کلمه جو
صفحه اصلی

سرسام


مترادف سرسام : سرگیجه، هذیان، حیرت، سرگشتگی

فارسی به انگلیسی

delirium, meningitis or phrenitis, meningitis

delirium


فارسی به عربی

متاهة

مترادف و متضاد

delirium (اسم)
دیوانگی، هذیان، سرسام، پرت گویی

meningitis (اسم)
سرسام، مننژیت، اماس پاشام مغز

سرگیجه


هذیان


حیرت، سرگشتگی


۱. سرگیجه
۲. هذیان
۳. حیرت، سرگشتگی


فرهنگ فارسی

التهاب مغزسروغشائ باتشنج وپریشان حواسی
( اسم ) ۱ - هذیان . ۲ - مننژیت .

فرهنگ معین

(سَ ) (اِ. ) ۱ - هذیان . ۲ - مننژیت . ۳ - (عا. ) سردرد.

لغت نامه دهخدا

سرسام. [ س َ ] ( اِ مرکب ) مرضی باشد که در دماغ ورم پیدا می شود و خلل دماغ ظاهر میگردد و این مرکب است از سر بمعنی رأس و سام بمعنی ورم. شرح قانون و رشیدی نوشته که صاحب این مرض ازروشنی ایذا یابد و بی آرام شود. ( آنندراج ) ( غیاث ). صاحب قاموس گوید: مرکب از دو کلمه فارسی است ، سر بمعنی رأس و سام بمعنی بیماری چنانکه در برسام ، بر بمعنی سینه و صدر و سام بمعنی بیماری است. ( یادداشت بخطمؤلف ). سرسام لفظ فارسی است همچون برسام ، از بهر آنکه بر سینه است و سام آماس است یعنی آماس عضله سینه و سرسام یعنی آماس سر. ( ذخیره خوارزمشاهی ) : امیر را تب گرفت تب سوزان و سرسامی افتاد چنانکه بار نتوانست داد... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 517 ). خداوند سرسام اندر تب مطبقه سوزان باشد و چشمهاء او سرخ و رگها و چشم او برخاسته. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
زمین ز تنگی همچون دلی شده غمگین
هوا ز گرمی همچون سری شده سرسام.
مسعودسعد.
این علت جان بین همی علت زدای عالمی
سرسام وی را هر دمی درمان نو پرداخته.
خاقانی.
بیمار دل است و دارد از کفر
سرسام خلاف و درد خلان.
خاقانی.
تب مرا گفت که سرسام گذشت
من پس آن شوم انشأاﷲ.
خاقانی.
سودای دلش بسر درآمد
سرسام سرش بدل برآمد.
نظامی.
دماغ زمین از تف آفتاب
به سرسام سودا درآمد ز خواب.
نظامی.
شهدی که ز سر نشتر زنبور بجستست
سرسام ز پی دارد اگرچند گزیدست.
عطار.
گفت اسبابی پدید آرم عیان
از تب و قولنج و سرسام و سنان.
مولوی.
ترا سرسام جهل است و سخن بیهوده میگویی
حکیمی نیست حاذق تا که درمانی کند در وقت.
سلمان ساوجی ( از شرفنامه ).

فرهنگ عمید

۱. (پزشکی ) التهاب مغز سر و غشای آن که با تشنج و پریشان حواسی همراه است، ورم سر یا دماغ، مننژیت.
۲. (اسم مصدر ) حالت آشفتگی و بی خودی و پریشان حواسی شبیه دیوانگی.

دانشنامه عمومی

سرسام فیلمی به کارگردانی و نویسندگی ساموئل خاچیکیان محصول سال ۱۳۴۴ است.
عبداله بوتیمار
نسرین صفایی
نعمت اله پیشواییان
آنیک شفرازیان
ویکتوریا
مهدی رئیس فیروز
رضا بیک ایمانوردی
وزیری
کاظم روشن ضمیر
شمسی فضل الهی
یدالله محمدی نژاد
منصور سپهرنیا
ماشین چیان
فرامرز محمودی
جلال پیشواییان
همایون
منطقی
رفیع مددکار
حسن درگزنی
یک قاچاقچی معروف در یک شهر شمالی به قتل می رسد و برادرش برای دریافت ارثیهٔ او که در یک ویلای دور افتاده است به شمال می رود پلیس از برادر قاچاقچی به عنوان طعمه استفاده می کند تا سایرین را گرفتار سازد…
این فیلم از محصولات استودیو میثاقیه بود که در مدت هشت ماه تهیه شد و در اول اردیبهشت ماه ۱۳۴۴ در سینماهای رکس، آسیا، رویال و همای نمایش داده شد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از عنوان سرسام در فقه استفاده شده است.

سرسام نوعی اختلال روانی می باشد.

تبیین معنای سرسام
سرسام، مرکب از دو کلمه فارسی «سر» و «سام» به معنای ورم و آماس است. سرسام به معنای آماس سر می‏باشد که نوعی بیماری روانی با شروع حاد و همراه با اختلال در مغز است که ممکن است با اختلال در دریافت، پذیرش و به خاطر آوردن اطلاعات، و توهم همراه باشد.

کاربرد سرسام در فقه
از آن به مناسبت در باب وصیت و نکاح نام برده‏اند.

احکام سرسام
...

پیشنهاد کاربران

دوار. [ دَ / دُ ] ( ع مص ) گشتن سر به علتی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از غیاث ) . گردیدن سر. ( یادداشت مؤلف ) . || گیجی. سرگیجه. گیج خوردن سر. سرآل. اوام. کاتوره. سرگردا. چرخ خوردن سر. گردیدن سر. گشتن سر. سرگردانی. سرگردایی. دُوام. سرگردش. پیچیدن سر. نام بیماریی که به فارسی آنرا سرگردا و سرگیجه گویند. نام بیماریی که در آن بیمار پیرامون خود را گردان بیند و چشم او سیاهی کند و ایستادن نتواند و چون بایستد بیفتد. ( یادداشت مؤلف ) . گردش سر. ( زمخشری ) . سر گشتن که به تازی دوار گویند. سَدَر. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . علتی است که مردم را چنان نماید که جهان گرد او می گردد و سر و دماغ او نیز می گردد. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از اقرب الموارد ) . گردش سر و سرگیجه. ( از ناظم الاطباء ) .


کلمات دیگر: