کلمه جو
صفحه اصلی

وصیت


مترادف وصیت : اندرز، سفارش، نصیحت

برابر پارسی : سفارش، اندرز، سپارش

فارسی به انگلیسی

will, precept, commandment, injunction, (last) will, oprecept

(last) will, precept, injunction


will


فارسی به عربی

س

مترادف و متضاد

will (اسم)
میل، ارزو، نیت، اراده، قصد، خواهش، خواست، وصیتنامه، مشیت، وصیت

اندرز، سفارش، نصیحت


فرهنگ فارسی

پند، اندرز، سفارش، وصایاجمع
(اسم ) ۱- اندر نصیحت .۲- سفارش کسی بیک یا چند تن مبنی بر احوال اعمال و دخل و تصرف در اموال وی پس از مرگ او جمع : وصایا. ۳ - عبارت است از ((استناب. در تصرف بعد ازمرگ ) ) یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید (اببته در زمان حیات مول ) موصی له با وصی هم نیابت دارند که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنمایند نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است . ) )

فرهنگ معین

(وَ یَّ ) [ ع . وصیة ] (اِ. ) ۱ - اندرز، نصیحت . ۲ - سفارشی که شخص پیش از مردن به وَصیُ خود می کند تا بعد از مرگش انجام شود.

لغت نامه دهخدا

وصیت. [ وَ صی ی َ ] ( ع اِ ) وصیة. اندرز. ( مهذب الاسماء ). اندرز و نصیحت. اندرزو پند و نصیحت و سفارش. ( ناظم الاطباء ) :
من وصیت به وفا میکنمت
گرچه امروز وفا در عدم است.
خاقانی.
تکلف برِ مرد درویش نیست
وصیت همین یک سخن بیش نیست.
سعدی.
وصیت همین است جان برادر
که اوقات ضایع مکن تا توانی.
سعدی.
و رجوع به وصیة شود. || اسم است ایصاء را. ( اقرب الموارد ). اندرز کردن عازم سفر یا شخص قریب الموت دوست خود را که بعدِ من چنین و چنان باید کرد. ( غیاث اللغات ). استنابه در تصرف بعد از مرگ ، یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید [ البته در زمان حیات موکل ] موصی له یا وصی هم نیابت دارد که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنماید، نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است. ( از فرهنگ حقوقی ). ج ، وصایا. ( اقرب الموارد ) :
ور منکری وصیت او را به جهل خویش
پس خود پس از رسول بباید همی سفیر.
ناصرخسرو.
و رجوع به وصیة شود. || موصی ̍به. ( اقرب الموارد ). چیزی که به کسی وصیت شده است. گویند: این وصیت فلان است ؛ یعنی موصی به اوست. ( ازاقرب الموارد ). آنچه بدان وصیت کنند. ( منتهی الارب ).رجوع به وصیة شود.

وصیة. [ وَ صی ی َ ] ( ع اِ ) شاخ خرما که بدان پشتواره بندند. ( منتهی الارب ). ج ، وصی. ( منتهی الارب ). || اسم است ایصاء را. ( اقرب الموارد ). اندرز.( منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ). || آنچه بدان وصیت کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). موصی ̍به. ( اقرب الموارد ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). تملیک مضاف به بعد از مرگ. ( تعریفات ). || ( اصطلاح فقه ) وصیت به نزد فقهاء ایجاب بعد از مرگ است ، یعنی الزام کردن چیزی از مال یا منفعت مال برای کسی پس از مرگ موصی ، بدین صورت که بخشی از مال خود یامنفعت آن را برای کسی یا برای خدا به طور تبرعی یا لزومی قرار دهد یا امر ورثه و تصرف در ترکه را به شخص معینی واگذار کند. این است آنچه در جامعالرموز بیرجندی در این زمینه آمده است. و فرق میان وصی و قیم اینکه وصی کسی است که حفظ مال و تصرف در آن بدو محول ومفوض شده و قیم فقط مأمور است حفظ کند نه تصرف... ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح درایت ) وصیت بر نوعی از انواع تحمل حدیث اطلاق میشود، و آن این است که راوی به هنگام مرگ یا سفر، شخصی را برای روایت کردن از کتاب معینی وصیت کند. محمدبن سیرین این وصیت روا دارد و عیاض آن را علت و دلیل آورد و قول صحیح عدم جواز آن است مگر آنکه موصی اجازه دهد و بنابراین روایت به اجازه است نه به وصیت. ( کشاف اصطلاحات الفنون از ارشاد الساری فی شرح صحیح البخاری ).

وصیت . [ وَ صی ی َ ] (ع اِ) وصیة. اندرز. (مهذب الاسماء). اندرز و نصیحت . اندرزو پند و نصیحت و سفارش . (ناظم الاطباء) :
من وصیت به وفا میکنمت
گرچه امروز وفا در عدم است .

خاقانی .


تکلف برِ مرد درویش نیست
وصیت همین یک سخن بیش نیست .

سعدی .


وصیت همین است جان برادر
که اوقات ضایع مکن تا توانی .

سعدی .


و رجوع به وصیة شود. || اسم است ایصاء را. (اقرب الموارد). اندرز کردن عازم سفر یا شخص قریب الموت دوست خود را که بعدِ من چنین و چنان باید کرد. (غیاث اللغات ). استنابه در تصرف بعد از مرگ ، یعنی همانطور که وکیل از جانب موکل نیابت دارد که پاره ای تصرفات بنماید [ البته در زمان حیات موکل ] موصی له یا وصی هم نیابت دارد که از جانب موصی پاره ای تصرفات بنماید، نهایت آنکه این نیابت برای بعد از مرگ است . (از فرهنگ حقوقی ). ج ، وصایا. (اقرب الموارد) :
ور منکری وصیت او را به جهل خویش
پس خود پس از رسول بباید همی سفیر.

ناصرخسرو.


و رجوع به وصیة شود. || موصی ̍به . (اقرب الموارد). چیزی که به کسی وصیت شده است . گویند: این وصیت فلان است ؛ یعنی موصی به اوست . (ازاقرب الموارد). آنچه بدان وصیت کنند. (منتهی الارب ).رجوع به وصیة شود.

فرهنگ عمید

۱. پند، اندرز، سفارش.
۲. (فقه، حقوق ) دستوری که کسی پیش از مردن به وصی خود می دهد که بعد از مرگ او اجرا کند.

دانشنامه آزاد فارسی

وَصیّت
در اصطلاح حقوق، تصرّفاتی که شخص بدون واسطه یا باواسطه برای زمان بعد از مرگ در اموال خود می کند. قانون مدنی به پیروی از مشهورترین تعریف های وصیت در فقه، در مادۀ ۲۸۶ وصیت را به دو گروه تملیکی و عهدی تقسیم و تعریف کرده است: وصیت تملیکی آن است که کسی عین یا منفعتی از مال خود را برای زمان بعد از مرگش به دیگری مجاناً تملیک کند، و در وصیت عهدی، یک یا چند تن را برای انجام اموری مأمور می کند. وصیت کننده موصی، کسی که وصیت تملیکی به نفع او شده موصی له، مورد وصیت موصی به، و کسی که به موجب وصیتِ عهدی ولیّ بر ثلث یا بر صغیر است وصی نامیده می شود. وصیت نامه اظهاریه ای است متضمن خواستۀ شخص در زمینۀ نحوۀ تصرفات و ادارۀ اموال او پس از فوت. وصیت نامه باید مطابق ملزومات قانونی محل تنظیم شود. عقد وصیت از حیث شرایط اساسی صحت، تابع مادۀ ۱۹۰ قانون مدنی است و اهلیت طرفین یکی از شروط صحت آن است، ولی علاوه بر آن مادۀ ۸۳۶ قانون مدنی نوعی عدم اهلیت خاص برای موصی پیش بینی کرده است. به موجب این ماده، هرگاه کسی به قصد خودکشی خود را مجروح یا مسموم کند و یا اعمال دیگری که موجب هلاکت است مرتکب شود و پس از آن وصیت کند، آن وصیت در صورت هلاکت باطل است. قانون مدنی در مواد ۸۵۱ و ۸۵۲ وصیت به حمل را صحیح دانسته لیکن تملک او را منوط به زنده متولد شدن کرده است، اعم از این که قابلیت زیست را داشته باشد یا نه، ولی اگر حمل درنتیجۀ جرمی سِقط شود، موصی به به ورثۀ او می رسد. موصی له ممکن است محصور به شخص یا اشخاص معیّنی باشد و یا وصیتی باشد که در آن موصی له به اشخاص معیّنی تملیک نمی شود، بلکه هدف این است که در راه معیّنی به مصرف برسد، مانند وصیت به فقرا یا امور عام المنفعه که در این صورت وصیت به غیر محصور است. در وصیت به محصور قبول موصی له پس از فوت موصی شرط تملیک است، ولی به موجب مادۀ ۸۲۸ قانون مدنی در وصیت عهدی قبول شرط نیست. در وصیت عهدی وصی می تواند تا زمانی که موصی زنده است وصیت را رد کند، ولی اگر پیش از مرگ موصی، وصیت را رد نکرد بعد از آن حق رد ندارد. براساس مادۀ ۸۳۴ قانون مدنی موصی می تواند از وصیت رجوع نماید؛ علاوه بر آن به موجب مادۀ ۸۳۹ اگر موصی بعداً وصیتی خلاف وصیت اول کند، وصیت دوم صحیح است. موصی نمی تواند در وصیت نامه یک یا چند تن از ورثه را از ارث محروم کند، در این صورت وصیت نافذ نمی باشد. به موجب مقررات قانون مدنی هر کسی می تواند نسبت به ثلث مال خود وصیت کند و وصیت مازاد به ثلث نافذ نیست مگر آن که وُرّاث آن را تنفیذ نمایند. قانونِ امور حِسبی سه نوع وصیت نامه پیش بینی کرده است؛ وصیت نامه رسمی، خودنوشت، و سرّی. ترتیب تنظیمِ وصیت نامۀ رسمی و اعتبار آن در دفاتر اسناد رسمی است. وصیت نامۀ خودنوشت در صورتی معتبر است که تمام آن به خط موصی نوشته شده و تاریخ روز، ماه و سال آن به خط موصی بوده و حتماً به امضای او رسیده باشد. فقدان امضای موصی در این نوع وصیت نامه موجب بی اعتباری آن است. وصیت نامۀ سرّی نیز باید به امضای موصی رسیده باشد، اعم از این که به خط وی یا به خط دیگری باشد، و به ترتیبی که برای امانت اسناد در قانون ثبت اسناد مقرر شده است، امانت گذارده شود؛ ولی موصی می تواند هر وقت که بخواهد آن را مسترد کند. کسی که سواد ندارد نمی تواند به ترتیب سرّی وصیت کند. وصیت نامه باید کتبی باشد و به موجب مادۀ ۲۹۱ قانون امور حِسبی به وصیت شفاهی در دادگاه ترتیب اثر داده نمی شود، مگر آن که اشخاص ذی نفع در تَرَکه به صحت آن اقرار نمایند. ولی در شرایط فوق العاده ازقبیل جنگ و یا خطر مرگ فوری، که موصی نمی تواند به یکی از طرق فوق وصیت کند، ممکن است وصیت به طریقی که در قانون امور حِسبی مقرر شده است، صورت گیرد. ازجمله آن که افراد نظامی یا شاغل در ارتش که در جنگ بوده و یا مأمور عملیات جنگی باشند می توانند نزد یک افسر یا هم ردیف و با حضور دو نفر گواه وصیت خود را شفاهاً اظهار نمایند. در دیگر موارد مصرحه در مادۀ ۲۸۳ قانون امور حِسبی، موصی می تواند در حضور دو شاهد وصیت خود را اظهار نماید. یکی از دو شاهد اظهارات او را با تعیین تاریخ روز، ماه، سال و محل وقوع وصیت می نویسد و موصی و گواه ها آن را امضا می کنند و اگر موصی نتواند امضا کند، مراتب در وصیت نامه قید می شود. در حقوق ایران، موصی می تواند تا قبل از قبول ذی نفع (موصی له) از وصیت نامۀ خود عدول کند، زیرا وصیت ازجمله ایقاعات یک طرفه است. نیز ← ایقاع_(فقه)

فرهنگ فارسی ساره

سپارش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] وصیت به معنای توصیه و سفارش فردی با فرد دیگر است.
وصیِت از ریشه «وَصِیَ» است که در لغت به معنای گیاهان به هم وصل شده و بافته شده آمده و «أرض واصیة» یعنی زمینی که سراسر پوشیده از گیاه به هم متصل.

پیشنهاد کاربران

( وصیت ) به معنای گذاشتن مال برای کسی یا امر کردن به کسی و یا فرزندان خود شخص می باشد کلمه دیگر مثل . اتصال هم از ریشه وَصَی به معنای اتصال و وصل شدن است. و و صیت را به این دلیل وصیت نامیده اند چون اتصالی ایجاد می کند در بین مالکیت فرد در زمان حیات و بعد از مرگش.

وصیت: [اصطلاح حقوق]اعمال حقوق مدنی از طریق استخلاف


کلمات دیگر: