ارداف
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) از پی درآمدن ، پیروی کردن ، در پی کسی رفتن . 2 - (مص م .) از پی درآوردن ، سپس نشاندن ، به ترک نشاندن . ؛ ~نجوم : از پس یکدیگر برآمدن ستارگان .
(اَ) [ ع . ] (اِ.) وزیران و نزدیکان پادشاه ، بزرگان دربار.
(اَ ) [ ع . ] (اِ. ) وزیران و نزدیکان پادشاه ، بزرگان دربار.
لغت نامه دهخدا
ارداف. [ اِ ]( ع مص ) از پی درآمدن. از پی فراشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن. در پی کسی رفتن. ( منتهی الارب ). پیروی کردن. از پی کسی رفتن. || ارداف نجوم ؛در پی یکدیگر برآمدن آنها. ( منتهی الارب ). از پس یکدیگر برآمدن ستارگان. || از پی درآوردن. || از پس کسی درنشستن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سپس نشاندن. بتَرک نشاندن. بتَرک گرفتن. سوار ساختن کسی را با خود. ( منتهی الارب ): ارداف باخویش ؛ او را با خود بر یک مرکب سوار کردن. || برنشاندن کسی را پس دیگری. || ارداف ،و آن از جمله کنایات است و کنایت آنست که چون متکلم خواهد که معنی از معانی بگوید معنی دیگر که از توابع و لوازم معنی اوّل باشد بیارد و ازین بدان معنی اشارت کند و این صنعت در جمله لغات مستعمل است و بنزدیک خاص و عام متداول ، چنانک عوام گویند: در سرای فلان ، کسی بسته نبیند و دیگ او از آتشدان فرونمی آید؛ یعنی مردم بخدمت او بسیار میروند و مهمانی بسیار می کند، چه در سرای نابستن از لوازم کثرت تردّد و اختلاف مردم است و دیگ از بار فروناگرفتن از لوازم طعام بسیاراست و چنانکه شاعر گفته است در حق طبیبی بیمارکش :
آنها که ز تیر و تیغ می نگریزند
از هیبت کشکاب تو خون میریزند
تو رفته بروستا و شهری بمراد
بیمار همی شوند و برمیخیزند.
و دیگری گفته است در بلندی قدر ممدوح :
کرسی بزیر پای نهد آفتاب اگر
خواهد که پای قدر تو بوسد بر اوج خویش.
و ظهیر گوید:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد.
( المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ طهران ص 274 ).
و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اِرداف ، نزد علماء بیان ، آن است که متکلم اراده کند ایراد معنیئی را، اما لفظی را که برای آن معنی وضع شده نیاورد. و هم چیزی هم که دال بر اشاره بدان معنی باشد ایراد نکند. لیکن لفظی مرادف آن آرد مانند و قُضِی َ الاَمرُ. که جزئی از آیت قرآن است. و اصل معنی آن باشد که : و هلاک شد کسی که حُکم و قضاء مُبرم الهی بر هلاک او صادر گردیده. و نجات یافت کسی که قضاء خداوندی بر نجات او تعلق گرفته. از این الفاظ عدول شده وطریق اِرداف پیموده برای اختصار. و آگاه ساختن بندگان بر اینکه هلاک هالکان و نجات ناجیان جز بفرمان فرماندهی مُطاع و حُکم کسی که قضاء او غیرقابل ردّ است بطریقی دیگر صورت نپذیرد. و البته فرمان مستلزم فرمانده باشد پس قضاء او تعالی و تقدّس دلالت کند بر توانائی فرمانده و قهر و غضب او و اینکه بیم از عقاب و امید بثواب مخصوص بفرمانبرداری نسبت بفرمانده باشد و این معانی را بتمامها از لفظی که برای آن وضع شده نتوان استنباط کرد. و همچنین است این جمله از آیت : و استوت علی الجودی ؛ که معنی آن آنست که : نشست. پس از لفظ خاص بمعنی نشستن عدول ولفظی مرادف آن ایراد فرموده. چه در لفظ استواء که بمعنی نشستن بحال تمکن و بدون تزلزل و انحراف است خصوصیّتی است که در لفظ جلوس نیست. و همچنین است این جمله از آیت مبارکه : فیهن قاصرات الطرف ؛ که منظور عفّت و پاکدامنی حوران بهشتی است و از کلمه عفیفات عدول فرموده تا دلالت کند بر اینکه حوران بهشتی چندان پاکدامن باشند که دیده آنان اصلاً جز بجانب شویهای خودشان بکسی دیگر نگران نیست و آرزوئی جز دیدار آنان ندارند. و این معانی در لفظ عفت جمع نیست. برخی گفته اند که فرق بین ارداف و کنایه آن است که کنایت انتقال از لازم بسوی ملزوم است و ارداف انتقال از مذکور بمتروک میباشد. چنانکه در اتقان در نوع کنایات بیان شده است.
ارداف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رِدف .
ارداف . [ اِ ](ع مص ) از پی درآمدن . از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). پس روی کردن . در پی کسی رفتن . (منتهی الارب ). پیروی کردن . از پی کسی رفتن . || ارداف نجوم ؛در پی یکدیگر برآمدن آنها. (منتهی الارب ). از پس یکدیگر برآمدن ستارگان . || از پی درآوردن . || از پس کسی درنشستن . (تاج المصادر بیهقی ). || سپس نشاندن . بتَرک نشاندن . بتَرک گرفتن . سوار ساختن کسی را با خود. (منتهی الارب ): ارداف باخویش ؛ او را با خود بر یک مرکب سوار کردن . || برنشاندن کسی را پس دیگری . || ارداف ،و آن از جمله ٔ کنایات است و کنایت آنست که چون متکلم خواهد که معنی از معانی بگوید معنی دیگر که از توابع و لوازم معنی اوّل باشد بیارد و ازین بدان معنی اشارت کند و این صنعت در جمله ٔ لغات مستعمل است و بنزدیک خاص و عام متداول ، چنانک عوام گویند: در سرای فلان ، کسی بسته نبیند و دیگ او از آتشدان فرونمی آید؛ یعنی مردم بخدمت او بسیار میروند و مهمانی بسیار می کند، چه در سرای نابستن از لوازم کثرت تردّد و اختلاف مردم است و دیگ از بار فروناگرفتن از لوازم طعام بسیاراست و چنانکه شاعر گفته است در حق طبیبی بیمارکش :
آنها که ز تیر و تیغ می نگریزند
از هیبت کشکاب تو خون میریزند
تو رفته بروستا و شهری بمراد
بیمار همی شوند و برمیخیزند.
و دیگری گفته است در بلندی قدر ممدوح :
کرسی بزیر پای نهد آفتاب اگر
خواهد که پای قدر تو بوسد بر اوج خویش .
و ظهیر گوید:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد.
(المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ طهران ص 274).
و مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: اِرداف ، نزد علماء بیان ، آن است که متکلم اراده کند ایراد معنیئی را، اما لفظی را که برای آن معنی وضع شده نیاورد. و هم چیزی هم که دال ّ بر اشاره ٔ بدان معنی باشد ایراد نکند. لیکن لفظی مرادف آن آرد مانند و قُضِی َ الاَمرُ. که جزئی از آیت قرآن است . و اصل معنی آن باشد که : و هلاک شد کسی که حُکم و قضاء مُبرم الهی بر هلاک او صادر گردیده . و نجات یافت کسی که قضاء خداوندی بر نجات او تعلق گرفته . از این الفاظ عدول شده وطریق اِرداف پیموده برای اختصار. و آگاه ساختن بندگان بر اینکه هلاک هالکان و نجات ناجیان جز بفرمان فرماندهی مُطاع و حُکم کسی که قضاء او غیرقابل ردّ است بطریقی دیگر صورت نپذیرد. و البته فرمان مستلزم فرمانده باشد پس قضاء او تعالی و تقدّس دلالت کند بر توانائی فرمانده و قهر و غضب او و اینکه بیم از عقاب و امید بثواب مخصوص بفرمانبرداری نسبت بفرمانده باشد و این معانی را بتمامها از لفظی که برای آن وضع شده نتوان استنباط کرد. و همچنین است این جمله از آیت : و استوت علی الجودی ّ ؛ که معنی آن آنست که : نشست . پس از لفظ خاص بمعنی نشستن عدول ولفظی مرادف آن ایراد فرموده . چه در لفظ استواء که بمعنی نشستن بحال تمکن و بدون تزلزل و انحراف است خصوصیّتی است که در لفظ جلوس نیست . و همچنین است این جمله از آیت مبارکه : فیهن ّ قاصرات الطرف ؛ که منظور عفّت و پاکدامنی حوران بهشتی است و از کلمه ٔ عفیفات عدول فرموده تا دلالت کند بر اینکه حوران بهشتی چندان پاکدامن باشند که دیده ٔ آنان اصلاً جز بجانب شویهای خودشان بکسی دیگر نگران نیست و آرزوئی جز دیدار آنان ندارند. و این معانی در لفظ عفت جمع نیست . برخی گفته اند که فرق بین ارداف و کنایه آن است که کنایت انتقال از لازم بسوی ملزوم است و ارداف انتقال از مذکور بمتروک میباشد. چنانکه در اتقان در نوع کنایات بیان شده است .
فرهنگ عمید
در بدیع، آوردن توابع و لوازم و مترادفات لفظی به جای خود آن لفظ، مانند این شعر: شنیدم که در روز امّید و بیم / بَدان را به نیکان ببخشد کریم (سعدی۱: ۳۷ )، که مراد از «روز بیم و امید» روز قیامت است.
بزرگان دربار.
در بدیع، آوردن توابع و لوازم و مترادفات لفظی بهجای خود آن لفظ، مانند این شعر: شنیدم که در روز امّید و بیم / بَدان را به نیکان ببخشد کریم (سعدی۱: ۳۷)، که مراد از «روز بیم و امید» روز قیامت است.
دانشنامه عمومی
دانشنامه اسلامی
یکی از انواع بدیع که شبیه کنایه است «ارداف» نام دارد و به آن « تبتیع » نیز می گویند؛ «ارداف» یعنی این که متکلم معنایی را قصد کند و آن را نه با الفاظی که برای آن وضع شده و نه با الفاظ اشاره ای؛ بلکه با لفظی هم ردیف و نزدیک به معنای حقیقی تعبیر کند؛ مانند:(وقضی الامر)؛ "و فرمان گزارده شده". اصل آن چنین بوده است:«هلک من قضی الله هلاکه و نجی من قضی الله نجاته»؛ یعنی آن کسانی که خداوند به هلاکتشان حکم کرده بود، هلاک شدند، و کسانی که نجاتشان را واجب کرده بود، نجات یافتند.
دلیل ارداف
عدول از لفظ اصلی، برای رعایت ایجاز و توجه دادن به این است که هلاکت هالکان و نجات ناجیان به دستور کسی تحقق یافت که امرش از بین نمی رود و حکمش رد نمی شود؛ زیرا هر امری مستلزم آمری است و تحقق خواسته آمر، بر قدرت و غلبه او دلالت دارد؛ در نتیجه، تنها راه نجات از عقاب و رسیدن به ثواب ، فرمانبرداری از او است.