معنی: شاه ( فارسی ) + سون ( ترکی )، شاه دوست، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران
شاهسون
فرهنگ اسم ها
معنی: شاه ( فارسی ) + سون ( ترکی )، شاه دوست، نام چند طایفه از طوایف ترک در ایران
فرهنگ فارسی
( صفت ) یک فرد از ایل شاهسون .
لغت نامه دهخدا
شاهسون . [ س َ / س ُ وَ ] (اِخ ) تیره ای ازشعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفه ٔ جباره شود.
شاهسون . [ س َ وَ ] (اِخ ) در ترکی یعنی شاه پرست و شاه دوست . مرکب : از شاه فارسی و «سون » ترکی . و این نام را شاه عباس بر فوجی از سپاهیان گذاشت که خاصه ٔ خود بود و فرمان داد هر ایلی که خواهد نام خود را برداشته باین ایل تازه درآید و این نام بر خود نهد و با آنها در بهره ٔ عنایات شاهی شریک باشد. گویند در همان روز اولی که این حکم را کرد ده هزار نفر در آن داخل شدند.(ناظم الاطباء). نام عده ای از قبایل ترک ساکن ایران است که اکنون باید آنها را ترک نامید. معنی این کلمه دوستداران شاه است . شاه عباس اول پس از تسلط بر قبایل ترک عده ای از قبایل مختلف ترک را دعوت کرد که در گروه جدیدی شرکت کنند و نام قزلباش را به آنها داد که به شاهسون نامیده شده اند. در دوران حکومت صفویه بدست این گروه کارهای بسیار بزرگی از آنجمله نگهداری فرمانروایان صفویه برآمد و روزگاری نیز عده ٔ آنها به صد هزار خانوار بالغ گردید ولی بتدریج از تعداد ایشان کاسته شد. در بعضی از مراجع آمده است که تأسیس این گروه بدست پدر شاه عباس بوده است نه خود شاه عباس و این عده در دسته ٔ طرفداران و فدائیان و غلامان خاندان صفویه بودند و در ترویج و گسترش عقائد مذهبی صفویه بسیار مؤثر بوده اند. (از دائرة المعارف اسلامی ).
شاهسون . [ س ُ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صحنه ٔ کرمانشاه . دارای 148 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ صحنه و گاماسیاب . محصول آن غلات ، حبوبات ، چغندر و قلمستان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
شاهسون. [ س َ / س ُ وَ ] ( اِخ ) تیره ای ازشعبه جباره ایل عرب ( از ایلات خمسه فارس ). ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 87 ). رجوع به طایفه جباره شود.
شاهسون. [ س ُ وَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش مرکزی ورزقان شهرستان اهر. دارای 148 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
شاهسون. [ س ُ وَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش صحنه کرمانشاه. دارای 148 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه صحنه و گاماسیاب. محصول آن غلات ، حبوبات ، چغندر و قلمستان است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
فرهنگ عمید
۲. در دورۀ صفویه، سربازان مخصوص شاه.
۳. (اسم ) از ایل های بزرگ ایران که در حدود تبریز و اردبیل و قزوین سکنی دارند.
۴. هریک از اعضای ایل شاهسون.
۵. [قدیمی] شاه دوست، دوستدار شاه.
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
روزنامۀ فکاهی، سیاسی چاپ اسلامبول. در ۱۳۰۶ش، با چاپ ژلاتین، مخفیانه منتشر شد و به انتقاد از اوضاع ایران پرداخت. نام دست اندرکاران در آن به چاپ نمی رسید، ولی اکثر منابع انتشارش را به میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی، مشروطه طلب، و سید محمد شبستری، معروف به ابوالضیاء، منسوب کرده اند. فقط یک شماره منتشر شد. آن را پدر شبنامه های فارسی دانسته اند.