کلمه جو
صفحه اصلی

تخلص


مترادف تخلص : شهرت، کنیه، لقب، نام، رستن، رهایش، رهایی، گریز

برابر پارسی : رهایی یافتن، رستن، نامسار

فارسی به انگلیسی

nom de plume, pseudonym, delivering, pen - name

pen - name, nom de plume


delivering


nom de plume, pseudonym


فارسی به عربی

اسم مستعار

مترادف و متضاد

pseudonym (اسم)
نام عاریه، اسم مستعار، تخلص

شهرت، کنیه، لقب، نام


رستن، رهایش، رهایی


گریز


۱. شهرت، کنیه، لقب، نام
۲. رستن، رهایش، رهایی
۳. گریز


فرهنگ فارسی

خلاص شدن، رهایی جستن، رهایی یافتن، لقب شاعر
۱- ( مصدر ) رهایی جستن رستن رستگاری جستن . ۲- گریز زدن بمدح ممدوح ( در شعر ). ۳- ( اسم ) رهایی رهایش . ۴- گریز بمدح ممدوح . ۵- ( اسم ) نام شعری هر شاعر مانند رودکی خاقانی معزی . ۶- هر بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد. جمع : تخلصات .
رهایی یافتن . رهایی یافتن و انفصال و تجرد . یا انتقال از این بدان . یا جدا کردن چنانکه در رشته های پشم هر گاه بیکدیگر تابد .

فرهنگ معین

(تَ خَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - رهایی جستن . ۲ - گریز زدن به مدح ممدوح (در شعر ). ۳ - بیتی که شاعر نام شعری خود را در آن آورد. ۴ - نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند.

لغت نامه دهخدا

تخلص. [ ت َ خ َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) رهایی یافتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رهایی یافتن و انفصال و تجرد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ): تخلصت قائبة من قوب ؛ ای بیضة من فرخ ؛ برای کسی مثل زنند که از صاحب خویش جدا شده است. ( اقرب الموارد ). || انتقال از این بدان. ( المنجد ). || جدا کردن ، چنانکه در رشته های پشم هرگاه به یکدیگر تابد. ( اقرب الموارد ). || در اصطلاح شعرا نام ممدوح آوردن است ، چنانکه در جامعالصنایع آمده ، ولی در اساس الفضلا که تصنیف قاضی شهاب الدین است مندرج است که حسن تخلص است که خروج از غزل و دخول در مدح به احسن وجه باشد و در این معنی لغوی مرعی می شود زیرا چه رستن از غزل است. ( آنندراج ). || ( اِ ) نامی که شاعر برای خود مقرر کند و بدان مشهور گردد، مانند فردوسی و سعدی و حافظ و جز آنها. || هر بیتی که شاعر تخلص خود را در آن آورد. ( ناظم الاطباء ). بهر سه معنی اخیر رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) نام یا لقبی که شاعر برای خود انتخاب می کند و در بیت آخر شعر می آورد، مانند سعدی، حافظ، و خواجو.
۲. (ادبی ) بیتی که شاعر، نام شعری خود را در آن می آورد.
۳. (ادبی ) در بدیع، بیتی در قصیده که تغزل و تشبیب را به تنۀ اصلی پیوند می زند.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] خلاص شدن، رهایی یافتن.

دانشنامه عمومی

تَخَلُّص به دو معنی در میان اهل ادب معمول است. نخست نام یا کنیه ای هنری است که شاعران برای خود انتخاب می کنند. بسیاری از شاعران بزرگ زبان فارسی به تخلص خود معروف هستند. مانند نظامی (که نام او الیاس بن یوسف بود)، سعدی (که نام او به احتمال زیاد مشرف الدین بود)، حافظ (که نام او شمس الدین محمد بود). ولی مولوی تخلص شخصی اش «خمش» یا «خاموش» بود و بسیاری از مواقع نیز به خاطر ارادت به شمس تبریزی «شمس» تخلص می کرد. به هرحال به تخلصش معروف نیست.
شفیعی کدکنی، «روان شناسی اجتماعی شعر فارسی (در نگاهی به تخلص ها)»، مجلهٔ بخارا شمارهٔ ۳۲
«ه. ا. سایه»، مجله اینترنتی کاپوچینو شماره ۱۱۰
احمدی گیوی، حسن، و دیگران. زبان و نگارش فارسی، چاپ دهم، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، زمستان ۱۳۷۴
بسیار پیش می آید که طول تاریخ چندین شاعر با یک تخلص وجو دارند. مثلاً چندین عطار یا چندین حافظ وجود دارد. گاهی هم شاعرانی هستند که دو یا سه تخلص دارند.
تخلص بیش از هرچیز در غزل کاربرد دارد و معمولاً شاعران التزام دارند که تخلص خود را در آخر غزل به نحوی بیاورند. (سنایی ظاهراً نخستین کسی است که خود را ملزم به آوردن تخلص در غزل کرده است. (در چهل درصد از غزلهایش)∗
گاه تخلص (یعنی خود لفظ تخلص) به معنای اصلی و نه برای اشاره مستقیم به شخص شاعر به کار می رود. مثلاً هوشنگ ابتهاج شاعر معاصر با تخلص «سایه» در بیت آخر یکی از غزلهایش به نام کهربا (۱۳۶۲) می گوید:

دانشنامه آزاد فارسی

تَخَلُّص
در شعر، اسم مستعاری که شاعر بر خود نهاده و غالباً آن را در شعر خود می آورد، مانند «حافظ» که تخلص شمس الدین محمد بن بهاء الدین شیرازی، و «شهریار» که تخلص محمدحسین بهجت تبریزی است. در گذشته، شاعران تخلص خود را از نام ممدوح یا نام کوچک خود یا لقب و شغل و مقام یا زادگاه خویش برمی گزیده اند، اما در شعر معاصر، تخلص شاعران گاه به دلایل اجتماعی و سیاسی و برمبنای جهان بینی آنان انتخاب می شود؛ در اصطلاح بدیع، بیتی از قصیده که شاعر به کمک آن از تشبیب و تغزل به مقصود اصلی خود گریز زند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] در لغت به معنای «رهایی یافتن» است و در اصطلاح دو کاربرد دارد:
با عنایت به گستردگی حوزه کاربرد تخلص و تفاوت نگاه علمای بدیع، این صنعت در دو بخش بررسی می شود:
تخلص را در ادب فارسی و ادبیات عرب از دیرباز به نام های دیگری چون گریز، گریززدن، گریزگاه، مخلص یا مخالص و حسن تخلص را حسن الخروج، حسن مخلص، حسن المخالص و براعةالتخلص نامیده اند.
بکارگیری تخلص در قصاید رواج بیشتری نسبت به دیگر انواع شعر دارد و از گریز استادانه و هماهنگ با معیارهای زیبایی شناسانه به «حسن تخلص» تعبیر می شود.
از سده (7قمری) و مقارن با تکامل و رواج غزلسرایی و ضعف و افول قصیده سرایی شاعران گاهی صنعت حسن تخلص را در ابیات پایانی غزل به کار برده اند. شاید به دلیل همین تحولات و نیز کاربرد تخلص به مفهوم "لقب شعری" در آخرین بیت غزل در همین دوران، حسن تخلص با صنعت حسن مقطع در آمیخت، به طوری که در عصر "رضا قلی هدایت"، تخلص به مقاطع غزلیات اطلاق شد.
"همایی" معتقد است که "سعدی" برای رضایت سلاطین و حکام، این شیوه را ابداع کرد؛ "حافظ" نیز همین روش را برگزید و غزلیات آن ها سرمشق گویندگان بعد، به ویژه غزل سرایان عهد قاجار چون فروغی بسطامی، نشاط اصفهانی و وصال شیرازی شد.
بدیع نویسان مواردی چون پرداختن به حسن تخلص در یک یا دو بیت گریز زدن از (غزل) به مدح و توجه کردن به شأن و جایگاه ممدوح را به دلیل درآمیختن تخلص با مدح از معیارهای زیبایی شناسانه حسن تخلص ذکر کرده اند.
تخلص به این معنا، نامی است جز نام اصلی، کنیه و لقب شاعر که بدان شهرت می یابد که آن را در پایان شعر به ویژه در قصیده و غزل می آورد، همچنین تخلص به بیتی اطلاق می شود که شاعر نام خود را در آن ذکر می کند. برخی از خاورشناسان از جمله "ابرمن" بر این گمان اند که تخلص از ویژگی های شعر پارسی پیش از اسلام بوده است؛ نمونه هایی چون وجود تخلص با بسامد بالا در بقایای شعر پیش از اسلام و ترانه های عامیانه و نیز وجود تخلص در کهن ترین نمونه شعر فارسی یا پهلوی فارسی شده، این ادعا را تا حدی تأیید می کند.

پیشنهاد کاربران

شهرت اوازه

تخلص یا همان نامی که شاعران برای خود انتخاب میکردند تا با آن معروف شوند و همه آن را با این اسم میشناختند

تخلص بهتر را پیدا کن


کلمات دیگر: