پسته
فارسی به انگلیسی
pistachio
peanut, pistachio
فرهنگ اسم ها
اسم: پسته (دختر) (فارسی)
معنی: میوه ای کوچک و بیضی شکل که مغز آن خوراکی است، در شعر، دهان معشوق
معنی: میوه ای کوچک و بیضی شکل که مغز آن خوراکی است، در شعر، دهان معشوق
مترادف و متضاد
بادام زمینی، پسته، پسته زمینی، رنگ کتانی، رنگ کنف، مقدار نامعلومی
پسته، درخت پسته
فرهنگ فارسی
دانهای دارای پوست سخت، مغز آن سبزرنگ ولذیذو، مقوی وروغن دار، دارای ویتامین بدرهوای معتدل
( اسم ) ۱- درختی از تیر. سماقیها که دست. مخصوص را تشکیل میدهد . این درخت دو پایه است و بحالت خود رو در سوریه و افغانستان میروید ( در ایران نیز در قسمتهای شمال خراسان بصورت وحشی دیده میشود ) و در کرمان آذربایجان قزوین و دامغان بفراوانی کشت میگردد . یا مغز پسته . مغز میو. درخت پسته که خوراکی است و نوعی از آجیل میباشد و مطبوع است. ۲- دهان معشوق . یا پست. زمینی . گیاهی از تیر. پروانه واران جزو دست. اسپرسها که علفی و یک ساله است و ساقهاش بارتفاع ۳٠ تا ۵٠ سانتیمتر میرسد . گل آن زرد و دارای خطوط قرمز است .
فستقی منسوب به پسته
( اسم ) ۱- درختی از تیر. سماقیها که دست. مخصوص را تشکیل میدهد . این درخت دو پایه است و بحالت خود رو در سوریه و افغانستان میروید ( در ایران نیز در قسمتهای شمال خراسان بصورت وحشی دیده میشود ) و در کرمان آذربایجان قزوین و دامغان بفراوانی کشت میگردد . یا مغز پسته . مغز میو. درخت پسته که خوراکی است و نوعی از آجیل میباشد و مطبوع است. ۲- دهان معشوق . یا پست. زمینی . گیاهی از تیر. پروانه واران جزو دست. اسپرسها که علفی و یک ساله است و ساقهاش بارتفاع ۳٠ تا ۵٠ سانتیمتر میرسد . گل آن زرد و دارای خطوط قرمز است .
فستقی منسوب به پسته
سردهای از پستهایان درختی یا درختچهای معطر با نُه گونۀ بومی اوراسیا و دو گونه که یکی در جنوب غربی امریکای شمالی و دیگری در جزایر قناری است؛ صمغ شیرین دو درخت مصطکی (P.lentiscus) و تربانتین (P.terebinthus) که به این سرده تعلق دارند در پزشکی کاربرد دارد
فرهنگ معین
(پِ تِ ) (اِ. ) درختی است از تیرة سماقی ها که دستة مخصوصی را تشکیل می دهد. میوه اش دانه ای است ، دارای پوست سخت ، مغز آن سبزرنگ و لذید و مقوی و روغن دار است .
لغت نامه دهخدا
پسته. [ پ ِ / پ ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ ) نام میوه ای است که درخت آن در نقاط مختلف ایران ازجمله دامغان و قزوین و رفسنجان و اردستان غرس شود و در مراوه تپه بحال وحشی است و پوست آن برای رنگ کردن مصرف میشود. مؤلف قاموس مقدس گوید که آن در اصل از آسیای صغیر بسایر امکنه مشرق و اروپای جنوبی انتشار یافت. فِستق. بُطم اخضر :
دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته
جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد.
چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته.
دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته ، سفال.
که ما را بباید بروز دراز...
همان ارژن و پسته و ناردان
بیارد یکی مؤبد کاردان...
لبانش چو پسته رخانش چو خون.
بر تو که کرد تنگ تر از پسته.
حاشا که مثل پسته خندان شناسمش.
جوز را و لوز را و پسته را.
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.
- پسته بن ؛ درخت پسته.
- پسته خندان ؛ پسته دهان باز :
مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان
سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد.
ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب
در غم عشق تو چیست چاره این مستمند.؟
- پسته شکرفشان ؛ کنایه از لب و دهان معشوق است. ( برهان قاطع ).
- پسته غالیه ؛ حب البان. ( بحر الجواهر ).
- پسته لب ؛ کنایه از معشوق.
- پسته مغز ؛ مغز پسته.
پسته. [ پ ُ ت ِ ] ( اِ ) حریر بود که عطاران مشک در او بندند :
از نقش و ازنگار همه جوی و جویبار
پسته حریر دارد ووشی معمدا .
دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته
جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد.
شهید ( از لغت نامه اسدی ).
منم خوکرده بابوسش چنان چون باز برمسته چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته.
رودکی.
تو شادمانه و بدخواه تو ز انده و رنج دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته ، سفال.
منجیک.
هم از خوردنیها و هر گونه سازکه ما را بباید بروز دراز...
همان ارژن و پسته و ناردان
بیارد یکی مؤبد کاردان...
فردوسی.
دو چشمش چو دو نرگس آبگون لبانش چو پسته رخانش چو خون.
فردوسی.
جز خوی بد فراخ جهانی رابر تو که کرد تنگ تر از پسته.
ناصرخسرو.
گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت حاشا که مثل پسته خندان شناسمش.
خاقانی.
بنگر این هر سه ز خامی رسته راجوز را و لوز را و پسته را.
( مثنوی ).
نخود و کشمش و پسته خرک و میوه ترقصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.
بسحاق.
|| دهان معشوق.- پسته بن ؛ درخت پسته.
- پسته خندان ؛ پسته دهان باز :
مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان
سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد.
صائب ( ازفرهنگ شعوری ).
- پسته دهان ؛ لقب معشوق : ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب
در غم عشق تو چیست چاره این مستمند.؟
سوزنی.
- پسته زمینی ؛ کازو.- پسته شکرفشان ؛ کنایه از لب و دهان معشوق است. ( برهان قاطع ).
- پسته غالیه ؛ حب البان. ( بحر الجواهر ).
- پسته لب ؛ کنایه از معشوق.
- پسته مغز ؛ مغز پسته.
پسته. [ پ ُ ت ِ ] ( اِ ) حریر بود که عطاران مشک در او بندند :
از نقش و ازنگار همه جوی و جویبار
پسته حریر دارد ووشی معمدا .
معروفی.
پسته . [ پ ُ ت ِ ] (اِ) حریر بود که عطاران مشک در او بندند :
از نقش و ازنگار همه جوی و جویبار
پسته ٔ حریر دارد ووشی معمدا .
از نقش و ازنگار همه جوی و جویبار
پسته ٔ حریر دارد ووشی معمدا .
معروفی .
پسته . [ پ ِ / پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) نام میوه ای است که درخت آن در نقاط مختلف ایران ازجمله دامغان و قزوین و رفسنجان و اردستان غرس شود و در مراوه تپه بحال وحشی است و پوست آن برای رنگ کردن مصرف میشود. مؤلف قاموس مقدس گوید که آن در اصل از آسیای صغیر بسایر امکنه ٔ مشرق و اروپای جنوبی انتشار یافت . فِستق . بُطم اخضر :
دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته
جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد.
منم خوکرده بابوسش چنان چون باز برمسته
چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته .
تو شادمانه و بدخواه تو ز انده و رنج
دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته ، سفال .
هم از خوردنیها و هر گونه ساز
که ما را بباید بروز دراز...
همان ارژن و پسته و ناردان
بیارد یکی مؤبد کاردان ...
دو چشمش چو دو نرگس آبگون
لبانش چو پسته رخانش چو خون .
جز خوی بد فراخ جهانی را
بر تو که کرد تنگ تر از پسته .
گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت
حاشا که مثل پسته ٔ خندان شناسمش .
بنگر این هر سه ز خامی رسته را
جوز را و لوز را و پسته را.
نخود و کشمش و پسته خرک و میوه ٔ تر
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.
|| دهان معشوق .
- پسته بن ؛ درخت پسته .
- پسته ٔ خندان ؛ پسته ٔ دهان باز :
مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان
سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد.
- پسته دهان ؛ لقب معشوق :
ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب
در غم عشق تو چیست چاره ٔ این مستمند.؟
- پسته ٔ زمینی ؛ کازو.
- پسته ٔ شکرفشان ؛ کنایه از لب و دهان معشوق است . (برهان قاطع).
- پسته ٔ غالیه ؛ حب البان . (بحر الجواهر).
- پسته لب ؛ کنایه از معشوق .
- پسته مغز ؛ مغز پسته .
دهان دارد چو یک پسته لبان دارد به می شسته
جهان بر من چنین بسته بدان پسته دهان دارد.
شهید (از لغت نامه ٔ اسدی ).
منم خوکرده بابوسش چنان چون باز برمسته
چنان بانگ آرم از بوسش چنان چون بشکنی پسته .
رودکی .
تو شادمانه و بدخواه تو ز انده و رنج
دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته ، سفال .
منجیک .
هم از خوردنیها و هر گونه ساز
که ما را بباید بروز دراز...
همان ارژن و پسته و ناردان
بیارد یکی مؤبد کاردان ...
فردوسی .
دو چشمش چو دو نرگس آبگون
لبانش چو پسته رخانش چو خون .
فردوسی .
جز خوی بد فراخ جهانی را
بر تو که کرد تنگ تر از پسته .
ناصرخسرو.
گرچه کشف چو پسته بود سبز و گوژ پشت
حاشا که مثل پسته ٔ خندان شناسمش .
خاقانی .
بنگر این هر سه ز خامی رسته را
جوز را و لوز را و پسته را.
(مثنوی ).
نخود و کشمش و پسته خرک و میوه ٔ تر
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.
بسحاق .
|| دهان معشوق .
- پسته بن ؛ درخت پسته .
- پسته ٔ خندان ؛ پسته ٔ دهان باز :
مهرزن بر دهن خنده که در باغ جهان
سر خود میخورد آن پسته که خندان باشد.
صائب (ازفرهنگ شعوری ).
- پسته دهان ؛ لقب معشوق :
ای بت بادام چشم پسته دهان قندلب
در غم عشق تو چیست چاره ٔ این مستمند.؟
سوزنی .
- پسته ٔ زمینی ؛ کازو.
- پسته ٔ شکرفشان ؛ کنایه از لب و دهان معشوق است . (برهان قاطع).
- پسته ٔ غالیه ؛ حب البان . (بحر الجواهر).
- پسته لب ؛ کنایه از معشوق .
- پسته مغز ؛ مغز پسته .
فرهنگ عمید
میوه ای کوچک، بیضی شکل با پوست سخت و مغز سبزرنگ، لذیذ، مقوی، و روغن دار. دارای ویتامین های ۱b و ۲b که درخت آن در آب وهوای معتدل به ثمر می رسد.
* پستهٴ خندان:
۱. پسته ای که دهان آن باز باشد.
۲. [مجاز] دهان معشوق.
* پستهٴ زمینی: (زیست شناسی ) = بادام زمینی
* پستهٴ خندان:
۱. پسته ای که دهان آن باز باشد.
۲. [مجاز] دهان معشوق.
* پستهٴ زمینی: (زیست شناسی ) = بادام زمینی
میوهای کوچک، بیضیشکل با پوست سخت و مغز سبزرنگ، لذیذ، مقوی، و روغندار. دارای ویتامینهای ۱B و ۲B که درخت آن در آبوهوای معتدل به ثمر میرسد.
〈 پستهٴ خندان:
۱. پستهای که دهان آن باز باشد.
۲. [مجاز] دهان معشوق.
〈 پستهٴ زمینی: (زیستشناسی) = بادامزمینی
دانشنامه عمومی
پسته درخت کوچکی است که مبدأ آن خاورمیانه و آسیای مرکزی است و در کشورهایی مانند ایران، سوریه، ترکمنستان و غرب افغانستان رشد می کند. این درخت میوه ای تولید می کند که خوراکی و بسیار لذیذ است. پسته واژه ای فارسی است که از طریق زبان لاتین وارد زبان های اروپایی شده است.دانه پسته پسته یامچی پسته ایرانی
تولید پسته در جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۱۷ معادل ۵۷۴٬۹۸۷ تن بوده که ایران را در مقام اول جهان قرار داده است. بعد از ایران آمریکا با تولید ۲۷۲٬۲۹۱ و چین با تولید ۹۵٬۲۹۴ تن در مقام دوم و سوم قرار داشته اند.
در ایران تولید پسته بیشتر درشهرستان زرند، شهرستان محولات، شهرستان رفسنجان، شهر کشکوییه، شهرستان فردوس، رباط جز، شهرستان سیرجان، کاشان، شهرستان انار، شهرستان دامغان، بوئین زهرا، مروست، شهربابک، شهرستان راور و شهرستان نائین صورت می گیرد.
از مهمترین نوع پسته می توان به پسته «اکبری» اشاره کرد، پسته ای که به علت داشتن مغز بلند و کشیده و درشت خود در بازار جهانی به super long pistachio معروف است، این پسته از مهم ترین ارقام پسته در زمینه تجارت می باشد و تنها تولیدکننده عمده این گونه پسته ایران است و بیشتر در شهرستان های رفسنجان و انار برداشت می شود، بنیانگذار این نوع پسته مرحوم حاج اکبر بسنجیده معروف به اکبر تاج آبادی بوده است، که این پسته به نام وی پسته اکبری نام گرفته، نامبرده در سال ۱۳۸۰ در سن ۹۶ سالگی در شهرستان رفسنجان درگذشت و در زادگاهش روستای تاج آباد از توابع شهرستان رفسنجان به خاک سپرده شد.
تولید پسته در جمهوری اسلامی ایران در سال ۲۰۱۷ معادل ۵۷۴٬۹۸۷ تن بوده که ایران را در مقام اول جهان قرار داده است. بعد از ایران آمریکا با تولید ۲۷۲٬۲۹۱ و چین با تولید ۹۵٬۲۹۴ تن در مقام دوم و سوم قرار داشته اند.
در ایران تولید پسته بیشتر درشهرستان زرند، شهرستان محولات، شهرستان رفسنجان، شهر کشکوییه، شهرستان فردوس، رباط جز، شهرستان سیرجان، کاشان، شهرستان انار، شهرستان دامغان، بوئین زهرا، مروست، شهربابک، شهرستان راور و شهرستان نائین صورت می گیرد.
از مهمترین نوع پسته می توان به پسته «اکبری» اشاره کرد، پسته ای که به علت داشتن مغز بلند و کشیده و درشت خود در بازار جهانی به super long pistachio معروف است، این پسته از مهم ترین ارقام پسته در زمینه تجارت می باشد و تنها تولیدکننده عمده این گونه پسته ایران است و بیشتر در شهرستان های رفسنجان و انار برداشت می شود، بنیانگذار این نوع پسته مرحوم حاج اکبر بسنجیده معروف به اکبر تاج آبادی بوده است، که این پسته به نام وی پسته اکبری نام گرفته، نامبرده در سال ۱۳۸۰ در سن ۹۶ سالگی در شهرستان رفسنجان درگذشت و در زادگاهش روستای تاج آباد از توابع شهرستان رفسنجان به خاک سپرده شد.
wiki: تیره پسته ایان است.
بنه Pistacia atlantica
پسته Pistacia vera
پسته چینی Pistacia chinensis
پسته کوهی Pistacia terebinthus
پسته مکزیکی Pistacia mexicana
پیستاکیا اینتگریما Pistacia integerrima
مصطکی (درخت) Pistacia lentiscus
Pistacia afghanistania
Pistacia atlantica
Pistacia badghysi
Pistacia cucphuongensis
Pistacia eurycarpa
Pistacia falcata
Pistacia khinjuk
Pistacia malayana
Pistacia narbonnensis
Pistacia palaestina
Pistacia saportae
Pistacia weinmannifolia
درختی یا درختچه ای معطر با نُه گونهٔ بومی اوراسیا و دو گونه که یکی در جنوب غربی امریکای شمالی و دیگری در جزایر قناری است؛ صمغ شیرین دو درخت مصطکی و پسته کوهی که به این سرده تعلق دارند در پزشکی کاربرد دارد.
بنه Pistacia atlantica
پسته Pistacia vera
پسته چینی Pistacia chinensis
پسته کوهی Pistacia terebinthus
پسته مکزیکی Pistacia mexicana
پیستاکیا اینتگریما Pistacia integerrima
مصطکی (درخت) Pistacia lentiscus
Pistacia afghanistania
Pistacia atlantica
Pistacia badghysi
Pistacia cucphuongensis
Pistacia eurycarpa
Pistacia falcata
Pistacia khinjuk
Pistacia malayana
Pistacia narbonnensis
Pistacia palaestina
Pistacia saportae
Pistacia weinmannifolia
درختی یا درختچه ای معطر با نُه گونهٔ بومی اوراسیا و دو گونه که یکی در جنوب غربی امریکای شمالی و دیگری در جزایر قناری است؛ صمغ شیرین دو درخت مصطکی و پسته کوهی که به این سرده تعلق دارند در پزشکی کاربرد دارد.
wiki: پسته (سرده)
دانشنامه آزاد فارسی
درختی با نام علمی پیستاسیا ورا، لفظاً به معنی «پسته حقیقی»، متعلق به تیره پسته. این تیره گاهی به تیرۀ سماق و انبه هم معروف است. این درخت دوپایه دارای برگ های متناوب، بی کرک، مرکب از دو یا سه زوج برگچۀ نوک تیز با یک برگچه انتهایی است. گل نر فاقد گلبرگ و دارای کاسه ای پنج پر و پنج پرچم است. کاسۀ گل ماده نیز بر مادگی متکی است. میوه شفت و تک دانه ای است. تاریخچۀ استفاده از این درخت ظاهراً به زمان هبوط حضرت آدم (ع) برمی گردد، زیرا اعتقاد دارند که پسته ازجمله میوه هایی بوده است که خداوند هنگام هبوط آدم به او داده است. در اسطوره ها، کیومرث و گاه نیز زوبن طهماسب، که به روایتی همان سام نریمان است، اولین کسانی اند که نهال پسته را کاشته اند. نام پسته در پارسی قدیم پیستاکا و در فارسی میانه، پیستاک بوده است و این واژه ها به زبان های دیگر راه یافته اند. بنابر تصدیق بسیاری از محقّقان غربی، پسته بومی ایران بوده است و مخصوصاً در خراسان به فراوانی وجود داشته و نام آن از گویش محلّی این محدوده اخذ شده است. درخت پسته به قدری در آن نواحی زیاد بود که کسی به فکر کاشت آن نمی افتاد. اولین درختان پسته در عصر هخامنشیان به حلب و از آن زمان به نواحی مدیترانه وارد شد. در دورۀ ساسانی، کشت پسته در نواحی غربی خراسان آغاز و از آن جا به قم برده شد. سابقۀ کشت پسته در قم مقارن ظهور اسلام است. از قرن ۵ق به بعد، مقارن با برپایی استحکامات اسماعیلیان در نواحی سمنان، دامغان، و قزوین، کشت پسته صورت گرفت و از آن جا به سایر نقاط انتقال یافت. پسته هم اکنون در ایران و بسیاری کشورهای دیگر پرورش می یابد. مغز دانۀ آن به علت دارابودن مواد غذایی فراوان به صورت خام یا بوداده مصرف می شود و در داروسازی نیز کاربرد دارد. در قدیم نیز آن را گشایندۀ سُدّه ها و پاک کنندۀ کبد و مثانه و کلیه، و دافع رطوبت سینه می دانسته اند. در زبان و ادب فارسی، لب و دهان معشوق از جهات بسیار به پسته تشبیه شده و در بسیاری از اشعار فارسی، پسته استعارۀ لب و دهان است. ایران با تولید ارقام فراوان پسته همواره بزرگ ترین تولیدکنندۀ پستۀ جهان است و بازار جهانی این میوۀ مهم در دست بازرگانان ایرانی است. هم اکنون، استان های کرمان، خراسان، و یزد به ترتیب مهم ترین استان های تولیدکنندۀ پسته کشورند.
wikijoo: پسته
فرهنگستان زبان و ادب
{Pistacia} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از پسته ایان درختی یا درختچه ای معطر با نُه گونۀ بومی اوراسیا و دو گونه که یکی در جنوب غربی امریکای شمالی و دیگری در جزایر قناری است؛ صمغ شیرین دو درخت مصطکی (P.lentiscus ) و تربانتین (P.terebinthus ) که به این سرده تعل...
گویش اصفهانی
تکیه ای: pessa
طاری: pessa
طامه ای: fesse
طرقی: pessa
کشه ای: pessa
نطنزی: pesse
پیشنهاد کاربران
در زبان لری بختیاری به معنی
خورد شده. ناقص. پسته
اشاره به دهن باز بودن پسته دارد
Pesteh
خورد شده. ناقص. پسته
اشاره به دهن باز بودن پسته دارد
Pesteh
پسته Pistacia پسته جنسی است از درخت یا درختچه های تیره Anacardiaceae ( تیره پسته ) شامل شش گونه و بومی ایران و باختر آسیا که به سرزمینهای مدیترانه ای نیز برده اند. دست کم سه گونه آن Pistacia Vera ( پسته خودرو /بنه ) P. terebinthus ( چاتلانقوش /سقز/بنه ) و P. acuminata ( خُنجک/بنه ) بومی ایران اند که از دوران باستان جایگاه مهمی در زندگی ایرانیان داشته اند. هنوز هم پسته فراوان از افغانستان به هند صادر می شود و یکی از خوردهای توانگران آن دیاراست. گونه هایی که از بلوچستان و افغانستان خیزد به هند نمی رود. 1 پسته خودرو ( Pistacia vera ) بومی سغد و خراسان باستان است، 2 و هنوز در ترکستان روسیه اهمیت فراوان دارد. 3
وقتی اسکندر با گذر از کوهها وارد باکتریا شد، جاده تهی از هر گیاهی بود و جز تک افتاده درختچه های مصطکی یا بنه ( terminthus یا terebinthus ) چیزی به چشم نمی خورد. 4 بر پایه آنچه دانشمندان همراه اسکندر پیش گذارده اند، تئوفراستوس5 گوید این گیاه در سرزمین مردم باکتریا می روید؛ دانه های آن درشکل و اندازه بادام را ماند، اما از نظر مزه و شیرینی بهتر از آنست و از همین رو مردم آن سرزمین آن را به ز بادام شمرند. نیکاندروس اهل کولوفون6 ( سده سوم پ م ) که این میوه را βιστáκloυ یا Φιττáκloυ می نامد، واژه ای که از یکی از زبانهای ایرانی مشتق شده ( نک: صفحات پیش رو ) ، می گوید در دره خوآسپس ( Xoaspes ) در سوزیانا ( Susiana ) می روید. پوزیدونیوس ( Posidonius ) ، دیوسکوریدس ( Dioscorides ) ، پلینی ( Pliny ) و جالینوس ( Galenus ) از یافت شدنش در سوریه نیز گفته اند. ویته لیوس ( Vitellius ) درخت پسته را به ایتالیا و همکارش، فلاکوس پومپیوس ( Flaccus Pompeius ) در همان زمان آن را به اسپانیا برد. 7
به جوانان پارسی پایمردی در برابر گرما، سرما و باران را می آموختند؛ اینکه چطور از رودخانه بگذرند و زره و لباسشان خشک بماند؛ چگونه حیوانات را به چرا برند، سراسر شب در هوای آزاد پاسدار گله باشند، و با میوه های خودرو ، همچون بنه ( Pistacia terebinthus ) ، بلوط و گلابی خودرو سر کنند. 1
باستانیان ایرانیان را بنه خوار می گفتند و گویا پیشنامشان شده باشد: وقتی پادشاه مادها، ایشتو ویگو ( آستواگس یونانیان ) ، نشسته بر تخت شاهی، شکست سپاهیان خود از ارتش کورش را می دید چنین گفت: وه که چه دلیرند این پارسیان بنه خوار!2 به گفته پولیانوس3، روغن بنه از چیزهائی بود که می بایست همه روزه سرمیز شاهان پارسی باشد. در بندهشن، پسته همراه دیگر میوه هایی آمده که مغزشان خوراکی است و نه پوستشان. 4 "میوه های این کشور عبارت اند از خرما، پسته و سیب پردیس، و امثال آنها که در آب و هوای سرد ما یافت نشود. "5
تــــــوان چــــــــن ـ شـــــی ( Twan Č'en - ši ) در کتــــــاب خود، ( Yu yan tsa tsu ) ، که آن را پیرامون 860 م نوشته و اطلاعات سودمند بسیار درباره گیاهان ایران و فو ـ لین دارد، این میوه ها را نام می برد:
’’فندق ( Corylus heterophylla ) ، مردم هو ( ایرانیان ) که a - yüe نامند، در سرزمینهای باختری می روید. 6 بر پایه گفته های بربرها، a - yüe همان فندق مردمان هو است. این درخت در سال نخست فندق و در سال دوم a - yüe می آورد. ‘‘7
چن تسانکی که در دوره کایی ـ یوآن ( 741 - 713 م ) گیاهنامه دارویی Pen ts'ao ši i را نوشت، می گوید: ’’میوه های گیاه a - yüe - hun گرم و گس است؛ سمی نیست، التهاب روده را درمان و رفع سردی را سودمند است؛ مردم را نیرومند و درشــــــــــــــــــــت انــــــــــــــــــــدام می سازد و در ســــــــرزمینهای غــــــــــــــرب روید و اقوام وحشی می گویند مانند فندق
مردم هو است. این درخت در سال نخست فندق و در سال دوم a - yüe - hun می آورد. ‘‘
لی سون ( Li Sün ) در کتـــــــــــــــــــــــــاب خود، Hai yao pen ts'ao ( نیمه دوم سده هشتــــــــم ) مـــــــــــی گوید: ’’بر پایه Nan čou ki نوشته سو پیائو ( ( Sü Piao 1 گیاه بی نام ( wu min mu ) در دره های کوهستانی لین ـ نان ( Lin - nan ) ( کوان ـ تون Kwan - tun ) می روید. میوه آن بظاهر فندق را ماند و میوه بی نامش ( wu min tse ) گفته اند. پارسیان آن را میوه a - yüe - hun خوانند. ‘‘ 2 در مورد همین دوره، گواهی سلیمان، تاجر عرب، را داریم که در سال 851 م نوشت پسته در چین می روید. 3
همان طور که از دو صورت a - yüe در Yu yan tsa tsu و a - yüe - hun در Pen ts'ao ši i و Hai yao pen ts'ao بر می آید، صورت کاملتر باید نشان دهنده ترکیبی از اجزاء a - yüe و hun باشد. برای درک آوانگاشت a - yüe، در نظر گرفتن دانسته های زیر بایسته است.
کهن واژه ایرانی گردو به دست ما نرسیده است، اما شواهد کافی برای تأیید این نتیجه گیری هست که این واژه چیزی مانند به*agōza ( آغوزه ) یا *angōza ( آنغوزه ) بوده است. از یک طرف، واژه ارمنی engoiz، آسی ängozä یا ängūz، و عبری egōz را داریم؛4 و از طرف دیگر در یدغائی، که زبانی هندوکشی است، صورت ogūzo را می بینیم که با kōz و gōz فارسی جدید است مقایسه پذیر است. 5 معنای این واژه "میوه آجیلی" ( nut ) به طور اعم و گردو به طور اخص است. از این گذشته، در سنسکریت واژه ākhöta، aksōta، یا aksōda هست که به ظن قوی در گذشته دور از زبان فارسی وام گرفته شده، زیرا این صورت آخری دوبار در نسخه خطی باور ( Bower ) آمده است. 6 این واژه در زبان هندوستانی به صورت axrōt یا ākrōt به زندگی ادامه داده است. اینکه صورت ایرانی خاور ی آن با a - آغازین باستانی واقعاً وجود داشته، با آوانگاشت چینی a - yüe مسجل ثابت، زیرا a - yüe برابر است با ( nw'eδ ) *a - nwieδ یا *a - gwieδ، a - gwüδ کهن؛1 و به نظر من، مراد از آن، واژه ایرانی برای "میوه آجیلی" بوده است، با a - آغازین که از این پیش شرح آن رفت؛ یعنی همان *angwīz، angwōz، agōz.
واژه چینی hun برابر است با *Γwun یا wun کهن. شاید اطلاعات زیر در مورد این واژه ایرانی، سودمند باشد. کمپفر2 از Terebinthus ( بنه ) یا Pistacea sylvestris ( پسته خودرو ) در ایران چنین گوید:
"Ea Pi . . .
وقتی اسکندر با گذر از کوهها وارد باکتریا شد، جاده تهی از هر گیاهی بود و جز تک افتاده درختچه های مصطکی یا بنه ( terminthus یا terebinthus ) چیزی به چشم نمی خورد. 4 بر پایه آنچه دانشمندان همراه اسکندر پیش گذارده اند، تئوفراستوس5 گوید این گیاه در سرزمین مردم باکتریا می روید؛ دانه های آن درشکل و اندازه بادام را ماند، اما از نظر مزه و شیرینی بهتر از آنست و از همین رو مردم آن سرزمین آن را به ز بادام شمرند. نیکاندروس اهل کولوفون6 ( سده سوم پ م ) که این میوه را βιστáκloυ یا Φιττáκloυ می نامد، واژه ای که از یکی از زبانهای ایرانی مشتق شده ( نک: صفحات پیش رو ) ، می گوید در دره خوآسپس ( Xoaspes ) در سوزیانا ( Susiana ) می روید. پوزیدونیوس ( Posidonius ) ، دیوسکوریدس ( Dioscorides ) ، پلینی ( Pliny ) و جالینوس ( Galenus ) از یافت شدنش در سوریه نیز گفته اند. ویته لیوس ( Vitellius ) درخت پسته را به ایتالیا و همکارش، فلاکوس پومپیوس ( Flaccus Pompeius ) در همان زمان آن را به اسپانیا برد. 7
به جوانان پارسی پایمردی در برابر گرما، سرما و باران را می آموختند؛ اینکه چطور از رودخانه بگذرند و زره و لباسشان خشک بماند؛ چگونه حیوانات را به چرا برند، سراسر شب در هوای آزاد پاسدار گله باشند، و با میوه های خودرو ، همچون بنه ( Pistacia terebinthus ) ، بلوط و گلابی خودرو سر کنند. 1
باستانیان ایرانیان را بنه خوار می گفتند و گویا پیشنامشان شده باشد: وقتی پادشاه مادها، ایشتو ویگو ( آستواگس یونانیان ) ، نشسته بر تخت شاهی، شکست سپاهیان خود از ارتش کورش را می دید چنین گفت: وه که چه دلیرند این پارسیان بنه خوار!2 به گفته پولیانوس3، روغن بنه از چیزهائی بود که می بایست همه روزه سرمیز شاهان پارسی باشد. در بندهشن، پسته همراه دیگر میوه هایی آمده که مغزشان خوراکی است و نه پوستشان. 4 "میوه های این کشور عبارت اند از خرما، پسته و سیب پردیس، و امثال آنها که در آب و هوای سرد ما یافت نشود. "5
تــــــوان چــــــــن ـ شـــــی ( Twan Č'en - ši ) در کتــــــاب خود، ( Yu yan tsa tsu ) ، که آن را پیرامون 860 م نوشته و اطلاعات سودمند بسیار درباره گیاهان ایران و فو ـ لین دارد، این میوه ها را نام می برد:
’’فندق ( Corylus heterophylla ) ، مردم هو ( ایرانیان ) که a - yüe نامند، در سرزمینهای باختری می روید. 6 بر پایه گفته های بربرها، a - yüe همان فندق مردمان هو است. این درخت در سال نخست فندق و در سال دوم a - yüe می آورد. ‘‘7
چن تسانکی که در دوره کایی ـ یوآن ( 741 - 713 م ) گیاهنامه دارویی Pen ts'ao ši i را نوشت، می گوید: ’’میوه های گیاه a - yüe - hun گرم و گس است؛ سمی نیست، التهاب روده را درمان و رفع سردی را سودمند است؛ مردم را نیرومند و درشــــــــــــــــــــت انــــــــــــــــــــدام می سازد و در ســــــــرزمینهای غــــــــــــــرب روید و اقوام وحشی می گویند مانند فندق
مردم هو است. این درخت در سال نخست فندق و در سال دوم a - yüe - hun می آورد. ‘‘
لی سون ( Li Sün ) در کتـــــــــــــــــــــــــاب خود، Hai yao pen ts'ao ( نیمه دوم سده هشتــــــــم ) مـــــــــــی گوید: ’’بر پایه Nan čou ki نوشته سو پیائو ( ( Sü Piao 1 گیاه بی نام ( wu min mu ) در دره های کوهستانی لین ـ نان ( Lin - nan ) ( کوان ـ تون Kwan - tun ) می روید. میوه آن بظاهر فندق را ماند و میوه بی نامش ( wu min tse ) گفته اند. پارسیان آن را میوه a - yüe - hun خوانند. ‘‘ 2 در مورد همین دوره، گواهی سلیمان، تاجر عرب، را داریم که در سال 851 م نوشت پسته در چین می روید. 3
همان طور که از دو صورت a - yüe در Yu yan tsa tsu و a - yüe - hun در Pen ts'ao ši i و Hai yao pen ts'ao بر می آید، صورت کاملتر باید نشان دهنده ترکیبی از اجزاء a - yüe و hun باشد. برای درک آوانگاشت a - yüe، در نظر گرفتن دانسته های زیر بایسته است.
کهن واژه ایرانی گردو به دست ما نرسیده است، اما شواهد کافی برای تأیید این نتیجه گیری هست که این واژه چیزی مانند به*agōza ( آغوزه ) یا *angōza ( آنغوزه ) بوده است. از یک طرف، واژه ارمنی engoiz، آسی ängozä یا ängūz، و عبری egōz را داریم؛4 و از طرف دیگر در یدغائی، که زبانی هندوکشی است، صورت ogūzo را می بینیم که با kōz و gōz فارسی جدید است مقایسه پذیر است. 5 معنای این واژه "میوه آجیلی" ( nut ) به طور اعم و گردو به طور اخص است. از این گذشته، در سنسکریت واژه ākhöta، aksōta، یا aksōda هست که به ظن قوی در گذشته دور از زبان فارسی وام گرفته شده، زیرا این صورت آخری دوبار در نسخه خطی باور ( Bower ) آمده است. 6 این واژه در زبان هندوستانی به صورت axrōt یا ākrōt به زندگی ادامه داده است. اینکه صورت ایرانی خاور ی آن با a - آغازین باستانی واقعاً وجود داشته، با آوانگاشت چینی a - yüe مسجل ثابت، زیرا a - yüe برابر است با ( nw'eδ ) *a - nwieδ یا *a - gwieδ، a - gwüδ کهن؛1 و به نظر من، مراد از آن، واژه ایرانی برای "میوه آجیلی" بوده است، با a - آغازین که از این پیش شرح آن رفت؛ یعنی همان *angwīz، angwōz، agōz.
واژه چینی hun برابر است با *Γwun یا wun کهن. شاید اطلاعات زیر در مورد این واژه ایرانی، سودمند باشد. کمپفر2 از Terebinthus ( بنه ) یا Pistacea sylvestris ( پسته خودرو ) در ایران چنین گوید:
"Ea Pi . . .
پیدایش پسته در ایران را به 4 تا 5 هزار سال پیش نسبت داده اند و می گویند از ایران به سایر مناطق جهان برده شده است. نام درخت پسته در زبان های یونانی، لاتین، زبان های اروپایی، عربی، ترکی، روسی، ژاپنی و دیگر زبان ها از نام ایرانی این درخت گرفته شده است . در پارسی قدیم نام این درخت پیستا کاو و در فارسی میانه ( پهلوی ) پیستاک بوده و بعدها به پسته تغییر نام داده است.
برخی پژوهشگران کشت پسته را در ایران، در زمان پارت ها و در نواحی مستعد پارت ( خراسان ) که نزدیک ترین منطقه به زادگاه طبیعی آن است، می دانند و گسترش آن را به سایر نواحی ایران، به پس از اسلام نسبت می دهند و براین باورند که قم نخستین و قدیمی ترین ناحیه پسته خیز ایران پس از اسلام است و در سال 340 هجری درختان پسته آنجا مشمول مالیات بوده است.
اولین نوشته درباره پسته دامغان، سمنان و قزوین مربوط به قرن هفتم هجری است ولی برخی براین باورند که سابقه پسته در قزوین به 1600 سال پیش می رسد و از آنجا به دامغان و سمنان برده شده است. پسته کاری در منطقه کرمان را به قرن 12 هجری نسبت داده اند. کشت پسته در سایر نقاط ایران به 150 تا 200 سال گذشته مربوط می شود. به رغم سابقه طولانی کاشت پسته در ایران، درنیم قرن اخیر توسعه بیش از پیش و فزاینده ای یافته است.
برخی پژوهشگران کشت پسته را در ایران، در زمان پارت ها و در نواحی مستعد پارت ( خراسان ) که نزدیک ترین منطقه به زادگاه طبیعی آن است، می دانند و گسترش آن را به سایر نواحی ایران، به پس از اسلام نسبت می دهند و براین باورند که قم نخستین و قدیمی ترین ناحیه پسته خیز ایران پس از اسلام است و در سال 340 هجری درختان پسته آنجا مشمول مالیات بوده است.
اولین نوشته درباره پسته دامغان، سمنان و قزوین مربوط به قرن هفتم هجری است ولی برخی براین باورند که سابقه پسته در قزوین به 1600 سال پیش می رسد و از آنجا به دامغان و سمنان برده شده است. پسته کاری در منطقه کرمان را به قرن 12 هجری نسبت داده اند. کشت پسته در سایر نقاط ایران به 150 تا 200 سال گذشته مربوط می شود. به رغم سابقه طولانی کاشت پسته در ایران، درنیم قرن اخیر توسعه بیش از پیش و فزاینده ای یافته است.
پسته : تحریف کلمه بسته به معنای میوه بسته شده است و یا میوه ای که دارای پوسته است زیرا پسته خام در داخل یک پوسته دربسته قراردارد همچنین فندق نیز تحریف بندک به معنای بسته کوچک بوده است.
قبلاً در زبان ملکی گاای بشکرد
کلمات دیگر: