کلمه جو
صفحه اصلی

عشاق


برابر پارسی : دوستاران، دلشدگان، دلدادگان

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر در ۳۶ کیلومتری شمال غربی ملایر و ۵ کیلومتری مغرب شوسه ملایر همدان کوهستانی و معتدل دارای ۱۲۷۷ تن سکنه آب از چشمه محصول غلات انگور صیفی شغل زراعت و قالی بافی .
عاشقان، شیفتگان، جمع عاشق، یکی ازدوازده مقام موسیقی ایرانی
( صفت اسم ) جمع عاشق ۱ - شیفتگان دوستداران معشوق . ۲ - آوازیست ایرانی و آن در آوازهای متعدد نواخته می شود . در پایان راست پنجگاه عشاق را می نوازند و راست پنجگاه توسط آن تبدیل به نوا می گردد .
ده از دهستان ترک شهرستان ملایر

فرهنگ معین

(عُ شّ ) [ ع . ] (اِ. ص . ) جِ عاشق .۱ - شیفتگان . ۲ - یکی از دوازده مقام موسیقی ایرانی .

لغت نامه دهخدا

عشاق. [ ع ُش ْ شا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عاشِق. ( تاج العروس ) ( آنندراج ). مردمان عاشق و عاشقها. ( ناظم الاطباء ). شیفتگان ، و دوستداران معشوق. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بتان راپیش بنشاندی بهم با عاشقان یک جا
بلای زلف معشوقان جدا کردی ز عشاقش.
منوچهری.
گهی ز چشم زند تیر بر دل عشاق
گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا.
معزی.
یعنی از روی دلبران خط سبز دل عشاق بیشتر جوید. ( گلستان سعدی ).
کمان ابروی ترکان به تیر غمزه جادو
گشاده بر دل عشاق مستمند کمین را.
سعدی.
عشاق به درگهت اسیرند بیا.
سعدی.
شهر خالی است ز عشاق مگر کز طرفی
دستی از غیب برون آید و کاری بکند.
حافظ.
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست ازین شیوه که مستست شرابت.
حافظ.
چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گویدکه راز ما نهان دارد.
حافظ.
هُیّام ؛ عشاق. ( منتهی الارب ).
- عشاق سگ جان ؛ طالبان دنیا و مردم حریص. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح موسیقی ) نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی که آن را دو گهری روز باقی مانده می سرایند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آوازی است ایرانی ، و آن در آوازهای متعدد نواخته میشود. در پایان راست پنجگاه ، عشاق رامی نوازند و راست پنجگاه توسط آن تبدیل به «نوا» میشود. ( فرهنگ فارسی معین ).
- پرده عشاق ؛ پرده ای از دوازده پرده موسیقی. رجوع به عشاق شود :
بونصر تو در پرده عشاق رهی زن
بوعمرو تو اندر صفت گل غزلی گوی.
فرخی.
بر سرِ سروزند پرده عشاق ، تذرو
ورشان نای زند، بر سر هر مغروسی.
منوچهری.
نوا را پرده عشاق آراست
درافکند این غزل را در ره راست.
نظامی.
ور پرده عشاق و صفاهان و حجاز است
از حنجره مطرب مکروه نزیبد.
سعدی.
سعدی از پرده عشاق چه خوش مینالید
ترک من پرده برانداز که هندوی توام.
سعدی.

عشاق. [ ع ُش ْ شا ] ( اِخ ) ( جزیرةالَ... ) شهر سینوپ که در آسیای صغیر در کنار دریای سیاه واقع شده و دارای پنجهزار تن جمعیت است. ( ناظم الاطباء ).

عشاق.[ ع ُش ْ شا ] ( اِخ ) دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر.سکنه آن 1277 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و انگور و صیفی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

عشاق . [ ع ُش ْ شا ] (اِخ ) (جزیرةالَ ...) شهر سینوپ که در آسیای صغیر در کنار دریای سیاه واقع شده و دارای پنجهزار تن جمعیت است . (ناظم الاطباء).


عشاق . [ ع ُش ْ شا ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاشِق . (تاج العروس ) (آنندراج ). مردمان عاشق و عاشقها. (ناظم الاطباء). شیفتگان ، و دوستداران معشوق . (فرهنگ فارسی معین ) :
بتان راپیش بنشاندی بهم با عاشقان یک جا
بلای زلف معشوقان جدا کردی ز عشاقش .

منوچهری .


گهی ز چشم زند تیر بر دل عشاق
گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا.

معزی .


یعنی از روی دلبران خط سبز دل عشاق بیشتر جوید. (گلستان سعدی ).
کمان ابروی ترکان به تیر غمزه ٔ جادو
گشاده بر دل عشاق مستمند کمین را.

سعدی .


عشاق به درگهت اسیرند بیا.

سعدی .


شهر خالی است ز عشاق مگر کز طرفی
دستی از غیب برون آید و کاری بکند.

حافظ.


راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست ازین شیوه که مستست شرابت .

حافظ.


چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق
به غماز صبا گویدکه راز ما نهان دارد.

حافظ.


هُیّام ؛ عشاق . (منتهی الارب ).
- عشاق سگ جان ؛ طالبان دنیا و مردم حریص . (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح موسیقی ) نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی که آن را دو گهری روز باقی مانده می سرایند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آوازی است ایرانی ، و آن در آوازهای متعدد نواخته میشود. در پایان راست پنجگاه ، عشاق رامی نوازند و راست پنجگاه توسط آن تبدیل به «نوا» میشود. (فرهنگ فارسی معین ).
- پرده ٔ عشاق ؛ پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی . رجوع به عشاق شود :
بونصر تو در پرده ٔ عشاق رهی زن
بوعمرو تو اندر صفت گل غزلی گوی .

فرخی .


بر سرِ سروزند پرده ٔ عشاق ، تذرو
ورشان نای زند، بر سر هر مغروسی .

منوچهری .


نوا را پرده ٔ عشاق آراست
درافکند این غزل را در ره راست .

نظامی .


ور پرده ٔ عشاق و صفاهان و حجاز است
از حنجره ٔ مطرب مکروه نزیبد.

سعدی .


سعدی از پرده ٔ عشاق چه خوش مینالید
ترک من پرده برانداز که هندوی توام .

سعدی .



عشاق .[ ع ُش ْ شا ] (اِخ ) دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر.سکنه ٔ آن 1277 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و انگور و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

۱. [جمعِ عاشق] = عاشق
۲. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه نوا، آواز دشتی، و بیات اصفهان.
۳. (موسیقی ) از الحان قدیم ایرانی.

دانشنامه عمومی

شیفتگان.


عُشّاق جمع عاشق است، و می تواند به طور خاص به موارد زیر اشاره کند:
عشاق (شهر)، شهری است در ترکیه
عشاق (ماگریت)، تابلویی از رنگ روغن اثر رنه ماگریت
عشاق (فیلم)، فیلمی اثر ویسنته آراندا
عشاق (مقام موسیقی)، یکی از مقام های اصلی دوازده گانه در موسیقی قدیم ایران


کلمات دیگر: