مترادف افغان : زاری، فغان، ناله، ندبه، افغانی، پشتو
افغان
مترادف افغان : زاری، فغان، ناله، ندبه، افغانی، پشتو
فارسی به انگلیسی
groan(ing), wail(ing)
Afghan
مترادف و متضاد
زاری، فغان، ناله، ندبه
افغانی
پشتو
۱. زاری، فغان، ناله، ندبه
۲. افغانی
۳. پشتو
فرهنگ فارسی
فغان: فریاد، اری، آه وناله، بانگ
افغانی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
گر جهل ترا درد کردی از تو
بر گنبد گردان رسیدی افغان.
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان.
ابرم از باد باشد افغانم.
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده اند.
در همه عالم منم موی شکاف از زبان.
چون دل نیافت داور ز افغان چه خواست گویی.
بصد افغان کشیده سوی تو دست.
بخوزستان شد افغان طبرزد.
برآیدز لشکرگه آواز کوس.
که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش.
تنعم از میان باد صبا کرد.
افغان ز تو آفت دل و جان افغان
افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
از دست فغانی بچه افغان افغان.
- افغان از دل برآمدن ؛ از دل نالیدن :
برآمد هر شب افغان از دل زار
چو روز موسی عمران فروشد.
ز بس کاورد درد چشمش به افغان
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
1 - درانی که امروز زمام حکومت را در دست دارند.
2 - غلجایی (غلزایی ) که از نژادی مختلط تشکیل یافته اند و امروز عده ٔ آنان به صدهزار خانوار بالغ می شود. علاوه بر زبان فارسی که لغت ادب و کتابت است به زبان پشتو که از شعب فارسی است صحبت می کنند. (از فرهنگ فارسی معین ) :
نشسته در آن دشت بسیار کوچ
ز افغان و لاچین و کرد و بلوچ .
فردوسی .
من ایدر بمانم نیایم براه
نیابم به افغان و لاچین سپاه .
فردوسی .
شه گیتی ز غزنین تاختن برد
بر افغانان و بر گبران کهبر.
عنصری .
نه از بزکمترست انسان و عارف کمتر از افغان
ببین در شانه ای تا خود چها می بیند افغانش .
؟ (از مجمعالفرس ).
سعدیا روز ازل حسن بترکان دادند
عقل و دانش همه با مردم ایران دادند
عشوه و ناز و کرشمه همه با مردم هند
خری و احمقی و جهل به افغان دادند.
سعدی (از آنندراج ).
افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
از دست فغانی بچه افغان افغان .
؟ (از آنندراج ).
رجوع به افاغنه و افغانستان شود. || یک تن از مردم افغانستان . (یادداشت مؤلف ).
فرهنگ عمید
فغان#NAME?
۱. طایفهای ساکن افغانستان.
۲. از مردم افغانستان.
۱. طایفه ای ساکن افغانستان.
۲. از مردم افغانستان.
دانشنامه عمومی
فریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست حافظ مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست حافظ آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین با نای در افغان شد تا باد چنین بادا مولانا گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست مولانا به آواز ضغیف افغان برآورد که ما را مرگ شاه از جان برآورد نظامی زن آن به که در پرده پنهان بود که آهنگ بی پرده افغان بود نظامی سر نیارستی کشید از دست افغانم فلک گر به خدمت دست سعدی در رکابت دیدمی سعدی فریاد من از فراق یارست و افغان من از غم نگارست سعدی دی شد امروز، بخیره مخور اندوهش کز پس مرده خردمند نکرد افغان پروین اعتصامی خدایا داد من بستان ز خطش که دل از جورش افغان می بر آورد عطار عفو تو همی باید چه فایده از گریه فضل تو همی باید، چه سود ز افغانها سنایی اگر خود همره جانان نرفتم ولی فرسنگها افغان من رفت وحشی مطرب همه افغان کند که:می خور ای شاه، که این جشن خسروان است ناصر خسرو ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو وی گریهٔ طفل بی گناه از غم تو افغان خروس صبح گاه از غم تو آه از غم تو! هزار آه ازغم تو! رودکی زخم ها را گر نجویم مرهمی آخر افغان کردنم باری رسد خاقانی
افغان ها
پشتون ها
زبان پشتو
بہ روستای اپکان خوش آمدید.
این روستا در دهستان کمبل سلیمان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۲۶۴ نفر (۶۳خانوار) بوده است.
افغان نام قبایل پشتو زبانی است که در بخش هایی از افغانستان و پاکستان زندگی می کنند. افغان را در عامیانه اوغان و در گویش هزارگی اوغان، اوغون و اوغو نیز می گویند. گرچه در بین عوام، معنی افغان همان ناله و فریاد است اما برخی برای آن معانی و ریشه های دیگری یافته اند. در مورد ریشه های نژادی افغان ها چندین حدس وجود دارد که برخی آنها را از قوم بنی اسراییل می دانند که قرن ها پیش به کوه های سلیمان مهاجرت کرده اند و بعضی نیز گمان می کنند که آنها از اقوام آریایی ساکن شبه قارۀ هند بوده اند که با تصرف زیستگاه های هزاره ها در مناطق جنوبی افغانستان مانند نیمروز، هلمند، قندهار، زابل و ارزگان کم کم به دیگر نقاط افغانستان وارد شدند و حتی اقوام بومی افغانستان را بیگانه خواندند. افغان ها را پشتون نیز می نامند. با اینکه مردم سایر کشورها همۀ مردم افغانستان را به نام افغان یا افغانی می شناسند اما دیگر اقوام افغانستان شدیداً از اینکه افغان نامیده شوند پرهیز دارند و نسبت به آن حساسیت دارند تا جایی که بحث تغییر نام افغانستان به خراسان و آریانا و باختر همیشه مطرح بوده است و اهدای تذکره (شناسنامه) الکترونیکی به مردم افغانستان به همین دلیل سال ها به تعویق افتاده است. چهرۀ افغان ها به هندوها شبیه بوده و پوست گندمی، موی و چشم سیاه و بینی خیلی بزرگ شبیه نوک عقاب دارند. از نظر مذهب، افغان ها اکثرا سنی حنفی اند اما شماری از آنها نیز سنی حنبلی، سنی شافعی، سنی وهابی و سلفی، شیعۀ جعفری، یهودی، مسیحی و لامذهب اند. افغان ها به زبان پشتو صحبت می کنند ولی اکثریت آنها با زبان فارسی آشنایی دارند و به این زبان تکلم می کنند. بسیاری از حاکمان افغان در دستگاه حکومت خویش تنها و تنها از زبان فارسی استفاده می کردند. پشتو یکی از شاخه های زبان فارسی است که از طرف سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) از زبان های در حال انقراض شناخته شده است.
دانشنامه آزاد فارسی
(یا: پاتان) قوم بزرگ آسیایی و از اقوام ایرانی باستان که امروزه ملت افغانستان و بخشی از ملت پاکستان را تشکیل می دهد. افغان ها بزرگ ترین گروه قومی مردم افغانستان به شمار می آیند. گروه های بزرگی از این قوم، در ۳ـ۴ قرن اخیر به ایران و هندوستان مهاجرت کرده، یا تبعید شده اند. افغان های ایران به استثنای چند گروه معین، نظیر بنگش ها و کُرِّمی های خراسان و گرگان و مازندران و افغان های قراتپۀ بهشهر، اغلب در میان مردم بومی مستحیل شده اند و در هندوستان نیز این روند جاری است، اما گروهی بزرگ از ملت پاکستان را به خصوص در پشتونستان و استان سرحد شمال غربی، آفریدی های پشتون تشکیل می دهند که خود را بخشی از مردم و کشور افغانستان می دانند. قوم افغان از هفت گروه اصلی به نام های سربنی، غرغشتی، بیتنی، متی، سررانی، گررانی و اوسترانی تشکیل شده است که هر یک مشتمل بر چندین قبیلۀ عمده و ده ها طایفۀ بزرگ و صدها تیرۀ کوچک است. اغلب افغان ها در قرون گذشته چادرنشین بودند، اما طبق تخمین های سال های اخیر، جمعیت چادرنشین و نیمه چادرنشین افغان به کمتر از ربع جمعیت افغانستان رسیده است. امروزه بزرگ ترین گروه چادرنشینان افغان را قبیلۀ بزرگ پُوِینده تشکیل می دهد که زمستان را در ایالات شمال غرب و سند و پنجاب پاکستان و تابستان را در کوه های جنوب افغانستان می گذرانند. افغان ها تا قرن ۱۲ق/۱۸، فاقد اتحاد سیاسی و اجتماعی بودند. در قرون اولیۀ اسلامی، بسیاری از آنان تابع امویان و عباسیان بودند و پس از تشکیل نخستین دولت های مسلمان غیرعرب، نظیر صفاریان و سامانیان و غزنویان، بخشی از افغان ها در خدمت آنان قرار گرفتند. نخستین دولت بزرگ افغانی در دورۀ اسلامی، دولت غوریان است (۵۴۳ـ۶۱۲ق) که قلمرو آن در آغاز قرن ۷ق نصیب خوارزمشاهیان و ممالیک دهلی شد. افغان ها در حملات مغولان آسیب های فراوان دیدند. آل کرت، از افغان های غوری، با حمایت مغولان حکومت بخشی از افغان ها را به دست آوردند (۶۴۳ـ۷۹۱ق). تیمور دولت آل کرت را برانداخت. افغان ها تا ۹۱۲ق اتباع تیموریان بودند. پس از تشکیل دولت صفوی (۹۰۷ق) بخشی از افغان ها به این دولت پیوستند و بقیه تا ۱۱۴۹ق و تصرف کابل به دست نادرشاه، در حوزۀ قدرت تیموریان و بابریان هند باقی ماندند. تشکیل حکومت غلجائیان در قندهار و سقوط دولت صفوی به دست محمود افغان (۱۱۳۵ق)، طلیعۀ پیدایش دولت قومی افغان بود. تسلط نادرشاه بر افغانستان و سقوط حکومت های غلجائی و ابدالی قندهار و هرات، تشکیل دولت افغان را به تأخیر انداخت، اما قتل نادرشاه و زوال سریع قدرت نادری و ناتوانی وسیع دولت بابری هند که به آستانۀ سقوط رسیده بود، موانع تشکیل دولت قومی افغان را حذف کرد و نخستین دولت فراگیر افغان به دست احمدخان درانی تأسیس شد. این دولت تا ۱۲۵۷ق دوام آورد و پس از آن جای خود را به سلاطین بارکزائی از نسل پاینده خان وزیر داد. اکثریت افغان ها مسلمان اهل سنت اند و از میان آنان نورستانی ها دیرتر از دیگران اسلام آورده اند. پس از آن که افغانستان در ۱۳۵۷ش به تصرف اتحاد جماهیر شوروی درآمد، پتن ها، تاجیک ها، ترکمن ها، هزاره ها، ازبک ها و سایر گروه های قومی این کشور جنبشی را، با عنوان جنبش مجاهدین افغانستان (رزمندگان جهاد)، به وجود آوردند. مجاهدین فاقد هماهنگی نظامی بودند و محور اتحاد آنان سیاسی و قومی بود. تا ۱۳۵۹ش نزدیک به یک میلیون تن از افغان ها به پاکستان گریختند. پناهندگان افغانی در طی سال های بعد، و بر اثر ادامۀ جنگ و ناآرامی در افغانستان، در کشورهای همسایه، به ویژه پاکستان و ایران، افزایش یافتند. نیز ← پشتون
نخستین روزنامۀ دولتی افغانستان، منتشرشده در ۱۴ تیر ۱۲۹۹ق در کابل، با مدیریت محمدجعفر قندهاری و سردبیری پاینده محمدخان فرحت. افغان، نخست در دو صفحۀ سه ستونه منتشر می شد، اما قطع آن چندین بار تغییر کرد و شمارۀ ۱۸۱ از سال اول انتشار آن، در قطع جیبی و در ۱۰۴ صفحه به فارسی و پشتو حدود دو سال منتشر شد.
گویش مازنی
۱ افغان ۲ افغانستانی
پیشنهاد کاربران
انشاالله که که از جنگ وفغان وناله یتیمان برایم
افعانستان امروز نیاز مند است به این که مردم شان هویت ملی شان که نیز همانا افغان است بپذیرن و متحیدو یک دست شوند
تابتوانند که دوست و دشمن داخلی وخارجی خودرا از این طریق بطور درست و واضح شناسائی کنند
بنآ من عنایت الله فیضی پذیرفتن هویت ملی را در خیر مردم وکشور خود میدانم
افغان - اوغان - پتان - پختون - پشتون
افغان یعنی افغنستان و بس !
من هزاره هستم
من افغان نیستم
افغان به معنای پشتون است
و افغانستان یعنی جایی که تبار پشتو سکنی دارند
من احل خراسانم
و هیچ ربطی به فغان ( درد، اه و ناله ) ندارد
از زمان به قدرت رسیدن قوم اوغان اسم کشور از خراسان به افغانستان تغییر کرد این نشان دهنده بی مغزی و بیسوادی و تعصب به بیگانه پرستی قوم افغان است ( همون طور ک میدانید نصف این قوم را پاکستانی ها تشکیل میدهند )
حال ما و سایر اقوام اسم خراسان را گرامی داشته و خواستار تغییر اسم نژاد پرستی افغانستان بع خراسان هستیم
او گان
او=آب
گان= دانا
غان/غانا. قان. گان. کان. دان. تان. سان. شان. خان=دانا . دانشمند. فر دانش
ی آخر پسوند مالکیت که در اتمام کلمه فامیل می آید
افغانی= ایمان داشتن به علم آب مقدس
واقعا جای تامل و فکر باقیست ؟؟؟
کشوری که 4 پاسپورت دارد ؟
کشوری که دو واحد پولی دارد ؟
کشوری که 2 رئیس جمهور دارد ؟
کشوری که نیمی از نفوسش در مهاجرت هستن؟
و الا غیر . . . .
وقت آن نرسیده که فکر کنیم کشور برای همست و ن یک قوم . . . به نظر همه احترام گذاشته شود و یک همه پرسی کلی برگذار شودبدور از جنگ و خون ریزی؟
افغان کلمه ایست که توسط انگلیس ها بالای پشتون هاگذاشته شد بخاطریکه پشتون ها مثل سگ غلامان حلقه بگوش انگلیس ها بودند وبخاطری حفظ قدرت حتی خواهر ومادر خود را هم در خدمت انگلیس ها قرار میدادند
واین نام برگرفته از نام یک نوع سگ که بنام افغان هوند است ودر انگلیس پیدا میشود گرفته شده است واز آنجایکه پشتون ها مثل سگ غلامان انگلیس بودند نام افغان را بالای شان گذاشتند
وهیچگاه در برگیرده هویت همه اقوام افغانستان نمیشود
پس افغان یا افغانستان به معنی سرزمینهای بلند یا سرزمین خورشید است و میتوان گفت که افغان یا افغانستان مترادف خراسان است.
اَفغانی: منسوب به افغان ها
اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی، چنانکه اهل کشور ترکیه و استان کردستان را ترک و کرد می نامیم و نه ترکی و کردی. البته افغانی نیز واژه صحیحی است، ولی نه به معنای "اهل افغانستان" بلکه به معنای" منسوب به افغانها" یا "ساخته ی افغانها" مثلاً "رسوم افغانی" یا "فرآورده های افغانی". واحد پول افغانستان نیز افغانی نامیده می شود.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۱. )