کلمه جو
صفحه اصلی

دامغان

فارسی به انگلیسی

damghan

فرهنگ فارسی

۱ - شهرستانی است از استان دوم در شمال شرقی سمنان و مغرب شاهرود سر راه شوسه و راه آهن تهران - مشهد قریب ۴۷۹۱۶ تن جمعیت دارد. ۲ - شهر دامغان کرسی شهرستان مزبور دارای ۱۷۱۷۴ تن سکنه و آن در قدیم شهری بزرگ و آباد بود و مدتی در پایتخت اشکانیان بشمار میرفته و یونانیان آنرا (( هکاتم پیلس ) ) ( شهر صد دروازه ) مینامیدند آثار و ابنیه تاریخی مهمی دارد.
نان ایستگاه راه آهن میان سرخ ده و زرین

لغت نامه دهخدا

دامغان. ( اِخ ) دمغان ( در تداول عامه ). شهری است میان خراسان و طهران کنار راه سمنان بشاهرود، در 339400گزی طهران و 249هزارگزی گرمسار، دارای ایستگاه راه آهن ، عرض آن 36 درجه و 10 دقیقه و طول آن 54 درجه و 20 دقیقه. دمشقی گوید: از بلاد جبال است و صاحب غیاث اللغات آرد که : در اقلیم چهارم است و از ملک قهستان. و هدایت در انجمن آرا متذکر است که آن از شهرهای قدیم است و برزخ میان عراق و خراسان و در شاهنامه فردوسی نامش مکرر مذکور شده و اصل آن «ده مغان » بوده و از کثرت استعمال «هاء» از میان رفته و دمغان گفتند و بجای هاء «الف » آوردند. وجه تسمیه این بوده که مغان باعث آبادی آن شده اند یعنی آتش پرستان و حکیم لامعی گرگانی در صفت سرمای زمستان گفته :
گردد بهر دیار درین فصل روزگار
آتش پرست خلق چو در دامغان مغان.
و چشمه باد این ولایت مشهورست که آنرا بادخانی گویند یعنی چشمه باد زیرا که خانی بمعنی چشمه و چاه آبست - انتهی. اما این توجیه را اساس علمی نباشد. صاحب مجمل التواریخ و القصص در پادشاهی هوشنگ آرد: که دامغان وی [ هوشنگ ] کرده است ، یعنی ساخته. ( از مجمل التواریخ ص 39 ). یاقوت دامغان را قصبه قومس و شهری بزرگ میان ری و نیشابور نویسدو گوید مسعربن مهلهل گفت دامغان شهری بسیارمیوه است در نهایت خوبی ، باد آنجا شبانروز از وزش بازنایستد - انتهی. و قومس که معرب کومش است بنابراین تعریف دامغان و سمنان و بسطام امروزی است. ( یشتها ج 2 ص 282 ).
بمناسبت دامغان یاد شهر هکاتوم پیلوس یا شهر صددروازه انگیخته خاطر میشود، برخی بنای آن شهر را از زمان اسکندر دانسته اند و گروهی برآنند که آن پایتخت اشکانیان بوده است بهر حال آن شهر در جنوب غربی دامغان کنونی بوده است. ( از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 83 ).
موافق نوشته های مورخان قدیم خاصه کنت کورث ظن قوی میرود محلی که اسکندر بر بالین داریوش سوم رسید باید نزدیکی دامغان باشد چه داریوش را مقدونیها در طرف جنوب شرقی سفیدکوه که آبهایش به دههای کومش میرود یعنی تقریباً درشمال حاجی آباد کنونی یافته بودند زخم خورده. ( از ایران باستان ج 2 ص 1445 ).
گردکوه یا دز گنبدان که از مرکز مهم اسماعیلیان بوده است در سه فرسنگی دامغان و مشرف بر آن است. ( تاریخ مغول ص 174 ). بنا به نوشته دمرگان در دوره پارسیها سه راه از ولایت دامغان ( کومش ) به استرآباد و ری و خراسان میرفته است. ( ایران باستان ج 2 ص 1492 ). و بنا بر آنکه پارت را خراسان کنونی محسوب داریم ، ولایت دامغان بی تردید جزء پارت بوده و پارت از دامغان شروع میشده است. ( ایران باستان ج 4 ص 2185 و2186 ). در دامغان و حوالی آن بعهد هخامنشیان مس وجود داشته است و در 25هزارگزی شمال غربی آن رگه های زغال اعلی و پاک که بدون مواد خارجی است بعرض 62 سانتیمتر موجود میباشد و در بالای آن نیز رگه های دیگری موجود است. بادام و خاصه پسته دامغان بخوبی مشهورست. چنانکه گفتم دامغان را مرکز کومس گفته اند. ناصرخسرو درسفرنامه با عبارت ذیل بدان تصریح دارد:

دامغان . (اِخ ) (ایستگاه ...) نام ایستگاه راه آهن میان سرخ ده و زرین در خط سمنان به شاهرود و در 364هزارگزی تهران .


دامغان . (اِخ ) دمغان (در تداول عامه ). شهری است میان خراسان و طهران کنار راه سمنان بشاهرود، در 339400گزی طهران و 249هزارگزی گرمسار، دارای ایستگاه راه آهن ، عرض آن 36 درجه و 10 دقیقه و طول آن 54 درجه و 20 دقیقه . دمشقی گوید: از بلاد جبال است و صاحب غیاث اللغات آرد که : در اقلیم چهارم است و از ملک قهستان . و هدایت در انجمن آرا متذکر است که آن از شهرهای قدیم است و برزخ میان عراق و خراسان و در شاهنامه ٔ فردوسی نامش مکرر مذکور شده و اصل آن «ده مغان » بوده و از کثرت استعمال «هاء» از میان رفته و دمغان گفتند و بجای هاء «الف » آوردند. وجه تسمیه این بوده که مغان باعث آبادی آن شده اند یعنی آتش پرستان و حکیم لامعی گرگانی در صفت سرمای زمستان گفته :
گردد بهر دیار درین فصل روزگار
آتش پرست خلق چو در دامغان مغان .
و چشمه ٔ باد این ولایت مشهورست که آنرا بادخانی گویند یعنی چشمه باد زیرا که خانی بمعنی چشمه و چاه آبست - انتهی . اما این توجیه را اساس علمی نباشد. صاحب مجمل التواریخ و القصص در پادشاهی هوشنگ آرد: که دامغان وی [ هوشنگ ] کرده است ، یعنی ساخته . (از مجمل التواریخ ص 39). یاقوت دامغان را قصبه ٔ قومس و شهری بزرگ میان ری و نیشابور نویسدو گوید مسعربن مهلهل گفت دامغان شهری بسیارمیوه است در نهایت خوبی ، باد آنجا شبانروز از وزش بازنایستد - انتهی . و قومس که معرب کومش است بنابراین تعریف دامغان و سمنان و بسطام امروزی است . (یشتها ج 2 ص 282).
بمناسبت دامغان یاد شهر هکاتوم پیلوس یا شهر صددروازه انگیخته ٔ خاطر میشود، برخی بنای آن شهر را از زمان اسکندر دانسته اند و گروهی برآنند که آن پایتخت اشکانیان بوده است بهر حال آن شهر در جنوب غربی دامغان کنونی بوده است . (از فرهنگ ایران باستان پورداود ص 83).
موافق نوشته های مورخان قدیم خاصه کنت کورث ظن قوی میرود محلی که اسکندر بر بالین داریوش سوم رسید باید نزدیکی دامغان باشد چه داریوش را مقدونیها در طرف جنوب شرقی سفیدکوه که آبهایش به دههای کومش میرود یعنی تقریباً درشمال حاجی آباد کنونی یافته بودند زخم خورده . (از ایران باستان ج 2 ص 1445).
گردکوه یا دز گنبدان که از مرکز مهم اسماعیلیان بوده است در سه فرسنگی دامغان و مشرف بر آن است . (تاریخ مغول ص 174). بنا به نوشته ٔ دمرگان در دوره ٔ پارسیها سه راه از ولایت دامغان (کومش ) به استرآباد و ری و خراسان میرفته است . (ایران باستان ج 2 ص 1492). و بنا بر آنکه پارت را خراسان کنونی محسوب داریم ، ولایت دامغان بی تردید جزء پارت بوده و پارت از دامغان شروع میشده است . (ایران باستان ج 4 ص 2185 و2186). در دامغان و حوالی آن بعهد هخامنشیان مس وجود داشته است و در 25هزارگزی شمال غربی آن رگه های زغال اعلی و پاک که بدون مواد خارجی است بعرض 62 سانتیمتر موجود میباشد و در بالای آن نیز رگه های دیگری موجود است . بادام و خاصه پسته ٔ دامغان بخوبی مشهورست . چنانکه گفتم دامغان را مرکز کومس گفته اند. ناصرخسرو درسفرنامه با عبارت ذیل بدان تصریح دارد:
«و دویم ذی القعده از نیشابور بیرون رفتم در صحبت خواجه موفق ، که خواجه ٔ سلطان بود، براه کوان (= جوین ) بقومس رسیدم و زیارت تربت شیخ بایزید بسطامی بکردم قدس اﷲ روحه . روز آدینه ٔ هشتم ذی القعده از آنجا بدامغان رفتم ،غره ٔ ذی الحجه ٔ سنه ٔ سبعوثلثین واربعمائه براه آبخوری و چاشت خواران بسمنان آمدم ...». (سفرنامه ٔ ناصرخسروچ دبیرسیاقی ص 3).
و صاحب حدود العالم آرد: دامغان ، شهریست با آب اندک و بر دامن کوه نهاده و مردمانی جنگی . و از وی دستارهاء شراب خیزد با علمهاء نیکو. (حدود العالم چ دکتر ستوده ص 146). ودر باره ٔ کومش گوید: ناحیتی است میان ری و خراسان بر راه حجاج و اندر میان کوههاست و این ناحیت آبادان و بانعمت است و مردمانی جنگی و از وی جامه ٔ کنیس خیزد و میوه هایی که اندر همه ٔ جهان چنان نباشد و از آن بگرگان و طبرستان برند. (حدود العالم ص 146).
حمداﷲ مستوفی آرد: دامغان از اقلیم چهارم است . طولش از جزایر خالدات «فح یه » و عرض از خط استوا «لوک » هوشنگ ساخت . دور باروش هشت هزار گام است و هوایش بگرمی مایل است و آبش از رود. واز میوه هاش امرود نیکوست . چشمه ییست در حوالی چهاردیه ،آب اندک دارد مایل بزردی ، از قاذورات هرچه در آنجااندازند باد چنان برخیزد در دامغان که مجموع درخت بشکند، معمتدان بروند و آنرا پاک کنند، باد ساکن شود و بکرات آزموده شده است . (نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 200). خواندمیر در حبیب السیر آرد: در سنه ٔ 242 هَ . ق . در دامغان زلزله ای واقع شد که نصف عمارات آن بلده ویران گشت . (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 271). ونیز گوید: عین بادخان چشمه ای است در حدود دامغان و هرگاه نجاستی در آن افکنند باد و طوفانی قوی پدید آید و صحت این خبر بتواتر پیوسته و چنین گویند که در نواحی غزنین نیز مثل این چشمه ای است . (حبیب السیر ج 4 ص 665). و هم نویسد: عین الحجر چشمه ای است در قریه ٔ فنجار از قرای دامغان گویند که اگر زنبوری را در آن افکنند سنگی منقش شود. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 4 ص 666). احمدبن قوص بن احمد منوچهری شاعر معروف متوفی به سال 432 هَ . ق . از این شهرست :
سوی تاج عمرانیان هم بدینسان
بیامد منوچهری دامغانی .
مولانا شامی نیز از دامغان است . (مجالس النفائس ص 62). در شواهد شعری ذیل شعراء پارسی گو بدامغان اشارتی کرده اند :
برفتند ترکان ز پیش مغان
کشیدند لشکر سوی دامغان .

فردوسی .


چنانک لشکر کوفه ، قهستان و اعمال اصفهان و ری تا دامغان و طبرستان بگشادند.(فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 120).
قاهر کفار و باج از قاهره درخواسته
دامغ اشرار و گرد از دامغان انگیخته .

خاقانی .


تو دامغ روم و از حسامت
زلزال به دامغان ببینم .

خاقانی .


دشمن جاه منند این قوم کی باشند دوست
چون من از بسطام هستم این گروه از دامغان .

خاقانی .


خاصه سگ دامغان دانه ٔ دام مغان
دزد گهرهای من ، طبع خزف سان او.

خاقانی .


یکی را بچوگان شه دامغان
بزد تا چو طبلش برآمد فغان .

سعدی .


در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : شهرستان دامغان یکی از شهرستانهای استان دوم و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است : از طرف شمال بخطالرأس سلسله جبال البرز (مقسم المیاه کوهستان مذکور حد طبیعی این شهرستان با ساری و گرگان است ). از طرف خاور بشهرستان شاهرود از استان دوم و از طرف جنوب بدشت کویر مرکزی و از طرف باختر شهرستان سمنان .
الف - آب و هوا - هوای شهرستان اولاً نسبت به پستی و بلندی و در ثانی بواسطه ٔ وزش بادهای شدید متغیر است ، بدین ترتیب که قسمت های کوهستانی آن سردسیر و ییلاقی و قسمتهای دامنه معتدل و حدود کنار دشت و کویر گرم است ، ثانیاً موقع وزش باد شمالی که در نتیجه ٔ بارندگی نواحی گرگان و مازندران است زمستان بی نهایت سرد و تابستان هوا معتدل است . و در نتیجه ٔ جریان شن و خاک هوا تیره و تاریک و غیر قابل تحمل میشود در این موقع برای عابرین پیاده و سوار اشکالات بسیار فراهم می شود. باید متذکر شد که طوفان شن و گرد و خاک همه جای شهرستان یکنواخت نیست مانند جریان آبهای اقیانوس و دالانهای هوائی منطقه ٔ بخصوصی بیشتردر مورد طوفان قرار میگیرد و این موضوع در موقع طوفان از قلل و ارتفاعات مسلط بدامغان بنظر بیننده کاملاً روشن است . حدود این دالان یا در حقیقت رودخانه ٔ شن از عوض آباد تا ایستگاه سرخده الی حسن آباد بسیار شدیدست .
جریان باد بقدری شدید است که مانع رشد اشجار میشود و درختان بلند را در هم می شکند بهمین مناسبت درختان کهن سال و بلند مانند سایر شهرستانها در این شهرستان دیده نمیشود. آب اکثر قراء دهستان حومه ٔ دامن کوه از یک چشمه ٔ مهم بنام چشمه علی است که در 42هزارگزی شمال دامغان از دره ٔ کوهستانی جاری میگردد. علت اصلی احداث شهرصددروازه ٔ باستانی و دامغان فعلی همین چشمه است که بحساب محلی آب آن یکصد جفت گاوبند زراعتی را که هر گاوبند معادل 6 خروار بذر است تأمین میکند. آب مذکوردر 3 و 6 هزارگزی دامغان بنهرهای متعدد تقسیم میشودو بمصرف آبیاری قراء مهم دامغان میرسد و شعبه ای از آن از انتهای باختر خیابان منوچهری بشهر عبور میکند و بوسیله نهر بنقاط مختلف شهر برده میشود. آب آن بسیار گوارا و سبک است .
ب - ارتفاعات - سلسله جبال البرز از قسمت شمالی شهرستان عبور میکند و شعب فرعی آن تا شش هزارگزی شمال شهر ممتد و با زمین یکسان میگردد در قسمت باختر بین دامغان و سمنان یکرشته ٔ آن تا حدود راه آهن ادامه دارد و خطالرأس آن حدطبیعی شهرستان دامغان و شهرستان سمنان است .
در قسمت جنوب و حاشیه ٔ دشت کویر کوههای کم ارتفاعی مشاهده میشود که قسمتی منفرد و پاره ای متصل بهم و تقریباً موازی با سلسله ٔ البرز است و هرقدر به مرکز دشت کویر نزدیک شویم از فواصل و ارتفاع آنها کاسته می شود. منطقه ٔ بین دشت و سلسله ٔ البرز دامنه و مستعد برای زراعت است .
کویر نمک در انتهای دامنه و ابتدای دشت کویر واقع و دائماً بوسیله سکنه ٔ قراء نزدیک نمک آن استخراج میگردد.
ج - رودخانه - خشکرودهائی در این شهرستان وجود دارد که در موقع بارندگی بسیار سیلاب در آنها جاری میشود شهر دامغان و قراء حومه را تهدیدمیکند و سابقه ٔ خرابی رساندن نیز دارند و مهمترین آنها عبارتند از:
1- خشکرود چشمه علی که ابتدای آن دره های جنوبی شاه کوه گرگان است .
2- خشکرود رودبار که در حدود چشمه علی با خشکرود اول متصل و از کنار آستانه و 2هزارگزی شمال خاوری دامغان میگذرد و بکویر نمک منتهی میشود. در مسیر این خشکرود نقاط مناسبی برای بستن سد و نگاهداری سیلاب وجود دارد که چنانچه عملی شود بوضع اقتصادی شهرستان کمک شایانی خواهد نمود.
3- خشکرود دریان واقع در شمال قوشه است و ابتدای آن ارتفاعات شمالی قوشه و سیلاب آن از کنار قریه ٔ عمروان میگذرد و بکویر نمک منتهی میگردد.
سازمان شهرستان - شهرستان دامغان از دو بخش بنام حومه و صیدآباد تشکیل شده است :
1- بخش حومه شامل دهستانهای : حومه دامنکوه - رودبار است . 61 آبادی و 27800 تن سکنه دارد.
2- بخش صیدآباد شامل دهستانهای : قهاب رستاق و تویه دروارست و81 آبادی و 20هزار سکنه دارد و باین ترتیب شهرستان دامغان از 143 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و جمعیت آن حدود 58هزار است .
محصول عمده ٔ شهرستان پسته و غلات و کتیرا و پنبه و انگور و خربزه و هندوانه است که صادر میگردد.
راه آهن تهران به خراسان تقریباً از جنوب این شهرستان و راه شوسه که در چند هزارگزی شمال راه آهن واقع است از این شهرستان میگذرد و بواسطه ٔمسطح بودن اراضی در فصل خشکی باکثر قراء مهم اتومبیل میتوان برد.
از دامغان دو راه مالرو عمومی نیز بگرگان و ساری میرود. راه ساری از دره ٔ گیوتنگه و گردنه ٔ للوونرس تنگه و راه گرگان از دره ٔ رودبار و گردنه ٔ شمشیربر عبور مینماید.
این راه ها کوهستانی و صعب العبورست ولی عبور و مرور ممکن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

دامغان . (اِخ ) شهر دامغان در شمال خاوری سمنان و 70هزارگزی شمال باختر شاهرود، سر راه شوسه و راه آهن تهران به خراسان واقع و مختصات جغرافیائی آن بشرح زیر است :
طول 54 درجه و 20 دقیقه و 8 ثانیه . عرض 36 درجه و 9 دقیقه 48 ثانیه . ارتفاع 1130 گز و اختلاف ساعت آن با تهران 11 دقیقه و 5 ثانیه است .
مرکز شهرستان دامغان 20 متر از تهران پست تراست . طول شهر از شمال بجنوب 3هزار گز از خاور به باختر 2/7هزار گز و مساحت آن تقریباً هشت هزار گز مربع است .
از فلکه ٔ وسط شهر 3 خیابان منشعب میگردد خیابان شمال خاوری معروف به خیابان خراسان که بجاده ٔ شاهرود و خیابان باختری مشهور به منوچهری بجاده ٔتهران و خیابان جنوب خاوری به ایستگاه راه آهن منتهی میشود.
محله های : زرجوب ، بالا محله ، سرخندق در قسمت شمال خیابانهای خراسان و منوچهری واقع است و بازار سرپوشیده ٔ آن موازی خیابان منوچهری و در جنوب آن است . محله های امامزاده ، خوریان ، محله شاه و محله ٔ نو میان خیابان ایستگاه و منوچهری واقع شده اند. منظره ٔ داخلی شهر چندان جالب نیست دارای خانه های کاهگلی و بناهای یک طبقه است . دکاکین دامغان که تعداد آن به پانصد میرسد در طرفین خیابان منوچهری و فلکه و بازار است . آب شهر از نهر چشمه علی تأمین میگردد.
با وجود کثرت آب میبایستی اطراف خیابانها مشجر باشد ولی بواسطه ٔ سهل انگاری و شدت باد اشجار قابل ملاحظه ای بعمل نیامده است روشنائی شهر بوسیله دو مولد برق 24 کیلوواتی تأمین میگردد. سکنه ٔ شهر در حدود 10هزار نفر است . ایستگاه راه آهن در سه هزارگزی جنوب خاوری شهر واقعاست در این شهر یک دبیرستان و 6 دبستان و یک بیمارستان وجود دارد. ادارات دولتی شهرستان دامغان در این شهر برقرار است و دو کارخانه ٔ تصفیه پنبه دارد. آثارابنیه ٔ قدیمه ٔ شهر بشرح زیر است :
1- مسجد و مناره ٔ چهل ستون معروف به «تاری خانه » تاریخ بنای مسجد قرن سوم و تاریخ بنای مناره قرن پنجم هجری و بانی مناره بختیاربن محمد، بانی مقبره پدرش میرعلمدار است که در خلال سالهای 417-420 هَ . ق . بنا شده است .
2- مقبره ٔ چهل دختران که تاریخ بنای آن مطابق کتیبه 446 هَ . ق . است .
3- مقبره ٔ پیر علمدار پدر ابوحرب بختیار ممدوح منوچهری تاریخ بنای آن 417 هَ. ق . است و در نزدیکی این بنا مسجدی از زمان شاه خدابنده وجود دارد.
4- مناره و مسجد جامع. تاریخ بنای مناره 500 هَ . ق . است و مسجد بعد از آن بنا گردیده است .
5- خرابه های جنوب شهر - عقیده ٔ باستان شناسان بر این است که محل شهر صددروازه پایتخت اشکانیان است . در طی سالهای 1309 تا 1311 شمسی کاوشهای علمی بریاست دکتر اشمیت مستشرق معروف به نمایندگی موزه ٔ فیلادلفیا و بهزینه ٔ دانشگاه فیلادلفیا از تپه های مذکور بعمل آمده است و موفق بکشف گورستان پیش از تاریخ در نزدیکی تپه حصار شده اند. همچنین خرابه هائی از کاخ دوره ٔ ساسانیان بدست آورده اند.
6- امامزاده جعفر. بنای آن متعلق به عهد سلجوقی است و در حیاط امامزاده بنائی است که در کتیبه ٔ آن عبارات زیر خوانده میشود: «این بنا بر حسب امر شاهرخ بهادر ساخته شده است که خداوند سلطنت او را حمایت فرماید».
7- رباط شاه عباسی که فعلاً گروهان نگهبانی و ژاندارمری در آن ساکن هستند.
8- مولدخانه فتحعلی شاه قاجار که فعلاً در اختیار اداره دارائی است .
بخش حومه ٔ دامغان از سه دهستان بنام : حومه ، رودبار ودامنکوه تشکیل شده است . دهستان رودبار در قسمت شمال و منطقه کوهستانی است . دهستان دامنکوه در قسمت خاوری و کنار راه شوسه و راه آهن واقع میباشد. دهستان حومه در اطراف شهر مخصوصاً قسمت جنوب و جنوب خاوری واقعشده است . هوای قسمت دهستان حومه و دامن کوه معتدل وآب اکثر قراء آن از آب معروف چشمه علی است محصول عمده ٔ دهستان غلات و پسته و پنبه و انگور میباشد. این دهستان از 31 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است . جمعیت آن در حدود 11400 نفر و قراء مهم آن بشرح زیر است :
جزن ، برم ، ورکیان ، وامرزان و عباس آباد. بنابراین جمع قراء بخش حومه 61 آبادی بزرگ و کوچک و جمع سکنه ٔ آن در حدود 27800 نفر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تکمیل شرحی را که در خصوص شهر دامغان نقل کردیم ، مطالب ذیل را که بیشتر از لحاظ باستان شناسی درخور اعتناست مینگاریم :
قدیمترین مسجدی که تاکنون بخوبی مانده تاری خانه ٔ دامغان است . اگرچه کتیبه ای که تاریخ آنرا تعیین کند وجود ندارد اما از روی سبک بنا میتوان آنرا متعلق به قبل از سال 200 هَ . ق . دانست .ساختمان مسجد عبارتست از صحن مرکزی که دور آنرا دالانی احاطه نموده و دهلیزهایی دارد که در طرف قبله عمیقترند. طاقهای اطراف صحن از آجر ساخته شده . این آجرها بر خلاف معمول بحالت عمودی و دو رجه یکی فوق دیگری قرار داده شده است . طاقها قدری متمایل بر تیزی است ولی معهذا خیلی شبیه به طاقهای ساسانیست . پایه های این طاقها روی قطعه چوبی است که توی ستونهای نگاهدارنده ٔ طاق قرار داده شده است . این ستونها مدور و یک متر و نیم قطر هر یک از آنهاست و از آجرهای بزرگی که 34 سانتی متر مربع است ساخته شده ، این آجرها بحالت عمودی روی یکدیگر قرار داده شده است . ساختمان ستونها کاملاً شبیه بستونهای قصر ساسانی است که دکتر اشمیت در تپه حصار نزدیک دامغان کشف نموده است . اهمیت تاری خانه نه تنها بواسطه ٔ آن است که بسبک عربی ساخته شده ، بلکه برای آن است که بسیاری از اسلوب ساسانی را نیز در بر دارد. طاقهائی که بدون مجاورت دیوار روی ستونها ساخته شده بخاطر می آورد که ستون سازی از خصائص معماری قدیم ایرانست . در زمان ساسانیان ستون خیلی ضخیم گردیده و از سنگ نتراشیده و یا آجر و آهک ساخته میشده است این قسم ستون را در مساجد نیز میتوان دید.... (تاریخ صنایع ایران ص 134 و 135).
مرحوم اعتمادالسلطنه راجع به جامع دامغان گوید: دو مسجد بسیار قدیم در دامغان هست که بر هر یکی لفظ جامع صدق مینماید هر مسجدی دارای یک منارست یکی از این دو مسجد که خراب و معروف به تاری خانه است اهالی گویند بحکم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام ساخته شده از این مسجد حالا چند ستون باقیست . مسجد دیگر که الاَّن آباد و دایرست گویند در زمان خلافت خلیفه مأمون ساخته شده ولی سند صحیحی برای ثبوت این ادعا بدست نیست . تاریخی هم ندارد که چیزی از آن مفهوم و مستفاد شود. مساجد کوچک قدیم هم در محلات دامغان بسیارست که در شمار جوامع نیست . (مرآت البلدان ج 4 ص 102).
مناره ٔ مسجد جامع دامغان تقریباً مربوط به 450 هجری است . (تاریخ صنایع ایران ص 158).
برج مقبره ٔ پیر علمدار در دامغان حاشیه ای در بالا دارد که ازآجر تزیین یافته . نظر باینکه آجرها بشکل مخصوصی برای آرایش این بنا ساخته شده است معلوم میشود که نقشه ٔبنا قبلاً تهیه شده بوده است . تاریخ آن 417 هَ . ق . (1026 م .) است . برج مقبره ٔ پیرعلمدار برای کتیبه ٔ قشنگ کوفی که در داخل برج ساخته شده و برنگ سرمه ای است مشهور میباشد. (تاریخ صنایع ایران ص 140).
تپه حصار نزدیک دامغان - دکتر اریک اشمیت رئیس هیأت اکتشافیه که از طرف موزه ٔ دانشگاه فیلادلفیا و موزه ٔ صنعتی پنسیلوانیا مأموریت داشت ، در اطراف دامغان شروع بحفاری کرد و امیدوار بود که هکاتوم پیلوس یعنی شهر صددروازه پایتخت اشکانیان را کشف کند.
خرابه و آثار این شهر بدست نیامد، ولی هیأت مزبور موفق بکشف تمدن مهم ماقبل تاریخی در تپه ٔ بزرگی در سه هزارگزی دامغان گردید.
با دقت و توجه کاملی که لازمه ٔ بهترین اکتشافات علمی می باشد، این ناحیه را بچندین مربع که ضلع هریک صد متر بود قسمت کردند و هر یک از آن قسمتها را بمربعهای کوچکتر بضلع ده متر تقسیم نمودند و حتی در کتاب گزارش خود هر یک از این قسمتها را هم به ده مربع یک متری قسمت نموده اند تا مکان حقیقی اشیاء مکشوفه را بسهولت بنمایند. این عمل با صحیح ترین و دقیقترین آلات و ادوات انجام یافت و نیز عمق هر شی ٔ مکشوفه را با کمال دقت با سانتیمتر اندازه گرفتند. برای اینکه بتوان اکتشاف را بطبقات کل و جزء تقسیم کرد، اینگونه دقت لازم و واجب است .
حصار 1 الف - بقایای اطاقهائی که دیوار آن از کاه و گل ساخته شده در طبقات مختلفه کشف شده و سفال و ادوات گوناگون و جالب توجهی در مقابر بدست آمده است . کشف اسکلت این مردم بسیار مهم است و اطلاعاتی که از مطالعه ٔ اسکلت این قوم حاصل شده قرار است در آتیه منتشر گردد. در این محل هزاروششصدوسی وهفت قبر باز گردید، تمدن پائین ترین طبقه را بوسیله ٔ سفالهای دست ساز که با اشکال هندسی برنگ سیاه روی زمینه ٔ قرمز نقاشی شده مشخص میگردانند. سفال این طبقه معرف تکامل صنعت در زمان پیش میباشد سفال معمولی این طبقه عبارتست از کوزه های مدور که کعب آنها لبه دار میباشد. کوزه های بزرگ باشکال هندسی نیز بدست آمده است . وجود آسیای دستی علامت آن است که این مردم از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند. مجسمه های گلی که بنظر میرسد بشکل حیوانات اهلی ساخته شده باشد بدست آمده ولی مطالعه ٔ دقیق علمی از روی استخوان حیوانات این مسئله را روشن تر خواهد نمود. مردم این محل با مس آشنایی داشته اند. ولی گویا این فلز برای آنها کمیاب بوده است .
حصار 1 ب - رنگ سفال این طبقه بعوض قرمز، قهوه ای روشن یا کرم میباشد. اشکال حیوانات مانند بز کوهی ، پرندگان و انسان بعرضهای مختلف بدست می آید. سفال سازان این عصر استعمال چرخ را آموخته بودند. یکی از نمونه های این زمان کاسه ٔ ظریفی است و دارای پایه ای که کعب آن مدور میباشد.
حصار 1ج - این طبقه یکی از برجسته ترین دوره ٔ تمدن اولیه را نشان میدهد. نقشه ٔ مخصوص و مشخص این دوره شکل بز کوهی است . اشکال هندسی نیز وجود دارد و اینها هر دو بمنتهی درجه ٔ ترقی خود رسیده اند. مقید شدن شکل حیوانات و پرندگان را میتوان از طبقات 1 ب و ج و نیز در قسمت اول طبقه ٔ 2 تعقیب نمود. این مطالعه جالب توجه است زیرا این اشکال بتدریج شکل اولیه ٔ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی درمی آیند، اسلوب پردازی بیشتر در نتیجه ٔ فکر و خیال نقاش بوده است نه بواسطه ٔ ترقی و مرور زمان ، زیرا مراحل مختلفه ٔ تکامل آن تمام در یک طبقه بدست آمده است . مهرهای تکمه ای شکل بسیارست . مهرها را از مواد مختلف ساخته و جهت زینت بکار میبرده اند. مقدمات لعاب دادن سفال در این زمان فراهم شده است . ظروف و آلات مسی که در ادوار مختلف حصار 1 پیدا شده خالص نبوده یعنی همانطوری که در طبیعت بدست آمده بکار برده شده و نمیتوان آنها را در ردیف مفرغ قرار داد. سنجاق مسی با سر مدور، خنجر، دست بند و قطعات کوچک که شاید در سر تیر میگذاشته اند کشف گردیده است . درفش استخوانی ، هاون سنگی و سنگ جهت صیقل زدن و تیز کردن پیدا شده است . عجب آنکه در این طبقه سلاح و ادوات سنگی زیادی پیدا نشده است . آخر دوره ٔ حصار 1 ج مصادف میشود با مهاجرت مردمی که شاید از جلگه ٔ ترکمان بطرف شمال میرفته اند. این تمدن جدید توسط سفال ساده ٔ خاکستری رنگ که شامل رنگهای خاکستری روشن و تاریک و حتی سیاه میشود، مشخص میگردد. شرح آن را در دوره ٔ بعد ذکر خواهیم نمود.
حصار 2 الف - این طبقه دوره ٔ تحولی را نشان میدهد. ظروف خاکستری و سیاه پیدا میشود و نیز اشیائی مانند ظروف طبقه ٔ 2 ج در مقابر بدست آمده است . روی این ظروف سنگ شده یک ردیف اشکال غزال بلندگردن نقاشی شده است . این تصاویر بتدریج صورت اولیه ٔ خود را از دست داده بشکل اشکال هندسی منظم درمی آید که ابداً شباهتی به حیوان اصلی ندارد از جمله خصائص ظروف خاکستری این دوره پایه ٔ آنها میباشد.
حصار 2 پ - در این طبقه بساختن ظروف خاکستری ادامه داده اند، ولی سفال رنگ شده بدست نمیآید و اگر پیدا شود دارای نقاشی خیلی ساده است . سفال مهاجمینی که در این دوره آمده اند جای سفال بومی را گرفته است چون فلز زیاد شده و ادوات مسی بتدریج زیاد میگردد. ازخصائص این طبقه سنجاقهائیست که سر آنها پیچ دارد. ساختن گرز مسی در این دوره ظاهر میگردد و در ادوار دیگر نیز ادامه مییابد.
حصار 3 الف - این طبقه دوره ٔ برزخی بین طبقات 2 و3 است زیرا حدود آن کاملاً روشن نمیباشد و چون سفال هر دو طبقه در آن پیدا شده طبقه ٔ جداگانه نامیده شده است .
حصار 3 ب - این طبقه با اشکال قشنگ و ظریف و خاکستری و سیاه رنگ مشخص میشود فنجانهای رنگی ساده با زمینه ٔ گندم گون ، زرد یا نارنجی وآلات زینت با طرحهای ساده ظاهر میگردد. میل و سلیقه ٔایرانیان برای زینت در این طبقه مشهود و هویداست . ظروف صیقلی شده ٔ خاکستری نیز در این طبقه پیدا میشود. آلات و ادوات مسی در این زمان رو بفزونی است ولی هنوزمس همان فلز طبیعی است و با چیز دیگری مخلوط نیست . عصائی در ایندوره دیده میشود و علامت آن است که مردم این عصر دارای عقاید مذهبی بوده و آنرا در مراسم معموله ٔ آنزمان بکار میبرده اند. در این طبقه برای اولین بار سر تیرهائی که از سنگ ساخته شده دیده میشود. چنانکه ذکر شد در طبقات قبل فقط قطعات مسی کوچک پیدا میشد و مطمئن نیستیم که آنها را برای سرتیر استعمال میکرده اند. اما در اینکه اینها سرتیرهای سنگی هستند شکی نیست و تعجب در اینست در عصری که فلز معمول بوده اشیاء عصر حجر صیقلی شده برای اولین دفعه بدست می آید.
در این طبقه هیئت اکتشافیه واقعه ٔ اسف انگیزی را که هزاران سال قبل بوقوع پیوسته کشف نمودند. یعنی بنائی پیدا شد که طعمه ٔ حریقی واقع گشته و ساکنین آن نیزتلف شده بودند. از آثار آن چنین بر می آید که این ساختمان مورد حمله مهاجمین قرار میگیرد و آنها پس از آنکه از تصرف آن مأیوس می گردند نیمسوز بداخل آن پرتاب نموده آتش می زنند. استخوان مدافعین در پای پلکانی که به پشت بام میرفته پیدا شده است . اگرچه این حریق بمرگ ساکنین آن خاتمه یافته ولی خود بنا را از غارت مهاجمین محفوظ و اشیاً و ادوات نفیسی در اطاقهای آن باقی مانده و بدست ما رسیده است . هزاران اشیاء کوچک که برای زینت بکار میرفته در اینجا پیدا شده است . مهره و تسبیح عقیق در این طبقه پیدا شده که در طبقات قبل دیده نشده است . زینت آلات ، طلا و نیز فنجان از این فلز قیمتی بدست آمده است . خنجری که دارای دسته ٔ نقره می باشد و علامت نخی در آن دیده میشود بدست آمده است .برای بستن دسته ٔ خنجر پارچه نیز استعمال میشده است .اثر پارچه پس از سوختن در روی دسته دیده میشود. مدافعینی که در آتش جان داده اند خنجر همراه داشته و خدنگ های سنگی زیاد در میان آنان پیدا شده است . از روی مدارک و اشیائی که بدست آمده است کلیه ٔ واقعه اسفناک و حمله ٔ مهاجمین را میتوان تشریح نمود. موضوع جالب توجه دیگر آنستکه در یکی از اطاقهای این عمارت توده های گندم نیم سوخته پیدا شده است و این نشان می دهد که در قسمت فلاحت این مردم ترقیاتی کرده بوده اند. از آب و هوای این ناحیه میتوان حدس زد که آبیاری در بین این مردم معمول بوده است .
دو مهره ٔ استوانه ای شکل نیز در این طبقه پیدا شده است که یکی از آنها دارای نقش گاو نر و دیگری نشان عرابه می باشد. اشیاء زیادی از این قبیل در نقاط مختلفه پیدا شده است که دال بر تجارت و تبادل اجناس و افکار در بین این مردم است .
حصار 3 ج - دراین طبقه سنگ مرمر سفید برای اولین بار ظاهر می گرددو مجسمه های زیادی از حیوانات اهلی از نقره ، مرمر یاگل ساخته شده است . مجسمه ٔ انسان بشکل زنی که دامن گشادی پوشیده از مس ، مرمر و گل پیدا میشود و بنظر می آید که این قبیل مجسمه در مذهب آنان انتشار زیادی داشته و مورد عبادت بوده است . اشیاء نظیر آن در نقاط مختلفه ٔ دیگر نیز پیدا شده است .
عصائی که درمراسم مذهبی بکار میرفته و نماینده ٔ فامیل بوده پیدا شده و زنی را نشان میدهد که بچه ای را بلند نموده وتقدیم مردی مینماید. عصای دیگر زارعی که گاوی را به گاوآهن بسته نشان میدهد. این علامت فلاحت و زراعت است و شاید برای برکت دادن و تقدیر آنهائی که بدین شغل شریف همت گماشته اند استعمال میشده است . این اشیاء بطور کلی نشان میدهد که مذهب مقام شامخی در زندگانی این مردم داشته است . مقبره ای نیز کشف شده که مقدار زیادی اشیاء مذهبی در آنجا بدست آمده و دکتر اشمیت آنرامقبره ٔ یکی از رؤسای مذهبی میداند.
مقبره ٔ مهم و جالب توجه دیگری پیدا شده است که متعلق بدختر کوچکی میباشد و از قرار معلوم از فامیل یکی از نجبا بوده است ، زیرا جواهرات و آلات زینت بسیار با او دفن شده است . از یک طرف اشیائی است که این دختر در زمان کودکی داشته و استعمال میکرده واز طرف دیگر ظروف بزرگ و اسبابهائیست که ممکن بوده در بزرگی استفاده کند، از این قضیه نتیجه گرفته اند که این مردم بزندگانی پس از مرگ معتقد و انتظار داشته اند که او در عالم دیگر بحد بلوغ برسد.
مهره و تسبیح کهربا برای اولین دفعه در این طبقه دیده میشود و نشان میدهد که روابط تجارتی با مناطق دوردست زیاد شده است . مهرهائی که برای مدال بکار میرفته پیدا شده و تصویر حیوانات روی آنها نقش گردیده است . مس در این زمان زیاد گردیده و ظروف بزرگ از آن ساخته شده است . فنجانهای سربی دیده میشود و ظروف نقره فراوان گردیده .
تاجی از نقره که با تصاویر حیوانات منقوش میباشد روی سر اسکلتی پیدا شده و حلقه های طلا و نقره روی نیزه های این زمان دیده میشود ولی سرتیر سنگی از بین نرفته و متداول بوده است . چنگال و ملاقه (ملعقه ) که برای طباخی بکار میرفته و چنگالهای بزرگی بطول یکمتر که شاید در جنگ استعمال میشده بدست آمده است . روی هم رفته مردم این عصر از حیث تمدن و زندگانی پیش بوده اند. در فلزکاری مهارت زیادی داشته و از زراعت و فلاحت بی بهره نبوده اند، حیوانات اهلی نگاه میداشتند و در مذهب بالنسبة ترقی کرده بوده اند.
دکتر اشمیت تاریخ طبقه 3 ج را در حدود دوهزار تا سه هزار سال قبل از میلاد میداند تاریخ زمانی که طبقه ٔ 1 تمام شده و نژاد جدیدی باین منطقه آمده و سفال خاکستری رنگ با خود آورده اند در حدود سه هزاروپانصد سال قبل از میلاد میباشد. پس معلوم میشود که قسمتهای طبقه ٔ 1 پیش از این تاریخ و طبقات 2 و 3 بعد از آن بوده است . اگرچه تاریخی که بتمدن و کشفیات ماقبل تاریخ داده میشودفرض و تقریبی است و غالب حدس زده شده است ، ولی به تدریج حقایق و مدارک بسیاری جمع گردیده است که ما را امیدوار و قادر میسازد که در آتیه تاریخ صحیح و دقیقی بتمدن اولیه و طبقات اکتشافی بدهیم . (نقل از تاریخ صنایع ایران تألیف دکتر ج گریستی ویلسن ترجمه ٔ عبداﷲ فریار صص 29 - 35).


دانشنامه عمومی

دامغان شهری باستانی است که در نقطهٔ جغرافیایی ۳۶°۱۰′۰۶″N 54°۲۰′53″E در حدود ۳۴۰ کیلومتری شمال شرق تهران در استان سمنان واقع شده است. این شهر کهن ترین و باستانی ترین شهر پارتی ایران است که در مسیر رودخانهٔ چشمه علی شکل گرفته و در دورهٔ شاهنشاهی اشکانی پایتخت ایران بود. نام قدیم آن ده مغان و صد دروازه بوده است و دارای آثار باستانی فراوانی از جمله تاریخانه می باشد. شهر دامغان در مسیر جاده ۴۴ قرار گرفته است. مردم دامغان به زبان فارسی و لهجه دامغانی تکلم می کنند.
چشمه علی در ۲۵ کیلومتری شمال دامغان که از تفرجگاه های شاهان قاجار بود
مسجد تاریخانه قدیمی ترین مسجد ایران
مسجد جامع
برج چهل دختران
گنبد زنگوله
بازار بزرگ دامغان (بازارچه)
تپه حصار
آرامگاه پیرعلمدار
امامزاده جعفر
امامزاده محمد
برج طغرل مهماندوست
بقایای مرکز ایالت قومس در جنوب روستای قوشه و غرب امیریه
بارگاه بکیربن اعین
خانه لطفی
دیوار بارو
هفت تنان-سلطانیه
روستای و کارونسرای قوشه
نام دامغان از «ده» و «مغان» است. «ده» به معنای روستا است و «مغان» به معنای مگی است. این نام توسط زرتشتیان داده شد که شامل پادشاهانی چون شاه کوروش بزرگ و داریوش بزرگ از ایران باستان بود.
دامغان، زمانی با نام صد دروازه (به یونانی: هکاتوم پیلس Hecatompylos:Ηεκατομμυλός) پایتخت دولت امپراطوری اشکانیان بوده است. قدیمی ترین مسجد ایران به نام مسجد تاریخانه (چهل ستون) که ۱۳۰۰ سال قدمت دارد در این شهر قرار دارد. نام کهن دامغان (گومش یا قومش) در کتیبه سارگون دوم آشوری پات نانه آمده است یعنی شهری که ۹۹ نگهبان دروازه ها دارد. فاصله آن از دریای تی تی (دریای نیلوفر آبی، منظور دریای مازندران) هفت روز راه به شمار رفته است.
دور شهر دامغان کاملاً دیوار کشیده شده بودبه طوری گفته می شود به قدری دیوارهای ستبری داشته که دو درشکه از کنار هم بر روی دیوار رد می شدند. بازمانده های آن دیوار هم اکنون هم دیده می شود؛ و به نام دیوار بارو مشهور است. دامغان دو گونه آب وهوا دارد. از جنوب به دشت کویر و از شمال به دامنه های جنوبی رشته کوه البرز متصل است. به همین دلیل بیشتر گونه های میوه در این شهر می رویند.

نقل قول ها

دامغان مرکز شهرستان دامغان، استان سمنان، ایران.
• «شهری است میانه ری و نیشابور. آب و میوه بسیار دارد. مسعر بن مهلهل گوید که باد، شب و روز وزد و منقطع نشود. گویند که در آن ولایت، آبی است در جایی مانند اسطلخ ایستاده. این آب از آنجا بیرون آید و صد و بیست قسمت می شود بدون اینکه تقسیم کرده باشند و به صد و بیست پارچه ده می رود و هیچ قسمت بردیگری زیاد و کم نیست؛ و کوهی است ما بین سمنان و دامغان. در آن کوه، شکافی است مانند دره که طول آن، یک فرسخ و عرض آن، چهار صد ذراع است. بادی در وقت معین از این کوه و دره بیرون می آید که به هر که رسد از مال و حیوان هلاک کند؛ و تا دو فرسنگ اذیت این باد به ماده می رسد.» در «آثار البلاد و اخبار العباد/ اقلیم رابع / دامغان» (نگاشته به سال ۶۷۴ق/ ۱۲۷۵م) -> ابوعبدالله زکریا قزوینی

پیشنهاد کاربران

دامغان در زمان قدیم پایتخت اشکانیان بوده و صددروازه نامیده می شده است که امروزه بقایایی از دیوار ستبر آن باقی مانده است . امروزه به آنها دیوار بارو گفته می شود. همچنین یونانیان باستان بدلیل آنکه آن را شهری معمور و آباد یافتند هکاتوم پلیس نامیده اند.


کلمات دیگر: