کلمه جو
صفحه اصلی

کراهت


مترادف کراهت : آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت

متضاد کراهت : رغبت

برابر پارسی : ناپسندی، زشتی، بیزاری

فارسی به انگلیسی

hideousness, ugliness, aversion, loathsomeness

aversion, loathsomeness


hideousness, ugliness


فارسی به عربی

فضاعة ، إحْنة

مترادف و متضاد

آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت ≠ رغبت


abomination (اسم)
بیزاری، عمل شنیع، نفرت، زشتی، پلیدی، کراهت، نجاست

فرهنگ فارسی

ناپسندداشتن، ناخوش داشتن، ناراضی بودن
۱ - ( مصدر ) ناپسند داشتن چیزی را مکروه داشتن . ۲ - ( اسم ) نا خوشایند ی . یا کراهت در سمع . نا خوش آمدن کلمه است در گوش و آن بر اثر رعایت نکردن حسن ترکیب اصوات در کلمه است .

فرهنگ معین

(کَ هَ ) [ ع . کراهة ] (اِمص . ) بی میلی ، نفرت .

لغت نامه دهخدا

کراهت. [ ک َ هََ ] ( ع اِمص ) کراهة. نفرت. ناپسندی. بی میلی. ( ناظم الاطباء ). ناخواهانی. بیزاری. تنفر. اشمئزاز. ناخوشی. ( یادداشت مؤلف ). ناخوشایندی : ملک نوح از سر کراهت برخاست و ناصرالدین آن بشارت به ابوعلی نوشت که مراد حاصل شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 107 ).
هر کراهت در دل مرد بهی
چون درآید ز آفتی نبود تهی.
مولوی.
- به کراهت ؛به اکراه. به زور. به ناخوشی. به استکراه. ( یادداشت مؤلف ). به اجبار. از روی نفرت. با بی میلی و بی اختیاری. ( از ناظم الاطباء ) : نظر نکنند الا به کراهت. ( گلستان ).
- کراهت در سمع ؛ ناخوش آمدن کلمه است در گوش و آن بر اثر رعایت نکردن حسن ترکیب اصوات در کلمه است. ( فرهنگ فارسی معین ).

کراهة. [ ک َ هََ ] ( ع اِ ) زمین درشت سخت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || سختی. یقال : لقیت دونه کراهة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

کراهة. [ ک َ هََ ] ( ع مص ) ناپسند داشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). دوست نداشتن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). کَره یا کُره. کَراهیة. مَکرَهة یا مَکرُهة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ناپسند گردیدن. یقال : ما کان کریهاً فکره. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). قبیح شدن. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دشوار داشتن. ( دهار ). دشخوار داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

کراهت . [ ک َ هََ ] (ع اِمص ) کراهة. نفرت . ناپسندی . بی میلی . (ناظم الاطباء). ناخواهانی . بیزاری . تنفر. اشمئزاز. ناخوشی . (یادداشت مؤلف ). ناخوشایندی : ملک نوح از سر کراهت برخاست و ناصرالدین آن بشارت به ابوعلی نوشت که مراد حاصل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 107).
هر کراهت در دل مرد بهی
چون درآید ز آفتی نبود تهی .

مولوی .


- به کراهت ؛به اکراه . به زور. به ناخوشی . به استکراه . (یادداشت مؤلف ). به اجبار. از روی نفرت . با بی میلی و بی اختیاری . (از ناظم الاطباء) : نظر نکنند الا به کراهت . (گلستان ).
- کراهت در سمع ؛ ناخوش آمدن کلمه است در گوش و آن بر اثر رعایت نکردن حسن ترکیب اصوات در کلمه است . (فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. ناپسند داشتن، ناخوش داشتن، ناراضی بودن.
۲. زشتی.
۳. (فقه ) اولی بودن ترک عملی در حالی که انجام آن هم منع نشده.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:احکام پنج گانه شرعی

فرهنگ فارسی ساره

زشتی، ناپسند


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کَراهت به فتح کاف یکی از احکام خمسه تکلیفی می باشد. به موجب این حکم، انسان می تواند فعل مورد نظر شارع را انجام دهد بدون این که کیفر شود ولی اگر آن را انجام ندهد، پاداش می یابد.
در تعریف آن چنین گفته اند: «الکراهۀ شرعا کون الفعل بحیث یکون ترکه أولی مع عدم المنع من الفعل» یعنی کراهت بودن فعل است به نحوی که ترک آن أُولی باشد با عدم منع از فعل. و چنین فعلی را مکروه می گویند.
اقسام کراهت
در کتاب تعریفات می نویسد: مکروه فعلی است که راجح الترک باشد.
پس اگر به حرام نزدیک تر باشد کراهت تحریمیه و اگر به حلال نزدیکتر باشد، کراهت تنزیهیه نامیده می شود و فعل آن بدون عقاب است.


جدول کلمات

نفرت

پیشنهاد کاربران

نفرت_ناپسندی

آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت

اشاره به خودداری کردن


دوست نداشتن


کلمات دیگر: