کلمه جو
صفحه اصلی

خلخال

فارسی به انگلیسی

bangle, khalkhal, anklet

anklet, bangle


مترادف و متضاد

anklet (اسم)
خلخال، پا بند

فرهنگ فارسی

۱ - ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر که در مغرب گیلان واقع شده و جزو آذربایجان شرقی ( استان ۳ ) است . مرکز آن شهر هرو آباد است که جمعیت آن ۹۷٠۵ تن و جمعیت بخش قریب ۱۵۷۱۷۱ تن میباشد.
( اسم ) حلقه ای فلزی که زنان بمچ پای اندازند پای برنجن پای اورنجن . جمع خلا جیل . یا خلخال زر . آفتاب . یا خلخال فلک . ۱ - آفتاب . ۲ - ماه .
یکی از شهرستانهای هشتگانه آذربایجان استان سوم کشور است . بحدود و مشخصات زیر : ۱ - حدود : از شمال شهرستان اردبیل از جنوب شهرستان زنجان از خاور کوههای طالش از باختر شهرستانهای سراب و میانه کوهای طالش سردسیر و قسمت شمال و جنوب و باختر معتدل کنار رود قزل اوزن گرمسیر است ۲ - آب و هوا : در قسمت خاوری دامنه کوههای طالش سردسیر و قسمت شمال و جنوب و باختر معتدل کنار رود قزل اوزن گرمسیر است . ۳ - ارتفاعات : رشته جبال طالش در قسمت خاوری و جبال بزکش در باختر و قراول در جنوب است جبال طالش که از جنوب بطرف شمال امتداد یافته .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) حلقه ای فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند. ج . خلاخیل .

لغت نامه دهخدا

خلخال . [ خ َ ] (اِخ ) یکی از شهرستانهای هشتگانه ٔ آذربایجان استان سوم کشور است بحدود و مشخصات زیر: 1- حدود: از شمال شهرستان اردبیل ، از جنوب شهرستان زنجان ، از خاور کوههای طالش ، از باختر شهرستانهای سراب و میانه . 2- آب و هوا: در قسمت خاوری دامنه کوههای طالش سردسیر، قسمت شمال و جنوب و باختر معتدل و کنار رودخانه ٔ قزل اوزن گرمسیر است . 3- ارتفاعات : رشته ٔ جبال طالش در قسمت خاوری و جبال بزکش در باختر و قراول در جنوب است . جبال طالش که از جنوب بطرف شمال امتداد یافته صاحب قلل زیر است : قله ناو و قله ٔ الماس . از روی این قلل قسمت نواحی گیلان تا بحر خزر و همچنین نواحی شهرستانهای اردبیل و هروآباد دیده میشود و سفیدکوه معروف به آقداغ بین دهستان خان اندبیل و دهستان شاهرود قرار دارد و از روی قله ٔ آن همه ٔ منطقه ٔ شهرستان هروآباد بنظر می آید. بر اثر این کوههای حصارمانند راههای آن صعب العبور است و مهمترین گردنه ٔ آن گردنه ٔ ناو در مسیر راه قدیمی هروآباد به گیلان می باشد و این ناحیه از داخل جنگل بجاده ٔ شوسه و آسفالته به آستارا متصل می باشد و گردنه های یلوجه و قله ٔ قارشوکه سر راه جاده ٔ میانه بهروآباد واقع است . بر اثر خرابی راه و کوهستانی بودن آن در فصل زمستان 6 ماه بسته است و با وسائل موتوری از آن نمیتوان گذشت و اهالی غالباً با اسب و قاطر برای داد و ستد از راه گیلان رفت و آمد می نمایند. 4- رودخانه : رودخانه ٔ قزل اوزن که در قسمت خاوری شهرستان میانه رو بشمال در جریان است ، پس از مشروب کردن دهستانهای کاغذکنان و سنجید و خورش رستم مسیر آن بطرف جنوب خاوری منحرف می گردد و راه شهرستان زنجان و رشت را پیش می گیرد تا بدریای خزر بریزد و آب آن در فصل بهار و تابستان زیاد است ؛ بطوریکه با اسب و پیاده عبور از آن مشکل است و اهالی بوسیله ٔ بلم از بعضی گدارها عبور می کنند. رودخانه ٔ شاهرود که از شمال بجنوب بین دهستانهای شاهرود و خورش رستم در جریانست ، چندان رودخانه ٔ مهمی نمی باشد و سرچشمه ٔ آن کوههای طالش است و در چهل وپنج کیلومتری سرچشمه خود برودخانه ٔ قزل اوزن می ریزد. رودخانه ٔ گیوی و رودخانه ٔ سنگ آباد که هر دو در بخش سنجید واقعاند از ارتفاعات شمال بخش رو بجنوب سرچشمه گرفته ، پس از مشروب نمودن آبادیها در نزدیکی پل فیروزآباد با هم متلاقی می گردند و پس از طی 16هزار گز مسافت به رودخانه ٔ قزل اوزن می ریزند. درطول و طرفین رودهای مذکور در بالا، برنج و پنبه بعمل می آید. 5- سازمان اداری شهرستان خلخال : این شهرستان از چهار بخش زیر تشکیل شده : بخش مرکزی یک دهستان حاوی چهل آبادی ، بخش شاهرود دو دهستان حاوی 88 آبادی ، بخش کاغذکنان یک دهستان حاوی 107 آبادی ، بخش سنجید 2 دهستان حاوی 105 آبادی . توضیح آنکه خلخال در قدیم شهری بوده که فعلاً خراب است و اکنون خلخال به مجموع شهرستان اطلاق میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


خلخال . [ خ َ ] (ع اِ) پای برنجن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). پای آورنجن . پای ورنجن . حِجل . حَجل . (یادداشت بخط مؤلف ). حلقه ای را گویند از طلا و نقره و امثال آن که در پای کنند. (برهان قاطع). ج ، خلاخل ، خلاخیل . (مهذب الاسماء) :
وین بدان گوید باری من ازین زر کنمی
ماهرویان را از گوهر خلخال و سوار.

فرخی .


تن غنده را پای باید نخست
پس آنگاه خلخال بایدش جست .

اسدی .


تا چو بازم در آهنین خلخال
چون جلاجل ز من فغان برخاست .

خاقانی .


آتشین حلقه ز باد افسرده و جسته ز حلق
رفته ساق عرش را خلخال پیچان آمده .

خاقانی .


روانه شد چو سیمین کوه در حال
درافکنده بکوه آواز خلخال .

نظامی .


ز نیکو کردن زنجیر خلخال
نه نیکو کرد بر زنجیریان حال .

نظامی .


چو یاره دست بوس رایش افتاد
چو خلخال زر اندر پایش افتاد.

نظامی .


هزار اشتر سیه چشم و جوانسال
سراسر سرخ موی و زرد خلخال .

نظامی .


پس بفرمودش که برسازد ز زر
از سوار و طوق و خلخال و کمر.

مولوی (مثنوی ).


چو کاهل بود ناقه در خاستن
چه باید بخلخالش آراستن .

امیرخسرو دهلوی .


- خلخال زر ؛ کنایه از آفتاب .
- خلخال فلک ؛ کنایه از آفتاب .
|| زنگله که بر پای مرغان شکاری کنند. (یادداشت بخط مؤلف ). و خلاخل زرین که پای بازبندند بر شکار دلیرتر و خرم تر رود. (نوروزنامه ).

خلخال . [ خ َ ] (ع ص ) باریک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). یقال : ثوب خلخال ؛ جامه ٔ باریک .


خلخال. [ خ َ ] ( ع اِ ) پای برنجن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). پای آورنجن. پای ورنجن. حِجل. حَجل. ( یادداشت بخط مؤلف ). حلقه ای را گویند از طلا و نقره و امثال آن که در پای کنند. ( برهان قاطع ). ج ، خلاخل ، خلاخیل. ( مهذب الاسماء ) :
وین بدان گوید باری من ازین زر کنمی
ماهرویان را از گوهر خلخال و سوار.
فرخی.
تن غنده را پای باید نخست
پس آنگاه خلخال بایدش جست.
اسدی.
تا چو بازم در آهنین خلخال
چون جلاجل ز من فغان برخاست.
خاقانی.
آتشین حلقه ز باد افسرده و جسته ز حلق
رفته ساق عرش را خلخال پیچان آمده.
خاقانی.
روانه شد چو سیمین کوه در حال
درافکنده بکوه آواز خلخال.
نظامی.
ز نیکو کردن زنجیر خلخال
نه نیکو کرد بر زنجیریان حال.
نظامی.
چو یاره دست بوس رایش افتاد
چو خلخال زر اندر پایش افتاد.
نظامی.
هزار اشتر سیه چشم و جوانسال
سراسر سرخ موی و زرد خلخال.
نظامی.
پس بفرمودش که برسازد ز زر
از سوار و طوق و خلخال و کمر.
مولوی ( مثنوی ).
چو کاهل بود ناقه در خاستن
چه باید بخلخالش آراستن.
امیرخسرو دهلوی.
- خلخال زر ؛ کنایه از آفتاب.
- خلخال فلک ؛ کنایه از آفتاب.
|| زنگله که بر پای مرغان شکاری کنند. ( یادداشت بخط مؤلف ). و خلاخل زرین که پای بازبندند بر شکار دلیرتر و خرم تر رود. ( نوروزنامه ).

خلخال. [ خ َ ] ( ع ص ) باریک. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). یقال : ثوب خلخال ؛ جامه باریک.

خلخال. [ خ َ ] ( اِخ ) یکی از شهرستانهای هشتگانه آذربایجان استان سوم کشور است بحدود و مشخصات زیر: 1- حدود: از شمال شهرستان اردبیل ، از جنوب شهرستان زنجان ، از خاور کوههای طالش ، از باختر شهرستانهای سراب و میانه. 2- آب و هوا: در قسمت خاوری دامنه کوههای طالش سردسیر، قسمت شمال و جنوب و باختر معتدل و کنار رودخانه قزل اوزن گرمسیر است. 3- ارتفاعات : رشته جبال طالش در قسمت خاوری و جبال بزکش در باختر و قراول در جنوب است. جبال طالش که از جنوب بطرف شمال امتداد یافته صاحب قلل زیر است : قله ناو و قله الماس. از روی این قلل قسمت نواحی گیلان تا بحر خزر و همچنین نواحی شهرستانهای اردبیل و هروآباد دیده میشود و سفیدکوه معروف به آقداغ بین دهستان خان اندبیل و دهستان شاهرود قرار دارد و از روی قله آن همه منطقه شهرستان هروآباد بنظر می آید. بر اثر این کوههای حصارمانند راههای آن صعب العبور است و مهمترین گردنه آن گردنه ناو در مسیر راه قدیمی هروآباد به گیلان می باشد و این ناحیه از داخل جنگل بجاده شوسه و آسفالته به آستارا متصل می باشد و گردنه های یلوجه و قله قارشوکه سر راه جاده میانه بهروآباد واقع است. بر اثر خرابی راه و کوهستانی بودن آن در فصل زمستان 6 ماه بسته است و با وسائل موتوری از آن نمیتوان گذشت و اهالی غالباً با اسب و قاطر برای داد و ستد از راه گیلان رفت و آمد می نمایند. 4- رودخانه : رودخانه قزل اوزن که در قسمت خاوری شهرستان میانه رو بشمال در جریان است ، پس از مشروب کردن دهستانهای کاغذکنان و سنجید و خورش رستم مسیر آن بطرف جنوب خاوری منحرف می گردد و راه شهرستان زنجان و رشت را پیش می گیرد تا بدریای خزر بریزد و آب آن در فصل بهار و تابستان زیاد است ؛ بطوریکه با اسب و پیاده عبور از آن مشکل است و اهالی بوسیله بلم از بعضی گدارها عبور می کنند. رودخانه شاهرود که از شمال بجنوب بین دهستانهای شاهرود و خورش رستم در جریانست ، چندان رودخانه مهمی نمی باشد و سرچشمه آن کوههای طالش است و در چهل وپنج کیلومتری سرچشمه خود برودخانه قزل اوزن می ریزد. رودخانه گیوی و رودخانه سنگ آباد که هر دو در بخش سنجید واقعاند از ارتفاعات شمال بخش رو بجنوب سرچشمه گرفته ، پس از مشروب نمودن آبادیها در نزدیکی پل فیروزآباد با هم متلاقی می گردند و پس از طی 16هزار گز مسافت به رودخانه قزل اوزن می ریزند. درطول و طرفین رودهای مذکور در بالا، برنج و پنبه بعمل می آید. 5- سازمان اداری شهرستان خلخال : این شهرستان از چهار بخش زیر تشکیل شده : بخش مرکزی یک دهستان حاوی چهل آبادی ، بخش شاهرود دو دهستان حاوی 88 آبادی ، بخش کاغذکنان یک دهستان حاوی 107 آبادی ، بخش سنجید 2 دهستان حاوی 105 آبادی. توضیح آنکه خلخال در قدیم شهری بوده که فعلاً خراب است و اکنون خلخال به مجموع شهرستان اطلاق میشود. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ عمید

حلقۀ فلزی که زنان برای زینت به مچ پای خود می اندازند.

دانشنامه عمومی

خلخال دارای کاربردهای زیر است:
پای برنجین یا خلخال، حلقه یا زنجیری فلزی که برای زینت به مچ پا می اندازند
خلخال (اردبیل)، از شهرهای استان اردبیل، و مرکز شهرستان خلخال، ایران
شهرستان خلخال، در جنوب استان اردبیل، ایران
خلخال (مرند)، از روستاهای استان آذربایجان شرقی، ایران
خلخال (کتاب)، کتابی زندگی نامه ای از نیره عطیه، نویسنده مصری

دانشنامه آزاد فارسی

خلخال (آرایه)(anklet)
زیور زنانۀ حلقوی برای مُچِ پا. خلخال معمولاً از فلزات قابل تورق مانند طلا، نقره و مس ساخته می شود. بعضاً با اتصال و افزودن مهره های ریز فلزی به حلقۀ اصلی، به هنگام حرکت، صدای زنگ مانندی از خلخال به گوش می رسد. گاه به جای حلقه، زنجیر یا مهره های رنگین سوراخ داری که رشته ای از آن ها گذرانیده اند به پا می بندند. خلخال را معمولاً به مچ پای راست می بندند و بستن آن به پای چپ، اگر از روی ناآگاهی نباشد، نشانۀ عفت و نجابت نیست. استفاده از خلخال ظاهراً از هندوستان به نقاط دیگر جهان گسترش یافته است. زنان ازدواج نکردۀ هندی با بستن خلخال دَمِ بخت بودن خود را نشان می دادند. در اواخر قرن ۲۰م استفاده از خلخال در امریکا باب شد. غربی ها از حلقه های فلزی، چرمی یا پلاستیکی نیز برای تزیین مچ پا استفاده می کنند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خلخال‏ حلقه ای فلزی است. از آن به مناسبت در باب صلات و تجارت نام برده‏اند.
خَلخال حلقه‏ای فلزی، زینت بخش پای زنان است.

احکام خلخال
۱. ↑ جواهر الکلام ج۸، ص۲۶۹.
...

گویش مازنی

/Khal Khaal/ پای بند زینتی که بیشتر رقاصان و بازیگران بر پای می بستند

پای بند زینتی که بیشتر رقاصان و بازیگران بر پای می بستند ...


جدول کلمات

حلقه فلزی برای زینت پای زنان, پای برنجن

پیشنهاد کاربران

حلقه ای برای زینت که در گذشته به انگشت پا مینداختند اما امروزه زنان زنجیری برای زینت به دور مچ پای خود میبندند که همان خلخال هست

در پارسی " پای اورنگ " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .

خلخال واژه ای است که بر اساس یکی از قواعد واژه سازی در زبان ترکی ساخته شده شبیه " آق آق " یعنی چیزی که نقطه های سفید روی خودش دارد . خلخال یعنی چیزی که مهره های شبیه خال روی خودش دارد یا چِلچِل که در ترکی به افرادی که کک مک در صورتشان باشد گفته می شود یعنی کسی که صورتش نقطه های سیاه و سفید دارد . یا "لوقور لوقور" که به موادی گفته می شود که قلوله قلوله شده باشد . مشابه اینها واژه ی" نقطه نقطه" در زبان فارسی است .

منطقه ای که در گذشته قسمتی از دیلمستان بزرگ بود.


کلمات دیگر: