کلمه جو
صفحه اصلی

افغان


مترادف افغان : زاری، فغان، ناله، ندبه، افغانی، پشتو

فارسی به انگلیسی

groan(ing), wail(ing)


Afghan


groan, wail, afghan, groan(ing), wail(ing)

مترادف و متضاد

زاری، فغان، ناله، ندبه


افغانی


پشتو


۱. زاری، فغان، ناله، ندبه
۲. افغانی
۳. پشتو


فرهنگ فارسی

طایفه ایست که در مشرق ایران از حدود خراسان تا لب رود آمویه ( جیحون ) سکنی دارند . مردمی دلیر و جنگاورند . مذهب آنان سنی حنفی می باشد . افغانان به دو طایفه بزرگ تقسیم می شوند : افاغنه درانی که امروز زمام حکومت را در دست دارند و دیگر غلجایی ( غلیزایی ) که از نژادی مختلط تشکیل یافته اند و امروز عده آنان بالغ بر صد هزار خانوار می باشد . در افغانستان علاوه بر زبان فارسی که لغت ادب و کتابت است زبان [ پشتو ] ( از شعب مهم زبانهای ایرانی ) رواج دارد .
فغان: فریاد، اری، آه وناله، بانگ
افغانی

فرهنگ معین

( اَ ) (اِ. ) = فغان : فریاد، زاری ، ناله .

لغت نامه دهخدا

افغان. [ اَ ] ( اِ ) فریاد. ( میرزاابراهیم ). فریاد و زاری. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) ( مجمعالفرس ) ( برهان ) ( شعوری ). فریاد.زاری. فغان. ( ناظم الاطباء ). فریاد. فغان. ( شرفنامه ٔمنیری ). ناله. ( غیاث اللغات ). فریاد و غوغا. ( مؤید ). فریادی از دردی یا مصیبتی. ( شاید مرکب است از ( اَ ) حرف ندا و فغان جمع فغ، یعنی ای خدایان. مانند: آمین عربی که خواندن آمن خدای مصریان است ). ( یادداشت مؤلف ). زاری. ناله. ( فرهنگ فارسی معین ) :
گر جهل ترا درد کردی از تو
بر گنبد گردان رسیدی افغان.
ناصرخسرو.
از خواندن چیزی که بخوانی و ندانی
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان.
ناصرخسرو.
من هم از باد سربدرد سرم
ابرم از باد باشد افغانم.
خاقانی.
ز بس کاورد درد چشمش بافغان
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
خاقانی.
در طواف کعبه جان ساکنان عرش را
چون حلی دلبران در رقص و افغان دیده اند.
خاقانی.
گرچه ز افغان مرا با تو زبان موی شد
در همه عالم منم موی شکاف از زبان.
خاقانی.
خاقانیا دلت را ز افغان چه حاصل آید
چون دل نیافت داور ز افغان چه خواست گویی.
خاقانی.
هزارت مشرف بی جامگی هست
بصد افغان کشیده سوی تو دست.
نظامی.
ز بس خنده که شهدش بر شکر زد
بخوزستان شد افغان طبرزد.
نظامی.
کزان پیش کافغان برآرد خروس
برآیدز لشکرگه آواز کوس.
نظامی.
نماند جانوراز وحش و طیر و ماهی و مور
که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش.
( گلستان ).
بهر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد.
حافظ.
افغان ز تو شوخ نامسلمان افغان
افغان ز تو آفت دل و جان افغان
افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
از دست فغانی بچه افغان افغان.
؟ ( از آنندراج ).
- در افغان بودن ؛ در ناله و زاری بودن. نوحه سرایی کردن.
- افغان از دل برآمدن ؛ از دل نالیدن :
برآمد هر شب افغان از دل زار
چو روز موسی عمران فروشد.
خاقانی.
- به افغان آوردن ؛ به ناله درآوردن :
ز بس کاورد درد چشمش به افغان
گلوی خراشیده ز افغان نماید.
خاقانی.

افغان . [ اَ ] (اِخ ) نام قبیله ایست مشهور. (از برهان ). همان اوغان است و وجه اشتقاق مقنع برای آن نیافته اند. (از دائرة المعارف اسلام از فرهنگ فارسی ). نام طایفه ایست که در مشرق ایران از حدود خراسان تا لب رود آمویه (جیحون ) سکنی دارند آنان مردمی دلیر و جنگاورند و مذهب آنان حنفی است . افغانان به دو طائفه بزرگ تقسیم می شوند:
1 - درانی که امروز زمام حکومت را در دست دارند.
2 - غلجایی (غلزایی ) که از نژادی مختلط تشکیل یافته اند و امروز عده ٔ آنان به صدهزار خانوار بالغ می شود. علاوه بر زبان فارسی که لغت ادب و کتابت است به زبان پشتو که از شعب فارسی است صحبت می کنند. (از فرهنگ فارسی معین ) :
نشسته در آن دشت بسیار کوچ
ز افغان و لاچین و کرد و بلوچ .

فردوسی .


من ایدر بمانم نیایم براه
نیابم به افغان و لاچین سپاه .

فردوسی .


شه گیتی ز غزنین تاختن برد
بر افغانان و بر گبران کهبر.

عنصری .


نه از بزکمترست انسان و عارف کمتر از افغان
ببین در شانه ای تا خود چها می بیند افغانش .

؟ (از مجمعالفرس ).


سعدیا روز ازل حسن بترکان دادند
عقل و دانش همه با مردم ایران دادند
عشوه و ناز و کرشمه همه با مردم هند
خری و احمقی و جهل به افغان دادند.

سعدی (از آنندراج ).


افغان بچه ای در دل تو رحمی نیست
از دست فغانی بچه افغان افغان .

؟ (از آنندراج ).


رجوع به افاغنه و افغانستان شود. || یک تن از مردم افغانستان . (یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

فغان#NAME?


۱. طایفه‌ای ساکن افغانستان.
۲. از مردم افغانستان.


= فغان
۱. طایفه ای ساکن افغانستان.
۲. از مردم افغانستان.

دانشنامه عمومی

فریاد، فغان، ناله، زاری، غوغا، فریاد از درد مصیبتی. همچنان نام قبیله یی است در مناطق مرزی بین افغانستان و پاکستان که شکل معرب اوغان می باشد شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست حافظ مبتلایی به غم محنت و اندوه فراق ای دل این ناله و افغان تو بی چیزی نیست حافظ آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین با نای در افغان شد تا باد چنین بادا مولانا گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست مولانا به آواز ضغیف افغان برآورد که ما را مرگ شاه از جان برآورد نظامی زن آن به که در پرده پنهان بود که آهنگ بی پرده افغان بود نظامی سر نیارستی کشید از دست افغانم فلک گر به خدمت دست سعدی در رکابت دیدمی سعدی فریاد من از فراق یارست و افغان من از غم نگارست سعدی دی شد امروز، بخیره مخور اندوهش کز پس مرده خردمند نکرد افغان پروین اعتصامی خدایا داد من بستان ز خطش که دل از جورش افغان می بر آورد عطار عفو تو همی باید چه فایده از گریه فضل تو همی باید، چه سود ز افغانها سنایی اگر خود همره جانان نرفتم ولی فرسنگها افغان من رفت وحشی مطرب همه افغان کند که:می خور ای شاه، که این جشن خسروان است ناصر خسرو ای نالهٔ پیر خانقاه از غم تو وی گریهٔ طفل بی گناه از غم تو افغان خروس صبح گاه از غم تو آه از غم تو! هزار آه ازغم تو! رودکی زخم ها را گر نجویم مرهمی آخر افغان کردنم باری رسد خاقانی


افغان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره کند
افغان ها
پشتون ها
زبان پشتو

افغان نام قبایل پشتو زبانی است که در بخش هایی از افغانستان و پاکستان زندگی می کنند. افغان را در عامیانه اوغان و در گویش هزارگی اوغان، اوغون و اوغو نیز می گویند. گرچه در بین عوام، معنی افغان همان ناله و فریاد است اما برخی برای آن معانی و ریشه های دیگری یافته اند. در مورد ریشه های نژادی افغان ها چندین حدس وجود دارد که برخی آنها را از قوم بنی اسراییل می دانند که قرن ها پیش به کوه های سلیمان مهاجرت کرده اند و بعضی نیز گمان می کنند که آنها از اقوام آریایی ساکن شبه قارۀ هند بوده اند که با تصرف زیستگاه های هزاره ها در مناطق جنوبی افغانستان مانند نیمروز، هلمند، قندهار، زابل و ارزگان کم کم به دیگر نقاط افغانستان وارد شدند و حتی اقوام بومی افغانستان را بیگانه خواندند. افغان ها را پشتون نیز می نامند. با اینکه مردم سایر کشورها همۀ مردم افغانستان را به نام افغان یا افغانی می شناسند اما دیگر اقوام افغانستان شدیداً از اینکه افغان نامیده شوند پرهیز دارند و نسبت به آن حساسیت دارند تا جایی که بحث تغییر نام افغانستان به خراسان و آریانا و باختر همیشه مطرح بوده است و اهدای تذکره (شناسنامه) الکترونیکی به مردم افغانستان به همین دلیل سال ها به تعویق افتاده است. چهرۀ افغان ها به هندوها شبیه بوده و پوست گندمی، موی و چشم سیاه و بینی خیلی بزرگ شبیه نوک عقاب دارند. از نظر مذهب، افغان ها اکثرا سنی حنفی اند اما شماری از آنها نیز سنی حنبلی، سنی شافعی، سنی وهابی و سلفی، شیعۀ جعفری، یهودی، مسیحی و لامذهب اند. افغان ها به زبان پشتو صحبت می کنند ولی اکثریت آنها با زبان فارسی آشنایی دارند و به این زبان تکلم می کنند. بسیاری از حاکمان افغان در دستگاه حکومت خویش تنها و تنها از زبان فارسی استفاده می کردند. پشتو یکی از شاخه های زبان فارسی است که از طرف سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) از زبان های در حال انقراض شناخته شده است.


دانشنامه آزاد فارسی

اَفغان
(یا: پاتان) قوم بزرگ آسیایی و از اقوام ایرانی باستان که امروزه ملت افغانستان و بخشی از ملت پاکستان را تشکیل می دهد. افغان ها بزرگ ترین گروه قومی مردم افغانستان به شمار می آیند. گروه های بزرگی از این قوم، در ۳ـ۴ قرن اخیر به ایران و هندوستان مهاجرت کرده، یا تبعید شده اند. افغان های ایران به استثنای چند گروه معین، نظیر بنگش ها و کُرِّمی های خراسان و گرگان و مازندران و افغان های قراتپۀ بهشهر، اغلب در میان مردم بومی مستحیل شده اند و در هندوستان نیز این روند جاری است، اما گروهی بزرگ از ملت پاکستان را به خصوص در پشتونستان و استان سرحد شمال غربی، آفریدی های پشتون تشکیل می دهند که خود را بخشی از مردم و کشور افغانستان می دانند. قوم افغان از هفت گروه اصلی به نام های سربنی، غرغشتی، بیتنی، متی، سررانی، گررانی و اوسترانی تشکیل شده است که هر یک مشتمل بر چندین قبیلۀ عمده و ده ها طایفۀ بزرگ و صدها تیرۀ کوچک است. اغلب افغان ها در قرون گذشته چادرنشین بودند، اما طبق تخمین های سال های اخیر، جمعیت چادرنشین و نیمه چادرنشین افغان به کمتر از ربع جمعیت افغانستان رسیده است. امروزه بزرگ ترین گروه چادرنشینان افغان را قبیلۀ بزرگ پُوِینده تشکیل می دهد که زمستان را در ایالات شمال غرب و سند و پنجاب پاکستان و تابستان را در کوه های جنوب افغانستان می گذرانند. افغان ها تا قرن ۱۲ق/۱۸، فاقد اتحاد سیاسی و اجتماعی بودند. در قرون اولیۀ اسلامی، بسیاری از آنان تابع امویان و عباسیان بودند و پس از تشکیل نخستین دولت های مسلمان غیرعرب، نظیر صفاریان و سامانیان و غزنویان، بخشی از افغان ها در خدمت آنان قرار گرفتند. نخستین دولت بزرگ افغانی در دورۀ اسلامی، دولت غوریان است (۵۴۳ـ۶۱۲ق) که قلمرو آن در آغاز قرن ۷ق نصیب خوارزمشاهیان و ممالیک دهلی شد. افغان ها در حملات مغولان آسیب های فراوان دیدند. آل کرت، از افغان های غوری، با حمایت مغولان حکومت بخشی از افغان ها را به دست آوردند (۶۴۳ـ۷۹۱ق). تیمور دولت آل کرت را برانداخت. افغان ها تا ۹۱۲ق اتباع تیموریان بودند. پس از تشکیل دولت صفوی (۹۰۷ق) بخشی از افغان ها به این دولت پیوستند و بقیه تا ۱۱۴۹ق و تصرف کابل به دست نادرشاه، در حوزۀ قدرت تیموریان و بابریان هند باقی ماندند. تشکیل حکومت غلجائیان در قندهار و سقوط دولت صفوی به دست محمود افغان (۱۱۳۵ق)، طلیعۀ پیدایش دولت قومی افغان بود. تسلط نادرشاه بر افغانستان و سقوط حکومت های غلجائی و ابدالی قندهار و هرات، تشکیل دولت افغان را به تأخیر انداخت، اما قتل نادرشاه و زوال سریع قدرت نادری و ناتوانی وسیع دولت بابری هند که به آستانۀ سقوط رسیده بود، موانع تشکیل دولت قومی افغان را حذف کرد و نخستین دولت فراگیر افغان به دست احمدخان درانی تأسیس شد. این دولت تا ۱۲۵۷ق دوام آورد و پس از آن جای خود را به سلاطین بارکزائی از نسل پاینده خان وزیر داد. اکثریت افغان ها مسلمان اهل سنت اند و از میان آنان نورستانی ها دیرتر از دیگران اسلام آورده اند. پس از آن که افغانستان در ۱۳۵۷ش به تصرف اتحاد جماهیر شوروی درآمد، پتن ها، تاجیک ها، ترکمن ها، هزاره ها، ازبک ها و سایر گروه های قومی این کشور جنبشی را، با عنوان جنبش مجاهدین افغانستان (رزمندگان جهاد)، به وجود آوردند. مجاهدین فاقد هماهنگی نظامی بودند و محور اتحاد آنان سیاسی و قومی بود. تا ۱۳۵۹ش نزدیک به یک میلیون تن از افغان ها به پاکستان گریختند. پناهندگان افغانی در طی سال های بعد، و بر اثر ادامۀ جنگ و ناآرامی در افغانستان، در کشورهای همسایه، به ویژه پاکستان و ایران، افزایش یافتند. نیز ← پشتون

افغان (نشریه). اَفغان (نشریه)
نخستین روزنامۀ دولتی افغانستان، منتشرشده در ۱۴ تیر ۱۲۹۹ق در کابل، با مدیریت محمدجعفر قندهاری و سردبیری پاینده محمدخان فرحت. افغان، نخست در دو صفحۀ سه ستونه منتشر می شد، اما قطع آن چندین بار تغییر کرد و شمارۀ ۱۸۱ از سال اول انتشار آن، در قطع جیبی و در ۱۰۴ صفحه به فارسی و پشتو حدود دو سال منتشر شد.

گویش مازنی

/afghaan/ افغان - افغانستانی

۱ افغان ۲ افغانستانی


پیشنهاد کاربران

خراسان بهترین نام به کشورما است
انشاالله که که از جنگ وفغان وناله یتیمان برایم

عنایت الله فیضی

افعانستان امروز نیاز مند است به این که مردم شان هویت ملی شان که نیز همانا افغان است بپذیرن و متحیدو یک دست شوند
تابتوانند که دوست و دشمن داخلی وخارجی خودرا از این طریق بطور درست و واضح شناسائی کنند
بنآ من عنایت الله فیضی پذیرفتن هویت ملی را در خیر مردم وکشور خود میدانم


قوم خاص که در مناطق قبیلوی خراسان زندگی میکردند
افغان - اوغان - پتان - پختون - پشتون

لطفا نام ا فغان یا افغانستان عوض کنن خراسان یعنی طلوع افتاب برگردانند به نام قدیمی اش خراسان

افغان . آوغو . اوغان. اوگه . همه یک معنی دارند در لهجه پارسی غور افغان آوغو به کسی گویند که گه یش رفته باشد تبق اظهارات سید جمالدین افغان که وقتی یهودیان به دست بختنصر گرفتار شده بودند مردم پارسی به یهودیان افغان گفتند در سابق زبان پارسی ف نداشد . و. پ. استفاده می شد چنان یک تاریخ نویس هندی کلمه اوگو ا. به جای افغان بکار برده اوگو ا. بعنی ریخ است که ریخ در لهجه مردم کابل ریخک است در لهجه پارسی غور افغان یک کلمه فحش است من تمام کلمات فحش که در لهج پارسی غور باشد می نویسم ک تا بدانید اما تدادی کلمات به تور گرامری گفته نشود تبدیل به کلمه فحش می شود مثلا در جواب شخص بگویی کا ر میکنم یک کلمه خوب است اگر بگویی میکنم کلمه فحش میشود . کلمات فحش. . . افغان ، اوغان، اوگان، اپگان، آغو، اوگو، اوگه، اَن٘دُداره، اوریخ، بُنَکِی، بی ناموس ، بن بورآمده، آدم پشت ، پژی ، پلشتقه، پلشت، تونی، تونک گرفته ، جنده. چالُّو ، خلموک، خبیس ، دالّو. دَلِّه، داسُلَه، لوده. لُو٘د، صُل٘، صُلُت٘، کسمندوزن ، کستیزن، کستی مارد ،

افغان یک واژه ی پشتون است که از اوغان گرفته شده است نه از فغان

فتاح کمال اریانا تلویزیون امریکا
افغان یعنی افغنستان و بس !


من هزاره هستم
من افغان نیستم
افغان به معنای پشتون است
و افغانستان یعنی جایی که تبار پشتو سکنی دارند
من احل خراسانم

افغان برگرفته شده از اوغان نام یکی از اقوام خراسان ( افغانستان ) است
و هیچ ربطی به فغان ( درد، اه و ناله ) ندارد
از زمان به قدرت رسیدن قوم اوغان اسم کشور از خراسان به افغانستان تغییر کرد این نشان دهنده بی مغزی و بیسوادی و تعصب به بیگانه پرستی قوم افغان است ( همون طور ک میدانید نصف این قوم را پاکستانی ها تشکیل میدهند )
حال ما و سایر اقوام اسم خراسان را گرامی داشته و خواستار تغییر اسم نژاد پرستی افغانستان بع خراسان هستیم

افغان/اوغان/اوگان/اوخان=آب زنده گانی/آب حیاط/بینش آب
او گان
او=آب
گان= دانا
غان/غانا. قان. گان. کان. دان. تان. سان. شان. خان=دانا . دانشمند. فر دانش
ی آخر پسوند مالکیت که در اتمام کلمه فامیل می آید
افغانی= ایمان داشتن به علم آب مقدس


تا جایکه من مطالعه دارم در جریان تجاوز انگلیس به افغانستان و هند که سبب به ایجاد آمدن پاکستان شد انگلیس های آن زمان که متوجه قوم پشتون ( اوغان ) بدور از تعصب چون آن زمان مردم اوغان بسیار لباسهای خشره و دراز و کشال پشمی به تن میکردند یک نوع سگ در انگلیس بود که بسیار پشم های دراز و کشال داشت و در لغات نامه انگلیس کهن این نوع سگ به نام افغان ( Afghan ) نوشته شده است و انگلیس ها بخاطر که بالای برادران پشتون ( اوغان ) مان رخشند بزنند و تمسخر کنند این نام را بالای قوم اوغان یا پشتون نهادند که حالا هم که بدبختانه نام کشور مان افغانستان است و برادران پشتو بدون اینکه این مسله را بفهمن یک واژه را خراسان زمین بمانند.

افغان =پشتون

آریایی های وارسته و پاک سرشت و بدور از ویسگرایی و نژادستیزی باید بپذیرند که نام سرزمین های باختری ایران بزرگ همواره بنام " خراسان " و " آریانا " بوده و امروزه اندیشه های باختریان باعث این آسیب بزرگ شده تا مردمان ایران خاوری به جان هم بیافتند و هرگز به همگرایی و شکوفایی نرسند ، آنچه که در هزاره ها از فرهنگ ، هنر ، ادب و دانش پدید آمده رهاورد همگرایی و یکپارچگی بوده است که بزرگانی چون : اشو زرتشت ، کوروش بزرگ ، مولوی ، سنایی ، فردوسی بزرگ ، رودکی ، خوارزمی ، سعدی ، حافظ ، بزرگمهر ، خواجه نصیر توسی ، اسدی توسی و . . . . در این گستره آرمانی شکوفا و بباور آورده است ، ارزش این شکوه یگانگی را بدانیم .

کلمه افغان با همه ریشه ای که داره فقط و فقط مربوط میشود به قوم پشتون . . . با رجوع به تاریخ ، اسم افغانستان اصلا انتخاب ملت افغانستان نبوده و نیست و فقط نشانگر دخالت مستقیم بریتانیا در جدایی خراسان قدیم از ایران قبلی بوده و چون پشتون ها در آن زمان زیر نفوذ و کنترل بریتانیا بودن ، توانستند با نسل کشی اقوام دیگر مخصوصا هزاره ها کنترل خراسان را به دست بگیرن . . . اسم افغانستان انتخاب بریتانیاست . . . ن ملت خراسان . . . کدام ملتی در دنیا هست که اسم کشور، واحد پول، شمارش نفوس و. . . . بر پایه یک نام باشد . . . ؟؟؟؟
واقعا جای تامل و فکر باقیست ؟؟؟
کشوری که 4 پاسپورت دارد ؟
کشوری که دو واحد پولی دارد ؟
کشوری که 2 رئیس جمهور دارد ؟
کشوری که نیمی از نفوسش در مهاجرت هستن؟
و الا غیر . . . .
وقت آن نرسیده که فکر کنیم کشور برای همست و ن یک قوم . . . به نظر همه احترام گذاشته شود و یک همه پرسی کلی برگذار شودبدور از جنگ و خون ریزی؟

افغان یعنی اوغان یعنی پتان یعنی پښتون یعنی ده قبایل گمشده وفراری اسرایل
افغان کلمه ایست که توسط انگلیس ها بالای پشتون هاگذاشته شد بخاطریکه پشتون ها مثل سگ غلامان حلقه بگوش انگلیس ها بودند وبخاطری حفظ قدرت حتی خواهر ومادر خود را هم در خدمت انگلیس ها قرار میدادند
واین نام برگرفته از نام یک نوع سگ که بنام افغان هوند است ودر انگلیس پیدا میشود گرفته شده است واز آنجایکه پشتون ها مثل سگ غلامان انگلیس بودند نام افغان را بالای شان گذاشتند
وهیچگاه در برگیرده هویت همه اقوام افغانستان نمیشود

افغانستان زنده باد. دور از فغان.

افغان از دو بخش اف و غان تشکیل شده است ، اف اول کلمه آفتاب است و خودِ اف همان up در انگلیسی است و به معنی بالا است بخش دوم غان همان گان است که پسوند مکان است.
پس افغان یا افغانستان به معنی سرزمینهای بلند یا سرزمین خورشید است و میتوان گفت که افغان یا افغانستان مترادف خراسان است.

دمی دان پشتونا شاشه کنوم که عمی عرامیا نام کیشورمان ره ازم بخ اوگار کدن این قوم پلید در اصل یهودی هستن باید عمی پدرنالدا ره از کبشور خو بور کنیم تا اج سوله ای ازاین قوم کله کس میده در بلیه زمین باقی نمنه هییگ دمی دان شوما ریش کته های کچالو خور خوب نان مفت مخورید کشکی شوما اولادای زینا نان مفت بخورید شووما پدرنالدا خوون بچکیچا ره خورده ریی استین خودا گوم کنه شما قوم یهوده. . .

اَفغان: اهل کشور افغانستان
اَفغانی: منسوب به افغان ها
اهل کشور افغانستان را باید افغان بنامیم و نه افغانی، چنانکه اهل کشور ترکیه و استان کردستان را ترک و کرد می نامیم و نه ترکی و کردی. البته افغانی نیز واژه صحیحی است، ولی نه به معنای "اهل افغانستان" بلکه به معنای" منسوب به افغانها" یا "ساخته ی افغانها" مثلاً "رسوم افغانی" یا "فرآورده های افغانی". واحد پول افغانستان نیز افغانی نامیده می شود.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۳۱. )

افغان ( اف غان ) یک کلمه ی تورکی است. کلماتی که اولشان اف دارنند. مثل افشنگ. افشار. افشین. کلماتی که آخرشان غان ( گان. قان. غان. وان در تورکی یعنی باغ . و قانالیق یعنی باغ انگور ) . افغان. موغان ( مغان ) . ابرغان. سپورغان. نوغان. اوغان. . . . .

خاک بر سر شماها ک بر سر یک اسم آنقدر به سر کله یکی دیگر خود میزنید دنیا بفکر چیه شما بفکر چی الحق ک از ماست ک بر ماست مردم احمق ولوده

من افغان هستم از قوم هزاره فرق بین قوم افغانها همین است هر قوم به خود مینازه هزاره میگه ما خوب قوم هستیم تاجک میگه ما پشتون میگه ما ازبک میگه ما اگه فرق بین خود نیندازیم باز هیچ کشوری موفق به تباهی افغانها نمیشود حالا پاکستانی که خلیم خود را جمع کرده نمیتانست امده سر افغانستان حکومت میکند چندتا کثافت که تا دیروز با دخترای مردم خوش گزرانی میکد حالا ملا مسجد شده شرم به ما که میگیم افغان استیم پدری که نمیانه اولاد خود را به مکتب روان کنه ما داریم ولی برایش کمک نمیکنیم چون میگیم او هزاره است مه تاجک استم دیوانه استم به او کمک کنم بلیاز خدا نکونین ای کاره بس است دیگه تا کی مردم خوده خود ما رنج میتیم


کلمات دیگر: