیده دارای فخامت و الفاظ قوی و محکم است، در الفاظ و معانی غزل باید رقت و لطافت بکار برد و از تعبیرات خشن و ناهموار سخت احتراز کرد.
اصطلاح غزل در قدیم مخصوص اشعار غنایی و سرودهای آهنگین عاشقانه بوده است که با الحان موسیقی تطبیق می شده و آنرا غالباً با ساز و آواز می خوانده­اند؛ در عدد ابیات و سایر خصوصیات نیز شرط و قیدی نداشت. بعد آن را مرادف کلمه نسیب بکار بردند و تغزلات پیش آهنگ قصاید را غزل نامیدند.
تدریجاً همان غزلی که تشبیب قصاید بود به صورت غزل مفرد نظیر غزلیات عراقی و سعدی و حافظ درآمد و نوعی ممتاز از شعر گردید؛ و از آن تاریخ قسمت نسیب و تشبیب قصاید را تغزل خواندند.
در نوع غزل نیز از نظر معنی و مضمون نیز به مرور ایام تحول بزرگ روی داد. به این جهت که شعرای قصیده سرای قدیم، بیشتر توجهشان به مدح سلاطین و وزراء و رجال بزرگ عهد خود بود و در غزل­های تشبیب قصیده، از حدود معانی عشقی و وصفی بیرون نمی رفتند. اما چون معانی عالی اخلاقی و مضامین دلپذیر حکمت و عرفان وارد شعر فارسی گردید، انواع شعر مخصوصاً نوع غزل از صورت محدود سابق بیرون آمد و با افکار و معانی بلند اخلاقی و عرفانی بیامیخت و بهترین وسیله برای پروراندن معانی عالی حکمت و معرفت گردید.

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
(بر وزن فلس) تابیدن و تابیده. مصدر و اسم هر دو آمده است به عبارت دیگر: آن پنبه را به صورت نخ در آوردن است «غَزَلَتِ الْمَرْأَةُ الْقُطْنَ وَالصُّوفَ غَزْلاً: مَدَّتْهُ و فَتَلَتْهُ خیطاناً» . و چون آن زن نباشید که رشته خویش را از پس تابیدن پنبه و قطعه و قطعه کرد. «اَنْکاثاً» جمع نکث به معنی قطعه‏ها است یعنی «نَقَضَتْ غَزْلَها وَ جَعَلَتْهُ اَنْکاثاً» به ملاحظه آیه ماقبل «وَاَوْفُوا بِعَهْدِاللَّهِ اِذا عاهَدْتُمْ وَلاتَنْقُضُوا الْاَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها...» آیه فوق مثلی است درباره وفای به عهد یعنی در عهد و پیمان خویش ثابت قدم باشید و مثل آن زن نباشید که می‏رشت و پنبه می‏کرد. اگر به عهد خدا وفا نکنید قول شما بی‏فایده و بی‏اثر خواهد بود مثل عمل آن زن و در آن صورت بی‏اعتبار خواهید بود. در مجمع نقل شده: آن زن سفیهی بود از قریش با کنیزانش تا نصف روز می‏رشت آنگاه می‏گفت: آنچه رشته‏اند پنبه کنند و این عادت او بود و نامش ریطه دختر عمروبن کعب بود و به وی سفیه مکه گفتندی. چنانکه از کلبی نقل شده و به قولی مثلی است که خدا به ناقض عهد زده. به نظر نگارنده مثل بودنش بهتر است و اشاره به زن بخصوصی نیست و چون رشتن در آن روزگار کار زنان بود لذا در مثل زن ذکر شده است. واللَّه‏العالم. در تفسیر عیاشی از امام صادق «علیه‏السلام» منقول است: چون مسلمانان به کلمه امیرالمؤمنین به علی «علیه‏السلام» سلام دادند رسول خدا «صلی اللَّه علیه و آله» به اول فرمود: برخیز به علی به لفظ امیرالمؤمنین سلام کن. گفت: آیا دستور خدا و رسول است فرمود: آری. سپس به دوم فرمود: برخیز به علی به امارت مؤمنین سلام کن. گفت آیا دستور از خدا و رسول است؟ فرمود آری. سپس به مقداد، ابوذر و سلمان چنین دستوری داد اول و دوم چون از محضر آن حضرت خارج می‏شدند می‏گفتند: نه به خدا هرگز به او با چنین لفظی سلام نخواهیم داد خداوند نازل فرمود: «وَلاتَنْقُضُوا الْاَیمانِ بَعدَ تَوْکیدِها وَ قَدْجَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیکُمْ کَفیلاً (بِقَوْلِکُمْ اَمِنَ اللَّهِ رَسُولِه‏) اِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ماتَفْعَلُونَ وَ لاتَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها...» (به اختصار) این لفظ تنها یکبار در کلام‏اللَّه مجید به کار رفته است.

گویش مازنی

/ghazel/ اسب سفید

اسب سفید


پیشنهاد کاربران

غزل یعنی اهوی سفید

به معنای عشق بازی. شعر و ترانه یاهمون متودی

غزل یعنی ترانه زندگی غزل یعنی دخترم وتمام دنیام

غزل یعنی عشق که یکی از قالب های شعری هم هست

غزل یعنی عشق واقعی وشیرین

غزل غزل ترانه حدیث عاشقانه تقدیم به همه غزل ها من غزلم: ) ♡

اره غزل یعنی شعر عاشقانه غزل یعنی ترانه ی عاشقانه به افتخار همه غزل های ایران وبه خودم که اسمم غزل است


غزل بهترین برای دختر است
غزل یعنی معشوغه عشقی هیچ وقت پایان ندارد

عشق بازی - معشوق - شعر عاشقانه

غزل یعنی ترانه ها عاشقانه


به معنی:شعر عاشقانه، عشق بازی دختر و پسر، آهو، اسمه با مسماییه. من که عاشق اسممم. 😍😚😘

یعنی بیت عاشقانه

غزل یعنی رشته عشق ، تار و پپد عشق

تاروپود عشق ، رشته عشق


غزل یعنی رشته عشق ، تاروپود عشق

همسر من باوار هستند و دختر است و می خواهم نام اش را غزل بگذاریم چون معنی اش بسیار زیبا است. غزل یعنی حدیثعشق و سخنان بین دو فرد عاشق

عشق ورزی ب سبک شعر.

خیلی ممنون غزل یعنی عشق بازی نه غزل یعنی شعر

شعر عاشقانه

غزل به معنی شعر های عاشقانه

غزل یعنی عشق بازی

غزل یعنی شعر عاشقانه

غزل یعنی ترانه های عاشقانه
😎😎

شعر و قصیده

غزل یعنی شعر ٬ ترانه عاشقانه

نام غزل ریشه اش عربی نیست ۰ ریشه اش فارسی است و از قدیم این اسم نبوده

از تو می نویسم ای شروع شعروشورمن
ای همدم شبهای شباب من
ای واژه خوب معنی گریز . ای غزل بانوعشق
تویی واژه غزل های موزون. غزل باتوبه وزن آید. قافیه نگاه توبردل ردیف. شعر من از تو قوام می پذیرد. ای عشق تورا ساده نمیگیریم. درانتظارت دلی دست وپا کرده ام. بی تو قصه من غصه است. نگاهم آه!تویی آرزوی روز های من. منم نیایش شبهای تو. تویی رستاخیزدل. دور هستی اما برایم هستی. عشق را ساده نمیگیریم. خدا را چه دیدی!. .
غزل یعنی عشششق😙😍😜

کلا شاید خیلی ها غزل را در یک جمله شعر عاشقانه بدونند ولی در اصل توی تحلیل ها و منابع قدیمی غزل را ارتباط عاشقانه با خدا گفتند که خیلی از شاعر های جوان یا جا افتاده در عرفان ها و شعرهایشون از این معنی استفاده میکنند
ممنون از اطلاعات خیلی خوب سایتتون❤


غزا یعنی عشق غزل یعنی این که:
کسی درکت کند اینکه بداند تو چه می خواهی
بداند دوستش داری از ته قلبت از همان جایی که صدایی می آید که به تو می گوید بگو دوستش دارع بگو برایش تمام دنیایت را می گزاری آری من 12سال دارم اما معنیش این نیست که نمی فهم.
پس تبریک می گوین به کسی که اسمش غزل است .
تبریک به تمام دخترانی که اسمشان غزل است. 😃😃😃😀😀😀😊😊😊☺☺☺😄😄😄
غزل یعنی دوستت دارم. 👄💋❤💙💚💛💜💓💔💕💖💗💘💝💞💟👍👆👆☝☝✌✌

بزا تمام کنم غزل یعنی عاشق

شعر فریبا. شعر عاشقانه

غزل یعنی عارفانه و عاشقانه

غزل یعنی عشق

غزل یعنی مرواریدی در صدف . غزل یعنی با تمام وجود عاشق معشوقه ی خویش . ازی، امروز به خویش میبالم کع یک دختر ایرانی بانام و اصل غزل . پس به افتخار همه ی غزل های ایران

غزل یعنی عشق و عاشقی یعنی دوست داشتن

غزل یعنی کشاندن قلب سمت خود


غزل یعنی عشق یعنی کسی که دوستت داره غزل یعنی عشق بازی


تبریک به هرکی که اسمش غزل است همچنین خودم

برگرفته شده از واژه ترکی آن: گوزَل!

زندگی بدون شعروعشق معنی نداره پس غزل یعنی زندگی
به افتخارهرچی غزل جووون دوستتون دارم
ب افتخاردخترنازم غزل فدات بشم زندگیم

غزل یعنی شعر عاشقانه عشق ورزیدن به خدا و کسانی که دوستشون داریم یعنی در یک جمله. غزل = عشق. غزل= عشق

غزل یعنی شعر عاشقانه تبریک میگم به کسانی که اسمشان غزل است اسم غزل بیشتر خارجی ها میزارن چون اسم خیلی قشنگی است دوستتون دارم امید وارم نوشته هایم قشنگ باشد


غزل ینی کسی که دوسش داری تنهاش نذار هرچند ماله تو نیست ولی بازم تو عاشقانه دوستش داشته باش . بجنگ برا به بدست اوردنش. غزل فقط یه شعر نیست یااینکه یه کلمه عربی بعضیا با همین اسم غزل زندگیشونا میسازن. ولی زندگی من یه اسم دیگه داره

شعرم درباره اسم غزل رو تقدیم می کنم

لحظه ای نگاهم به تو افتاد و
چشمانم افتادن به دست و پایَم
تو موهایَت را در آیینه اَم شانه می کنی و
من مَحضِ چشمانَت غَزَل می سُرایَم. . .

( پیمان کریمی )

غزل یعنی عشق♡
غزل یعنی عاشقانه هایی پنهانی
غزل یعنی اسب سفید
و غزل یعنی تک شاخی عاشق. . .



غزل یعنی ترانه ، حدیث عاشقانه، یه عمر جاودانه، حرفای بی بهانه

غزل یعنی عاشق بودن. عاشق معشوق بودن😍ساده دوست داشتن و عاشقانه دوست داشتن

من خودم دخترم ولی رو یه عشقی به نام غزل کراش دارم برا همین میدونم معنیش به اهو هم برمیگرده که در اصل غزال بوده ولی به معنای شعر عاشقانه و عارفانه هم میشه گفتش من خودم جلوش که دارم حرف میزنم برای اینکه نفهمه میگم شعر اینو گفت شعر اونو گفت😅😅

غزل یعنی شعر و ترانه عاشقانه 💓💓💓💓💓

غزل به معنای حدیث عشق زنان❤❤❤❤❤

ریشه ی غزل پارسی است نه عربی😑😑


کلمات دیگر: