کلمه جو
صفحه اصلی

گنبد


مترادف گنبد : قبه

فارسی به انگلیسی

dome, cupola, vault, shell

dome, cupola, vault


dome, shell


فارسی به عربی

قبة , قبة صغیرة , مدفن

مترادف و متضاد

vault (اسم)
طاق، سردابه، گنبد، جهش

cupola (اسم)
طاق، کلاهک، گنبد، قبه

dome (اسم)
طاق، گنبد، قبه، قلعه گرد

calotte (اسم)
شبکلاه کشیشان، عرقچین، قله برفی، گنبد

stupa (اسم)
گنبد، گنبد مقبره، کلاله بافتهای حصیری

thole (اسم)
گنبد، قبه، اهرم لوله توپ، چوب یا میله اهرم پارو

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان چاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان کنار شوسه همدان- ملایر کوهستانی سردسیر دارای ۱۶۲٠ تن سکنه محصول غله بنشن انگور و لبنیات صنعت دستی آن قالی بافی .
( اسم ) ۱ - ساختمانی تقریبا بشکل نیم کره که از خشت و آجرو گچ و غیره بر فراز عمارتی سازند قبه : ( طاوسها ) بیشتر در گنبد ها بچه می آوردندی . ۲ - غنچ. گل : عصار. زرشک دو در مسنگ ریوند چینی و گنبد گل سرخ که تمام بشکفیده نباشد . ۳ - دست. گل و گیاه : دیدم گل تازه چند دسته بر گنبدی از گیاه بسته . ( گلستان سعدی ) ۴ - نوعی از آیین بندی که بطریق گنبد سازند قبه طاق نصرت خوازه : همه شهر و ده بود پر خواسته به آذین و گنبد بیاراسته . ( گرشا ) ۵ - آسمان چرخ فلک : چو خورشید تابان ز گنبد بگشت خروش تبیره بر آمد ز دشت . ۶ - دنیا جهان : خاک بر دنبال او بایست کرد تا نرفتی خود ازین گنبد بدر . ( عطار ) ۷ - کون دبر : گر نشستی بزیر من روزی جست ناگه ز گنبدت گوزی تو چو بادام و پسته رخ مفروز کایچ گنبد نگه ندارد گوز . ( حدیقه ) ۸ - پیاله . ۹ - خیمه چادر ( قلندری ) ۱٠ - کلیسا کنیسه دیر معبد ( غیر مسلمانان ) : میان در بست شیرین پیش موبد بفراشی درون آمد به گنبد . ( نظامی ) توضیح جمع آن گنبدان آید : پراگند گرد جهان موبدان نهاد از بر آذران گنبدان . ( گشتاسب نام. دقیقی ) ۱۱ - جای هسته در میوه های هسته دار ( امرود به سیب و غیره ) : وندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد زنگی بچه ای خفته بهر یک در چون قار . ( منوچهری ) ۱۲ - نوعی جست و خیز ( آهو اسب ) : طاق بست : ز همت ساختم رخش فلک رام بیک گنبد رسیدم بر نهم بام . ( امیر خسرو ) ۱۳ - حمل. ( جانوران ) . یا ترکیبات اسمی : گنبد آب . حباب . یا گنبد آبگون . آسمان . یا گنبد آذر . آتشکده : سوی گنبد آذر آرید روی بفرمان پیغمبر راستگوی . ( دقیقی مزدیسنا ) یا گنبد آفت ناپذیر . آسمان . یا گنبد ازرق . آسمان . یا گنبد اعظم . فلک اعظم عرش اعظم : فیلسوف اعظم و حرز امم کز روی وهم جای او جز گنبد اعظم نخواهی یافتن . ( خاقانی ) یا گنبد افلاک . آسمان : عاقبت منزل ما وادی خاموشانست حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز . ( حافظ ) یا گنبد انجم افروز . ( انجم فروز ) . آسمان . یا گنبد بازیچه رنگ . آسمان : گردش این گنبد بازیچه رنگ نزپی بازیچه گرفت این درنگ . ( نظامی ) یا گنبد پیر . آسمان : گنبد پیر سبحه های بلور در مغاک مقعر اندازد . ( خاقانی ) یا گنبد پیر کابلی . دنیا جهان . یا گنبد پیروزه . آسمان : این گنبد پیروز. بی روزن گردان چونست گلستان گه و گاهی چو بیابان ? ( ناصر خسرو ) یا گنبد پیروزه پیکر . آسمان : که کرد این گنبد پیروزه پیکر چنین بی روزن و بی بام و بی در ? ( ناصر خسرو ) یا گنبد پیروزه گون . آسمان . یا گنبد تیز پوی . آسمان : چنین آمد این گنبد تیز پوی بگردد همه چیز از گشت اوی . یا گنبد تیز رو . آسمان : پدید آمد این گنبد تیز رو شگفتی نمایند. نوبنو . یا گنبد تیز گرد . آسمان : نگه کن بر این گنبد تیز گرد که درمان از اویست و زویست درد . یا گنبد تیز گشت . آسمان : پر اندیشه از گنبد تیز گشت که فردا بسر بر چه خواهد گذشت . ( نظامی ) یا گنبد جان ستان . آسمان . یا گنبد چاربند . ۱ - آسمان ( باعتبار جهات چهارگانه ) . ۲ - دنیا جهان ( باعتبار چهار جهت ) : برون جست ار گنبد چاربند فرس راند بر هفت چرخ بلند . ( نظامی ) یا گنبد چنبری . آسمان : طلب کن بقا را که کون و فساد همه زیراین گنبد چنبری است . ( ناصر خسرو ) یا گنبد حراقه رنگ . آسمان : ای بگه امتحان ز آتش شمشیر تو گنبد حراقه رنگ سوخته حراقه وار . ( خاقانی ) یا گنبد خضرا . آسمان : بسان مرغزار سبز رنگ اندر شده گردش بیک ساعت ملون کرد روی گنبد خضرا . ( فرخی ) یا گنبد دام ماهی . آسمان اول . یا گنبد دماغ . سق دهان حنک کام . یا گنبد دوار . آسمان : روزگار در مجال مقادیر جولان کند و گنبد دوار بنیک و بد بگردد . توضیح مثل گنبد دوار . در مورد عمام. بزرگ گفته میشود . یا گنبد دود گشت . آسمان : که چون آتشین روز روشن گذشت پر از دود شد گنبد دود گشت . ( نظامی ) یا گنبد دولاب رنگ . آسمان : بر پر از این گنبد دولاب رنگ تارهی از گردش پرگار تنگ . ( نظامی ) یا گنبد دیر ساز . آسمان : بدیدم که این گنبد دیر ساز نخواهد همی لب گشادن به راز . یا گنبد زر . ۱ - گنبد کهن سال . ۲ - گنبد زرین . ۳ - آسمان : چندانک دهی زر چو خورشید مدور از ثابت و سیاره بدین گنبد زر نیست . ( عثمان مختاری ) یا گنبد زرنگار . آسمان : نگه کن برین گنبد زرنگار که سقفش بود بی ستون استوار . ( سعدی ) یا گنبد سبز . آسمان سبز گنبد . یا گنبد سیمابگون . آسمان : آستانت گنبد سیمابگون را متکاست بند. سیماب دل سیماب شد زین متکا . ( خاقانی ) یا گنبد شگرف . آسمان . یا گنبد صوفی لباس . آسمان . یا گنبد طاقدیس . آسمان . یا گنبد فلک . آسمان : از گنبد فلک ندی آمد بگوش او کای گنبد تو کعب. حاجت روای خاک . ( خاقانی ) یا گنبد فیروزه خشت . آسمان . یا گنبد فیروزه رنگ . آسمان . یا گنبد کبود . آسمان . یا گنبد کوز ( کوژ ) . آسمان که خمیده پشت نماید : میل در سرمه دان نرفته هنوز بازیی باز کرد گنبد کوز . ( هفت پیکر ) یا گنبد کهن . فلک آسمان . یا گنبد گردا . آسمان : بنگر بچشم خاطر و چشم سر ترکیب خویش و گنبد گردارا . ( ناصر خسرو ) یا گنبد گردان . آسمان : مرکز خاکی نبود جای تو مرتب. گنبد گردان طلب . ( خاقانی ) یا گنبد گردگرد . آسمان : چرا گردد این گنبد گردگرد بر آن سان که گویی یکی آسیاست . ( ناصر خسرو ) یا گنبد گردنده . آسمان : ای گنبد گردند. بی روزن خضرا با قامت فرتوتی و با قوت برنا . ( ناصر خسرو ) یا گنبد گل . ۱ - غنچ. گل : قمری گفتا ز گل مملکت سرو به کاندک بادی کند گنبد گل را خراب . ( خاقانی ) ۲ - پیال. زرین . یا گوهرنگار . آسمان : گشت بساط ثناش مرکز عودی لباس گشت ضمان بقاش گنبد گوهر نگار . ( خاقانی ) یا گنبد گیتی . آسمان . یا گنبد گیتی نورد . آسمان . یا گنبد لاجورد . آسمان : دگر روز چون گنبد لاجورد بر آورد و بنمود یاقوت زرد ... یا گنبد لاجوردی . آسمان : چو دود از پی لاجوردی نقاب سر از گنبد لاجوردی متاب . ( نظامی ) یا گنبد ماه . فلک قمر آسمان اول : همی ماهی از آب برداشتن پس از گنبد ماه بگذاشتن . یا گنبد مایل . فلک شمس آسمان چهارم : ای ز سریر زرت گنبد مایل حقیر وی ز صریر درت پاسخ سایل نعم . ( خاقانی ) یا گنبد مدور . آسمان : بررس که کردگار چرا کردست این گنبد مدور خضرا را . ( ناصر خسرو ) یا گنبد معنبر . موی سر معشوق که بشکل گنبد باشد . یا گنبد مقرنس . آسمان . یا گنبد مینا . آسمان : گفتم :این جام جهان بین بتو کی داد حکیم ? گفت : آن روز که این گنبد مینا میکرد . ( حافظ ) یا گنبد نار . غنچ. گل انار . یا گنبد نارج . یا گنبد نارنگ . یا گنبد نیلگون . یا گنبد نیلوفری . آسمان : فریب گنبد نیلوفری مخور که کنون اجل چو گنبد گل بر شکافدش عمدا . ( خاقانی ) یا گنبد نیلی . یا گنبد نیلی حصار . آسمان : گوی زمین ربود. چوگان عدل اوست وین بر کشیده گنبد نیلی حصار هم . ( حافظ ) یا گنبد و بارگاه . قبه و ماذن. بقعه و زیارتگاه . یا گنبد هور و ماه . آسمان : پدر بر پدر شهریارست شاه بنازد بدو گنبد هور و ماه . یا ترکیبات فعلی : گردکان بر گنبد بودن . امری محال بودن : اصل بد نیکو نگردد زانکه بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است . ( گلستان ) یا گوز بر گنبد آمدن کسی را . کاری غیر ممکن و بیهوده برای وی پیش آمدن : رفیقا بیش ازین پندم میاموز که بر گنبد نیاید مر ترا گوز . ( ویس ورامین ) یا گوز بر گنبد افشاندن . گوز بر گنبد آمدن : تو با این سپه پیش من راندی همی گوز بر گنبد افشاندی .
دیهی است در پنج فرسنگ و نیمی ششتمد و عامه آنرا اکنون گنبد گویند و اهل قلم جنبد نویسند .

فرهنگ معین

(گُ بَ ) [ په . ] (اِ. ) قُبِّه و برآمدگی که بر بالای معابد و مساجد می سازند.

لغت نامه دهخدا

گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) درحدود یک فرسخی شمالی فراشبند است . (از دهات بلوک فراشبند فارس ). (از فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 228).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 18هزارگزی شمال باختری سراسکند و 15هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 440 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، حبوبات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رهال بخش حومه ٔ شهرستان خوی که در 7500گزی جنوب باختری خوی و 5500گزی باختر راه شوسه ٔ خوی به شاهپور واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 50 تن است .آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جوراب بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه که در 24هزارگزی شمال خاوری تکاب و 18هزارگزی خاور راه ارابه رو احمدآباد به تکاب واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 430 تن است . آب آن از چشمه سارها تأمین میشود. محصول آن غلات ، بادام ، کرچک و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 19000گزی شمال باختری قره آغاج و 5000گزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 140 تن است . آب آن ازچشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، زردآلو و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه که در 9500گزی جنوب هشتیان واقع شده است . بهشتیان راه ارابه رو دارد. هوای آن سرد و سالم و سکنه اش 340 تن است . آب آن از رود بردوک تأمین می شود. محصول آن غلات ، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن ارابه رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کره سنی بخش شاهپور شهرستان خوی که در 20000گزی شمال باختری شاهپور، در مسیر راه ارابه رو چهارستون واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 130 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه که در 15500گزی شمال خاوری عجب شیر و 105000گزی شمال خاوری راه شوسه ٔ مراغه به دهخوارقان واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 190 تن است . آب آن از چشمه سارها تأمین میشود. محصول آن غلات ، کشمش ، بادام و توتون و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . این ده معدن زغال سنگ دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] ( اِ ) پهلوی گومبت ( گنبد، قبه ) در تهران و اراک ( سلطان آباد ) گنبذ، معرب آن «جنبذ» معجم البلدان در «جنبذ» و «جنبذه » اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). نوعی از عمارت باشد مدور که از خشت و گل و آجر پوشند. ( برهان ) ( آنندراج ). لفظ دیگر فارسیش دیر است. ( فرهنگ نظام ). جُنبُد. جُنبُده یا جُنبَد. قُبَّه. ( منتهی الارب ). شَنب :
گنبدی نهمار بر برده بلند
نش ستون از زیر و نز بر سرْش بند.
رودکی.
پراکنده گرد جهان موبدان
نهاد از بر آذران گنبدان.
دقیقی.
و اندر وی [ اندر بیکند به ماوراءالنهر ] گنبد گور خانهاست که از بخارا آنجا برند. ( حدود العالم چ تهران ص 65 ).
یکی گنبداز آبنوس و ز عاج
به پیکر ز پیلسته و شیز و ساج.
فردوسی.
بفرمود خسرو بدان جایگاه ( دژ بهمن )
یکی گنبدی تا به ابرسیاه.
فردوسی.
گنبد برشده فرود تو باد
همچو بهشت از زبر گنبدی.
فرخی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 397 ).
بیشتر در گنبدها بچه می آوردندی [ طاووسها ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 108 ).
درع بش ، آتش جبین ، گنبدسرین ، آهن کتف
مشک دم ، عنبرنفس ، گلبوی خوی ، شمشادبوی.
منوچهری.
تو گفتی کآن عماری گنبدی بود
ز بوی ویس یکسر عنبرآلود.
( ویس و رامین ).
گر موش ندارد خبر از گنبد و ایوان
نادان چه خبر دارد از دین و ز ایمان.
ناصرخسرو.
ز گنبد چو یک رکن گردد خراب
خوش آواز را ناخوش آید جواب.
نظامی.
فرمود تا انگشتری بر گنبد عضد نصب کردند، تا هرکه تیر از حلقه بگذراند خاتم او را باشد. ( گلستان سعدی ).
گنبد پرصدای عالی ساز
هرچه گویی همانْت گوید باز.
امیرخسرو.
|| غنچه گل. ( برهان ) ( الفاظ الادویه ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ). غنچه :
گل صد گنبد آزاده سوسن
خداوند من و کام دل من.
( ویس و رامین ).
عصاره زرشک دو درمسنگ ، ریوند چینی و گنبد گل سرخ که تمام بشکفیده نباشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
قمری گفتا ز گل مملکت سرو به
کاندک بادی کند گنبدگل را خراب.
خاقانی.
فریب گنبد نیلوفری مخور که کنون
اجل چو گنبد گل برشکافدش عمدا.

گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِ) پهلوی گومبت (گنبد، قبه ) در تهران و اراک (سلطان آباد) گنبذ، معرب آن «جنبذ» معجم البلدان در «جنبذ» و «جنبذه » اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از عمارت باشد مدور که از خشت و گل و آجر پوشند. (برهان ) (آنندراج ). لفظ دیگر فارسیش دیر است . (فرهنگ نظام ). جُنبُد. جُنبُده یا جُنبَد. قُبَّه . (منتهی الارب ). شَنب :
گنبدی نهمار بر برده بلند
نش ستون از زیر و نز بر سرْش بند.

رودکی .


پراکنده گرد جهان موبدان
نهاد از بر آذران گنبدان .

دقیقی .


و اندر وی [ اندر بیکند به ماوراءالنهر ] گنبد گور خانهاست که از بخارا آنجا برند. (حدود العالم چ تهران ص 65).
یکی گنبداز آبنوس و ز عاج
به پیکر ز پیلسته و شیز و ساج .

فردوسی .


بفرمود خسرو بدان جایگاه (دژ بهمن )
یکی گنبدی تا به ابرسیاه .

فردوسی .


گنبد برشده فرود تو باد
همچو بهشت از زبر گنبدی .

فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 397).


بیشتر در گنبدها بچه می آوردندی [ طاووسها ] . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 108).
درع بش ، آتش جبین ، گنبدسرین ، آهن کتف
مشک دم ، عنبرنفس ، گلبوی خوی ، شمشادبوی .

منوچهری .


تو گفتی کآن عماری گنبدی بود
ز بوی ویس یکسر عنبرآلود.

(ویس و رامین ).


گر موش ندارد خبر از گنبد و ایوان
نادان چه خبر دارد از دین و ز ایمان .

ناصرخسرو.


ز گنبد چو یک رکن گردد خراب
خوش آواز را ناخوش آید جواب .

نظامی .


فرمود تا انگشتری بر گنبد عضد نصب کردند، تا هرکه تیر از حلقه بگذراند خاتم او را باشد. (گلستان سعدی ).
گنبد پرصدای عالی ساز
هرچه گویی همانْت گوید باز.

امیرخسرو.


|| غنچه ٔ گل . (برهان ) (الفاظ الادویه ) (جهانگیری ) (آنندراج ). غنچه :
گل صد گنبد آزاده سوسن
خداوند من و کام دل من .

(ویس و رامین ).


عصاره ٔ زرشک دو درمسنگ ، ریوند چینی و گنبد گل سرخ که تمام بشکفیده نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
قمری گفتا ز گل مملکت سرو به
کاندک بادی کند گنبدگل را خراب .

خاقانی .


فریب گنبد نیلوفری مخور که کنون
اجل چو گنبد گل برشکافدش عمدا.

خاقانی .


|| دسته ٔ گل و گیاه :
دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه بسته .

سعدی (گلستان ).


|| نوعی ازآیین بندی باشد که مانند گنبد سازند و به عربی قبه گویند. (برهان ). نوعی از آیین بندی باشدکه بطریق گنبد بسازند و آنرا کوپله نیز خوانند و به تازی قبه خوانند. آذین . طاق نصرت . (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). دیر. خوازه . رجوع به دیر و خوازه شود :
همه راه و بیراه گنبد زده
جهان شد چو دیبا به زر آزده .

فردوسی .


از آیین و گنبد به شهر و به دشت
به راهی که لشکر همی برگذشت .

فردوسی .


همه شهر و ده بود پرخواسته
به آذین و گنبد بیاراسته .

اسدی .


نریمان چو زین مژده آگاه گشت
زد آیین و گنبد همه کوه و دشت .

اسدی .


همه راه آذین و گنبد زده
به هر گنبدی گل فشانان رده .

اسدی .


سه منزل پذیره شدش با سپاه
زد آذین دیبا و گنبد دوتاه .

اسدی .


|| مجازاً آسمان ، چرخ و فلک :
چو خورشید تابان ز گنبد بگشت
خروش تبیره برآمد ز دشت .

فردوسی .


چنان تاخت ارغون پولادسم
که در گنبد از گرد شد ماه گم .

اسدی .


اینجات درون جز که بدین کار نیاورد
سازنده ٔ این گنبد چه گریزی ازین کار.

ناصرخسرو (دیوان ص 194).


پیموده شد از گنبد بر من چهل ودو
جویای خرد گشت مرا نفس سخنور.

ناصرخسرو.


ز آنجا همی آید اندرین گنبد
از بهر من و تو این همه نعما.

ناصرخسرو (دیوان ص 19).


بلندرای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه ٔ فرهنگ .

مسعودسعد.


گنبد پوینده که پاینده نیست
جز به خلاف توگراینده نیست .

نظامی .


|| جهان . دنیا :
رخت ازین گنبد برون بر گر حیاتی بایدت
زآنکه تا در گنبدی با مردگانی هم وطا.

خاقانی .


خاک بر دنبال او بایست کرد
تا نرفتی خود از این گنبد بدر.

عطار.


|| جستن و خیز کردن . (برهان ). نوعی از جستن است چنانچه به چهارپا جستن آهو و اسب . (غیاث اللغات ). نوعی است از جستن که طاق بست نیزگویند. (فرهنگ رشیدی ). و با لفظ کردن و زدن به کار می رود :
زهمت ساختم رخش فلک رام
به یک گنبد رسیدم بر نهم بام .

امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).


سگیزیدن . و رجوع به گنبده و گنبدی و گنبد زدن و گنبد کردن شود. || پیاله . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ). || به معنی خیمه خاصه چادر قلندری بس مناسب است که به یک ستون برپاست و آن از خارج ناپیداست . (انجمن آرا) (آنندراج ). || طاق . || برج . (ناظم الاطباء). || مزید موخر امکنه آید: سه گنبد. شاطرگنبد. || کنایه از سرین . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) :
بر در گنبد خاتون تو هر شب قندیل
زیرک آویخته از خایه ٔ بادنجانی .

محسن تاثیر (از آنندراج ).


|| مجازاً کنیسه . کلیسا. مسجد. محراب .دیر :
میان دربست شیرین پیش موبد
به فراشی درون آمد به گنبد.

نظامی .


|| مجازاً جای هسته در سیب و بهی و امرود و امثال آن :
وندر شکمش خردک خردک دو سه گنبد.
زنگی بچه ای خفته بهر یک در چون قار.

منوچهری .


ترکیب ها:
- گنبد آب . گنبد آبگون . گنبد آذر. گنبدآسا. گنبد آفت پذیر. گنبد اخضر. گنبد ازرق . گنبد اعظم . گنبد انجم فروز. گنبد بازیچه رنگ . گنبدپیروزه . گنبد پیروزه پیکر. گنبد پیروزه گون . گنبد تیزپوی . گنبد تیزرو. گنبد تیزگرد. گنبد تیزگشت . گنبد جان ستان . گنبد چاربند. گنبد چنبری . گنبد حراقه رنگ . گنبدخانه . گنبد خضرا. گنبددار. گنبد دستار. گنبد دماغ . گنبد دوار. گنبد دودگشت . گنبد دولاب رنگ . گنبد دیرساز.گنبد زدن . گنبد زرنگار. گنبد ساختن . گنبدساز. گنبد سبز. گنبدسرا. گنبد شگرف . گنبد صوفی لباس . گنبد طاقدیس . گنبد فلک . گنبد فیروزه خشت . گنبد فیروزه رنگ . گنبد کبود. گنبد کردن . گنبد کشیدن . گنبد کوز. گنبدگر. گنبد گردا. گنبد گردان . گنبد گردگرد. گنبد گردگرد اخضر.گنبد گردنده . گنبد گل . گنبد گوهرنگار. گنبد گیتی . گنبد گیتی نورد. گنبد لاجورد. گنبد ماه . گنبد مایل . گنبد مدور. گنبد معنبر. گنبد مقرنس . گنبد مینا. گنبد نار. گنبد نارنج . گنبدنما. گنبد نیلگون . گنبد نیلوفری .گنبده . گنبد هور و ماه . و رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود.
- گَوز بر گنبد افشاندن و گوز بر گنبد آمدن کسی را ؛ کنایه از انجام دادن کار غیرممکن و مستحیل . کار عبث و بیهوده کردن :
تو با این سپه پیش من راندی
همی گوز بر گنبد افشاندی .

فردوسی .


هیچکس را به خود نیاری خواند
گوز بر گنبد ایچکس نفشاند.

سنایی .


- امثال :
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است .

سعدی .


رفیقا بیش از این پندم میاموز
که بر گنبد نیاید مر ترا گوز.

(ویس و رامین ).


هیچکس را به خودنیاری خواند
گوز بر گنبد ایچکس نفشاند.

سنایی .


هیچ گنبد نگه ندارد گوز .

سنایی .



گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان که در 30000گزی جنوب خاوری همدان ، کنار راه شوسه ٔ همدان به ملایر واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 1620 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب ، لبنیات و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر که در 15000گزی باختر و 3000گزی جنوب راه شوسه ٔ ملایر به همدان واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 430 تن است . آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات ، صیفی و انگور دیم و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالی بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میداود (سر گچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 15هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه واقع شده است . هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 120 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است . ساکنین از طایفه ٔ یمینی هستند. این ده معدن گچ نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دیهی است در پنج فرسنگ و نیمی ششتمد و عامه آنرا اکنون گنبد گویند و اهل قلم جنبد نویسند. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 344).


فرهنگ عمید

سقف یا ساختمان بیضی شکل که غالباً با آجر بر فراز معابد و مساجد و یا قبور و آرامگاه ها می سازند.
* گنبد کبود (لاجوردی ): [قدیمی، مجاز] آسمان.
* گنبد گل: [قدیمی، مجاز] غنچۀ گل.
* گنبد طارونی: [قدیمی، مجاز] آسمان: ای گردگرد گنبد طارونی / یک بارگی بدین عجبی چونی؟ (ناصرخسرو: ۳۸۱ ).

سقف یا ساختمان بیضی‌شکل که غالباً با آجر بر فراز معابد و مساجد و یا قبور و آرامگاه‌ها می‌سازند.
⟨ گنبد کبود (لاجوردی): [قدیمی، مجاز] آسمان.
⟨ گنبد گل: [قدیمی، مجاز] غنچۀ گل.
⟨ گنبد طارونی: [قدیمی، مجاز] آسمان: ◻︎ ای گردگرد گنبد طارونی / یک‌بارگی بدین عجبی چونی؟ (ناصرخسرو: ۳۸۱).


دانشنامه عمومی

گنبد پیازی
گنبد مقرنس
گنبد بیضوی
گنبد سهمی
گنبد خاگی
گنبد چندگوش
گنبد بادبانی
گنبد نعلبکی
گنبد چتری
گنبد (به پهلوی: گومبت) سازه ای است معمارانه شبیه نیم کره ای توخالی. تاریخ ساخت گنبد با مواد گوناگون به پیش از تاریخ می رسد.گنبدهای پیش کرده، پیش رونده (به انگلیسی: corbel) در خاور میانه ی باستان در ساختمان ها و مقبره ها یافت می شود.ساخت اولین گنبدهای فنی پیشرفته در اروپا در انقلاب معماری رومی آغاز شد، هنگامی که رومی ها فضاهای بزرگ داخلی معابد و ساختمان های عمومی، مانند پانتئون را می ساختند.
گنبد را می توان به شکل یک کمان که با چرخش حول محور عمودی مرکزی آن به وجود می آید تصور کرد.همچنین گنبدهای قوسی شکل، اگر درست طراحی شوند دارای استحکام زیادی هستند و می توانند فضای زیادی را بدون ستون محافظ پوشش دهند.گنبدهای پیش کرده، پیش رونده (به انگلیسی: corbel) با پیش روی افقی در هر طبقه از دیوار به وجود می آیند به طوری که هر طبقه نسبت به طبقهٔ پایینی بیشتر به داخل متمایل می شود و در پایان کل محوطه در یک نقطه به هم می رسد.گاهی به این نوع گنبد، گنبدنما گفته می شود. گنبد واقعی، گنبدی است که به طور فزاینده ای به سمت داخل زاویه دار شده و در نهایت نسبت به پایه گنبد زاویه ۹۰ درجه پیدا می کند.
بشر از پیش از تاریخ تا دوران معاصر سکونت ها و بناهای گنبدی شکل با استفاده از مصالح موجود در محل ساخته است.اگر چه معلوم نیست ک اولین گنبد چه زمانی ساخته شد، نمونه های پراکنده از سازه های گنبدی شکل اولیه کشف شده است.اکتشافات اخیر در محوطه باستانی تپه چغامیش (۶۸۰۰ تا ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد)، واقع در دشت دزفول (شهر باستانی)|دزفول ایران، استفاده از گل آجر و سازه های خشتی در ساخت گنبد را نشان می دهد.معماری پارسی ساسانی به احتمال زیاد معماری گنبدسازی بین النهرین/میانرودان را به ارث برده است.خرابه های کاخ اردشیر بابکان و قلعه دختر (فیروزآباد) در استان فارس، توسط اردشیر اول (۲۲۴--۲۴۰) ساخته شده است، استفاده از گنبد توسط امپراطوری ساسانی را نشان می دهد.

دانشنامه آزاد فارسی

گنبد (زمین شناسی). گنبد (زمین شناسی)(dome)
عارضه ای زمین شناختی. شکل آن برعکس حوضه است. از سنگ هایی چین خورده به شکل طاقدیس حاصل می شود که از رأس بلند مرکزی در همۀ جهات شیب یافته اند. شبیه فنجانی وارونه با سطحی ناهموار و شکلی نامنظم است. ساختار چنین گنبدهایی نتیجۀ اِعمال فشار از پایین به بالا، و ایجاد برآمدگی در بخشی از پوسته است. گنبدها بیشتر بر اثر برآمدگی موادی کشسان، مانند نمک یا ماگما، ایجاد می شوند. گنبدهای نمکی در امتداد سواحل خلیج امریکای شمالی، بر اثرِ بالاآمدن نهشته های نمکی و قدیمی دریا ایجاد شده اند. گنبدهای نمکی از این نوع در ایران بسیارند و در خلیج فارس موجب ایجاد جزایری شده اند. در بلک هیلز، واقع در داکوتای شمالی، گنبدها براثر فشار روبه بالای توده های آذرین درونی پدید آمده اند.

گنبد (معماری). گنبد (معماری)(dome)
گنبد مسجد امام، اصفهان
سقفی دایره ای (و به ندرت بیضی) به شکل نیم کره که بر بالای فضایی مستدیر، بیضوی، مربع، مستطیل یا چندضلعی ساخته می شود. گنبدها را با طرح های گوناگون و از مواد مختلف بنا می کنند. احتمالاً گنبدهای ابتدایی را از خم کردن شاخه های درخت و به گل اندودن آن ها روی کلبه های گلین می ساختند. رومیان نخستین مردمی بودند که به قابلیت های گنبد پی بردند و گنبدهای مستحکم و عظیم برپا کردند. اوج شکوه و عظمت معماری رومی در گنبد کلیسای ایاصوفیه قسطنطنیه تجلی کرده است (۵۳۲ـ۵۳۷). یکی از اولین گنبدهای مهمی که ملسمانان بنا کردند قُبة الصخره در بیت المقدس (اورشلیم) بود. بسیاری از گنبدهای اسلامی به گنبد ایرانی یا گنبد پیازی معروف است. گنبد تاج محل زیباترین گنبدی است که به دست مسلمانان، با معماری استادکاران ایرانی ساخته شده است (۱۶۳۰م). گنبد سلطانیه در نزدیک زنجان، عظیم ترین گنبد ایران و سومین گنبد آجری بزرگ جهان شمرده می شود. در دورۀ رنسانس ساختن گنبد روی کلیساها و مکان های مقدس، به ویژه در ایتالیا رواج و رونق گرفت و بناهای باشکوهی چون کلیسای جامع فلورانس (۱۴۲۰ـ۱۴۳۴) و کلیسای پطرس قدیس در رم پدید آمد (۱۵۸۸ـ۱۵۹۰). در ایران و عراق مرقد امامان را با گنبدهایی که پوششی از زر دارند و اغلب مسجدها و امامزاده ها را با گنبدهای کاشیکاری به رنگ های فیروزه ای، سبز، یا آبی می سازند. اسکلت گنبد را می توان از سنگ، آجر، بتون، سفال، چوب، فولاد یا آلومینیوم ساخت. در قرن ۲۰ ساختن گنبد بر فراز بناهای عظیم تجاری، اداری و تالارها، با مواد و مصالح جدید، مانند شیشه و پلاستیک، با شیوه های مدرن، ادامه یافته است.

فرهنگستان زبان و ادب

{dome} [نجوم رصدی و آشکارسازها] بام کروی بر فراز حفاظ
{dome} [نجوم رصدی و آشکارسازها] ← حفاظ 1

گویش اصفهانی

تکیه ای: gombaz
طاری: gombaz
طامه ای: gombez
طرقی: gombez
کشه ای: gombez
نطنزی: gombez


گویش مازنی

برجی مربوط به خاندان آل زیاربنای این گنبد برج آجری ده ضلعی ...


۱گنبد – نوعی سقف بنا در معماری ۲گنبد قابوس


/gonbed/ برجی مربوط به خاندان آل زیاربنای این گنبد برج آجری ده ضلعی است واقع بر تپه ای به ارتفاع شصت پاپایین برج مدور است و طاقی مخروطی دارداین برج مدفن قابوس بن وشمگیر از پادشاهان زیاری گرگان استسنگ قبر آن مفقود گردیده و کتبیه ای در دور بنا بر بالای آن است که مضمون آن چنین استبسم الله الرحمن الرحیماین است کاخ بلند امیر شمس المعالی فرزند قابوس بن وشمگیر که امر فرموده این بنا در زمان حیاتش ساخته شودبه تاریخ ۳۹۸ قمری ۳۷۵ شمسی(به نقل از مازندران و استرآبادهـلرابینو)این برج بلندترین برج تاریخی ایران است & گنبد – نوعی سقف بنا در معماری - گنبد قابوس

واژه نامه بختیاریکا

گُمبَز

جدول کلمات

قبه

پیشنهاد کاربران

گنبد ( به پهلوی: گومبت ) [۱] یک سازه ی معماری شبیه نیم کره توخالی است. تاریخ ساخت گنبد با مواد گوناگون به ماقبل تاریخ می رسد. گنبدهای مقرنس ( به انگلیسی: corbel ) در خاور میانه ی باستان در ساختمان ها و مقبره ها یافت می شود. ساخت اولین گنبدهای فنی پیشرفته در اروپا در انقلاب معماری رومی آغاز شد، هنگامی که رومی ها فضاهای بزرگ داخلی معابد و ساختمان های عمومی، مانند پانتئون را درست می کردند. [۲]
ویژگی ها
مقایسه گنبد واقعی ( چپ ) با گنبد پیش رونده ( راست ) .
گنبد را می توان به شکل یک کمان که با چرخش حول محور عمودی مرکزی آن به وجود می آید تصور کرد. همچنین گنبدهای قوسی شکل، اگر درست طراحی شوند دارای استحکام زیادی هستند و می توانند فضای زیادی را بدون ستون محافظ پوشش دهند. گنبدهای مقرنس ( به انگلیسی: corbel ) با پیش روی افقی در هر طبقه از دیوار به وجود می آیند به طوری که هر طبقه نسبت به طبقه ی پایینی بیشتر به داخل متمایل می شود و در پایان کل محوطه در یک نقطه به هم می رسد. گاهی اوقات به این نوع گنبد، گنبدنما گفته می شود. گنبد واقعی، گنبدی است که به طور فزاینده ای به سمت داخل زاویه دار شده و در نهایت نسبت به پایه گنبد زاویه ۹۰ درجه پیدا می کند. [۲]
تاریخچه [ویرایش]
بشر از ماقبل تاریخ تا دوران معاصر مسکن های گنبدی شکل با استفاده از مواد محلی ساخته است. اگر چه معلوم نیست کی اولین گنبد ساخته شد، نمونه های پراکنده از سازه های گنبدی شکل اولیه کشف شده است. اکتشافات اخیر در محوطه باستانی تپه چغامیش ( ۶۸۰۰ تا ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد ) ، واقع در دشت شوش ایران، استفاده از گل آجر و سازه های خشتی در ساخت گنبد را نشان می دهد. معماری پارسی ساسانی به احتمال زیاد معماری گنبد سازی گنبدهای بین النهرین را به ارث برده است. خرابه های کاخ اردشیر بابکان و قلعه دختر ( فیروزآباد ) در استان فارس، توسط اردشیر اول ( ۲۲۴ - - ۲۴۰ ) ساخته شده است، استفاده از گنبد توسط امپراطوری ساسانی را نشان می دهد. [۲]
کلبه حصیری سرخ پوستی، ۱۹۰۳
کاخ اردشیر بابکان
مسجد شیخ لطف الله
گنبد کروی پروژه عدن در انگلستان
انواع گنبد
در سرزمین هایی مثل روم شکل نیمکره را برای گنبد بر می گزیدند و چون میانتار رانش بر منحنی آن منطبق نمی شد ناچار بودند که کناره های آن را هرچه ستبرتر کنند تا در برابر رانش سدی باشد، در صورتی که معماران ایرانی نیم دایره را برای پوشش مناسب نمی دانستند و شکل هائی نظیر تخم مرغی و هلو چینی و بیضی را انتخاب می کردند که خود به خود میانتار رانش بود و این انتخاب باعث می شد که بتواند ضخامت گنبد را در خاستگاه و پاکار تنها به اندازه یک شانزدهم دهانه بگیرند ( که البته هرچه بالاتر می رفت نازک می شد تا به کلاله برسد ) . [۳]
گنبد پیازی ( به انگلیسی: Onion dome )
گنبد مقرنس ( به انگلیسی: Corbel dome )
گنبد بیضوی ( به انگلیسی: Oval dome )
گنبد سهمی ( به انگلیسی: Parabolic dome )
گنبد چندگوش ( به انگلیسی: Polygonal dome )
گنبد بادبانی ( به انگلیسی: Sail dome )
گنبد نعلبکی ( به انگلیسی: Saucer dome )
گنبد چتری ( به انگلیسی: Umbrella dome )
گنبد پیازی
گنبد مقرنس
گنبد بیضوی
گنبد چندگوش
گنبد بادبانی
گنبد نعلبکی
گنبد چتری
جستارهای وابسته
گنبد ( معماری )
مقرنس
منابع
↑ دهخدا؛ گنبد
↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ Wikipedia - Dome
↑ گنبد در مساجد ایرانی؛ احمدرضا عاملی؛ روزنامه دنیای اقتصاد۲۴ مهر ۱۳۹۰؛ به نقل از استاد پیرنیا؛ ۱۳۵۱.
از ویکی پدیا
همچنین:

روستان تپه ای در مرز دو دهستان صومای وبرادوست

گُنبد، گُمبد، گُنبذ، گُمبذ و گُمبَه از ریشه گُم و باد گرفته شده است که در یک ویرایه دیگر به "قُپّه" تغییر شکل یافته است و معنی آن باد شکن و یا کاهنده باد است زیرا که حالت هندسی این سازه که یک سازه ی معماری شبیه نیم کره توخالی است موجب بی تاثیر شدن باد روی آن می شود.

گنبد : گنبد در پهلوی گومبت gumbat بوده است .
( ( پدید آمد این گنبد تیزْ رو
شگفتی نماینده ی نوبه نو؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 190 )


والاد، مدفن، طاق، قبه


کلمات دیگر: