کلمه جو
صفحه اصلی

دنده

فارسی به انگلیسی

gear, rib, tooth

rib, gear


tooth


فارسی به عربی

ترس , ضلع
( دنده(ماشین ) ) اضرب

ترس , ضلع


مترادف و متضاد

gear (اسم)
لوازم، اسباب، جامه، پوشش، دنده، چرخ دنده، افزار، ادوات، الات، مجموع چرخهای دندهدار، چرخ دنده دار

axle (اسم)
میل، محور، میله، چرخ، چرخه، اسه، دنده، میله چرخ فرمان

rib (اسم)
دنده، ضلع، گوشت دنده، نهر کندن، تکه گوشت دنده دار، هر چیز شبیه دنده

costa (اسم)
دنده، ضلع، رگه، خط کناری

clobber (اسم)
جامه، لباس، دنده

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - هر یک از استخوانهای منحنی و قوسی شکل که قفس سینه را از جهات طرفی احاطه کرده و از جلو باستخوان سینه ( عظم قص ) و از خلف بمهره های پشتی مربوطند . باستثنای دو زوج آخر که مواجهند و ضمنا زوجهای هشتم و نهم و دهم مستقیما باستخوان سینه مربوط نیستند بلکه بغضروف دنده های فوقانی ارتباط دارند ضلع . ۲ - هر یک از دندانه های چرخ میله دندانه دار ماشین . ۳ - ( اتومبیل ) آلتی مرکب از میله های فلزی که در راس آن قبهای قرار دارد و آنرا در اتومبیلهای و ماشینهای مشابه در دسترس راننده قرار دهند و برای تنظیم حرکت ماشین بکار رود : دنده یک دنده دو دنده سه .

فرهنگ معین

(دَ دِ ) (اِ. ) ۱ - هر یک از استخوان های خمیدة قفسة سینه که از پشت به مهره ها وصل می شود. ۲ - وسیله ای برای حرکت یا تغییر دادن سرعت در اتومبیل . ، از ~ چپ بلند شدن کنایه از: سر حال نبودن .

لغت نامه دهخدا

دنده . [ دَ دَ / دِ ] (اِ) هر یک از استخوانهای پهلو. ضلع. (از ناظم الاطباء). استخوان پهلو. فقره . هریک از استخوانهای دو جانب وحشی تن آدمی از یمین و شمال . هر یک از استخوانهای سینه ٔ پهلو. قبرقه . هر یک از استخوانهای منحنی و قوسی شکل که قفس سینه را از جهات طرفی احاطه کرده و از جلو به استخوان سینه (عظم قص ) و از خلف به مهره های پشتی مربوطند، به استثنای دوزوج آخر که موّاجند و ضمناً زوجهای هشتم و نهم و دهم مستقیماً به استخوان سینه مربوط نیستند بلکه به غضروف دنده های فوقانی ارتباط دارند. (از یادداشت مؤلف ). در استخوان بندی انسان ، هر یک از دوازده جفت استخوان کمانی شکل ، جزء استخوان های تنه ، که از عقب به ستون فقرات متصل می شوند، ده جفت از آنها به جناغ سینه متصل اند و دو جفت آخر آزادند. (دایرةالمعارف فارسی ).
- امثال :
دنده به قضا دادن . (امثال و حکم دهخدا).
دنده را اشتر شکست و تاوان را خر داد . (امثال و حکم دهخدا).
کدام دنده بخوابانمت که بادت درنرود . (امثال و حکم دهخدا).
نمیدانم امروز از چه دنده ای برخاسته اید . (یادداشت مؤلف ).
- به دنده ٔ راست یا چپ خفتن ؛ بر جانب راست یا چپ خفتن . (یادداشت مؤلف ).
- دنده به جگر فشردن ؛ با تعبی سخت شکیبایی کردن . (یادداشت مؤلف ).
- یک دنده ؛ آنکه هیچگاه از رأی خود بازنگردد. لجوج . خودرای . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ یک دنده شود.
- یک دنده کم داشتن ؛ در عقل سستی داشتن . کم خرد بودن . (یادداشت مؤلف ).
|| هر یک از پره های چرخ آسیا و امثال آن . هر یک از دنده های چرخ و میله ٔ دندانه دار ماشین . (یادداشت مؤلف ). || دندانه . پنجه .
- دنده زدن ؛ با شن کش زمین زراعی را تسطیح و پاک کردن . دنده کشی . (یادداشت مؤلف ).
- دنده کشی ؛ دنده زدن به زمین به منظور زیر خاک کردن بذور. (یادداشت مؤلف ).
|| هر یک از تریشه های شانه و اره و مانند آن . دندانه : شانه ٔ دنده درشت . (یادداشت مؤلف ). || هر یک از قسمتهای یک کونه ٔ سیر. هر یک از قسمتهای هلالی شکل سیر که مجموع آن یک میوه ٔ سیر باشد، گره سیر و مانند آن . فوم . دندانه . پولک . سیرچه . دندانه ٔ سیر. سن ّ ثوم . سن . سنّه . یک پاره از یک دانه ٔ سیر. که در پوست جداست . (یادداشت مؤلف ). || نام قسمتی از لوازم متحرکه ٔ اتومبیل و آن مجموعه ای است از چرخهای گرد دندانه دار که روی دو میله تعبیه شده اند، میله ٔ نخستین محور کلاچ یا شفت است که امتداد آن را محور طرف میل گاردان نامند. چرخ های مضرس روی این دو محور واسطه است که خود آنها ثابتند. میله ٔ دوم محور واسطه است که خود در تمام مدتی که موتور کار می کند با آن می گردد. این چرخها و میله ها در جعبه ای که آن را جعبه دنده یا گیربکس نامند قرار دارند و به وسیله ٔ محور شفت ومیل گاردان به موتور متصلند و از یک سو به اهرمی که سر آن در داخل اتاق نزدیک فرمان و در دسترس راننده قرار دارد و دسته دنده نامیده می شود متصل است . حرکتی که به دسته داده شود سبب اتصال و درگیری چرخهای مضرس دو محور با هم و گرفتن نیرو از موتور و حرکت اتومبیل می گردد. اتومبیلهای سواری معمولاً دارای چهار یا پنج دنده می باشند که سه یا چهار دنده برای جلو راندن ماشین و یکی برای عقب راندن آن می باشد. دنده ٔ یک چون دایره اش کوچکتر از دنده ٔ دو است قدرت محرکه ٔ اتومبیل در آن بسیار ولی برعکس سرعت اتومبیل کمتر است و همچنین است دنده ٔ دو نسبت به دنده ٔ سه و دنده ٔ سه نسبت به دنده ٔ چهار. از این دنده ها بترتیب برای استفاده از قدرت و سپس سرعت استفاده می شود.
- دنده ٔ اتوماتیک ؛ دنده ای است که نیاز به کلاچ ندارد و با ابزاری که در دنده تعبیه شده در سرعتهای مختلف با قطع و وصل گاز دنده خودبخود عوض می شود.
- دنده ٔ میل سوپاپ ؛ دنده ای است که روی سر میله ٔ سوپاپ قرار دارد، ته آن پمپ روغن را بکار می اندازد و دنده اش با سر دنده ٔ میل لنگ کار می کند. برآمدگیهای روی میله ٔ میل سوپاپ که به نام بادامک می باشد برای باز و بسته کردن سوپاپ است .


دنده. [ دَ دَ / دِ ] ( اِ ) هر یک از استخوانهای پهلو. ضلع. ( از ناظم الاطباء ). استخوان پهلو. فقره. هریک از استخوانهای دو جانب وحشی تن آدمی از یمین و شمال. هر یک از استخوانهای سینه پهلو. قبرقه. هر یک از استخوانهای منحنی و قوسی شکل که قفس سینه را از جهات طرفی احاطه کرده و از جلو به استخوان سینه ( عظم قص ) و از خلف به مهره های پشتی مربوطند، به استثنای دوزوج آخر که موّاجند و ضمناً زوجهای هشتم و نهم و دهم مستقیماً به استخوان سینه مربوط نیستند بلکه به غضروف دنده های فوقانی ارتباط دارند. ( از یادداشت مؤلف ). در استخوان بندی انسان ، هر یک از دوازده جفت استخوان کمانی شکل ، جزء استخوان های تنه ، که از عقب به ستون فقرات متصل می شوند، ده جفت از آنها به جناغ سینه متصل اند و دو جفت آخر آزادند. ( دایرةالمعارف فارسی ).
- امثال :
دنده به قضا دادن . ( امثال و حکم دهخدا ).
دنده را اشتر شکست و تاوان را خر داد. ( امثال و حکم دهخدا ).
کدام دنده بخوابانمت که بادت درنرود. ( امثال و حکم دهخدا ).
نمیدانم امروز از چه دنده ای برخاسته اید. ( یادداشت مؤلف ).
- به دنده راست یا چپ خفتن ؛ بر جانب راست یا چپ خفتن. ( یادداشت مؤلف ).
- دنده به جگر فشردن ؛ با تعبی سخت شکیبایی کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- یک دنده ؛ آنکه هیچگاه از رأی خود بازنگردد. لجوج. خودرای. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده یک دنده شود.
- یک دنده کم داشتن ؛ در عقل سستی داشتن. کم خرد بودن. ( یادداشت مؤلف ).
|| هر یک از پره های چرخ آسیا و امثال آن. هر یک از دنده های چرخ و میله دندانه دار ماشین. ( یادداشت مؤلف ). || دندانه. پنجه.
- دنده زدن ؛ با شن کش زمین زراعی را تسطیح و پاک کردن. دنده کشی. ( یادداشت مؤلف ).
- دنده کشی ؛ دنده زدن به زمین به منظور زیر خاک کردن بذور. ( یادداشت مؤلف ).
|| هر یک از تریشه های شانه و اره و مانند آن. دندانه : شانه دنده درشت. ( یادداشت مؤلف ). || هر یک از قسمتهای یک کونه سیر. هر یک از قسمتهای هلالی شکل سیر که مجموع آن یک میوه سیر باشد، گره سیر و مانند آن. فوم. دندانه. پولک. سیرچه. دندانه سیر. سن ثوم. سن. سنّه. یک پاره از یک دانه سیر. که در پوست جداست. ( یادداشت مؤلف ). || نام قسمتی از لوازم متحرکه اتومبیل و آن مجموعه ای است از چرخهای گرد دندانه دار که روی دو میله تعبیه شده اند، میله نخستین محور کلاچ یا شفت است که امتداد آن را محور طرف میل گاردان نامند. چرخ های مضرس روی این دو محور واسطه است که خود آنها ثابتند. میله دوم محور واسطه است که خود در تمام مدتی که موتور کار می کند با آن می گردد. این چرخها و میله ها در جعبه ای که آن را جعبه دنده یا گیربکس نامند قرار دارند و به وسیله محور شفت ومیل گاردان به موتور متصلند و از یک سو به اهرمی که سر آن در داخل اتاق نزدیک فرمان و در دسترس راننده قرار دارد و دسته دنده نامیده می شود متصل است. حرکتی که به دسته داده شود سبب اتصال و درگیری چرخهای مضرس دو محور با هم و گرفتن نیرو از موتور و حرکت اتومبیل می گردد. اتومبیلهای سواری معمولاً دارای چهار یا پنج دنده می باشند که سه یا چهار دنده برای جلو راندن ماشین و یکی برای عقب راندن آن می باشد. دنده یک چون دایره اش کوچکتر از دنده دو است قدرت محرکه اتومبیل در آن بسیار ولی برعکس سرعت اتومبیل کمتر است و همچنین است دنده دو نسبت به دنده سه و دنده سه نسبت به دنده چهار. از این دنده ها بترتیب برای استفاده از قدرت و سپس سرعت استفاده می شود.

فرهنگ عمید

۱. ‹دند› (زیست شناسی ) هریک از دوازده استخوان قوسی شکل که از ستون مهره ها به طرف جلو و به سمت جناغ سینه کشیده شده و قفس سینه را تشکیل می دهند.
۲. هریک از دندانه های چرخ یا میلۀ دندانه دار ماشین.

دانشنامه عمومی

دسته دنده در ماشین های مکانیکی
دنده (کالبدشناسی) از استخوان های بدن

دانشنامه آزاد فارسی

دنده (rib)
(یا: استخوان پهلو) استخوانی بلند و معمولاً خمیده که در مهره داران از ستون مهره ها به صورت جانبی امتداد می یابد. اغلب ماهی ها و بسیاری از خزندگان در قسمت عمدۀ ستون مهره ها دارای استخوان دنده اند، اما در پستانداران، دنده ها فقط در ناحیۀ قفسۀ سینه وجود دارند. انسان دوازده جفت دنده دارد. دنده ها از قلب و شش ها محافظت می کنند و باعث تسهیل در انبساط و انقباض قفسۀ سینه می شوند. هر جفت از دنده ها در قسمت پشتی به یکی از مهره های ستون مهره متصل می شود. قسمت جلوی هفت جفت دندۀ بالایی، دنده های حقیقی یا دنده های مهره ای ـ جناغی، با غضروف مستقیماً به استخوان سینه (جناغ) و سه جفت دندۀ بعدی، دنده های کاذب یا مهره ای ـ دنده ای، با غضروف به انتهای دندۀ بالایی متصل اند. دو جفت دندۀ آخر، دنده های آزاد، در بخش جلو به جایی متصل نیستند. پردۀ حجاب حاجز (دیافراگم) و عضلات بین دنده ای مجاور مسئول حرکاتی تنفسی اند که شش ها را از هوا پر می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{lug} [مهندسی بسپار- تایر] هریک از آج های پهنی که در عرض رویه قرار دارند و توان کشانش تایر را افزایش می دهند
{rib} [علوم و فنّاوری غذا] بخشی از لاشه که شامل دنده ها و ماهیچه های میان آنهاست

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دنده به معنی استخوان پهلو است که در زبان عربی به آن ضلع و اضلاع (جمع ضلع) نیز می گویند. از احکام آن در باب ارث و دیات سخن رفته است.
به هریک از استخوانهای بلند و قوسی شکلی که دیوارۀ قفسۀ سینۀ مهره داران را می سازد، دنده گویند.

تشخیص جنسیت خنثی با تعداد دنده
از نشانه های برشمرده شده از سوی برخی برای تشخیص جنسیّت خنثیٰ، تساوی و عدم تساوی دنده های سمت چپ و راست او است. در صورت تساوی دنده های دو طرف، ملحق به زن وگرنه ملحق به مرد می گردد.


اقسام دیه شکستن دنده
بنابر مشهور دیۀ شکستن هریک از دنده های محاذی قلب، ۲۵ دینار؛ دیۀ کوبیدن آن دوازده و نیم دینار؛ دیۀ جابه جایی آن هفت و نیم دینار و دیۀ سوراخ شدن و نیز نمایان شدن آن، یک چهارم دیۀ شکستن آن است.
به قول مشهور، دیۀ شکستن دنده های بالاتر از قلب، به طرف کتف و بازو، ده دینار؛ دیۀ کوبیدن آنها هفت دینار؛ دیۀ جابه جایی آنها پنج دینار و دیۀ آشکار شدن و نیز سوراخ شدن آنها، یک چهارم دیۀ شکستن آنها است.

← قول مطلق در دیه دنده
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: danda
طاری: danda
طامه ای: danda
طرقی: danda
کشه ای: danda
نطنزی: denda


واژه نامه بختیاریکا

به دنده دِرَوُدِن
دِر و دِندِه

پیشنهاد کاربران

دنده dandə: [اصطلاح صنایع دستی] درآوردن شیارهای یکنواخت روی چوب ( دندانه های شانه )

Dande/در گویش شهرستان بهاباد به هسته ی بعضی از میوه جات دنده می گویند دنده ی زردآلو، دنده ی خرما


کلمات دیگر: