کلمه جو
صفحه اصلی

قاسملو

لغت نامه دهخدا

قاسملو. [ س ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سیمرم بالا شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


قاسملو. [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیّه . در 27هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 6500گزی جنوب باختری شوسه ٔ مهاباد و در دره واقع و هوای آن معتدل سالم است . 2530 تن سکنه دارد. آب آن از درین قلعه ، محصول آن غلات ، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


قاسملو. [ س ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیّه. در 27هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه و 6500گزی جنوب باختری شوسه مهاباد و در دره واقع و هوای آن معتدل سالم است. 2530 تن سکنه دارد. آب آن از درین قلعه ، محصول آن غلات ، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

قاسملو. [ س ِ ] ( اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سیمرم بالا شهرستان شهرضا. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

دانشنامه عمومی

قاسملو (ابهام زدایی). قاسملو فعال سیاسی چپ و دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران و نمایندهٔ مردم استان آذربایجان غربی در مجلس خبرگان قانون اساسی بود.
قاسملو (سمیرم)
قاسملو (ارومیه)
قاسملو همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:

پیشنهاد کاربران

طایفه قاسملو افشار ایل کرمانج کرد

استان خراسان شمالی


گروهی از قاسملو ها به کرمان کوچ داده شدند


کلمات دیگر: