کلمه جو
صفحه اصلی

عناد


مترادف عناد : بغض، جدال، حقد، خصومت، دشمنی، ستیزگی، ستیزه، ضدیت، عداوت، کین، کینه توزی، کینه، گردنکشی، لجاج، لجاجت، مخاصمه، مخالفت، نفاق، نقار

برابر پارسی : دشمنی، ستیز

فارسی به انگلیسی

antagonism, challenge, contumacy, rebellion

contumacy, rebellion


antagonism, challenge


فارسی به عربی

حقد

عربی به فارسی

سخت گيري در سياست , ناسازگاري , عدم تراضي , خيره سري , سرسختي , لجاجت


مترادف و متضاد

malice (اسم)
نفرت، بدجنسی، عمد، عناد، خبی، بدخواهی، کینه توزی، بداندیشی، قصد سوء

animus (اسم)
عمد، عناد، نیت، اراده، قصد

obstinacy (اسم)
عناد، سرکشی، سر سختی، لجاجت

rebellion (اسم)
عناد، سرکشی، تمرد، طغیان، شورش، عصیان

contumacy (اسم)
عناد، سرکشی، تمرد، امتناع از حضور در دادگاه

بغض، جدال، حقد، خصومت، دشمنی، ستیزگی، ستیزه، ضدیت، عداوت، کین، کینه‌توزی، کینه، گردنکشی، لجاج، لجاجت، مخاصمه، مخالفت، نفاق، نقار


فرهنگ فارسی

ستیزه کردن، مرتکب لاف وخیره سری شدن، کجروی، گمراهی، گردنکشی، لجاج
( مصدر ) ۱ - ستیزه کردن لجاج ورزیدن . ۲ - گردنکشی کردن . ۳ - ( اسم ) ستیزه لجاج . ۴ - گردنکشی تمرد .
جدی جاهلی بوده است و فرزندان او بطنی از سنبس از قحطانیه باشند

فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - ستیزه کردن ، لجاج ورزیدن . ۲ - (اِمص . ) لجاج ، سرکشی . ۳ - ستیزه .

لغت نامه دهخدا

عناد. [ ع ِ ] ( ع مص ) از همدیگر جدا گردیدن و کرانه گزیدن. ( منتهی الارب ). جدا شدن از کسی و با خلاف و عصیان با وی معارضه کردن. ( از اقرب الموارد ). || مکافات کردن بخلاف. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). || مرتکب خلاف و عصیان گشتن. ( از ناظم الاطباء ). گردنکشی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). || ستیزه کردن و از راه بیراه کردن و روان شدن. ( آنندراج ). ستیهیدن با کسی. ( دهار ). ستیزه کردن و لجاج ورزیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). معاندة. || ( اِمص ) گردنکشی و تمرد : به اتفاق به نیشابور آمدند و به ترتیب ساز و استکمال آلت مبارزت و استعداد روز عناد مشغول شدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 102 ). || ستیزه و لجاج. لجاجت. لج بازی.خیرگی. خیره سری. خیره چشمی. شوخی. شوخ چشمی. یکدندگی : از عبث و فساد و کفر و عناد و ثقل ارصاد ایشان بر قوافل و ابناء سبیل غیرت بر نهاد او مستولی گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 293 ). سیرت بغی و عناد آن گروه در نهاد وی متمکن نشده است. ( گلستان سعدی ).
- عناد کردن ؛ متعصب شدن. تعصب به کار بردن. لجاج کردن. لجاجت کردن. خیره چشمی کردن.
- عناد ورزیدن ؛ ستیزه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || گردنکشی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).

عناد. [ ع ِ ] ( اِخ ) جدی جاهلی بوده است. و فرزندان او بطنی از سنبس ، از قحطانیة باشند. مسکن آنان در برخی اعمال غربی مصر بوده است. ( از الاعلام زرکلی ج 2 ).

عناد. [ ع ِ ] (اِخ ) جدی جاهلی بوده است . و فرزندان او بطنی از سنبس ، از قحطانیة باشند. مسکن آنان در برخی اعمال غربی مصر بوده است . (از الاعلام زرکلی ج 2).


عناد. [ ع ِ ] (ع مص ) از همدیگر جدا گردیدن و کرانه گزیدن . (منتهی الارب ). جدا شدن از کسی و با خلاف و عصیان با وی معارضه کردن . (از اقرب الموارد). || مکافات کردن بخلاف . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || مرتکب خلاف و عصیان گشتن . (از ناظم الاطباء). گردنکشی کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || ستیزه کردن و از راه بیراه کردن و روان شدن . (آنندراج ). ستیهیدن با کسی . (دهار). ستیزه کردن و لجاج ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). معاندة. || (اِمص ) گردنکشی و تمرد : به اتفاق به نیشابور آمدند و به ترتیب ساز و استکمال آلت مبارزت و استعداد روز عناد مشغول شدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 102). || ستیزه و لجاج . لجاجت . لج بازی .خیرگی . خیره سری . خیره چشمی . شوخی . شوخ چشمی . یکدندگی : از عبث و فساد و کفر و عناد و ثقل ارصاد ایشان بر قوافل و ابناء سبیل غیرت بر نهاد او مستولی گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). سیرت بغی و عناد آن گروه در نهاد وی متمکن نشده است . (گلستان سعدی ).
- عناد کردن ؛ متعصب شدن . تعصب به کار بردن . لجاج کردن . لجاجت کردن . خیره چشمی کردن .
- عناد ورزیدن ؛ ستیزه کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
- || گردنکشی کردن . (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

۱. ستیزه کردن.
۲. کجروی، گمراهی.
۳. گردنکشی، لجاج، ستیزه.
۴. [قدیمی] مرتکب خلاف و خیره سری شدن.
* عناد ورزیدن: (مصدر لازم ) ستیزه کردن، لجبازی کردن، گردن کشی.

۱. ستیزه ‌کردن.
۲. کجروی؛ گمراهی.
۳. گردنکشی؛ لجاج؛ ستیزه.
۴. [قدیمی] مرتکب خلاف و خیره‌سری شدن.
⟨ عناد ورزیدن: (مصدر لازم) ستیزه ‌کردن؛ لجبازی‌ کردن؛ گردن‌کشی.


دانشنامه عمومی

عناد (فیلم). عناد (به انگلیسی: Malice) فیلمی است محصول سال ۱۹۹۳ و به کارگردانی هارولد بکر است. در این فیلم بازیگرانی همچون الک بالدوین، نیکول کیدمن، بیل پولمن، پیتر گلگر، بی بی نیوورتس، یوزف زومر، آن بنکرافت، جرج سی. اسکات، توبین بل، دبرا فارنتینو، گوئینت پالترو، برندا استرانگ و ان کیوساک ایفای نقش کرده اند.
۱ اکتبر ۱۹۹۳ (۱۹۹۳-10-۰۱)

فرهنگ فارسی ساره

دشمن


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عناد (ابهام زدایی). واژه عناد ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • عناد (منطق)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق، به معنای تنافی و مباینت بین مقدم و تالی در قضیه شرطیه منفصله• عناد (دشمنی)، به معنای عداوت و خصومت و دارای کاربردهای فقهی در ابواب طهارت، صلات، جهاد، حج، تجارت، قضاء و شهادات
...

جدول کلمات

لج

پیشنهاد کاربران

گمراهی

استیزه

ستیزه کردن

لج، بغض، جدال، حقد، خصومت، دشمنی، ستیزگی، ستیزه، ضدیت، عداوت، کین، کینه توزی، کینه، گردنکشی، لجاج، لجاجت، مخاصمه، مخالفت، نفاق، نقار

تعند

معادات. [ م ُ ] ( ازع، اِمص ) عداوت کردن و با کسی دشمنی کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ) . عداوت و دشمنی با یکدیگر. ( ناظم الاطباء ) : و بدان که اصل خلقت ما بر معادات بوده است و از مرور روزگار مایه گرفته است. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 279 ) . شاپور مطل و مدافعت پیش نهاد و بدان سبب موالات و مصافات، منافرت و معادات گشت. ( جهانگشای جوینی ) . و رجوع به معاداة شود.


افسار


کلمات دیگر: